کد خبر: ۳۱۸۴۰۵
زمان انتشار: ۱۱:۴۶     ۰۹ خرداد ۱۳۹۴
محمدرضا داورزنی در کافه خبر و با گذاشتن بیش از 3 ساعت زمان سعی کرد به همه ابهام ها درباره والیبال پاسخ دهد. البته او بخش هایی از این گفت و گو را خواست که منتشر نشوند! بخش هایی که حتما موقع خواندن برای تان سئوال می شود.
به گزارش پایگاه 598،فاطمه پاقلعه نژاد: محمدرضا داورزنی ؛ او را بی شک موفق ترین رئیس فدراسیون ورزش ایران می نامند. او که از  والیبال ایران  قدر تی جهانی ساخته است. ما که هیچ گاه تیمی در کلاس جهانی نداشتیم ، حالا با والیبال مان می توانیم به بزرگی در ورزش دنیا و رفتن روی سکوی تیمی فکر کنیم. داورزنی با حضور در کافه خبر ، درباره فصل جدید پیش روی والیبال ایران سخن می گوید. از اردوی پیش فصل والیبال تا شایعات مختلف و رویاهای این تیم برای سال پیش رو.

فنلاند چطور انتخاب شد؟

فنلاند جز کشورهای گروه دوم است که تیمش در لیگ جهانی است.

جز تیم های خوب است؟

الان جز تیم های خوب اروپا است.

از امروز دیگر رسما والیبال همه خبرها را به خود اختصاص می دهد. مثل پارسال که بلافاصله بعد از جام جهانی، والیبال جای آن را پر کرد. از این که توقعات از والیبال بالا رفته نمی ترسید؟

برای چی باید بترسیم؟ ما مکلف به انجام وظیفه هستیم و این که نتیجه چه می شود، خیلی برایمان مهم نیست. هر چند همه ما دوست داریم بهترین نتیجه را به دست بیاوریم، ولی این نباید به این منجر شود که نگرانی و ترس از نتیجه، عملکرد ما را تحت الشعاع خودش قرار دهد. ما در این هشت سال گذشته بر مبنای هدف کار کردیم و به سمت آن رفتیم، ولی نگران نتیجه نبودیم. حتی جایی بوده که به سمت هدفمان گام برداشتیم، ولی شکست خوردیم؛ تلاشمان را بیشتر کردیم، باز هم شکست خوردیم؛ تلاشمان را دوبرابر، سه برابر کردیم، در نهایت پیروز شدیم. مثلا در مورد رفتن به جام جهانی، اولین بار با حسین معدنی شرکت کردیم، ولی موفق نشدیم. دومین بار با ولاسکو شرکت کردیم، باز نتوانستیم. من یادم است اولین بار که می خواستیم با ولاسکو شرکت کنیم، او می گفت من نه دریافت کننده دارم و نه بازیکن آماده، اگر برویم شکست می خوریم. گفتم عیب ندارد، ولی خودمان را در کشورهای کاندید برای لیگ جهانی حفظ می کنیم. اگر امسال عقب نشینی کنیم و بگوییم شاید شکست بخوریم و نرویم، سال بعد فرصتمان کمتر می شود. برای همین گفتیم علی رغم این که می دانیم شاید پیروز میدان نشویم، ولی برویم. آن زمان دریافت کننده های ما مثل آرش کشاورزی و کمالوند مصدوم بودند، یعنی تیمی در انتخابی لیگ شرکت کرد که می دانستیم نتیجه نمی گیرد. ولی چون به این اعتقاد داشتیم که باید برای کسب نتیجه بهتر مبارزه کنیم، رفتیم. اگر قرار باشد همواره از این که چه اتفاقی می افتد، بترسیم، هیچ پیشرفتی نخواهیم داشت. شما وقتی برنامه ریزی و تلاش می کنی و مبتنی بر یک هدفی کار می کنی، مبتنی بر همین هدف هم تلاش زیادی انجام می دهی و مکلف به نتیجه نیستی، بلکه مکلف به انجام وظیفه و درست انجام دادن این وظیفه هستی، موفق هم خواهی شد. بحث ما این است که اگر مبتنی بر این هدف کار می کنیم که به یک جایگاهی در جهان برسیم و سقف والیبال مان را از نقطه A به نقطه B برسیم، هدفمان رسیدن به این نقطه است، بعضی جاها هم به این نقطه رسیدیم، اما گاهی هم یک مقدار از آن پایین تر بوده ایم. مثلا وقتی هدف ما این بود که 2012 به المپیک برویم و با اختلاف یک پوئن به آن نرسیدیم، آسمان به زمین نیامد.

یعنی رسیدن به المپیک آنجا یکی از  هدف گذاری های شما بود؟

بله این هدف ما بود.

در ترسیم آن اشتباه نکرده بودید؟

نه ما در ترسیم هدف اشتباه نکرده بودیم. ما یک قرارداد 2+2 با زوران گاییچ داشتیم. او سال اول که کارش به یک جایی رسید، گفت من باید بروم و قراردادم را با روسیه دنبال کنم. اگر ما می خواستیم بیرونش کنیم باید خسارت می پرداختیم، ولی خود ایشان گفت من یک قراردادی با روسیه دارم و باید بروم. دقیقا قبل از  ای وی سی کاپ بود که من همانجا به معدنی گفتم تیم را اداره کن و به ای وی سی کاپ برو و وقتی خوب نتیجه گرفت، گفتیم کارت را ادامه بده. سال 2007 وقتی با زوران گوییچ کارمان را شروع کردیم، هدف این بود که 2012 به المپیک برویم. هدف گذاری داشتیم که در بازی های آسیایی 2010 بتوانیم نتیجه بگیریم. یک جایی شما احساس می کنی کاری که باید انجام می دادی را انجام دادی، نه این که بخواهیم کار خودمان را توجیه کنیم. ما برای رفتن به المپیک از 2006 برنامه ریزی کردیم، اگر 2016 به المپیک برویم، یعنی ده سال برای آن زحمت کشیده ایم. در حقیقت می خواستیم 2012 برویم، نشد. یعنی اگر می رفتیم جز اهدافمان بود. ولی پختگی ما در 2012 با پختگی ما در سال 2016 خیلی متفاوت است. الان می گوییم می خواهیم در المپیک روی سکو برویم؛ آن سال می گفتیم اگر ما سهمیه المپیک را بگیریم، خیلی کار بزرگی کردیم. الان دیگر دغدغه آسیا را نداریم. من یادم است سال 2011 هنوز نگران کره و ژاپن و چین بودیم، آنجا طبیعی بود که هنوز دغدغه تیم های آسیایی را داشته باشیم. اتفاقا تلاش هایی که صورت گرفت و شکست هایی که اتفاق افتاد و تلاش هایی که مجدد صورت گرفت، باعث شد ما در نقطه عطف قرار بگیریم. نقطه ای که یک شتاب فزاینده ای گرفتیم یا به قول آقایان FIVB "رپیدلی پروومنت" ما اتفاق افتاد و این زمانی بود که ما به لیگ جهانی رفتیم و قدرت نمایی ما قبل از ورود به لیگ جهانی در آسیا بود. باید هر چند سالی یک لیگ جهانی باشد. مثلا 2010 ما با ایتالیا، مصر و ژاپن بازی کردیم که یکی از آسیا بود و یکی از آفریقا و یکی هم اروپا که با ایتالیا 3-2 کردیم. در ورلد کاپ با چند حریف قدر دیگر مثل صربستان و لهستان بازی کردیم. در لیگ جهانی وارد پروسه ای از سازندگی تیم شدیم که به آن نیاز داشتیم. تیم ملی ما در بازی های رسمی با قدرت های بزرگ دنیا بازی کرد، آن هم نه یکی دو بازی؛ مثلا سال گذشته 5بار با برزیل بازی کردیم و با آمریکا 4بازی دوستانه و دو بازی رسمی در لیگ جهانی و قهرمانی جهان انجام دادیم. انجام بازی های متعدد با این قدرت ها رفته رفته تیم را به لحاظ روانی دچار اعتماد بنفسی می کند که به تیم کمک می کند، خودش را باور داشته باشد. همین تیم بانوان به باور غلطش باخت، چون اعتمادبنفس نداشتند، والا از همین تایلند که در این مسابقات دوم شد، ست گرفته بودند. گاهی به اسم این تیم ها بچه های ما می بازند. البته شرایط نابرابری مثل لباس آنها و پوشش اینها هم مطرح است، ولی توانایی خوبی دارند. تیم ما در گذشته به لحاظ ذهنی به ایتالیا می باخت و اصلا باور نداشت که برزیل را می بریم یا می توانیم لهستان را 3-0 ببریم. ولی الان مصمم هستیم که روسیه را شکست می دهیم و یک فرمولی برای شکست آن پیدا کردیم. یعنی کادر فنی ما به این نتیجه رسیده که امسال سالی است که باید تنها حریفی که تا به حال نتوانستیم شکست بدهیم را شکست بدهیم. بالاخره روسیه یک بازیکن دو متر و هفده سانتیمتری دارد. باید بتوانیم از سد این بازیکن بگذریم، چون در دنیای والیبال چنین بازیکنی استثنا است و شما باید به دنبال راه حلی باشی که بتوانی از یک فرمول دیگری استفاده کنی تا این بازیکن را از پیش رو برداری. در کل یک کاری را انجام می دهیم که بتوانیم خودباوری تیم را به مرزی برسانیم که باور کند می تواند حرف اول را در جهان بزند.

امسال در گروه سختی هستید و مردم فقط صعود می خواهند؟

من از شما می پرسم، ما اگر به یک گروه ساده تر می خوردیم، نهایت این بود که به مرحله دوم می رفتیم و چهارم پنجم جهان می شدیم؛ ارزش این مقام برای ما با این که در یک گروه سخت قرار بگیریم و همین گروه سخت ما را برای بازی های المپیک پخته تر و قوی تر کند، ولی شانس این که به مرحله نهایی برویم، چند درصد پایین تر بیاید، برابر است؟ به نظر من ارزش این گروه سخت برای ما خیلی بالاتر از این است تا این که به یک گروه ساده بخوریم. اعتقاد من این است که تیم ما به مرزی از پختگی رسیده که نباید دیگر نگران این باشیم که به چه تیم هایی می خوریم. یک زمانی شاید می گفتیم اگر در فینال به ژاپن و کره بخوریم، بهتر است و اگر قبل از فینال نخوریم، راحت تر بالا می رویم. الان تیم ملی والیبال به مرزی از رشد رسیده که نباید دغدغه این را داشته باشد که مقابلش لهستان است یا صربستان یا مقابلش برزیل است یا آمریکا. منهای روسیه ما همه این تیم ها را بردیم و به آنها باختیم و با همه این ها بازی کردیم. یک زمانی اسم این تیم ها برای بازی تمرینی هم سخت بود. الان بازیکن ما می گوید کی به روسیه بخوریم تا شکست های قبلی را تلافی کنیم؟ پختگی و بلوغ موضوعی است که نیاز به زمان و فرصت هایی دارد که به آن برسید. ما نیاز به این فرصت داشتیم، همین است که می گویم وظیفه ما این است که تلاش خودمان را بکنیم و وظیفه مان را انجام دهیم، این دو عامل اتفاق بیفتد، نتیجه را هم به دنبال خودش دارد.

این نکته ای که می گویید کروش زیاد می گوید. مثلا یعقوب کریمی را یک بار مثال زد که به من می گویند این بازیکن 18ساله را چرا در ترکیب فیکس نمی گذاری، کریس رونالدو را در 17سالگی فیکس پرتغال گذاشتم، ولی او در تیم جوانان 70بازی ملی در سطح بهترین تیم های دنیا انجام داده بود یا مثلا برای باشگاهش پورتو قهرمان اروپا شده بود. به نظر می رسد والیبال هم دو سال پیش این مشکل را داشته، ولی الان ترس بچه ها از این حریف ها ریخته.

همین نوجوانان که شما مثال زدید؛ در والیبال تیم نوجوانانی که در آسیا بدون ستِ باخته قهرمان می شود، 25-26بازی تدارکاتی در اروپا انجام داده است. یعنی ما یک برنامه تنظیم کردیم و تیم به ترکیه و تونس و صربستان رفت و در هر کشور هم چند بازی تدارکاتی داشت. یعنی این تیم وقتی به بازی های آسیایی رفت، به گونه ای بود که این بچه ها به سطحی از خودباوری رسیده بودند که می گفتند این تیم ها را باید زیر 15 امتیاز ببرند و نباید حتی یک ست واگذار کنند. طبیعی است وقتی شما از یک بازیکن انتظار داری، باید این را بدانی که در چه سطحی و در چه فضایی بازی می کند. خود حضور تماشاگرها و سطح فنی تیم مقابل که این تیم مقابل در چه فضایی رشد کرده، هم مهم است. یکی از بحث هایی که در برنامه ریزی ورزش باید لحاظ شود، این است که پروسه رشد باید پروسه ای باشد که شما را در قیاس با رقبا به یک شرایط بهتری برساند. یعنی این که شما بخواهید در جام جهانی بازی کنید یا در بازی های آسیایی بازی کنید، اینها با هم متفاوت هستند و با ایشالله و ماشالله نمی توان نتیجه گرفت. وقتی شما می خواهید با آلمان، آرژانتین، امریکا و روسیه بازی کنید، نباید بگویید که ما مصمم هستیم که اینها را ببریم. چه ابزاری دارید و با چه توانایی و پروسه ای شما می خواهید به جنگ اینها بروید؟ تاکتیک، تکنیک، بدنسازی، تغذیه، بازی تدارکاتی، پروسه رشد و .. با کدام یک از اینها می خواهید با تیم های بزرگ بجنگید؟ شما با تیم هایی بازی کردی که متوسط قد آنها یک و نود بوده؛ حالا در اروپا می خواهی با تیم هایی مسابقه بدهی که متوسط قد آنها دو متر است. یعنی این که شما با یک گروهی مثل تایلند و کره و چین و ژاپن بازی کردی، خیالت هم راحت بوده که اینها را می بری، بعد توقعت این است که در اروپا هم می خواهیم با این تیم ها بجنگیم. ما باید واقعیت ها را بپذیریم. بازی با تیم های بزرگ، بزرگ شدن می خواهد که یک شبه اتفاق نمی افتد و یک پروسه بلند مدت و شامل مجموعه ای از فاکتورها و المان هایی است که باید رشد کنند تا تیم بزرگ شود. رفتار، اخلاق، تمرینات و ... همه چیز باید بزرگ شود. شما نمی توانید بگویید من به صرف این که چهار پنج بازیکن در اروپا دارم، با این ها مقابل تیم های بزرگ نتیجه می گیرم. اصلا پروسه رشد کار تیمی با پروسه رشد انفرادی فرق می کند. یک وقت می بینید یک ورزشکار وزنه 500کیلویی را می خواهد بزند، می داند که می تواند چون در تمرینات این رکورد را زده. اما یک کاری می خواهی انجام دهی و بروی با یک تیمی بازی کنی که پیشینه بسیار قدرتمندی دارد و کلاس خاص خودش را دارد و در یک بستر کلاسیک کاملا مدرن رشد کرده و با بازیکن هایی آمده که تمام رفتارهایشان در زمین تعریف شده است و حرکت اضافه ای ندارند و این به خاطر این است که در آن پروسه رشد کرده و می داند چه وظیفه ای دارد، این فرق دارد. والیبال مدرن امروز دنیا هنرنمایی است و این هنرنمایی یک شبه اتفاق نمی افتد. باید بازیکن در این پروسه قرار بگیرد. یعنی در فضایی بیاید که مثل خود آنها باشد که این اتفاق بیفتد. نه این که چهار سال یک بار یک بازی با اینها بکنیم، نه! اگر هر سال چهار پنج بازی انجام دهیم، آن وقت شما در یک پروسه ای قرار می گیرید و بعد از همه نظر چه مربی، چه تاکتیک و چه تکنیکی قوی می شوید. البته اینها یک مقداری ذهنی است و یک مقدار هم پرکتیکال است، یعنی باید اتفاق بیفتد. ذهن بازیکن را شما می توانید در این پروسه رشد بدهید، ولی این قسمت کار از کفشی که می پوشد، لباسی که تنش می کند، غذایی که می خورد و هتلی که هست، خیلی مهم است.  اینطور نباشد که بازیکن بگوید من باید بروم در یک مهمانسرای بی ستاره با امکانات بهداشتی و تغذیه نامناسب اقامت کنم، ولی با تیمی می خواهم بازی کنم که در هتل 5ستاره اقامت می کند یا من رفتم در مثلا بانکوک و مالزی اردوی تدارکاتی داشتم و  تیم مقابل در بهترین منطقه فرانسه و لهستان در کمپ های عالی آنجا اردو گذاشته یا من حریف تدارکاتیم بنگلادش و ... بودند، حریف تدارکاتی او لهستان و صربستان و .... بودند، همه اینها در پروسه رشد تعریف می شود. شما وقتی فرآیند رشد را می خواهی تعریف کنی، عوامل متعددی دخیل هستند که باید آنها را برای تیم فراهم کنی. مربی فقط یک قسمت کار است. همه عوامل دیگر شامل گروههای دیگری که با تیم کار می کنند مثل پزشک، آنالیزور و بدنساز تیم، یاخود لباس یا کفشی که بازیکن می پوشد یا پروازی که انجام می دهد و تعداد بازی های تدارکاتی که انجام می دهد، همه اینها در این پروسه رشد تعریف می شود. یعنی عواملی که کمک می کند تیم به مرزی از پختگی برسد و بتواند در عرصه جهانی خوش بدرخشد، تصادفی نباید اتفاق بیفتد که بگوییم یک بازی کردیم و ... . در فوتبال می شود پرسینگ و دفاع انجام داد و کلا دروازه را بست، ولی در والیبال که نمی شود. اتفاقی که می افتد مجبوری 15-10،25-8و... بازی هایت را واگذار کنی. ولی وقتی شما در این پروسه قرار می گیری، پله پله رشد می کنی. تلاش ما این است که وقتی ادعا می کنیم جز 4-5تیم برتر دنیا باشیم، شرایط را مهیا کنیم. آمریکا قهرمان لیگ جهانی می شود، ولی در قهرمانی جهان چهاردهم می شود یا هفتم هشتم می شود. ولی نمی توان گفت چون اینجا هشتم، نهم شده پس سقوط کرده، این نیست که در پروسه موفقیت شما بتوانی همواره تاپ ترین تیم دنیا باشید. تیم های دیگر هم کار می کنند و طبیعی است شما باید مرتب این پروسه آماده سازی خودت را کار کنی و یک تیم قدرتمندی درست کنی که وابسته به هیچ کس نباشد. وقتی ما از یک تیم موفق تعریف می کنیم، تیمی است که دارای یک برنامه سیستماتیک مرتب باشد و موفقیتش قائم به افراد نباشد.

