«یکی از خبرسازترین و جنجالی ترین فوتبالیست های ایران». این چهره ای است که ما از شیث رضایی می شناسیم. اما او چهره دیگری هم دارد.
برای آگاهی از گذشته شیث به زادگاه او، روستای حمیدآباد رفتیم و دیدیم چقدر با شیثی که حمیدآبادی ها می شناسند بیگانه ایم. خانواده روستایی ساده و گرم رضایی از پسری می گویند که محبوب همه حمیدآبادی هاست. محبوبیت شیث در حمیدآباد نه به خاطر جنجال ها و خبرسازی هایش که بابت کارهایی است که واقعا قابل ستایش اند.
پدر شیث
شوخ هست ولی بی ادب نیست
*علاقه به فوتبال از چه زمانی در شیث به وجود آمد؟
از همان کوچیکی علاقه داشت و همیشه در زمین فوتبال بود. از مدرسه می اومد می رفت زمین فوتبال با بچه ها بازی می کرد. از کوچیکی عادت داشت داخل بچه های بزرگ بازی کنه و همش به بزرگترها می گفت منو بازی بگیرید!
*و ماجرای حضورش در تیم ملی نوجوانان؟
شیث در یک باشگاه در ساری بازی می کرد. یک روز در 13 سالگی نامه آورد که من می خوام برم تهران برای تست تیم ملی نوجوانان. ما ناراحت شدیم و گفتیم پسر جان تو رو کجا می خوان ببرن؟ گفت ما رو می خوان ببرن تهران از ما تست فوتبال بگیرند.
ما نگران بودیم و گفتیم شیث کوچیکه، چی کار کنیم؟ به دامادمان پول دادیم و اون رو برد تهران. آقای درخشان سرمربی تیم ملی بود و از شیث امتحان گرفت و شکر خدا قبول شد. داماد ما تنها برگشت. ما نگران شدیم و گفتیم بابا این سن و سال نداره. این تهران نمی دونه کجاست. خدا رو گواه می گیرم شیث از همان 13 سالگی نماز می خوند و اهل نماز بود. نسبت به ائمه اطهار اعتقادش خیلی زیاده و هر اتفاقی که می افته اول به من می گه باباجون اگه خواست خدا نباشه برگی از درخت هم پایین نمی آد. چند روز بعد من زنگ زدم برای آقای درخشان که گفت نگرانش نباش شیث تو کمپه و جاش امنه. الان شیث حدود 16-15 ساله که از خونه رفته و تهرانه.
*الان چقدر به شما سر می زند؟
خیلی کم می آد ولی هر وقت باشگاه بهش پول می ده سه میلیون رو می رفسته برای مادرش و می گه مامان این پول رو بین هرکسی که یتیمه تقسیم کن. بعضی موقع ها خانوادهت های یتیم می آن منزل ما در می زند و می گن شیث برای ما پول نفرستاد که مادرش می گه من خودم می رم تهران ازش پول می گیرم. حتی به بهزیستی تهران هم خبر داریم هر ماه یک میلیون تومان می دهد.
شیث دوبار ما رو به کربلا بفرست. بار اول به ماردش گفت که و شش نفر از کسانی که اهل نماز و روزه هستند و توان خرج کربلا ندارند رو بفرست کربلا. دو سال پیش هم 5 نفر رو ثبت نام کرد. امسال هم هشت نفر رو برای مکه مکرمه ثبت نام کرد. پارسال هم برای ما خونه درست کرد و برای من یک ماشین خرید. من مریض هستم و توان کارکردن ندارم و شیث تمام هزینه های منزل ما رو می ده.
*شغل خودتان چه بوده؟
کشاورز. هنوز هم توی زمین های مردم شریکی کار می کنم و محصول رو نصف نصف با صاحب زمین تقسیم می کنیم. مادرش هم پا به پای من تو زمین های مردم کار می کنه.
