به گزارش فارس، یزدان راد از قهرمانان
رشته پرورش اندام است که سالها در سطح بین المللی و داخلی به رتبه های برتر
ورزشی در این رشته رسیده است، وی از دوران نوجوانی به عنوان یکی از دوستان
شهید حسن طهرانی مقدم در بسیاری از فعالیت های قبل و بعد از انقلاب به
خصوص دوران دفاع مقدس همراه وی بوده است.
یزدان راد می گوید: حسن در قبل و پس از
شهادت همیشه در مقابل دیدگان من بود. اینکه چون او اکنون در بین ما نیست
این حرف ها را می زنم بلکه همیشه افتخار من این بود که دوست حسن بودم.
یک روز یکی از دوستان مشترک به من گفت:
اگر می توانی بیا دفتر ما چون حاج محمد مقدم اینجاست و من وقتی رفتم که
دیدم کاری پیش آمده و آنها رفته اند، این مساله یک روز قبل شهادت حسن مقدم
بود، من به این دوست مشترک پیامک زده بودم که در کنار محمد مقدم افتخاری
است که نصیب تو شده است، ولی سعی کن از کنار محمد مقدم به حسن برسی چرا که
او آب کر زلال تقوا است.
* دوری از مسائل نفسانی و دنیوی
یزدان راد ادامه می دهد زمانی حسن عضو
هیئت مدیره باشگاه پیکان بوده، شخصی به من زنگ زد و گفت یک آقایی به نام
مقدم آمده و یکسری مشکلات در باشگاه بوجود آورده است، ومدیر عامل را تغییر
داده
است، من در جواب او گفتم امکان ندارد، حسن از اختلافات ورزشی و مسایل نفسانی به دور است و اصلاً در این مسائل وارد نمی شود.
چون حسن آدمی نبود که در این مسائل
دنیوی و سطح پایین وارد شود و من به آن دوست گفتم این حرف ها از اساس
اشتباه است و خواهی دید. بعد از آن به حسن زنگ زدم و به وی گفتم اینها چه
می گویند، حسن به من گفت: یزدان آیا تو باور می کنی من همچنین رفتارهایی به
خاطر مسائل نفسانی و دنیوی از خود بروز دهم و ادامه داد که من دیگر نمی
توانم در این حال و هوا ادامه دهم و از هیئت مدیره خارج می شوم، چون احساس
می کنم خود را در گیر دنیا کردم و این مسائل دنیوی مثل خاکی هست که ما آن
را کنار می زنیم ولی چرا انسان دنبال آن هستند.
* آشنایی دوستان
ما در دوران نوجوانی با هم آشنا شدیم.
یک گروه سرود و بعد از آن در گروه فجر اسلام قبل از انقلاب با دوستان
بیشتری آشنا شدیم و بعد از انقلاب هم به جهاد سازندگی پبوستیم.
بعد از فرمان تشکیل جهاد توسط امام(ره)
همه به جهاد فومن رفتیم که سرپرست آن محمد مقدم بود و ما به فعالیت های
جهادی از جمله مدرسه سازی پرداختیم.
اما بعد از تحرکات گروهک ها، محمد مقدم
که مسئول منطقه 3 سپاه بود(گیلان و مازندران) همه به او پیوستیم و جذب
سپاه شدیم و حسن مقدم نیز با ما بود.
از این جمع ما یک محور و گروهی تشکیل
داده بودیم که معروف شده بودیم به ساختمان فرهنگی که ابتدا در خیابان فاطمی
بودیم بعد به خیابان مفتح منتقل شدیم که در آن ساختمان ما فعالیت های
فرهنگی می کردیم. از سال 58 تا 61 من شبانه روز با حسن بودم و در تمام
فعالیت ها مشارکت می کردیم.
* من و علی در سر پل ذهاب
یزدان راد به شهید علی تهرانی مقدم نیز
اشاره می کند و می افزاید همان روزهای اول جنگ من به جبهه آمدم و به سر پل
ذهاب رفتم در مسجدی نشسته بودیم که دیدم جوانی که مشغول شستن پوتین های
خود بود به من گفت: آیا تو یزدان راد هستی. من به او گفتم:بله، او به من
گفت: برادر من با شما دوست صمیمی است. او حسن طهرانی مقدم است، و به من
گفت: من علی تهرانی مقدم هستم و چند روز در منطقه با یکدیگربودیم. آنجا بود
که اولین بار شهید علی تهرانی مقدم را دیدم.
* ما و حسن در آبادان
یزدان راد می گوید در عملیات شکست حصر
آبادان همه با یکدیگر به آبادان رفتیم و حسن به ما گفت راه بیفتیم به دنبال
پیدا کردن خمپاره شصت. در آنجا دیدیم که چگونه با مردم و افراد و برادران
ارتش به راحتی ارتباط پیدا می کرد و با آن دوست می شد، حسن قدرت بسیار خوبی
در ارتباط گیری با مردم داشت.
*حسن در جبهه ماند
بعد از عملیات ها ما به تهران بر می
گشتیم مثلاً دنبال کار خود می رفتیم. درسی می خواندیم و یا می رفتیم به محل
خدمت خود به سپاه منطقه 3 گیلان و مازندران ولی حسن تا آخر جنگ در جبهه
ماند چون او این را تکلیف می دانست. البته این را بگوییم حاج محمد آقا
برادر حسن آقا که فرمانده ما در سپاه منطقه 3 بود احکام اعزام ما به جبهه
را می دادند.
*دائم الوضو بود
حاج حسن همیشه دائم الوضو بود و این
برای ما بسیار عجیب بود. می دیدیم که تجدید وضو می کرد و ما را دعوت به این
کار می نمود و هنگام اذان نماز را در هر شرایطی اول وقت بجا می آورد و به
ما بر فضلیت نماز اول وقت تاکید می نمود.
حسن همیشه در مراسم های دعا شرکت می کرد و ما که همراه او بودیم این را می دیدیم و یک روز زیارت عاشورا را ترک نمی کرد.
*جذب جوانان محل وشکوفایی استعدادها
حسن خیلی از بچه هایی که در زمینه های
جنوب تهران فوتبال بازی می کردند و شاید زیاد به مسائل مذهبی مقید نبودند
را جذب می کرد و خیلی از آنها به توپخانه سپاه پیوستند و بعدها می دیدیم
همین جوان ها در تمامی مراسمات مذهبی مثل دعا کمیل کنار حاج حسن بود،
واقعاٌ حاج حسن جاذبه خاصی داشت. حسن استعدادهای این جوانان را شکوفا می
کرد و همین جوانهایی که جذب می کردند الان جزو شهدا و بازنشستگان سپاه
ورزمندگان سالهای دفاع مقدس هستند.
همه از حسن خاطره خوبی داشتند چون او
با همه خوب و هرشخصی حتی اگر یکبار او را دیده بود جذب وی شده بود و احساس
می نمود که حسن صمیمی ترین دوست اوست.
در مراسم تشییع پیکر ایشان از نظامی تا
ورزشکار تا مردم عادی تا حتی افرادی که یکبار او را دیده بودند شرکت
نمودند و این به خاطر جاذبه های اخلاقی واخلاص حسن بود.
او دست بسیاری از مستمندان را گرفت
وسعی در خدمتگزاری به مردم داشت و به نظر من همه ما مدیون این شهید بزرگوار
هستیم. یکی دیگر از صفات این شهید احترام زیاد به مادر بود و والده گرامی
ایشان در حمایت از شهید و برادرانش و اعزام آنان به صف اول جهاد و شهادت
پیشقدم بود.