بلافاصله بعد از این که رئیس جمهور آرژانتین برای ولاسکو نامه زد و او را برد، ما با یک خلایی روبه رو شدیم که مربی های تراز اول در سطح ولاسکو مشغول به کار بودند و یک خطری هم احساس می شد که اگر الان دست دست کنیم، احتمال دارد این روند رو به رشد تیم متوقف شود. بنابراین در یک پروسه سریع و در کمترین زمان کواچ انتخاب شد و ما با او به یک سری از موفقیت ها رسیدیم. الان برنامه این است که ما با او ادامه دهیم یا دنبال همان تاپ لول ها هستیم؟

برنامه ای که با ولاسکو تنظیم کرده بودیم تا شهریور سال گذشته بود، یعنی شهریور تمام می شد و الان دیگر قرارداد نداشتیم. بعد از این که ما قبول کردیم که او بعد از سه سال برود، طبیعتا باید می دیدیم که چه انتظاری از مربی داریم که جای او می خواهد بیاید و در چه مسیری هستیم و کجا می خواهیم برویم. شما اگر یادتان باشد نام مربی های دیگری مثل برناردی و آناستازی و 6-7 مربی دیگر مطرح بود. در نهایت ما به آناستازی و برناردی رسیدیم و نفر دیگر هم روزانو بود. در این فرآیندی که این ها را بررسی می کردیم، به کواچ هم رسیدیم. هر کدام از اینها دارای محاسنی بودند. یک تعدادی اسم و رسم خوبی داشتند و یک تعدادی دارای وجهه بین المللی بودند و برای خودشان برندی بودند و هر کدام هم دارای روشی در کارشان بودند. نکته ای که بود این بود که ما باید کسی را انتخاب می کردیم که در خدمت تیم ملی کشورمان باشد، نه کشور در خدمت ایشان باشد. بحث های مختلفی مطرح شد؛ من با برناردی صحبت های زیادی داشتم که او اصرار به نظر خودش داشت و ما نظر دیگری داشتیم یا با آناستازی. طبیعتا آنها مدل و حرف خودشان را داشتند. حرف ما هم غیرمنطقی نبود و دغدغه تیم ملی را داشتیم و نگران این موضوع هم بودیم. با برناردی تیم ما به تنظیم قرارداد هم رسید، امیر خوش خبر  را هم فرستادیم در میلان با هم صحبت کردند و بعد دیدند خلاف آن چیزی که با هم صحبت کردیم، نظر دیگری می دهد. من گفتم دست نگه دارید! وقتی  شما در این سیستم می خواهید کار کنید. قرار نیست دیگران بخواهند این سیستم را اداره کنند، آنها باید در این سیستم و برای این سیستم کار کنند. وقتی شما پازلت را می چینی ،به دنبال قطعه ای می گردی که پازلت را کامل کند و به خاطر یک قطعه پازلت را به هم نمی ریزی. باید کسی را پیدا کنی که در این پازل جا بگیرد. ما در مورد مربی های مختلف، پارامترهای مختلفی را بررسی می کردیم. یکی پرسونالیتی خود طرف بود که او به لحاظ شخصیتی چگونه است و روحیات، خلق و خو و اخلاقیات و نوع تعاملش با سیستم، خارج از بحث های فنی سابقه، تجربه، کارنامه، چگونه است؟ البته باید می دیدیم که در آن شرایط مربی می خواستیم که بهتر از ولاسکو عمل کند یا راه او را ادامه دهد و شتابش را بیشتر کند و تیم من را به المپیک ببرد.

 یکی از بحث ها هم این بود که من مربی می خواهم که برای پول کار نکند و اولویت اولش پول نباشد و به صرف یک حرفه به کارش نگاه نکند که مثلا من کارم مربیگری است، پول می گیرم و کار می کنم، حالا تلاش هم می کنیم که موفق شویم. مربی باید جاه طلب باشد و برای موفقیت و کسب نتیجه بهتر تلاش کند و انگیزه موفقیت را داشته باشد. یعنی وقتی در میدان مسابقه پیروز می شود، احساس شادی کند. به آندره زورزی که یکی از بهترین های والیبال دنیا بود، گفتند چرا در اوج کنار کشیدی؟ گفت دیگر پیروز که می شدم احساس شادی نمی کردم. در حقیقت آنقدر در مسابقات مختلف پیروز شده بود که می گفت وقتی قهرمان می شدیم یا تیم می برد، لذتی که قبلا داشتم را نداشتم.

شما باید مربی انتخاب کنی که همانطور که در کوران بازیگریش طلای المپیک را دارد، در دوران مربی گری هم بتواند بهترین باشد. نگاه می کنی می بینی یک مربی 6-7 سال است مربی گری می کند و چهار پنج سال بهترین مربی سری آ ایتالیا بوده. بعد در شخصیتش ریز می شوی که چه نگاهی به کارش دارد و اخلاقیاتش چگونه است، نوع رفتارش با توجه به این که در اروپا زندگی می کند، چطور است و...  پارامترهای مختلف را نگاه می کنی. آدم ها ویژگی های متعددی دارند. از ریزترین رفتارها تا رسمی ترین رفتارها در آن چیزی که شما در تصویر می بینید. ولی این آدم هزار و یک ویژگی دیگر در درونش دارد که به سختی می شود آنها را شناسایی و تحلیل کرد که آیا او می تواند به شما کمک کند یا نمی تواند؟ با فرهنگ ما سازگاری دارد یا خیر؟ وقتی همه اینها را کنار هم می گذاری به یک جمع بندی می رسید که بین این افراد کدام یک برای تیم شما بهترین است. مربی که به کارش به عنوان بیزینس نگاه می کند یا کسی که به عنوان عشق نگاه می کند. مربی که وقتی دور هم می نشینند به دنبال بیزینس است یا راجع به والیبال صحبت می کند. مربی که اگر یک جایی در یک کشوری می خواهد قرارداد ببندد به مسئله تجاری آن هم فکر می کند یا مربی که به دنبال این است که با چه تیمی می تواند در دنیا موفق شود.

اینها همه پارامترهایی بود که مورد بررسی قرار گرفت و نفر اول را انتخاب کردیم.

الان بعد از 18ماه هنوز اولویت اول شما کواچ است؟

بله آقای کواچ تا پایان المپیک با ما قرارداد دارد. متدهای این ها با هم متفاوت است، حالا من یک مقداری مطلب را بیشتر باز می کنم. هر زمانی هر تیم در هر ایستگاهی که قرار دارد، نیازمندی های خاص خودش را دارد. تیم ملی والیبال در سال 2010 یک نیازمندی هایی دارد و در 2014 یک نیازمندی هایی و در 2018 هم یک نیازمندی های دیگری خواهد داشت.

بستگی به نوع تفکر مدیران دارد؟

خارج از این که من چه تفکری دارم، وقتی شما در یک پروسه رشد قرار می گیری، توانایی این تیم، سطح تیم، نوع رفتارش و ... مهم هستند. شما بازیکن های 2014 والیبال را با بازیکن های 2008 نمی توانی مقایسه کنی.

مثلا مدل برنامه ریزی فدراسیون در زمان صفایی فراهانی با مدلینگ برنامه ریزی کفاشیان خیلی فرق دارد.

طبیعی است بحث من این است ما با هر مدلی که برنامه ریزی کنیم، اگر در مسیر برنامه ریزی ما این بچه های فوتبال، والیبال یا بسکتبال رشد کنند، این بچه 4سال بعد باید در نقطه بالاتری باشد، مگر این که برنامه ریزی ما اشکال داشته باشد. ما می گوییم والیبالی که در سال 2006 شروع شده، نوع تفکر، رفتار و کارکردش با والیبال 2014 متفاوت است. مربی که می خواهد با تیم کار کند، متفاوت است .دو سال دیگر شاید شما به یک جمع بندی دیگری برسید و بگویید در این مقطع من نیاز دیگری دارم یا در این مقطع کماکان باید برنامه قبلی را حفظ کنم یا تا 2018 یا 2020 هم بخواهد همین مربی کارش را ادامه بدهد.

یک نکته ای که یک مقدار دلهره آور است این است که هیچ تضمینی وجود ندارد که بعد از این نسل طلایی یا این مدیر، والیبال راه خودش را ادامه دهد. فوتبال هم در سال 98میلادی یک نسل طلایی به خودش دید و در جام ملت های دو سال قبلش سوم شد و در جام جهانی حاضر شد و اگر آن اتفاق ها برایش نمی افتاد و سرمربی تغییر نمی کرد، شاید یک اتفاق خیلی بهتری برای فوتبال ما رخ می داد. بسکتبال هم یک نسل طلایی به خودش دید و اوج گیری خیره کننده ای داشت و بعد دچار افت شد. دو ترس وجود دارد یک این که بعد از شما چه اتفاقی می افتد و دو این که بعد از پایان این نسل چه اتفاقی می افتد؟ بهمن ماه دوره ریاست شما تمام است؟

بهمن امسال چهار سال دوم من تمام می شود.

همین که بعد از شما چه اتفاقی برای والیبال بیفتد یا بعد از این نسل چه اتفاقی می افتد؛ باید قبول کنیم که سعید معروف یک استثناست اگر پاسور بعدی ما قدرت آنالیز و پخش توپ و رهبریش مثل او نباشد، چه بر سر تیم می آید؟

اول این را باید بپذیریم که فضای عمومی والیبال در کشور فضای رو به رشدی است  و کل جریان والیبال در ابعاد مختلف خودش رو به رشد است و تا اندازه زیادی والیبال روی ریلی افتاده که هر کس دیگری هم بیاید، ناگزیر است این مسیر را ادامه دهد. وقتی یک برنامه ای تدوین می شود و باید اجرا کنید، شاید افراد تغییر کنند، ولی برنامه به قوت خودش باقی است و باید ادامه پیدا کند. الان یک پشتوانه در والیبال داریم که من این را به جرات می توانم بگویم، تا ده پانزده سال آینده والیبال پشتوانه های خاص خودش را دارد. یعنی این نگرانی نیست که این نسل تمام شوند. بالاخره باید بپذیریم سال 2020 شاید 80درصد این تیمی که الان در مسابقات حضور دارند، نباشند و یک نسل دیگری از بازیکن هایی که الان در رده نوجوانان ما حضور دارند، بازیکن های 25-26ساله می شوند و یک نسل بعدی بعد از اینها خواهند آمد که سال آینده تیم ملی نوجوانان ما در آسیا و سال بعدش در جهان را تشکیل می دهند. در این مدل برنامه ریزی شما به این سمت می روید که می گویید من می خواهم در المپیک 2020 نشان طلا را بگیرم و نمی توانی نوع برنامه ات را تغییر دهی و به سمتی می روی که در برنامه ریزی ها تیمی را برای سال 2020 آماده کنی که در قهرمانی جهان، در جام جهانی و ... بتواند قدرتمندانه ظاهر شود، همه برنامه ها و کارهایی که باید انجام بگیرد تا این تیم به این هدف برسد را فدراسیون باید انجام دهد، حالا در راس آن هر کسی باشد. طبیعتا در آینده هر کس دیگری هم بخواهد در والیبال کار کند، ناگزیر است در این ریل حرکت کند، والا از ریل خارج می شود.

شما الان باشگاه داری می کنید یا نه بازیکن ها را باشگاه ها تربیت می کنند و به شما تحویل می دهند؟

مجموعه اتفاقی که الان می افتد این است که ما در حوزه استعدادیابی به یک سمپل در کشور تبدیل شده ایم که مدلی که طراحی کردیم این است که بازیکن هایی در اقصی نقاط کشور -نه ده نفر اینجا، ده نفر آنجا- هشت هزار نفر از کسانی که توانمندی دارند، انتخاب کردیم. در این بخش تعدادی از باشگاه ها کانون دارند و تربیت می کنند و در رده های مینی والیبال بازیکن ها را انتخاب می کنند. مثلا در سیرجان یک گروهی کار می کنند که چندین تیم دارند و در رده نوجوانان کار می کنند. در آمل، گنبد، آذربایجان غربی هم همینطور. تعداد زیادی از هیئت های ما با کمک باشگاه ها و خودشان استعدادیابی می کنند و علاقمندان زیادی در این کانون ها کار می کنند که ما از بین این ها تعداد زیادی را واجد شرایط می دانیم برای این که تست شوند و به مرحله های بالاتر بیایند. در حقیقت شریان های حیاتی منتهی به تیم ملی، مویرگ هایی هستند که از جاهای مختلف می آیند و فقط از یک کانال نمی آیند. این مویرگ ها با کل شبکه در داخل کشور ارتباط دارند؛ از روستا، شهرستان، بخش و ... این شریان مویرگی ادامه پیدا می کند و یک بازیکن مستعد در یک روستا این امکان را پیدا می کند که به یک پروسه دیده شدن برای تیم ملی راه پیدا کند و با توجه به موفقیت های والیبال این اقبال عمومی الان بیشتر شده. یک زمانی تا فرد به ورزش علاقمند می شد، خانواده او را به سمت فوتبال می فرستاد. اما الان خانواده اقبال عمومی نسبت به این که بچه به سمت والیبال یا فوتبال یا بسکتبال برود، ده برابر به سمت والیبال افزایش پیدا کرده. یعنی این فضا درست شده که مردم احساس می کنند که بچه شان اگر والیبال بازی کند، بهتر است و آینده روشن تر و فضا و محیط بهتری خواهد داشت. یعنی مردم چون احساس خوبی نسبت به والیبال پیدا کردند، خانواده ها بچه ها را برای آمدن به سمت والیبال تشویق می کنند و ما به کمک هیئت های استانی و باشگاه هایی که در کشور داریم، در پروسه کشف استعدادها موفق تر عمل می کنیم. اتفاقا همین امروز صبح من جلسه داشتم، تعداد زیادی از مستعدین در تهران جمع شدند. به این ترتیب که این ها سه روز کمپ دارند و نفرات بهتر شناخته می شوند و شما همیشه یک ذخیره ای از کسانی که آماده هستند تا برای تیم نوجوانان انتخاب شوند، داری و بین اینها مینی والیبال و مسابقات قهرمانی منطقه برگزار می کنیم و پس از آن مسابقات استان ها و کشوری را برگزار می کنیم. این که گفتم مویرگ های این شریان های اصلی همه جا هستند، بالاخره شما یک جاهایی داری که شبکه های اصلی هستند، یعنی جاهایی که بازیکن هایی را به تیم ملی ملحق می کنند، اینها رگ های اصلی هستند. اما این را می دانیم که بعضی از استعدادها ساختار را نمی شناسند و اصلا نمی دانند هیئت چیست یا باشگاه کجاست، مثلا در یک شهرستان یا روستایی زندگی می کنند. به ما خبر می رسد که یک نفر در یک روستایی قد خوبی دارد و بازیکن خوبی است. ما نمی گوییم باید حتما از کانال فلان آدم به ما معرفی شود، شاید به هیئت ها ماموریت بدهیم این آدم را شناسایی کنند، ولی شاید بعضی جاها سلیقه ای عمل کنند یا شاید رئیس هیئت ما فعال نبوده یا نسبت به یک آدمی خیلی علاقه ای نداشته که بخواهد به تیم ملی راه پیدا کند. ما خارج از پروسه کشف استعدادها درها را نبستیم و از همه خواستیم افراد مستعد را به ما معرفی کنند تا تست شوند. تعداد زیادی از این آدم ها داریم. یعنی از همه جای کشور که فکر می کنیم می توانیم خون تازه برای کالبد والیبال کشور بگیریم، از مدرسه گرفته تیم دانش آموزی، نیروهای مسلح، دانشگاه ها، کارگران و ...  از هر جایی که شما فکر کنید این شریان اساسی به فدراسیون وصل می شود و از آن برای تامین و پشتوانه سازی استفاده می کنیم که فکر می کنم که یکی از دلایلی هم که تا 10-15سال آینده نگران پشتوانه نیستیم به این دلیل است که بانک ذخیره ما 8 تا 10هزار بازیکنی است که فیزیک بدنی مناسب دارند و همینطور ادامه دارد و کسانی هم هستند که بعد از اینها به سن 14-15سالگی می رسند و دعوت می شوند و می آیند. یعنی تیم ملی نوجوانان که امسال به قهرمانی جهان می رود، دیگر سال بعد نیستند و برای جوانان می روند.