*شیث از کودکی همین قدر شیطنت داشته؟
زیاد شوخ بود و آروم نبود ولی بی ادب نبود. بابت اتفاقی که اخیرا افتاده از همه خواهش می کنم که بچه من قربانی نشه ما بعد از خدا کسی رو به جز شیث نداریم. او نه تنها ما رو تحت پوشش داره، خیلی از اهالی روستا رو هم تحت پوشش داره. شیث شوخی باز هست ولی بی ادب نیست. در فیلم هم نمی بینیم شیث کاری کرده باشه. ولی اون متهم ردیف اول شده! آقای نصرتی هم بچه خوبیه و فقط ا مح مد نوری یک شوخی قلقلکی کرد.
مادر شیث
بعد از اون ماجرا من و پدرش مریض شدیم
*از شیث بگویید: از کودکی اش و علاقه اش به فوتبال.
من خیلی از شیث راضی هستم، خدا الهی از اون راضی با شه. بچه من از کوچیکی با توپ پلاستیکی بازی می کرد. من که سروصدا می کردم، توپ رو می برد قایم می کرد. خیلی از کوچیکی علاقه به فوتبال داشت. همه می اومدند به من می گفتند خانم رضایی این رو بفرست فوتبال که من می گفتم این رو کجا بفرستم من زن هستم و از پس کارها تنها برنمی آم. پدرش هم مریضه. به هر حال اومدن این رو بردن و رفت تست داد و قبول شد. خیلی اخلاق خوبی داشت و بچه خوبی بود. خیلی پدر و مادر دوسته. الانم به ما می گه مامان، بابا من اگه دارم بازی می کنم به خاطر شماست تا شما راحت باشید.
بچه من پسر باخدا و بانمازیه. هر دفعه که پول می گیره به من زنگ می زنه و مگه مامان پول می فرستم ببر بین اونایی که نیاز دارند تقسیم کن. دو سه نفر رو فقط بردیم تهران شیث هزینه درمانشون رو داد. یکی عمل چشم و یکی عمل اعصاب داشت که شیث درمان کرد. یک بچه کوچیک رو هم شیث برد تهران عمل قلب کرد و پسره خوب شد. به زن های بی سرپرست روستا هم کمک می کنه. هر دفعه می گه مامان سه چهار تا گوسفند بخر ببر در خونه یتیم ها تقسیم کن بده بخورن. خدای من شاهد ما هم همین کار رو می کنیم.
*و این اتفاقی که اخیرا برای شیث افتاده؛ نظرتان در این مورد چیست؟
من از رسانه ها می خوام، خواهش می کنم، تمنا می کنم بچه من رو قربانی نکنید. این نون آور خونه منه. خواهش می کنم بگذارند بچه من بازی کنه. اون کمک خیلی هاست. اگه هم خطایی کرده به بزرگی خودشون ببخشند. خدا گواهه هم من و هم پدرش بعد از این ماجرا مریض شدیم. من رو توی یک روز سه بار بردند دکتر. کل اهالی محل از پسرم راضی هستند. به خاطر اینکه به همه کمک می کنه. هردفعه کفش و لباس می خره می بره تو زمین فوتبال حمیدآباد بین بچه ها تقسیم می کنه. برای خواهرش خونه درست کرد، باری ما خونه درست کرد. برای ما ماشین خرید. برای یکی از محلی ها که نمی تونست خونه بخره، خونه خرید. تو راه می تونید برید سوال کنید. برای یکی ماشین خرید که الان داره آژانس کار می کنه و نونه زن و بچه اش رو می ده. شیث خیلی بچه رئوفیه، خیلی آقاست. از رسانه ها خواهش می کنم اگر بچه من تقصیری کرده اون رو ببخشند. پسرم شوخ هست اما بی ادب نیست.