یعنی همان ها برای تیم جوانان می روند یا بازیکنی به آنها اضافه می شود؟

اگر کسی بهتر از اینها باشد، قطعا اضافه می شود. این تیم چون درست انتخاب شده، علی القاعده 90درصدشان به جوانان می روند. بعد یک گروه دیگر که الان پشت خط هستند، خواهند آمد که اینها را ما رویشان کار می کنیم و تیم ملی نوجوانان آسیا می شوند و سال بعد در آسیایی شرکت می کنند. این یک کارخانه تولیدی است که مستمر برای شما نیرو تولید می کند. یعنی الان متوسط قد تیم ملی نوجوانان ما 198 است و به دنبال این هستیم که در سال 2020 این را به دو متر برسانیم و در انتخاب هایمان این استاندارد را یک مقدار بالاتر بیاوریم. چون ما الان دو پاسور دو متری در تیم ملی نوجوانان داریم، طبیعتا سال بعد هم خواستیم انتخاب کنیم، پاسورهای دو متری انتخاب می کنیم و اگر خواستیم لیبرو انتخاب کنیم، لیبرو 185-186 سانتی انتخاب می کنیم. همچنین دفاع وسط یا همچنین بلند زن هر بازیکن دیگری که بخواهیم انتخاب کنیم، شاخص را بالاتر می آوریم.

سراغ صدا و سیما برویم و تعهدی که برای لیگ جهانی داده بود، پرداخت شد؟

تعهد سال 2014 را دو هفته پیش پرداخت کرد .

این درست است که شما از آقای مهدوی خواستید که برای حواله خودروی بچه ها پیگیری کند که هیئت دولت بدهد؟

موضوع مکاتبات ما با نامه هایی که به دفتر آقای جهانگیری و دولت نوشته شده بود پیگیری شد و به کمیسیون اقتصادی دولت رفت و کمیسیون اقتصادی هم به هیئت دولت برد تا درباره آن تصمیم گیری شود. یعنی چون درخواست ما مغایر با مصوبات قبلی کمیسیون اقتصادی بود و این نیاز به مصوبه جدید دولت داشت. بعد از آن دوستان ما در کمیسیون اقتصادی گفتند ما با این موضوع موافق هستیم که از بچه های والیبال و کسانی که باعث غرور و افتخار برای کشور می شوند، قدردانی شو،. ولی تصمیمی نگیریم که مخالف تصمیمات قبلی هیئت دولت باشد. بحث ما هم این بود که به هر صورت اتفاقی که در والیبال افتاده، این تقدیر به لحاظ روحی روانی می تواند به بچه ها کمک کند. بحث های مختلفی گفته شد و نهایتا قرار شد در هیئت دولت تصمیم گرفته شود. در هفته هایی که به دنبال این بودیم که این موضوع در کمیسیون اقتصادی دولت مطرح شود، از آقای مهدوی خواستم با ارتباطاتی که  داشتند به ما کمک کنند که به لحاظ پروسه اداری سریع تر اتفاق بیفتد. بالاخره بعضی وقت ها شما می توانید کمک کنید و یک هل بدهید، ما پیگیری ها را انجام دادیم و از ایشان هم خواستیم این موضوع را در ارتباطاتی که با دوستان دارند، پیگیری کنند که دوستان در دفتر آقای جهانگیری و دولت سریع تر به این موضوع بپردازند که این اتفاق هم افتاد.

این خبر تا چه حد صحت دارند که می گویند کف پوش آزادی را دزدیدند؟

این یک شیطنت بود؛ به این ترتیب که ما یک کفپوش بخش اصلی زمین یعنی همان بخش نارنجی رنگ را داریم و یک بخش هم اطراف زمین که همان بخش فیروزه ای رنگ است، اینها رولی است. بگذریم از این که ما چند وقتی درگیر این بودیم که کف چمن جمع شود، بعد پارکت چوبی نصب شود، بعد  ترافلکس نارنجی روی آن انداخته شود و قبل از اعزام تیم ملی به فنلاند تیم ملی بتواند چند جلسه روی آن تمرین کنند. روز سه شنبه بچه ها رفتند فضا را آماده کنند که بچه ها برای تمرین بروند. رول کف پوش ها باید باز شود و خودش را بیندازد، بعد از زیر کنار هم چسبانده شود. یک نفر شیطنت کرده بود و 40سانت از یکی از این رول ها را بریده بود. در نهایت اینطور شد که بعد از جای دیگر آوردیم و جابجا کردیم. البته می توانستیم دو رنگش کنیم، ولی نمی شد در مسابقات رسمی FIVB این دو رنگ باشد. برای همین با یک جای دیگر جابجا کردیم که لطمه نخورد و این اتفاق باعث شد تیم ما نتواند قبل از سفر در این زمین تمرین کند.

یک نکته راجع به همین ماجرای کف پوش ها وجود دارد. بچه ها می گویند اینها مخصوص والیبال نیست و یک مقدار سفت تر از حد معمول است؟

نه کف اصلی سالن 12هزارنفری که برای درساژ و یخ زده می شود، مشکلی ندارد و روی این پارکت می افتد و زیر پارکت فوم است و این پارکت مخصوص هندبال و بسکتبال است. ولی ما روی این کفپوش درفرور استفاده می کنیم که دقیقا مطابق با استاندارد جهانی است، یعنی یکی از استانداردترین کف پوش هایی که داریم همین کفپوش سالن 12هزارنفری آزادی است.

چه زمانی شرایط این را داریم که لیگ جهانی در شهری غیر از تهران برگزار شود؟

این مسئله یک استانداردهایی دارد که هر جایی اصفهان، مشهد، ارومیه، تبریز این استانداردها را رعایت کند، می توانیم مسابقات را در آن شهر برگزار کنیم و الزام نداریم که فقط در تهران برگزار شود. این استانداردها مثل کیفیت سالن، کیفیت هتل، فرودگاه بین المللی که باید وجود داشته باشد و از طرفی پخش اچ دی هم باید داشته باشد. یعنی تمام اینها را باید در یک سالن ببینیم که بتوانیم این مسابقات را در آن برگزار کنیم. از سوی دیگر ظرفیت سالن ها باید بالای 6هزار نفر یا حداقل 5هزار نفر باشد. الان این امکانات در چند شهر مثل اردبیل، اصفهان، ارومیه، مشهد هنوز استاندارد نیست.

میزبانی مسابقات در شهرهای مختلف تابع پارامترهای مختلفی است. یکی سالن و یکی دو تا هتل مناسب، ما یک جا هتل داریم، سالن خوب نداریم یا یک جا سالن داریم، هتل خوب نداریم. اصفهان و مشهد و ارومیه الان خوب هستند. نکته دیگر تجهیزات مسابقه است، مثلا در لهستان امروز در ورشو و فردا در کاتبیج* برگزار می شود. ما الان فقط یک سیستم پخش اچ دی در کشور داریم. امروز اگر در تهران برگزار می کنیم، فردا اگر خواستیم در ارومیه مسابقه ای برگزار کنیم باید کل تجهیزات پخش اچ دی و سیستم ویدیو چک را بار کنیم و ببریم و این مشکلی نیست که بتوان 24ساعته حل کرد.

چقدر هزینه دارد؟

چند میلیون دلار .

  

می شود یک سری مسابقات دیگر، مثل بازی های آسیایی را در شهرهای دیگر برگزار کرد؟

ما اگر امکانات فراهم شود واقعا دوست داریم، اگر 6هفته مسابقات لیگ جهانی را داریم، در 6 شهر مختلف برگزار شود.

این همان توسعه یافتگی ورزش است؟

الان کاری که در ایتالیا و لهستان انجام می شود همین است. ما هم سعی می کنیم این شرایط را تا سال بعد فراهم کنی.م البته فقط ما نیستیم و صدا و سیما هم باید همکاری کند و تجهیزات را فراهم کند.

از ارومیه چه خبر و فینال لیگ؟

فینال لیگ که برگزار شده، پیکان قهرمان شده و ارومیه هم نایب قهرمان شده و بازی تمام شده. من هم جا دارد از مردم فهیم و والیبال دوست ارومیه تشکر کنم و عذرخواهی کنم که این حادثه در روز پایانی سال و آخرین روز لیگ اتفاق افتاد. ما در سال گذشته صد بازی لیگ داشتیم و این آخرین بازی و گل بازی ها بود و به لحاظ فنی هم یکی از بهترین بازی ها بود و سطح بالای والیبال را دو تیم به نمایش گذاشتند. من به نوبه خودم از این که این اتفاق افتاد و باعث مکدر شدن هوادارها و کسانی که برای تماشای بازی آمده بودند شد، عذرخواهی می کنم و دعا می کنم هیچ وقت این اتفاق ها تکرار نشود. چون دو جلسه در کمیسیون فرهنگی مجلس و با حضور کارشناس ها انجام شد، من خیلی وارد این قضیه نمی شوم که چه اتفاقی افتاد و این اتفاق اتفاق خوبی نبود.

قبول دارید که لیگ ما توسعه متوازنش به اندازه تیم ملی نیست و به نظر می رسد باید یک فکری کنید؟

الان اکثر تیم هایی که پارسال بودند، برای شرکت در لیگ سال آینده اعلام آمادگی کردند. مشکل ما این نیست که چه تیمی در لیگ هست، یک مقدار به فرهنگ عمومی کشور برمی گردد که یک روز کاله قهرمان می شود، متین ورامین تحمل نمی کند یا برعکس، یا یک روز پیکان قهرمان می شود آن دو تیم ناراحت می شوند و ... ما در والیبال ملی این مشکل را نداریم. 15هزار نفر به سالن 12هزارنفری می آیند، همه هم تیم ملی را تشویق می کنند و هیچ کس هم به دیگری توهین نمی کند. ما باید بتوانیم رفتارهای تماشاگرانمان را حرفه ای تر کنیم.

شاید این بیشتر از باشگاه ها ناشی می شود و نباید بیندازیم گردن مردم؛ در باشگاه ها فرهنگ حرفه ای وجود ندارد.

ما نه به عنوان فدراسیون، ولی در کل می گوییم در این موضوع باشگاه ها باید رفتارهای تماشاگران را حرفه ای تر کنند و این رفتارها شامل فدراسیون، کادر فنی و هواداران است.

قبول کنید سالن شما استاندارد فینال لیگ نیست.

قطعابا توجه به میزان علاقمندی که وجود دارد، نیست. ولی باید از شما بپرسم مگر سال قبل در سالن 12هزارنفری برگزار نشد؟ بعد چه جنجالی درست شد؟ از این 12هزارنفر ده هزارنفر سالن را خالی کرده بودند و فقط 2هزار نفر مانده بودند. اتفاقی هم که در سالن خود ما افتاد از این سه هزار نفر تقریبا 2500نفر رفته بودند، ولی ما باید این را بپذیریم که هم تماشاچی و هم عوامل انتظامی و هم عوامل باشگاهی و هم عوامل فدراسیون باید حرفه ای تر رفتار کنند و اگر این اتفاق می افتاد و تدبیر بهتری به کار برده می شد، برای کسی مشکل درست نمی شد. هواداری آمده و علاقه داشته تیمش برنده میدان باشد، ولی تیمش شکست خورده. از طرفی هم طبیعتا ما باید این را بپذیریم که باید به گونه ای این عصبانیت و ناراحتی را مدیریت کنیم که اتفاقی نیفتد. چون وقتی  زد و خوردی پیش می آید، دو طرف آسیب می بینند. ما به عنوان متولی موضوع خیلی برایمان تاسف انگیز بود که یک تعدادی از جوان ها مصدوم شدند و آسیب دیدند و من از تک تک آنها عذرخواهی می کنم. از طرفی هم دیدیم که تعدادی از دوستانمان در نیروی انتظامی هم آسیب دیدند. طبیعتا اگر هم با عنوان فدراسیون، هم باشگاه، هم هوادارهای ما که به سالن می آیند، بتوانیم رفتارهایمان را حرفه ای تر کنیم، این اتفاق ها پیش نمی آید.

خلاصه در سالن شما خوب کتک می زنند، در بازی های قهرمانی آسیا هم همکاران ما را زدند. انگار اولین راهکار باتوم است.

بالاخره ما با برخورد نامناسب توسط هر کسی که باشد موافق نیستیم. هر کدام از ما اگر خارج از چارچوب حرفه ای مان عمل کنیم، چه ما به عنوان فدراسیون، چه شما به عنوان رسانه یا نیروی انتظامی به عنوان عامل انتظامی، اگر رفتار مناسبی نداشته باشیم، آسیب می بینیم و فرقی نمی کند. اتفاقی که می افتد بخواهیم بگوییم فقط این آدم مقصر است یا فقط آن جریان مقصر است. یک مجموعه از عوامل دست به دست هم می دهد که این اتفاق بیفتد. ما باید بپذیریم که چه رسالتی بر دوشمان هست. چه رسالتی شما دارید و چه رسالتی عوامل انتظامی، باید آستانه تحملمان را بالا ببریم و بتوانیم تدبیر کنیم که آسیبی به کسی نرسد. این اتفاق در فینال لیگ می توانست بیفتد. برای همین از این که تعدادی از جوانان آسیب دیدند و حتی تعدادی از دوستانمان در نیروی انتظامی آسیب دیدند، من از مردم فهیم ارومیه معذرت می خواهم. البته نمایندگان محترم آقای جهانگیرزاده و فتاحی و حاجی پور دنبال موضوع بودند. از طرفی هم مسئولین محلی استاندار، شهردار و رئیس هیئت پیگیر این ماجرا بودند. بالاخره فضای خوبی نبود. ولی خوشبختانه کمیسیون فرهنگی ورود کرد و جلساتی گذاشته شد و مسئله حل شد. باید تلاش کنیم که با رفع نواقص، برای سال های بعد منجر به این اتفاقات نشود و کسی آسیب نبیند.

چرا فینال لیگ را از ابتدا مشخص نمی کنید کدام شهر باشد؟ می تواند تهران هم نباشد.

من از شما سئوال می کنم چه لذتی دارد که فینال بین تیم تهران و ارومیه را مثلا در مشهد برگزار کنیم؟

بالاخره این عرفی است که وجود دارد.

می توانیم کاری که در دنیا انجام می گیرد را انجام دهیم. مثلا بگوییم یا سه از پنج بازی یا  دو از سه بازی، مثل بازی که در بین پیکان تهران و شهر تبریز بود. یک بازی تهران یک بازی تبریز بازی سوم باز تهران می شد. الان ارومیه را به عنوان شهری که انصافا زحمات زیادی برای والیبال کشیده و مردم فهیمی دارد کنار می گذاریم. تصور شما این باشد که متین ورامین با مشهد به فینال برسند؛ در کدام یک از این دو شهر ما این امکان را داریم که فینال لیگ را برگزار کنیم؟  مگر این که بگوییم اصلا پلی آف نیاز نداریم. 12تیم هستند در یک گروه بازی کنند. یعنی هر تیم باید 22 بازی انجام دهد و این یک سری نکات مثبت و منفی دارد. نکته منفی این است که باعث می شود همه مربی های ما از باخت بترسند و به جوان ها فرصت بازی کردن ندهند و ریسک نکنند. در صورتی که شما می بینید که در پلی آف تیم هایی هستند که با چند باخت می آیند و در مراحل بعد بهتر کار می کنند. بحث دیگر این است که در تمام دنیا لیگ ها پلی آفی هستند؛ مثلا در بسکتبال سه از پنج بازی می کنند. نکته دیگر این است که خود باشگاه ها تصمیم گرفتند چطور برگزار شود. یعنی دور هم جمع شدند و نظر دادند و جمع بندی شورای لیگ این بود که تک بازی باشد و در تهران برگزار شود. اگر در ورزشگاه 12هزارنفره برگزار می شد، شاید این اتفاق ها نمی افتاد.

چه ایرادی دارد این لیگ یک مشاور خارجی داشته باشد؟

ما در برگزاری مشکل نداریم. حادثه ای که برای لیگ ما اتفاق افتاد، ربطی به جریان بازی نداشت.

  

این که 800تماشاگر ده ساعت با اتوبوس می آیند و چند ساعت قبل بازی گرسنه و تشنه می رسند، بعد در جریان بازی اینها احساس می کنند سرشان بریده شده شاید می توانست اوضاع فجیع تر از این باشد و اینها صبوری کردند.

نباید این اتفاق می افتاد.

این اواخر یک بحثی شده بود درباره دلخوری کواچ از پاداش دادن ها ؟

من اتفاقا در این مدت دیدم بعضی از خبرگزاری ها به این موضع خیلی پرداختند و نمی دانم چرا آن را بزرگ کردند؟

چون ایشان روز آخر گفتند من از وزیر ورزش و مدیرعامل بانک سامان به خاطر احترامی که برای کادر فنی قائل شدند تشکر می کنم.

یک سوء تفاهمی پیش آمد که روز پنجشنبه قبل از رفتن تیم که ما در فدراسیون جلسه داشتیم، این را حل کردیم. چهارشنبه مراسم بدرقه تیم انجام شد. البته درست است که این برنامه برای رونمایی از تندیس آب بود، اما ما از بانک سامان خواهش کردیم تیم ملی مورد تفقد قرار بگیرند و بدرقه شوند. من به آقای کواچ هم گفتم ارزش کار تیم ملی و کادر فنی خیلی بالاست و این اتفاقی که افتاده نباید به عنوان یک تعمدی برای نادیده گرفتن کادر فنی تلقی شود، بلکه به عنوان یک سهل انگاری است که این را باید من از قبل کنترل می کردم تا اتفاق نیفتد و من به عنوان رئیس فدراسیون عذرخواهی می کنم. چون باید در این مراسم هم کادر فنی و هم بازیکن ها مورد توجه و احترام قرار می گرفتند. البته آقای وزیر خیلی ایشان را مورد توجه قرار دادند و از ایشان تقدیر کردند، ولی این سهل انگاری ما باعث شد این سوء تفاهم پیش بیاید که نکند کادر فنی نادیده گرفته شده و شنبه این سوء تفاهم برطرف شد و خودشان هم مطرح کردند که ما باید توجه بیشتری می کردیم و این کار انجام شد. یعنی روز شنبه دوستان از بانک سامان آمدند و این مسئله را نه به این عنوان که چرا ایشان این حرف را زده به این عنوان که توقعی که بالاخره وجود داشت، حل کردند. نکته دیگر این که مربی بالاخره انتظار دارد که کارکرد و موفقیتش مورد توجه قرار بگیرد. حتی این که ما در روند کار مدام از مربی های قبلی نام ببریم درست نیست و شاید ایشان یک مقداری این گله گی را داشته باشند که من دو سال است کار می کنم... ما هم گفتیم شاید باز مقصر ما بودیم که روابط عمومی ما چه در کلیپی که آماده می کند و چه در عکس هایی که در فضای عمومی می زند، باید به تیم جدید توجه بیشتری کند. ولی مجموعا موضوعی بود که با یک سهل انگاری به وجود آمد و یک مقداری فضای عمومی رسانه ها به این سمت رفت که این قهر کرده و آن ناراحت شده و ... نه ایشان خیلی باشخصیت است و با هم صحبت کردیم و مسئله حل شد. بالاخره در درون هر خانواده ای از این اتفاق ها می افتد و در درون خودشان حل می شود و جمع می شود. مطرح شدن این موضوع و این که هر کسی هم چیزی به آن اضافه کند درست نیست. بعد تیترها هم تیترهایی نبود که در خور شان والیبال باشد. یک مقداری هم شاید ای کاش کسی از والیبال تعریف نکند؛ ما اصلا دوست نداریم این تعریف ها صورت بگیرد. چون شاید بعضی ها دوست نداشته باشند، این تعریف ها از والیبال وجود داشته باشد و ما هم سعی می کنیم دور از حاشیه ها کار کنیم. وارد شدن به این موضوع و تیتر زدن که این قهر کرده و بحران درست شده و ... اینطور نبود همان پنجشنبه بعدازظهر موضوع جمع شد، روز شنبه هم کادر فنی مورد توجه قرار گرفتند و با روحیه خوب به سفرشان رفتند.

علت جدایی آرمین تشکری از تیم ملی چه بود؟

خودش تلاش نکرد در تیم ملی بماند. رفتن به تیم ب یک مسئله عادی بود و فقط مختص ایشان نبود. شما 35 بازیکن داری که در یک تیم 18نفر و در یک تیم 17نفر بازی می کنند، وقتی تلاش می کنی به دیگران هم فرصت بدهی، بعضی بازیکن ها را از ب به الف و بعضی را از الف به ب می آوری. این یک مسئله عادی است خیلی از بازیکن ها رفتند و برگشتند. ایشان هم وقتی گفتند چند جلسه تمرین در تیم ب باش، گفت من مشکل خانوادگی دارم و رفت و نخواست تلاش کند و به تیم الف برگردد و خودش آسیب دید. آقای کواچ کسی را خط نزد. آرمین خودش تلاش نکرد که بماند و این خیلی عادی است. وقتی 14بازیکن از 35بازیکن می خواهی انتخاب کنی، طبیعی است که باید به دیگران هم فرصت بدهی که در تمرینات خودشان را نشان بدهند. آرمین هم بازیکن خوب ما هست، ولی انتظار می رود که برای حضور در تیم ملی تلاش کند.

می توانیم امسال هم از تیم ملی لذت ببریم؛ چون ما از المپیک فقط سکو می خواهیم.

شک نکنید که لذت می برید.

خیلی به نظر می رسد که جلوتر از مردم وعده می دهید. ما رویاهایمان این قدری بزرگ نیست که در المپیک به دنبال مدال باشیم؛ خودتان انتظارات را بالا می برید؟

ما به قصد قله حرکت می کنیم. ما از تیم والیبال این انتظار را داریم که صعود کنیم و برویم جز چهار تیم و آنجا برویم برای کسب سکو و طبیعی است که باید بجنگیم. اگر من انتظارم از خودم را پایین بیاورم و بگویم همینقدر که به المپیک رفتیم، خیلی کار کردیم، این درست نیست و من خودم این را قبول ندارم. احساس من این است که ما باید بتوانیم برای المپیک انتخاب شویم و به این هم راضی نباشیم. البته شاید چند درصد هم اتفاق بیفتد که بین 12 تیم، ششم شویم و این یعنی عالی کار کردیم و اگر روی سکو رفتیم، فوق العاده کار کردیم. اگر شما انتظارت از خودت بالا  و رفتن روی سکو باشد، این مسئله طبیعی است و نباید به مردم بگوییم از ما این انتظار را نداشته باشید یا همین قدر که به المپیک رفتیم کافی است. ما می گوییم مردم، جوانان شما این ارزش و توانمندی را دارند که به المپیک بروند و در المپیک هم جز بهترین ها باشند. ما الان می گوییم در ورلد کاپ از خودمان انتظار داریم جز دو تیم بالای جدول باشیم که برای المپیک سهمیه داشته باشیم؛ البته شاید نتوانیم، ولی تلاشمان این است که بشود. این که مبادا قول بدهید که مردم از دست شما ناراحت شوند، درست نیست. سال گذشته در قهرمانی جهان همین مردم به ما گفتند کاپ دستمان بود، از دستمان افتاد. الان هم ما می گوییم مردم عزیز برنامه ما رفتن به المپیک است و در المپیک تلاش می کنیم که جز 4تیم برتر باشیم و روی سکو برویم، یعنی هدفمان این است که روی سکو برویم. مگر ما سال 2010 نگفتیم 2012 می خواهیم به المپیک برویم؟ ولی نتوانستیم و با یک اختلاف امتیاز آن را از دست دادیم. ولی تلاش خودمان را کردیم. الان هم می گوییم دیگر هدف ما المپیک نیست، هدف رفتن روی سکوی المپیک است. یعنی گرفتن سهمیه المپیک وظیفه صد در صدی خودم است، و انتظار رفتن به المپیک را از خودم دارم.

الان خودمان را المپیکی می دانیم، ولی یک مقدار شاید هزینه انتخاباتی رقبایتان برای ریاست فدراسیون را بالا می برید.

به تنها چیزی که فکر نمی کنیم انتخابات است. آن زمانی که ما می خواستیم قهرمان آسیا شویم یا به لیگ جهانی برویم، مگر همین دوستان نمی گفتند شعار می دهید. مگر سال 2006-2007 نمی گفتند مگر می شود از سد کره و ژاپن و چین گذشت؟ من به تنها چیزی که فکر نمی کنم همین حرف های انتخاباتی است.

فاطمه پاقلعه نژاد: محمدرضا داورزنی ؛ او را بی شک موفق ترین رئیس فدراسیون ورزش ایران می نامند. او که از  والیبال ایران  قدر تی جهانی ساخته است. ما که هیچ گاه تیمی در کلاس جهانی نداشتیم ، حالا با والیبال مان می توانیم به بزرگی در ورزش دنیا و رفتن روی سکوی تیمی فکر کنیم. داورزنی با حضور در کافه خبر ، درباره فصل جدید پیش روی والیبال ایران سخن می گوید. از اردوی پیش فصل والیبال تا شایعات مختلف و رویاهای این تیم برای سال پیش رو.

فنلاند چطور انتخاب شد؟

فنلاند جز کشورهای گروه دوم است که تیمش در لیگ جهانی است.

جز تیم های خوب است؟

الان جز تیم های خوب اروپا است.

از امروز دیگر رسما والیبال همه خبرها را به خود اختصاص می دهد. مثل پارسال که بلافاصله بعد از جام جهانی، والیبال جای آن را پر کرد. از این که توقعات از والیبال بالا رفته نمی ترسید؟

برای چی باید بترسیم؟ ما مکلف به انجام وظیفه هستیم و این که نتیجه چه می شود، خیلی برایمان مهم نیست. هر چند همه ما دوست داریم بهترین نتیجه را به دست بیاوریم، ولی این نباید به این منجر شود که نگرانی و ترس از نتیجه، عملکرد ما را تحت الشعاع خودش قرار دهد. ما در این هشت سال گذشته بر مبنای هدف کار کردیم و به سمت آن رفتیم، ولی نگران نتیجه نبودیم. حتی جایی بوده که به سمت هدفمان گام برداشتیم، ولی شکست خوردیم؛ تلاشمان را بیشتر کردیم، باز هم شکست خوردیم؛ تلاشمان را دوبرابر، سه برابر کردیم، در نهایت پیروز شدیم. مثلا در مورد رفتن به جام جهانی، اولین بار با حسین معدنی شرکت کردیم، ولی موفق نشدیم. دومین بار با ولاسکو شرکت کردیم، باز نتوانستیم. من یادم است اولین بار که می خواستیم با ولاسکو شرکت کنیم، او می گفت من نه دریافت کننده دارم و نه بازیکن آماده، اگر برویم شکست می خوریم. گفتم عیب ندارد، ولی خودمان را در کشورهای کاندید برای لیگ جهانی حفظ می کنیم. اگر امسال عقب نشینی کنیم و بگوییم شاید شکست بخوریم و نرویم، سال بعد فرصتمان کمتر می شود. برای همین گفتیم علی رغم این که می دانیم شاید پیروز میدان نشویم، ولی برویم. آن زمان دریافت کننده های ما مثل آرش کشاورزی و کمالوند مصدوم بودند، یعنی تیمی در انتخابی لیگ شرکت کرد که می دانستیم نتیجه نمی گیرد. ولی چون به این اعتقاد داشتیم که باید برای کسب نتیجه بهتر مبارزه کنیم، رفتیم. اگر قرار باشد همواره از این که چه اتفاقی می افتد، بترسیم، هیچ پیشرفتی نخواهیم داشت. شما وقتی برنامه ریزی و تلاش می کنی و مبتنی بر یک هدفی کار می کنی، مبتنی بر همین هدف هم تلاش زیادی انجام می دهی و مکلف به نتیجه نیستی، بلکه مکلف به انجام وظیفه و درست انجام دادن این وظیفه هستی، موفق هم خواهی شد. بحث ما این است که اگر مبتنی بر این هدف کار می کنیم که به یک جایگاهی در جهان برسیم و سقف والیبال مان را از نقطه A به نقطه B برسیم، هدفمان رسیدن به این نقطه است، بعضی جاها هم به این نقطه رسیدیم، اما گاهی هم یک مقدار از آن پایین تر بوده ایم. مثلا وقتی هدف ما این بود که 2012 به المپیک برویم و با اختلاف یک پوئن به آن نرسیدیم، آسمان به زمین نیامد.

یعنی رسیدن به المپیک آنجا یکی از  هدف گذاری های شما بود؟

بله این هدف ما بود.