شعیب رضایی، برادر شیث
شیث الان از لحاظ روحی اصلا شرایط مناسبی نداره
*در جریان اتفاقی که برای شیث افتاده هستید؟
من نمی گم در کل مسائلی وجود نداشته. اتفاقی افتاده که هم شیث جریمه اش رو داده و هم از مردم عذرخواهی کرده. متاسفانه این حرکت خیلی بازتاب داشته و خواهش من از رسانه ها اینه که خیلی روی این قضیه پردازش نکنند؛ چون تو کشورهای دیگه هم بازتاب داشته. شیث یه پسر پرانرژی و شوخ طبعه. ولی فکر نکنم این مسائل باعث بشه کسی رو خدایی ناکرده برنجونه. شیث جدا از شوخ طبع بودنش واقعا می گم نمازش اصلا قضا نمی شه. اگر سفره ای، خرجی عاشورایی و مسائل خیری باشه همیشه پیش قدمه. تو خونه جدیدمان 8 ماهی است که مستقر شدیم و 6 سفره حضرت رقیه و فاطمه زهرا داشتیم. من خواهش می کنم از مسئولان یشتر تامل کنند، بیشتر بررسی کنند و زود قضاوت نکنند. من خواهشم از مسئولان اینه.
شیث الان از لحاظ روحی اصلا شرایط مناسبی نداره. اینجا از هواداران پرسپولیس واقعا تشکر می کنم که هنوز هم دارن از شیث حمایت می کنند.
*طی این مدت سابقه داشت شیث همبازیانش را به حمیدآباد بیاورد؟
یک بار با محسن خلیلی و یک بار هم با حجت زادمحمود به خونه اومد.
*شیث را بیشتر در کجا می بینید؟
بیشتر ما می رویم تهران. تو تهران یک منزل اجاره ای داره.
*ازدواج هم کرده؟
یک ازدواج ناموفق داشته که توافقی از خانم خودشون جدا شده.
*خانمش هم بچه حمیدآباد بوده؟
تقریبا.
مجید دهقانی، داماد خانواده شیث
من شیث را به تهران آوردم
شیث 13 ساله بود که یک روز دیدم مادرش به من زنگ زد و گفت بیا شیث رو فردا ببر تهران واسه تیم ملی تست بده. من شیث رو گرفتم و با اتوبوس بردم تهران. شیث تو اتوبوس خیلی راحت رفت تو بوفه و تا صبح خوابید. درحالی که من اصلا نتونستم بخوابم. به ما گفته بودند تست گیری در زمین شهید شیرودی برگزار می شه. رفتیم دیدیم در شیرودی اصلا باز نیست. سوال کردیم گفتند ورزشگاه شهید کشوری.
من و شیث پیاده حرکت کردیم به سمت ورزشگاه کشوری. به کشوری رسیدیم به ما گفتند آقا اینجا هم نیست و اصلا دنبال آدرس نگرد. مستقیم برو مجتمع ورزشی آزادی شماره دو. ما هم دربست گرفتیم و رفتیم ونمک، پیش آقای درخشان. رسیدیم دیدیم آقای درخشان ایستاده و داره تست می گیره حدود 300-200 نفر بودند.
گفتیم آقای درخشان ما از شهرستان آمدیم و نامه داریم و اومدیم باری تست. آقای درخشان نامه رو خوندند و گفتند ما اینطوری قبول نمی کنیم و حالا که هاز شهرستان امدی صبر کن ببینم چی می شه. یک ساعتی ایستادیم و دوباره رفتیم پیش آقای درخشان گفتم آقا ما چی کار کنیم؟ گفت بگو لباسش رو عوض کنه.
شیث اولین توپی که گرفت از استرسی که داشت دو متر دورتر انداخت. دومی توپ رو رفت استپ کنه از زیر پاش در رفت. خدارو شاهد می گیرم سومین توپ رو یک مهاجم داشت می آورد. این بچه 4 متر چنان تکل صحیحی رفت که چشم همه رو این تلکش گرفت. تمرین تعطیل شد و آقای درخشان گفت بذار شیث تو کمپ بمونه. شاید فردا این رو فرستادم، شایدم هفته بعد. خداروشکر شیث جزو 40 نفر دعوت شد. خدارو شاهد می گیرم نه پارتی داشتیم و نه آشنا. فقط بازی شیث باعث شد آقای درخشان جذبش کنه.
روزنامه تماشا