در ترسیم آن اشتباه نکرده بودید؟

نه ما در ترسیم هدف اشتباه نکرده بودیم. ما یک قرارداد 2+2 با زوران گاییچ داشتیم. او سال اول که کارش به یک جایی رسید، گفت من باید بروم و قراردادم را با روسیه دنبال کنم. اگر ما می خواستیم بیرونش کنیم باید خسارت می پرداختیم، ولی خود ایشان گفت من یک قراردادی با روسیه دارم و باید بروم. دقیقا قبل از  ای وی سی کاپ بود که من همانجا به معدنی گفتم تیم را اداره کن و به ای وی سی کاپ برو و وقتی خوب نتیجه گرفت، گفتیم کارت را ادامه بده. سال 2007 وقتی با زوران گوییچ کارمان را شروع کردیم، هدف این بود که 2012 به المپیک برویم. هدف گذاری داشتیم که در بازی های آسیایی 2010 بتوانیم نتیجه بگیریم. یک جایی شما احساس می کنی کاری که باید انجام می دادی را انجام دادی، نه این که بخواهیم کار خودمان را توجیه کنیم. ما برای رفتن به المپیک از 2006 برنامه ریزی کردیم، اگر 2016 به المپیک برویم، یعنی ده سال برای آن زحمت کشیده ایم. در حقیقت می خواستیم 2012 برویم، نشد. یعنی اگر می رفتیم جز اهدافمان بود. ولی پختگی ما در 2012 با پختگی ما در سال 2016 خیلی متفاوت است. الان می گوییم می خواهیم در المپیک روی سکو برویم؛ آن سال می گفتیم اگر ما سهمیه المپیک را بگیریم، خیلی کار بزرگی کردیم. الان دیگر دغدغه آسیا را نداریم. من یادم است سال 2011 هنوز نگران کره و ژاپن و چین بودیم، آنجا طبیعی بود که هنوز دغدغه تیم های آسیایی را داشته باشیم. اتفاقا تلاش هایی که صورت گرفت و شکست هایی که اتفاق افتاد و تلاش هایی که مجدد صورت گرفت، باعث شد ما در نقطه عطف قرار بگیریم. نقطه ای که یک شتاب فزاینده ای گرفتیم یا به قول آقایان FIVB "رپیدلی پروومنت" ما اتفاق افتاد و این زمانی بود که ما به لیگ جهانی رفتیم و قدرت نمایی ما قبل از ورود به لیگ جهانی در آسیا بود. باید هر چند سالی یک لیگ جهانی باشد. مثلا 2010 ما با ایتالیا، مصر و ژاپن بازی کردیم که یکی از آسیا بود و یکی از آفریقا و یکی هم اروپا که با ایتالیا 3-2 کردیم. در ورلد کاپ با چند حریف قدر دیگر مثل صربستان و لهستان بازی کردیم. در لیگ جهانی وارد پروسه ای از سازندگی تیم شدیم که به آن نیاز داشتیم. تیم ملی ما در بازی های رسمی با قدرت های بزرگ دنیا بازی کرد، آن هم نه یکی دو بازی؛ مثلا سال گذشته 5بار با برزیل بازی کردیم و با آمریکا 4بازی دوستانه و دو بازی رسمی در لیگ جهانی و قهرمانی جهان انجام دادیم. انجام بازی های متعدد با این قدرت ها رفته رفته تیم را به لحاظ روانی دچار اعتماد بنفسی می کند که به تیم کمک می کند، خودش را باور داشته باشد. همین تیم بانوان به باور غلطش باخت، چون اعتمادبنفس نداشتند، والا از همین تایلند که در این مسابقات دوم شد، ست گرفته بودند. گاهی به اسم این تیم ها بچه های ما می بازند. البته شرایط نابرابری مثل لباس آنها و پوشش اینها هم مطرح است، ولی توانایی خوبی دارند. تیم ما در گذشته به لحاظ ذهنی به ایتالیا می باخت و اصلا باور نداشت که برزیل را می بریم یا می توانیم لهستان را 3-0 ببریم. ولی الان مصمم هستیم که روسیه را شکست می دهیم و یک فرمولی برای شکست آن پیدا کردیم. یعنی کادر فنی ما به این نتیجه رسیده که امسال سالی است که باید تنها حریفی که تا به حال نتوانستیم شکست بدهیم را شکست بدهیم. بالاخره روسیه یک بازیکن دو متر و هفده سانتیمتری دارد. باید بتوانیم از سد این بازیکن بگذریم، چون در دنیای والیبال چنین بازیکنی استثنا است و شما باید به دنبال راه حلی باشی که بتوانی از یک فرمول دیگری استفاده کنی تا این بازیکن را از پیش رو برداری. در کل یک کاری را انجام می دهیم که بتوانیم خودباوری تیم را به مرزی برسانیم که باور کند می تواند حرف اول را در جهان بزند.

امسال در گروه سختی هستید و مردم فقط صعود می خواهند؟

من از شما می پرسم، ما اگر به یک گروه ساده تر می خوردیم، نهایت این بود که به مرحله دوم می رفتیم و چهارم پنجم جهان می شدیم؛ ارزش این مقام برای ما با این که در یک گروه سخت قرار بگیریم و همین گروه سخت ما را برای بازی های المپیک پخته تر و قوی تر کند، ولی شانس این که به مرحله نهایی برویم، چند درصد پایین تر بیاید، برابر است؟ به نظر من ارزش این گروه سخت برای ما خیلی بالاتر از این است تا این که به یک گروه ساده بخوریم. اعتقاد من این است که تیم ما به مرزی از پختگی رسیده که نباید دیگر نگران این باشیم که به چه تیم هایی می خوریم. یک زمانی شاید می گفتیم اگر در فینال به ژاپن و کره بخوریم، بهتر است و اگر قبل از فینال نخوریم، راحت تر بالا می رویم. الان تیم ملی والیبال به مرزی از رشد رسیده که نباید دغدغه این را داشته باشد که مقابلش لهستان است یا صربستان یا مقابلش برزیل است یا آمریکا. منهای روسیه ما همه این تیم ها را بردیم و به آنها باختیم و با همه این ها بازی کردیم. یک زمانی اسم این تیم ها برای بازی تمرینی هم سخت بود. الان بازیکن ما می گوید کی به روسیه بخوریم تا شکست های قبلی را تلافی کنیم؟ پختگی و بلوغ موضوعی است که نیاز به زمان و فرصت هایی دارد که به آن برسید. ما نیاز به این فرصت داشتیم، همین است که می گویم وظیفه ما این است که تلاش خودمان را بکنیم و وظیفه مان را انجام دهیم، این دو عامل اتفاق بیفتد، نتیجه را هم به دنبال خودش دارد.

این نکته ای که می گویید کروش زیاد می گوید. مثلا یعقوب کریمی را یک بار مثال زد که به من می گویند این بازیکن 18ساله را چرا در ترکیب فیکس نمی گذاری، کریس رونالدو را در 17سالگی فیکس پرتغال گذاشتم، ولی او در تیم جوانان 70بازی ملی در سطح بهترین تیم های دنیا انجام داده بود یا مثلا برای باشگاهش پورتو قهرمان اروپا شده بود. به نظر می رسد والیبال هم دو سال پیش این مشکل را داشته، ولی الان ترس بچه ها از این حریف ها ریخته.

همین نوجوانان که شما مثال زدید؛ در والیبال تیم نوجوانانی که در آسیا بدون ستِ باخته قهرمان می شود، 25-26بازی تدارکاتی در اروپا انجام داده است. یعنی ما یک برنامه تنظیم کردیم و تیم به ترکیه و تونس و صربستان رفت و در هر کشور هم چند بازی تدارکاتی داشت. یعنی این تیم وقتی به بازی های آسیایی رفت، به گونه ای بود که این بچه ها به سطحی از خودباوری رسیده بودند که می گفتند این تیم ها را باید زیر 15 امتیاز ببرند و نباید حتی یک ست واگذار کنند. طبیعی است وقتی شما از یک بازیکن انتظار داری، باید این را بدانی که در چه سطحی و در چه فضایی بازی می کند. خود حضور تماشاگرها و سطح فنی تیم مقابل که این تیم مقابل در چه فضایی رشد کرده، هم مهم است. یکی از بحث هایی که در برنامه ریزی ورزش باید لحاظ شود، این است که پروسه رشد باید پروسه ای باشد که شما را در قیاس با رقبا به یک شرایط بهتری برساند. یعنی این که شما بخواهید در جام جهانی بازی کنید یا در بازی های آسیایی بازی کنید، اینها با هم متفاوت هستند و با ایشالله و ماشالله نمی توان نتیجه گرفت. وقتی شما می خواهید با آلمان، آرژانتین، امریکا و روسیه بازی کنید، نباید بگویید که ما مصمم هستیم که اینها را ببریم. چه ابزاری دارید و با چه توانایی و پروسه ای شما می خواهید به جنگ اینها بروید؟ تاکتیک، تکنیک، بدنسازی، تغذیه، بازی تدارکاتی، پروسه رشد و .. با کدام یک از اینها می خواهید با تیم های بزرگ بجنگید؟ شما با تیم هایی بازی کردی که متوسط قد آنها یک و نود بوده؛ حالا در اروپا می خواهی با تیم هایی مسابقه بدهی که متوسط قد آنها دو متر است. یعنی این که شما با یک گروهی مثل تایلند و کره و چین و ژاپن بازی کردی، خیالت هم راحت بوده که اینها را می بری، بعد توقعت این است که در اروپا هم می خواهیم با این تیم ها بجنگیم. ما باید واقعیت ها را بپذیریم. بازی با تیم های بزرگ، بزرگ شدن می خواهد که یک شبه اتفاق نمی افتد و یک پروسه بلند مدت و شامل مجموعه ای از فاکتورها و المان هایی است که باید رشد کنند تا تیم بزرگ شود. رفتار، اخلاق، تمرینات و ... همه چیز باید بزرگ شود. شما نمی توانید بگویید من به صرف این که چهار پنج بازیکن در اروپا دارم، با این ها مقابل تیم های بزرگ نتیجه می گیرم. اصلا پروسه رشد کار تیمی با پروسه رشد انفرادی فرق می کند. یک وقت می بینید یک ورزشکار وزنه 500کیلویی را می خواهد بزند، می داند که می تواند چون در تمرینات این رکورد را زده. اما یک کاری می خواهی انجام دهی و بروی با یک تیمی بازی کنی که پیشینه بسیار قدرتمندی دارد و کلاس خاص خودش را دارد و در یک بستر کلاسیک کاملا مدرن رشد کرده و با بازیکن هایی آمده که تمام رفتارهایشان در زمین تعریف شده است و حرکت اضافه ای ندارند و این به خاطر این است که در آن پروسه رشد کرده و می داند چه وظیفه ای دارد، این فرق دارد. والیبال مدرن امروز دنیا هنرنمایی است و این هنرنمایی یک شبه اتفاق نمی افتد. باید بازیکن در این پروسه قرار بگیرد. یعنی در فضایی بیاید که مثل خود آنها باشد که این اتفاق بیفتد. نه این که چهار سال یک بار یک بازی با اینها بکنیم، نه! اگر هر سال چهار پنج بازی انجام دهیم، آن وقت شما در یک پروسه ای قرار می گیرید و بعد از همه نظر چه مربی، چه تاکتیک و چه تکنیکی قوی می شوید. البته اینها یک مقداری ذهنی است و یک مقدار هم پرکتیکال است، یعنی باید اتفاق بیفتد. ذهن بازیکن را شما می توانید در این پروسه رشد بدهید، ولی این قسمت کار از کفشی که می پوشد، لباسی که تنش می کند، غذایی که می خورد و هتلی که هست، خیلی مهم است.  اینطور نباشد که بازیکن بگوید من باید بروم در یک مهمانسرای بی ستاره با امکانات بهداشتی و تغذیه نامناسب اقامت کنم، ولی با تیمی می خواهم بازی کنم که در هتل 5ستاره اقامت می کند یا من رفتم در مثلا بانکوک و مالزی اردوی تدارکاتی داشتم و  تیم مقابل در بهترین منطقه فرانسه و لهستان در کمپ های عالی آنجا اردو گذاشته یا من حریف تدارکاتیم بنگلادش و ... بودند، حریف تدارکاتی او لهستان و صربستان و .... بودند، همه اینها در پروسه رشد تعریف می شود. شما وقتی فرآیند رشد را می خواهی تعریف کنی، عوامل متعددی دخیل هستند که باید آنها را برای تیم فراهم کنی. مربی فقط یک قسمت کار است. همه عوامل دیگر شامل گروههای دیگری که با تیم کار می کنند مثل پزشک، آنالیزور و بدنساز تیم، یاخود لباس یا کفشی که بازیکن می پوشد یا پروازی که انجام می دهد و تعداد بازی های تدارکاتی که انجام می دهد، همه اینها در این پروسه رشد تعریف می شود. یعنی عواملی که کمک می کند تیم به مرزی از پختگی برسد و بتواند در عرصه جهانی خوش بدرخشد، تصادفی نباید اتفاق بیفتد که بگوییم یک بازی کردیم و ... . در فوتبال می شود پرسینگ و دفاع انجام داد و کلا دروازه را بست، ولی در والیبال که نمی شود. اتفاقی که می افتد مجبوری 15-10،25-8و... بازی هایت را واگذار کنی. ولی وقتی شما در این پروسه قرار می گیری، پله پله رشد می کنی. تلاش ما این است که وقتی ادعا می کنیم جز 4-5تیم برتر دنیا باشیم، شرایط را مهیا کنیم. آمریکا قهرمان لیگ جهانی می شود، ولی در قهرمانی جهان چهاردهم می شود یا هفتم هشتم می شود. ولی نمی توان گفت چون اینجا هشتم، نهم شده پس سقوط کرده، این نیست که در پروسه موفقیت شما بتوانی همواره تاپ ترین تیم دنیا باشید. تیم های دیگر هم کار می کنند و طبیعی است شما باید مرتب این پروسه آماده سازی خودت را کار کنی و یک تیم قدرتمندی درست کنی که وابسته به هیچ کس نباشد. وقتی ما از یک تیم موفق تعریف می کنیم، تیمی است که دارای یک برنامه سیستماتیک مرتب باشد و موفقیتش قائم به افراد نباشد.

بلافاصله بعد از این که رئیس جمهور آرژانتین برای ولاسکو نامه زد و او را برد، ما با یک خلایی روبه رو شدیم که مربی های تراز اول در سطح ولاسکو مشغول به کار بودند و یک خطری هم احساس می شد که اگر الان دست دست کنیم، احتمال دارد این روند رو به رشد تیم متوقف شود. بنابراین در یک پروسه سریع و در کمترین زمان کواچ انتخاب شد و ما با او به یک سری از موفقیت ها رسیدیم. الان برنامه این است که ما با او ادامه دهیم یا دنبال همان تاپ لول ها هستیم؟

برنامه ای که با ولاسکو تنظیم کرده بودیم تا شهریور سال گذشته بود، یعنی شهریور تمام می شد و الان دیگر قرارداد نداشتیم. بعد از این که ما قبول کردیم که او بعد از سه سال برود، طبیعتا باید می دیدیم که چه انتظاری از مربی داریم که جای او می خواهد بیاید و در چه مسیری هستیم و کجا می خواهیم برویم. شما اگر یادتان باشد نام مربی های دیگری مثل برناردی و آناستازی و 6-7 مربی دیگر مطرح بود. در نهایت ما به آناستازی و برناردی رسیدیم و نفر دیگر هم روزانو بود. در این فرآیندی که این ها را بررسی می کردیم، به کواچ هم رسیدیم. هر کدام از اینها دارای محاسنی بودند. یک تعدادی اسم و رسم خوبی داشتند و یک تعدادی دارای وجهه بین المللی بودند و برای خودشان برندی بودند و هر کدام هم دارای روشی در کارشان بودند. نکته ای که بود این بود که ما باید کسی را انتخاب می کردیم که در خدمت تیم ملی کشورمان باشد، نه کشور در خدمت ایشان باشد. بحث های مختلفی مطرح شد؛ من با برناردی صحبت های زیادی داشتم که او اصرار به نظر خودش داشت و ما نظر دیگری داشتیم یا با آناستازی. طبیعتا آنها مدل و حرف خودشان را داشتند. حرف ما هم غیرمنطقی نبود و دغدغه تیم ملی را داشتیم و نگران این موضوع هم بودیم. با برناردی تیم ما به تنظیم قرارداد هم رسید، امیر خوش خبر  را هم فرستادیم در میلان با هم صحبت کردند و بعد دیدند خلاف آن چیزی که با هم صحبت کردیم، نظر دیگری می دهد. من گفتم دست نگه دارید! وقتی  شما در این سیستم می خواهید کار کنید. قرار نیست دیگران بخواهند این سیستم را اداره کنند، آنها باید در این سیستم و برای این سیستم کار کنند. وقتی شما پازلت را می چینی ،به دنبال قطعه ای می گردی که پازلت را کامل کند و به خاطر یک قطعه پازلت را به هم نمی ریزی. باید کسی را پیدا کنی که در این پازل جا بگیرد. ما در مورد مربی های مختلف، پارامترهای مختلفی را بررسی می کردیم. یکی پرسونالیتی خود طرف بود که او به لحاظ شخصیتی چگونه است و روحیات، خلق و خو و اخلاقیات و نوع تعاملش با سیستم، خارج از بحث های فنی سابقه، تجربه، کارنامه، چگونه است؟ البته باید می دیدیم که در آن شرایط مربی می خواستیم که بهتر از ولاسکو عمل کند یا راه او را ادامه دهد و شتابش را بیشتر کند و تیم من را به المپیک ببرد.

 یکی از بحث ها هم این بود که من مربی می خواهم که برای پول کار نکند و اولویت اولش پول نباشد و به صرف یک حرفه به کارش نگاه نکند که مثلا من کارم مربیگری است، پول می گیرم و کار می کنم، حالا تلاش هم می کنیم که موفق شویم. مربی باید جاه طلب باشد و برای موفقیت و کسب نتیجه بهتر تلاش کند و انگیزه موفقیت را داشته باشد. یعنی وقتی در میدان مسابقه پیروز می شود، احساس شادی کند. به آندره زورزی که یکی از بهترین های والیبال دنیا بود، گفتند چرا در اوج کنار کشیدی؟ گفت دیگر پیروز که می شدم احساس شادی نمی کردم. در حقیقت آنقدر در مسابقات مختلف پیروز شده بود که می گفت وقتی قهرمان می شدیم یا تیم می برد، لذتی که قبلا داشتم را نداشتم.

شما باید مربی انتخاب کنی که همانطور که در کوران بازیگریش طلای المپیک را دارد، در دوران مربی گری هم بتواند بهترین باشد. نگاه می کنی می بینی یک مربی 6-7 سال است مربی گری می کند و چهار پنج سال بهترین مربی سری آ ایتالیا بوده. بعد در شخصیتش ریز می شوی که چه نگاهی به کارش دارد و اخلاقیاتش چگونه است، نوع رفتارش با توجه به این که در اروپا زندگی می کند، چطور است و...  پارامترهای مختلف را نگاه می کنی. آدم ها ویژگی های متعددی دارند. از ریزترین رفتارها تا رسمی ترین رفتارها در آن چیزی که شما در تصویر می بینید. ولی این آدم هزار و یک ویژگی دیگر در درونش دارد که به سختی می شود آنها را شناسایی و تحلیل کرد که آیا او می تواند به شما کمک کند یا نمی تواند؟ با فرهنگ ما سازگاری دارد یا خیر؟ وقتی همه اینها را کنار هم می گذاری به یک جمع بندی می رسید که بین این افراد کدام یک برای تیم شما بهترین است. مربی که به کارش به عنوان بیزینس نگاه می کند یا کسی که به عنوان عشق نگاه می کند. مربی که وقتی دور هم می نشینند به دنبال بیزینس است یا راجع به والیبال صحبت می کند. مربی که اگر یک جایی در یک کشوری می خواهد قرارداد ببندد به مسئله تجاری آن هم فکر می کند یا مربی که به دنبال این است که با چه تیمی می تواند در دنیا موفق شود.

اینها همه پارامترهایی بود که مورد بررسی قرار گرفت و نفر اول را انتخاب کردیم.

الان بعد از 18ماه هنوز اولویت اول شما کواچ است؟

بله آقای کواچ تا پایان المپیک با ما قرارداد دارد. متدهای این ها با هم متفاوت است، حالا من یک مقداری مطلب را بیشتر باز می کنم. هر زمانی هر تیم در هر ایستگاهی که قرار دارد، نیازمندی های خاص خودش را دارد. تیم ملی والیبال در سال 2010 یک نیازمندی هایی دارد و در 2014 یک نیازمندی هایی و در 2018 هم یک نیازمندی های دیگری خواهد داشت.

بستگی به نوع تفکر مدیران دارد؟

خارج از این که من چه تفکری دارم، وقتی شما در یک پروسه رشد قرار می گیری، توانایی این تیم، سطح تیم، نوع رفتارش و ... مهم هستند. شما بازیکن های 2014 والیبال را با بازیکن های 2008 نمی توانی مقایسه کنی.

مثلا مدل برنامه ریزی فدراسیون در زمان صفایی فراهانی با مدلینگ برنامه ریزی کفاشیان خیلی فرق دارد.

طبیعی است بحث من این است ما با هر مدلی که برنامه ریزی کنیم، اگر در مسیر برنامه ریزی ما این بچه های فوتبال، والیبال یا بسکتبال رشد کنند، این بچه 4سال بعد باید در نقطه بالاتری باشد، مگر این که برنامه ریزی ما اشکال داشته باشد. ما می گوییم والیبالی که در سال 2006 شروع شده، نوع تفکر، رفتار و کارکردش با والیبال 2014 متفاوت است. مربی که می خواهد با تیم کار کند، متفاوت است .دو سال دیگر شاید شما به یک جمع بندی دیگری برسید و بگویید در این مقطع من نیاز دیگری دارم یا در این مقطع کماکان باید برنامه قبلی را حفظ کنم یا تا 2018 یا 2020 هم بخواهد همین مربی کارش را ادامه بدهد.

یک نکته ای که یک مقدار دلهره آور است این است که هیچ تضمینی وجود ندارد که بعد از این نسل طلایی یا این مدیر، والیبال راه خودش را ادامه دهد. فوتبال هم در سال 98میلادی یک نسل طلایی به خودش دید و در جام ملت های دو سال قبلش سوم شد و در جام جهانی حاضر شد و اگر آن اتفاق ها برایش نمی افتاد و سرمربی تغییر نمی کرد، شاید یک اتفاق خیلی بهتری برای فوتبال ما رخ می داد. بسکتبال هم یک نسل طلایی به خودش دید و اوج گیری خیره کننده ای داشت و بعد دچار افت شد. دو ترس وجود دارد یک این که بعد از شما چه اتفاقی می افتد و دو این که بعد از پایان این نسل چه اتفاقی می افتد؟ بهمن ماه دوره ریاست شما تمام است؟

بهمن امسال چهار سال دوم من تمام می شود.

همین که بعد از شما چه اتفاقی برای والیبال بیفتد یا بعد از این نسل چه اتفاقی می افتد؛ باید قبول کنیم که سعید معروف یک استثناست اگر پاسور بعدی ما قدرت آنالیز و پخش توپ و رهبریش مثل او نباشد، چه بر سر تیم می آید؟

اول این را باید بپذیریم که فضای عمومی والیبال در کشور فضای رو به رشدی است  و کل جریان والیبال در ابعاد مختلف خودش رو به رشد است و تا اندازه زیادی والیبال روی ریلی افتاده که هر کس دیگری هم بیاید، ناگزیر است این مسیر را ادامه دهد. وقتی یک برنامه ای تدوین می شود و باید اجرا کنید، شاید افراد تغییر کنند، ولی برنامه به قوت خودش باقی است و باید ادامه پیدا کند. الان یک پشتوانه در والیبال داریم که من این را به جرات می توانم بگویم، تا ده پانزده سال آینده والیبال پشتوانه های خاص خودش را دارد. یعنی این نگرانی نیست که این نسل تمام شوند. بالاخره باید بپذیریم سال 2020 شاید 80درصد این تیمی که الان در مسابقات حضور دارند، نباشند و یک نسل دیگری از بازیکن هایی که الان در رده نوجوانان ما حضور دارند، بازیکن های 25-26ساله می شوند و یک نسل بعدی بعد از اینها خواهند آمد که سال آینده تیم ملی نوجوانان ما در آسیا و سال بعدش در جهان را تشکیل می دهند. در این مدل برنامه ریزی شما به این سمت می روید که می گویید من می خواهم در المپیک 2020 نشان طلا را بگیرم و نمی توانی نوع برنامه ات را تغییر دهی و به سمتی می روی که در برنامه ریزی ها تیمی را برای سال 2020 آماده کنی که در قهرمانی جهان، در جام جهانی و ... بتواند قدرتمندانه ظاهر شود، همه برنامه ها و کارهایی که باید انجام بگیرد تا این تیم به این هدف برسد را فدراسیون باید انجام دهد، حالا در راس آن هر کسی باشد. طبیعتا در آینده هر کس دیگری هم بخواهد در والیبال کار کند، ناگزیر است در این ریل حرکت کند، والا از ریل خارج می شود.

شما الان باشگاه داری می کنید یا نه بازیکن ها را باشگاه ها تربیت می کنند و به شما تحویل می دهند؟

مجموعه اتفاقی که الان می افتد این است که ما در حوزه استعدادیابی به یک سمپل در کشور تبدیل شده ایم که مدلی که طراحی کردیم این است که بازیکن هایی در اقصی نقاط کشور -نه ده نفر اینجا، ده نفر آنجا- هشت هزار نفر از کسانی که توانمندی دارند، انتخاب کردیم. در این بخش تعدادی از باشگاه ها کانون دارند و تربیت می کنند و در رده های مینی والیبال بازیکن ها را انتخاب می کنند. مثلا در سیرجان یک گروهی کار می کنند که چندین تیم دارند و در رده نوجوانان کار می کنند. در آمل، گنبد، آذربایجان غربی هم همینطور. تعداد زیادی از هیئت های ما با کمک باشگاه ها و خودشان استعدادیابی می کنند و علاقمندان زیادی در این کانون ها کار می کنند که ما از بین این ها تعداد زیادی را واجد شرایط می دانیم برای این که تست شوند و به مرحله های بالاتر بیایند. در حقیقت شریان های حیاتی منتهی به تیم ملی، مویرگ هایی هستند که از جاهای مختلف می آیند و فقط از یک کانال نمی آیند. این مویرگ ها با کل شبکه در داخل کشور ارتباط دارند؛ از روستا، شهرستان، بخش و ... این شریان مویرگی ادامه پیدا می کند و یک بازیکن مستعد در یک روستا این امکان را پیدا می کند که به یک پروسه دیده شدن برای تیم ملی راه پیدا کند و با توجه به موفقیت های والیبال این اقبال عمومی الان بیشتر شده. یک زمانی تا فرد به ورزش علاقمند می شد، خانواده او را به سمت فوتبال می فرستاد. اما الان خانواده اقبال عمومی نسبت به این که بچه به سمت والیبال یا فوتبال یا بسکتبال برود، ده برابر به سمت والیبال افزایش پیدا کرده. یعنی این فضا درست شده که مردم احساس می کنند که بچه شان اگر والیبال بازی کند، بهتر است و آینده روشن تر و فضا و محیط بهتری خواهد داشت. یعنی مردم چون احساس خوبی نسبت به والیبال پیدا کردند، خانواده ها بچه ها را برای آمدن به سمت والیبال تشویق می کنند و ما به کمک هیئت های استانی و باشگاه هایی که در کشور داریم، در پروسه کشف استعدادها موفق تر عمل می کنیم. اتفاقا همین امروز صبح من جلسه داشتم، تعداد زیادی از مستعدین در تهران جمع شدند. به این ترتیب که این ها سه روز کمپ دارند و نفرات بهتر شناخته می شوند و شما همیشه یک ذخیره ای از کسانی که آماده هستند تا برای تیم نوجوانان انتخاب شوند، داری و بین اینها مینی والیبال و مسابقات قهرمانی منطقه برگزار می کنیم و پس از آن مسابقات استان ها و کشوری را برگزار می کنیم. این که گفتم مویرگ های این شریان های اصلی همه جا هستند، بالاخره شما یک جاهایی داری که شبکه های اصلی هستند، یعنی جاهایی که بازیکن هایی را به تیم ملی ملحق می کنند، اینها رگ های اصلی هستند. اما این را می دانیم که بعضی از استعدادها ساختار را نمی شناسند و اصلا نمی دانند هیئت چیست یا باشگاه کجاست، مثلا در یک شهرستان یا روستایی زندگی می کنند. به ما خبر می رسد که یک نفر در یک روستایی قد خوبی دارد و بازیکن خوبی است. ما نمی گوییم باید حتما از کانال فلان آدم به ما معرفی شود، شاید به هیئت ها ماموریت بدهیم این آدم را شناسایی کنند، ولی شاید بعضی جاها سلیقه ای عمل کنند یا شاید رئیس هیئت ما فعال نبوده یا نسبت به یک آدمی خیلی علاقه ای نداشته که بخواهد به تیم ملی راه پیدا کند. ما خارج از پروسه کشف استعدادها درها را نبستیم و از همه خواستیم افراد مستعد را به ما معرفی کنند تا تست شوند. تعداد زیادی از این آدم ها داریم. یعنی از همه جای کشور که فکر می کنیم می توانیم خون تازه برای کالبد والیبال کشور بگیریم، از مدرسه گرفته تیم دانش آموزی، نیروهای مسلح، دانشگاه ها، کارگران و ...  از هر جایی که شما فکر کنید این شریان اساسی به فدراسیون وصل می شود و از آن برای تامین و پشتوانه سازی استفاده می کنیم که فکر می کنم که یکی از دلایلی هم که تا 10-15سال آینده نگران پشتوانه نیستیم به این دلیل است که بانک ذخیره ما 8 تا 10هزار بازیکنی است که فیزیک بدنی مناسب دارند و همینطور ادامه دارد و کسانی هم هستند که بعد از اینها به سن 14-15سالگی می رسند و دعوت می شوند و می آیند. یعنی تیم ملی نوجوانان که امسال به قهرمانی جهان می رود، دیگر سال بعد نیستند و برای جوانان می روند.

یعنی همان ها برای تیم جوانان می روند یا بازیکنی به آنها اضافه می شود؟

اگر کسی بهتر از اینها باشد، قطعا اضافه می شود. این تیم چون درست انتخاب شده، علی القاعده 90درصدشان به جوانان می روند. بعد یک گروه دیگر که الان پشت خط هستند، خواهند آمد که اینها را ما رویشان کار می کنیم و تیم ملی نوجوانان آسیا می شوند و سال بعد در آسیایی شرکت می کنند. این یک کارخانه تولیدی است که مستمر برای شما نیرو تولید می کند. یعنی الان متوسط قد تیم ملی نوجوانان ما 198 است و به دنبال این هستیم که در سال 2020 این را به دو متر برسانیم و در انتخاب هایمان این استاندارد را یک مقدار بالاتر بیاوریم. چون ما الان دو پاسور دو متری در تیم ملی نوجوانان داریم، طبیعتا سال بعد هم خواستیم انتخاب کنیم، پاسورهای دو متری انتخاب می کنیم و اگر خواستیم لیبرو انتخاب کنیم، لیبرو 185-186 سانتی انتخاب می کنیم. همچنین دفاع وسط یا همچنین بلند زن هر بازیکن دیگری که بخواهیم انتخاب کنیم، شاخص را بالاتر می آوریم.

سراغ صدا و سیما برویم و تعهدی که برای لیگ جهانی داده بود، پرداخت شد؟

تعهد سال 2014 را دو هفته پیش پرداخت کرد .

این درست است که شما از آقای مهدوی خواستید که برای حواله خودروی بچه ها پیگیری کند که هیئت دولت بدهد؟

موضوع مکاتبات ما با نامه هایی که به دفتر آقای جهانگیری و دولت نوشته شده بود پیگیری شد و به کمیسیون اقتصادی دولت رفت و کمیسیون اقتصادی هم به هیئت دولت برد تا درباره آن تصمیم گیری شود. یعنی چون درخواست ما مغایر با مصوبات قبلی کمیسیون اقتصادی بود و این نیاز به مصوبه جدید دولت داشت. بعد از آن دوستان ما در کمیسیون اقتصادی گفتند ما با این موضوع موافق هستیم که از بچه های والیبال و کسانی که باعث غرور و افتخار برای کشور می شوند، قدردانی شو،. ولی تصمیمی نگیریم که مخالف تصمیمات قبلی هیئت دولت باشد. بحث ما هم این بود که به هر صورت اتفاقی که در والیبال افتاده، این تقدیر به لحاظ روحی روانی می تواند به بچه ها کمک کند. بحث های مختلفی گفته شد و نهایتا قرار شد در هیئت دولت تصمیم گرفته شود. در هفته هایی که به دنبال این بودیم که این موضوع در کمیسیون اقتصادی دولت مطرح شود، از آقای مهدوی خواستم با ارتباطاتی که  داشتند به ما کمک کنند که به لحاظ پروسه اداری سریع تر اتفاق بیفتد. بالاخره بعضی وقت ها شما می توانید کمک کنید و یک هل بدهید، ما پیگیری ها را انجام دادیم و از ایشان هم خواستیم این موضوع را در ارتباطاتی که با دوستان دارند، پیگیری کنند که دوستان در دفتر آقای جهانگیری و دولت سریع تر به این موضوع بپردازند که این اتفاق هم افتاد.

این خبر تا چه حد صحت دارند که می گویند کف پوش آزادی را دزدیدند؟

این یک شیطنت بود؛ به این ترتیب که ما یک کفپوش بخش اصلی زمین یعنی همان بخش نارنجی رنگ را داریم و یک بخش هم اطراف زمین که همان بخش فیروزه ای رنگ است، اینها رولی است. بگذریم از این که ما چند وقتی درگیر این بودیم که کف چمن جمع شود، بعد پارکت چوبی نصب شود، بعد  ترافلکس نارنجی روی آن انداخته شود و قبل از اعزام تیم ملی به فنلاند تیم ملی بتواند چند جلسه روی آن تمرین کنند. روز سه شنبه بچه ها رفتند فضا را آماده کنند که بچه ها برای تمرین بروند. رول کف پوش ها باید باز شود و خودش را بیندازد، بعد از زیر کنار هم چسبانده شود. یک نفر شیطنت کرده بود و 40سانت از یکی از این رول ها را بریده بود. در نهایت اینطور شد که بعد از جای دیگر آوردیم و جابجا کردیم. البته می توانستیم دو رنگش کنیم، ولی نمی شد در مسابقات رسمی FIVB این دو رنگ باشد. برای همین با یک جای دیگر جابجا کردیم که لطمه نخورد و این اتفاق باعث شد تیم ما نتواند قبل از سفر در این زمین تمرین کند.

یک نکته راجع به همین ماجرای کف پوش ها وجود دارد. بچه ها می گویند اینها مخصوص والیبال نیست و یک مقدار سفت تر از حد معمول است؟

نه کف اصلی سالن 12هزارنفری که برای درساژ و یخ زده می شود، مشکلی ندارد و روی این پارکت می افتد و زیر پارکت فوم است و این پارکت مخصوص هندبال و بسکتبال است. ولی ما روی این کفپوش درفرور استفاده می کنیم که دقیقا مطابق با استاندارد جهانی است، یعنی یکی از استانداردترین کف پوش هایی که داریم همین کفپوش سالن 12هزارنفری آزادی است.

چه زمانی شرایط این را داریم که لیگ جهانی در شهری غیر از تهران برگزار شود؟

این مسئله یک استانداردهایی دارد که هر جایی اصفهان، مشهد، ارومیه، تبریز این استانداردها را رعایت کند، می توانیم مسابقات را در آن شهر برگزار کنیم و الزام نداریم که فقط در تهران برگزار شود. این استانداردها مثل کیفیت سالن، کیفیت هتل، فرودگاه بین المللی که باید وجود داشته باشد و از طرفی پخش اچ دی هم باید داشته باشد. یعنی تمام اینها را باید در یک سالن ببینیم که بتوانیم این مسابقات را در آن برگزار کنیم. از سوی دیگر ظرفیت سالن ها باید بالای 6هزار نفر یا حداقل 5هزار نفر باشد. الان این امکانات در چند شهر مثل اردبیل، اصفهان، ارومیه، مشهد هنوز استاندارد نیست.

میزبانی مسابقات در شهرهای مختلف تابع پارامترهای مختلفی است. یکی سالن و یکی دو تا هتل مناسب، ما یک جا هتل داریم، سالن خوب نداریم یا یک جا سالن داریم، هتل خوب نداریم. اصفهان و مشهد و ارومیه الان خوب هستند. نکته دیگر تجهیزات مسابقه است، مثلا در لهستان امروز در ورشو و فردا در کاتبیج* برگزار می شود. ما الان فقط یک سیستم پخش اچ دی در کشور داریم. امروز اگر در تهران برگزار می کنیم، فردا اگر خواستیم در ارومیه مسابقه ای برگزار کنیم باید کل تجهیزات پخش اچ دی و سیستم ویدیو چک را بار کنیم و ببریم و این مشکلی نیست که بتوان 24ساعته حل کرد.

چقدر هزینه دارد؟

چند میلیون دلار .

  

می شود یک سری مسابقات دیگر، مثل بازی های آسیایی را در شهرهای دیگر برگزار کرد؟

ما اگر امکانات فراهم شود واقعا دوست داریم، اگر 6هفته مسابقات لیگ جهانی را داریم، در 6 شهر مختلف برگزار شود.

این همان توسعه یافتگی ورزش است؟

الان کاری که در ایتالیا و لهستان انجام می شود همین است. ما هم سعی می کنیم این شرایط را تا سال بعد فراهم کنی.م البته فقط ما نیستیم و صدا و سیما هم باید همکاری کند و تجهیزات را فراهم کند.

از ارومیه چه خبر و فینال لیگ؟

فینال لیگ که برگزار شده، پیکان قهرمان شده و ارومیه هم نایب قهرمان شده و بازی تمام شده. من هم جا دارد از مردم فهیم و والیبال دوست ارومیه تشکر کنم و عذرخواهی کنم که این حادثه در روز پایانی سال و آخرین روز لیگ اتفاق افتاد. ما در سال گذشته صد بازی لیگ داشتیم و این آخرین بازی و گل بازی ها بود و به لحاظ فنی هم یکی از بهترین بازی ها بود و سطح بالای والیبال را دو تیم به نمایش گذاشتند. من به نوبه خودم از این که این اتفاق افتاد و باعث مکدر شدن هوادارها و کسانی که برای تماشای بازی آمده بودند شد، عذرخواهی می کنم و دعا می کنم هیچ وقت این اتفاق ها تکرار نشود. چون دو جلسه در کمیسیون فرهنگی مجلس و با حضور کارشناس ها انجام شد، من خیلی وارد این قضیه نمی شوم که چه اتفاقی افتاد و این اتفاق اتفاق خوبی نبود.

قبول دارید که لیگ ما توسعه متوازنش به اندازه تیم ملی نیست و به نظر می رسد باید یک فکری کنید؟

الان اکثر تیم هایی که پارسال بودند، برای شرکت در لیگ سال آینده اعلام آمادگی کردند. مشکل ما این نیست که چه تیمی در لیگ هست، یک مقدار به فرهنگ عمومی کشور برمی گردد که یک روز کاله قهرمان می شود، متین ورامین تحمل نمی کند یا برعکس، یا یک روز پیکان قهرمان می شود آن دو تیم ناراحت می شوند و ... ما در والیبال ملی این مشکل را نداریم. 15هزار نفر به سالن 12هزارنفری می آیند، همه هم تیم ملی را تشویق می کنند و هیچ کس هم به دیگری توهین نمی کند. ما باید بتوانیم رفتارهای تماشاگرانمان را حرفه ای تر کنیم.

شاید این بیشتر از باشگاه ها ناشی می شود و نباید بیندازیم گردن مردم؛ در باشگاه ها فرهنگ حرفه ای وجود ندارد.

ما نه به عنوان فدراسیون، ولی در کل می گوییم در این موضوع باشگاه ها باید رفتارهای تماشاگران را حرفه ای تر کنند و این رفتارها شامل فدراسیون، کادر فنی و هواداران است.

قبول کنید سالن شما استاندارد فینال لیگ نیست.

قطعابا توجه به میزان علاقمندی که وجود دارد، نیست. ولی باید از شما بپرسم مگر سال قبل در سالن 12هزارنفری برگزار نشد؟ بعد چه جنجالی درست شد؟ از این 12هزارنفر ده هزارنفر سالن را خالی کرده بودند و فقط 2هزار نفر مانده بودند. اتفاقی هم که در سالن خود ما افتاد از این سه هزار نفر تقریبا 2500نفر رفته بودند، ولی ما باید این را بپذیریم که هم تماشاچی و هم عوامل انتظامی و هم عوامل باشگاهی و هم عوامل فدراسیون باید حرفه ای تر رفتار کنند و اگر این اتفاق می افتاد و تدبیر بهتری به کار برده می شد، برای کسی مشکل درست نمی شد. هواداری آمده و علاقه داشته تیمش برنده میدان باشد، ولی تیمش شکست خورده. از طرفی هم طبیعتا ما باید این را بپذیریم که باید به گونه ای این عصبانیت و ناراحتی را مدیریت کنیم که اتفاقی نیفتد. چون وقتی  زد و خوردی پیش می آید، دو طرف آسیب می بینند. ما به عنوان متولی موضوع خیلی برایمان تاسف انگیز بود که یک تعدادی از جوان ها مصدوم شدند و آسیب دیدند و من از تک تک آنها عذرخواهی می کنم. از طرفی هم دیدیم که تعدادی از دوستانمان در نیروی انتظامی هم آسیب دیدند. طبیعتا اگر هم با عنوان فدراسیون، هم باشگاه، هم هوادارهای ما که به سالن می آیند، بتوانیم رفتارهایمان را حرفه ای تر کنیم، این اتفاق ها پیش نمی آید.

خلاصه در سالن شما خوب کتک می زنند، در بازی های قهرمانی آسیا هم همکاران ما را زدند. انگار اولین راهکار باتوم است.

بالاخره ما با برخورد نامناسب توسط هر کسی که باشد موافق نیستیم. هر کدام از ما اگر خارج از چارچوب حرفه ای مان عمل کنیم، چه ما به عنوان فدراسیون، چه شما به عنوان رسانه یا نیروی انتظامی به عنوان عامل انتظامی، اگر رفتار مناسبی نداشته باشیم، آسیب می بینیم و فرقی نمی کند. اتفاقی که می افتد بخواهیم بگوییم فقط این آدم مقصر است یا فقط آن جریان مقصر است. یک مجموعه از عوامل دست به دست هم می دهد که این اتفاق بیفتد. ما باید بپذیریم که چه رسالتی بر دوشمان هست. چه رسالتی شما دارید و چه رسالتی عوامل انتظامی، باید آستانه تحملمان را بالا ببریم و بتوانیم تدبیر کنیم که آسیبی به کسی نرسد. این اتفاق در فینال لیگ می توانست بیفتد. برای همین از این که تعدادی از جوانان آسیب دیدند و حتی تعدادی از دوستانمان در نیروی انتظامی آسیب دیدند، من از مردم فهیم ارومیه معذرت می خواهم. البته نمایندگان محترم آقای جهانگیرزاده و فتاحی و حاجی پور دنبال موضوع بودند. از طرفی هم مسئولین محلی استاندار، شهردار و رئیس هیئت پیگیر این ماجرا بودند. بالاخره فضای خوبی نبود. ولی خوشبختانه کمیسیون فرهنگی ورود کرد و جلساتی گذاشته شد و مسئله حل شد. باید تلاش کنیم که با رفع نواقص، برای سال های بعد منجر به این اتفاقات نشود و کسی آسیب نبیند.

چرا فینال لیگ را از ابتدا مشخص نمی کنید کدام شهر باشد؟ می تواند تهران هم نباشد.

من از شما سئوال می کنم چه لذتی دارد که فینال بین تیم تهران و ارومیه را مثلا در مشهد برگزار کنیم؟

بالاخره این عرفی است که وجود دارد.

می توانیم کاری که در دنیا انجام می گیرد را انجام دهیم. مثلا بگوییم یا سه از پنج بازی یا  دو از سه بازی، مثل بازی که در بین پیکان تهران و شهر تبریز بود. یک بازی تهران یک بازی تبریز بازی سوم باز تهران می شد. الان ارومیه را به عنوان شهری که انصافا زحمات زیادی برای والیبال کشیده و مردم فهیمی دارد کنار می گذاریم. تصور شما این باشد که متین ورامین با مشهد به فینال برسند؛ در کدام یک از این دو شهر ما این امکان را داریم که فینال لیگ را برگزار کنیم؟  مگر این که بگوییم اصلا پلی آف نیاز نداریم. 12تیم هستند در یک گروه بازی کنند. یعنی هر تیم باید 22 بازی انجام دهد و این یک سری نکات مثبت و منفی دارد. نکته منفی این است که باعث می شود همه مربی های ما از باخت بترسند و به جوان ها فرصت بازی کردن ندهند و ریسک نکنند. در صورتی که شما می بینید که در پلی آف تیم هایی هستند که با چند باخت می آیند و در مراحل بعد بهتر کار می کنند. بحث دیگر این است که در تمام دنیا لیگ ها پلی آفی هستند؛ مثلا در بسکتبال سه از پنج بازی می کنند. نکته دیگر این است که خود باشگاه ها تصمیم گرفتند چطور برگزار شود. یعنی دور هم جمع شدند و نظر دادند و جمع بندی شورای لیگ این بود که تک بازی باشد و در تهران برگزار شود. اگر در ورزشگاه 12هزارنفره برگزار می شد، شاید این اتفاق ها نمی افتاد.

چه ایرادی دارد این لیگ یک مشاور خارجی داشته باشد؟

ما در برگزاری مشکل نداریم. حادثه ای که برای لیگ ما اتفاق افتاد، ربطی به جریان بازی نداشت.

  

این که 800تماشاگر ده ساعت با اتوبوس می آیند و چند ساعت قبل بازی گرسنه و تشنه می رسند، بعد در جریان بازی اینها احساس می کنند سرشان بریده شده شاید می توانست اوضاع فجیع تر از این باشد و اینها صبوری کردند.

نباید این اتفاق می افتاد.

این اواخر یک بحثی شده بود درباره دلخوری کواچ از پاداش دادن ها ؟

من اتفاقا در این مدت دیدم بعضی از خبرگزاری ها به این موضع خیلی پرداختند و نمی دانم چرا آن را بزرگ کردند؟

چون ایشان روز آخر گفتند من از وزیر ورزش و مدیرعامل بانک سامان به خاطر احترامی که برای کادر فنی قائل شدند تشکر می کنم.

یک سوء تفاهمی پیش آمد که روز پنجشنبه قبل از رفتن تیم که ما در فدراسیون جلسه داشتیم، این را حل کردیم. چهارشنبه مراسم بدرقه تیم انجام شد. البته درست است که این برنامه برای رونمایی از تندیس آب بود، اما ما از بانک سامان خواهش کردیم تیم ملی مورد تفقد قرار بگیرند و بدرقه شوند. من به آقای کواچ هم گفتم ارزش کار تیم ملی و کادر فنی خیلی بالاست و این اتفاقی که افتاده نباید به عنوان یک تعمدی برای نادیده گرفتن کادر فنی تلقی شود، بلکه به عنوان یک سهل انگاری است که این را باید من از قبل کنترل می کردم تا اتفاق نیفتد و من به عنوان رئیس فدراسیون عذرخواهی می کنم. چون باید در این مراسم هم کادر فنی و هم بازیکن ها مورد توجه و احترام قرار می گرفتند. البته آقای وزیر خیلی ایشان را مورد توجه قرار دادند و از ایشان تقدیر کردند، ولی این سهل انگاری ما باعث شد این سوء تفاهم پیش بیاید که نکند کادر فنی نادیده گرفته شده و شنبه این سوء تفاهم برطرف شد و خودشان هم مطرح کردند که ما باید توجه بیشتری می کردیم و این کار انجام شد. یعنی روز شنبه دوستان از بانک سامان آمدند و این مسئله را نه به این عنوان که چرا ایشان این حرف را زده به این عنوان که توقعی که بالاخره وجود داشت، حل کردند. نکته دیگر این که مربی بالاخره انتظار دارد که کارکرد و موفقیتش مورد توجه قرار بگیرد. حتی این که ما در روند کار مدام از مربی های قبلی نام ببریم درست نیست و شاید ایشان یک مقداری این گله گی را داشته باشند که من دو سال است کار می کنم... ما هم گفتیم شاید باز مقصر ما بودیم که روابط عمومی ما چه در کلیپی که آماده می کند و چه در عکس هایی که در فضای عمومی می زند، باید به تیم جدید توجه بیشتری کند. ولی مجموعا موضوعی بود که با یک سهل انگاری به وجود آمد و یک مقداری فضای عمومی رسانه ها به این سمت رفت که این قهر کرده و آن ناراحت شده و ... نه ایشان خیلی باشخصیت است و با هم صحبت کردیم و مسئله حل شد. بالاخره در درون هر خانواده ای از این اتفاق ها می افتد و در درون خودشان حل می شود و جمع می شود. مطرح شدن این موضوع و این که هر کسی هم چیزی به آن اضافه کند درست نیست. بعد تیترها هم تیترهایی نبود که در خور شان والیبال باشد. یک مقداری هم شاید ای کاش کسی از والیبال تعریف نکند؛ ما اصلا دوست نداریم این تعریف ها صورت بگیرد. چون شاید بعضی ها دوست نداشته باشند، این تعریف ها از والیبال وجود داشته باشد و ما هم سعی می کنیم دور از حاشیه ها کار کنیم. وارد شدن به این موضوع و تیتر زدن که این قهر کرده و بحران درست شده و ... اینطور نبود همان پنجشنبه بعدازظهر موضوع جمع شد، روز شنبه هم کادر فنی مورد توجه قرار گرفتند و با روحیه خوب به سفرشان رفتند.

علت جدایی آرمین تشکری از تیم ملی چه بود؟

خودش تلاش نکرد در تیم ملی بماند. رفتن به تیم ب یک مسئله عادی بود و فقط مختص ایشان نبود. شما 35 بازیکن داری که در یک تیم 18نفر و در یک تیم 17نفر بازی می کنند، وقتی تلاش می کنی به دیگران هم فرصت بدهی، بعضی بازیکن ها را از ب به الف و بعضی را از الف به ب می آوری. این یک مسئله عادی است خیلی از بازیکن ها رفتند و برگشتند. ایشان هم وقتی گفتند چند جلسه تمرین در تیم ب باش، گفت من مشکل خانوادگی دارم و رفت و نخواست تلاش کند و به تیم الف برگردد و خودش آسیب دید. آقای کواچ کسی را خط نزد. آرمین خودش تلاش نکرد که بماند و این خیلی عادی است. وقتی 14بازیکن از 35بازیکن می خواهی انتخاب کنی، طبیعی است که باید به دیگران هم فرصت بدهی که در تمرینات خودشان را نشان بدهند. آرمین هم بازیکن خوب ما هست، ولی انتظار می رود که برای حضور در تیم ملی تلاش کند.

می توانیم امسال هم از تیم ملی لذت ببریم؛ چون ما از المپیک فقط سکو می خواهیم.

شک نکنید که لذت می برید.

خیلی به نظر می رسد که جلوتر از مردم وعده می دهید. ما رویاهایمان این قدری بزرگ نیست که در المپیک به دنبال مدال باشیم؛ خودتان انتظارات را بالا می برید؟

ما به قصد قله حرکت می کنیم. ما از تیم والیبال این انتظار را داریم که صعود کنیم و برویم جز چهار تیم و آنجا برویم برای کسب سکو و طبیعی است که باید بجنگیم. اگر من انتظارم از خودم را پایین بیاورم و بگویم همینقدر که به المپیک رفتیم، خیلی کار کردیم، این درست نیست و من خودم این را قبول ندارم. احساس من این است که ما باید بتوانیم برای المپیک انتخاب شویم و به این هم راضی نباشیم. البته شاید چند درصد هم اتفاق بیفتد که بین 12 تیم، ششم شویم و این یعنی عالی کار کردیم و اگر روی سکو رفتیم، فوق العاده کار کردیم. اگر شما انتظارت از خودت بالا  و رفتن روی سکو باشد، این مسئله طبیعی است و نباید به مردم بگوییم از ما این انتظار را نداشته باشید یا همین قدر که به المپیک رفتیم کافی است. ما می گوییم مردم، جوانان شما این ارزش و توانمندی را دارند که به المپیک بروند و در المپیک هم جز بهترین ها باشند. ما الان می گوییم در ورلد کاپ از خودمان انتظار داریم جز دو تیم بالای جدول باشیم که برای المپیک سهمیه داشته باشیم؛ البته شاید نتوانیم، ولی تلاشمان این است که بشود. این که مبادا قول بدهید که مردم از دست شما ناراحت شوند، درست نیست. سال گذشته در قهرمانی جهان همین مردم به ما گفتند کاپ دستمان بود، از دستمان افتاد. الان هم ما می گوییم مردم عزیز برنامه ما رفتن به المپیک است و در المپیک تلاش می کنیم که جز 4تیم برتر باشیم و روی سکو برویم، یعنی هدفمان این است که روی سکو برویم. مگر ما سال 2010 نگفتیم 2012 می خواهیم به المپیک برویم؟ ولی نتوانستیم و با یک اختلاف امتیاز آن را از دست دادیم. ولی تلاش خودمان را کردیم. الان هم می گوییم دیگر هدف ما المپیک نیست، هدف رفتن روی سکوی المپیک است. یعنی گرفتن سهمیه المپیک وظیفه صد در صدی خودم است، و انتظار رفتن به المپیک را از خودم دارم.

الان خودمان را المپیکی می دانیم، ولی یک مقدار شاید هزینه انتخاباتی رقبایتان برای ریاست فدراسیون را بالا می برید.

به تنها چیزی که فکر نمی کنیم انتخابات است. آن زمانی که ما می خواستیم قهرمان آسیا شویم یا به لیگ جهانی برویم، مگر همین دوستان نمی گفتند شعار می دهید. مگر سال 2006-2007 نمی گفتند مگر می شود از سد کره و ژاپن و چین گذشت؟ من به تنها چیزی که فکر نمی کنم همین حرف های انتخاباتی است.

فاطمه پاقلعه نژاد: محمدرضا داورزنی ؛ او را بی شک موفق ترین رئیس فدراسیون ورزش ایران می نامند. او که از  والیبال ایران  قدر تی جهانی ساخته است. ما که هیچ گاه تیمی در کلاس جهانی نداشتیم ، حالا با والیبال مان می توانیم به بزرگی در ورزش دنیا و رفتن روی سکوی تیمی فکر کنیم. داورزنی با حضور در کافه خبر ، درباره فصل جدید پیش روی والیبال ایران سخن می گوید. از اردوی پیش فصل والیبال تا شایعات مختلف و رویاهای این تیم برای سال پیش رو.

فنلاند چطور انتخاب شد؟

فنلاند جز کشورهای گروه دوم است که تیمش در لیگ جهانی است.

جز تیم های خوب است؟

الان جز تیم های خوب اروپا است.

از امروز دیگر رسما والیبال همه خبرها را به خود اختصاص می دهد. مثل پارسال که بلافاصله بعد از جام جهانی، والیبال جای آن را پر کرد. از این که توقعات از والیبال بالا رفته نمی ترسید؟

برای چی باید بترسیم؟ ما مکلف به انجام وظیفه هستیم و این که نتیجه چه می شود، خیلی برایمان مهم نیست. هر چند همه ما دوست داریم بهترین نتیجه را به دست بیاوریم، ولی این نباید به این منجر شود که نگرانی و ترس از نتیجه، عملکرد ما را تحت الشعاع خودش قرار دهد. ما در این هشت سال گذشته بر مبنای هدف کار کردیم و به سمت آن رفتیم، ولی نگران نتیجه نبودیم. حتی جایی بوده که به سمت هدفمان گام برداشتیم، ولی شکست خوردیم؛ تلاشمان را بیشتر کردیم، باز هم شکست خوردیم؛ تلاشمان را دوبرابر، سه برابر کردیم، در نهایت پیروز شدیم. مثلا در مورد رفتن به جام جهانی، اولین بار با حسین معدنی شرکت کردیم، ولی موفق نشدیم. دومین بار با ولاسکو شرکت کردیم، باز نتوانستیم. من یادم است اولین بار که می خواستیم با ولاسکو شرکت کنیم، او می گفت من نه دریافت کننده دارم و نه بازیکن آماده، اگر برویم شکست می خوریم. گفتم عیب ندارد، ولی خودمان را در کشورهای کاندید برای لیگ جهانی حفظ می کنیم. اگر امسال عقب نشینی کنیم و بگوییم شاید شکست بخوریم و نرویم، سال بعد فرصتمان کمتر می شود. برای همین گفتیم علی رغم این که می دانیم شاید پیروز میدان نشویم، ولی برویم. آن زمان دریافت کننده های ما مثل آرش کشاورزی و کمالوند مصدوم بودند، یعنی تیمی در انتخابی لیگ شرکت کرد که می دانستیم نتیجه نمی گیرد. ولی چون به این اعتقاد داشتیم که باید برای کسب نتیجه بهتر مبارزه کنیم، رفتیم. اگر قرار باشد همواره از این که چه اتفاقی می افتد، بترسیم، هیچ پیشرفتی نخواهیم داشت. شما وقتی برنامه ریزی و تلاش می کنی و مبتنی بر یک هدفی کار می کنی، مبتنی بر همین هدف هم تلاش زیادی انجام می دهی و مکلف به نتیجه نیستی، بلکه مکلف به انجام وظیفه و درست انجام دادن این وظیفه هستی، موفق هم خواهی شد. بحث ما این است که اگر مبتنی بر این هدف کار می کنیم که به یک جایگاهی در جهان برسیم و سقف والیبال مان را از نقطه A به نقطه B برسیم، هدفمان رسیدن به این نقطه است، بعضی جاها هم به این نقطه رسیدیم، اما گاهی هم یک مقدار از آن پایین تر بوده ایم. مثلا وقتی هدف ما این بود که 2012 به المپیک برویم و با اختلاف یک پوئن به آن نرسیدیم، آسمان به زمین نیامد.

یعنی رسیدن به المپیک آنجا یکی از  هدف گذاری های شما بود؟

بله این هدف ما بود.

در ترسیم آن اشتباه نکرده بودید؟

نه ما در ترسیم هدف اشتباه نکرده بودیم. ما یک قرارداد 2+2 با زوران گاییچ داشتیم. او سال اول که کارش به یک جایی رسید، گفت من باید بروم و قراردادم را با روسیه دنبال کنم. اگر ما می خواستیم بیرونش کنیم باید خسارت می پرداختیم، ولی خود ایشان گفت من یک قراردادی با روسیه دارم و باید بروم. دقیقا قبل از  ای وی سی کاپ بود که من همانجا به معدنی گفتم تیم را اداره کن و به ای وی سی کاپ برو و وقتی خوب نتیجه گرفت، گفتیم کارت را ادامه بده. سال 2007 وقتی با زوران گوییچ کارمان را شروع کردیم، هدف این بود که 2012 به المپیک برویم. هدف گذاری داشتیم که در بازی های آسیایی 2010 بتوانیم نتیجه بگیریم. یک جایی شما احساس می کنی کاری که باید انجام می دادی را انجام دادی، نه این که بخواهیم کار خودمان را توجیه کنیم. ما برای رفتن به المپیک از 2006 برنامه ریزی کردیم، اگر 2016 به المپیک برویم، یعنی ده سال برای آن زحمت کشیده ایم. در حقیقت می خواستیم 2012 برویم، نشد. یعنی اگر می رفتیم جز اهدافمان بود. ولی پختگی ما در 2012 با پختگی ما در سال 2016 خیلی متفاوت است. الان می گوییم می خواهیم در المپیک روی سکو برویم؛ آن سال می گفتیم اگر ما سهمیه المپیک را بگیریم، خیلی کار بزرگی کردیم. الان دیگر دغدغه آسیا را نداریم. من یادم است سال 2011 هنوز نگران کره و ژاپن و چین بودیم، آنجا طبیعی بود که هنوز دغدغه تیم های آسیایی را داشته باشیم. اتفاقا تلاش هایی که صورت گرفت و شکست هایی که اتفاق افتاد و تلاش هایی که مجدد صورت گرفت، باعث شد ما در نقطه عطف قرار بگیریم. نقطه ای که یک شتاب فزاینده ای گرفتیم یا به قول آقایان FIVB "رپیدلی پروومنت" ما اتفاق افتاد و این زمانی بود که ما به لیگ جهانی رفتیم و قدرت نمایی ما قبل از ورود به لیگ جهانی در آسیا بود. باید هر چند سالی یک لیگ جهانی باشد. مثلا 2010 ما با ایتالیا، مصر و ژاپن بازی کردیم که یکی از آسیا بود و یکی از آفریقا و یکی هم اروپا که با ایتالیا 3-2 کردیم. در ورلد کاپ با چند حریف قدر دیگر مثل صربستان و لهستان بازی کردیم. در لیگ جهانی وارد پروسه ای از سازندگی تیم شدیم که به آن نیاز داشتیم. تیم ملی ما در بازی های رسمی با قدرت های بزرگ دنیا بازی کرد، آن هم نه یکی دو بازی؛ مثلا سال گذشته 5بار با برزیل بازی کردیم و با آمریکا 4بازی دوستانه و دو بازی رسمی در لیگ جهانی و قهرمانی جهان انجام دادیم. انجام بازی های متعدد با این قدرت ها رفته رفته تیم را به لحاظ روانی دچار اعتماد بنفسی می کند که به تیم کمک می کند، خودش را باور داشته باشد. همین تیم بانوان به باور غلطش باخت، چون اعتمادبنفس نداشتند، والا از همین تایلند که در این مسابقات دوم شد، ست گرفته بودند. گاهی به اسم این تیم ها بچه های ما می بازند. البته شرایط نابرابری مثل لباس آنها و پوشش اینها هم مطرح است، ولی توانایی خوبی دارند. تیم ما در گذشته به لحاظ ذهنی به ایتالیا می باخت و اصلا باور نداشت که برزیل را می بریم یا می توانیم لهستان را 3-0 ببریم. ولی الان مصمم هستیم که روسیه را شکست می دهیم و یک فرمولی برای شکست آن پیدا کردیم. یعنی کادر فنی ما به این نتیجه رسیده که امسال سالی است که باید تنها حریفی که تا به حال نتوانستیم شکست بدهیم را شکست بدهیم. بالاخره روسیه یک بازیکن دو متر و هفده سانتیمتری دارد. باید بتوانیم از سد این بازیکن بگذریم، چون در دنیای والیبال چنین بازیکنی استثنا است و شما باید به دنبال راه حلی باشی که بتوانی از یک فرمول دیگری استفاده کنی تا این بازیکن را از پیش رو برداری. در کل یک کاری را انجام می دهیم که بتوانیم خودباوری تیم را به مرزی برسانیم که باور کند می تواند حرف اول را در جهان بزند.

امسال در گروه سختی هستید و مردم فقط صعود می خواهند؟

من از شما می پرسم، ما اگر به یک گروه ساده تر می خوردیم، نهایت این بود که به مرحله دوم می رفتیم و چهارم پنجم جهان می شدیم؛ ارزش این مقام برای ما با این که در یک گروه سخت قرار بگیریم و همین گروه سخت ما را برای بازی های المپیک پخته تر و قوی تر کند، ولی شانس این که به مرحله نهایی برویم، چند درصد پایین تر بیاید، برابر است؟ به نظر من ارزش این گروه سخت برای ما خیلی بالاتر از این است تا این که به یک گروه ساده بخوریم. اعتقاد من این است که تیم ما به مرزی از پختگی رسیده که نباید دیگر نگران این باشیم که به چه تیم هایی می خوریم. یک زمانی شاید می گفتیم اگر در فینال به ژاپن و کره بخوریم، بهتر است و اگر قبل از فینال نخوریم، راحت تر بالا می رویم. الان تیم ملی والیبال به مرزی از رشد رسیده که نباید دغدغه این را داشته باشد که مقابلش لهستان است یا صربستان یا مقابلش برزیل است یا آمریکا. منهای روسیه ما همه این تیم ها را بردیم و به آنها باختیم و با همه این ها بازی کردیم. یک زمانی اسم این تیم ها برای بازی تمرینی هم سخت بود. الان بازیکن ما می گوید کی به روسیه بخوریم تا شکست های قبلی را تلافی کنیم؟ پختگی و بلوغ موضوعی است که نیاز به زمان و فرصت هایی دارد که به آن برسید. ما نیاز به این فرصت داشتیم، همین است که می گویم وظیفه ما این است که تلاش خودمان را بکنیم و وظیفه مان را انجام دهیم، این دو عامل اتفاق بیفتد، نتیجه را هم به دنبال خودش دارد.

این نکته ای که می گویید کروش زیاد می گوید. مثلا یعقوب کریمی را یک بار مثال زد که به من می گویند این بازیکن 18ساله را چرا در ترکیب فیکس نمی گذاری، کریس رونالدو را در 17سالگی فیکس پرتغال گذاشتم، ولی او در تیم جوانان 70بازی ملی در سطح بهترین تیم های دنیا انجام داده بود یا مثلا برای باشگاهش پورتو قهرمان اروپا شده بود. به نظر می رسد والیبال هم دو سال پیش این مشکل را داشته، ولی الان ترس بچه ها از این حریف ها ریخته.

همین نوجوانان که شما مثال زدید؛ در والیبال تیم نوجوانانی که در آسیا بدون ستِ باخته قهرمان می شود، 25-26بازی تدارکاتی در اروپا انجام داده است. یعنی ما یک برنامه تنظیم کردیم و تیم به ترکیه و تونس و صربستان رفت و در هر کشور هم چند بازی تدارکاتی داشت. یعنی این تیم وقتی به بازی های آسیایی رفت، به گونه ای بود که این بچه ها به سطحی از خودباوری رسیده بودند که می گفتند این تیم ها را باید زیر 15 امتیاز ببرند و نباید حتی یک ست واگذار کنند. طبیعی است وقتی شما از یک بازیکن انتظار داری، باید این را بدانی که در چه سطحی و در چه فضایی بازی می کند. خود حضور تماشاگرها و سطح فنی تیم مقابل که این تیم مقابل در چه فضایی رشد کرده، هم مهم است. یکی از بحث هایی که در برنامه ریزی ورزش باید لحاظ شود، این است که پروسه رشد باید پروسه ای باشد که شما را در قیاس با رقبا به یک شرایط بهتری برساند. یعنی این که شما بخواهید در جام جهانی بازی کنید یا در بازی های آسیایی بازی کنید، اینها با هم متفاوت هستند و با ایشالله و ماشالله نمی توان نتیجه گرفت. وقتی شما می خواهید با آلمان، آرژانتین، امریکا و روسیه بازی کنید، نباید بگویید که ما مصمم هستیم که اینها را ببریم. چه ابزاری دارید و با چه توانایی و پروسه ای شما می خواهید به جنگ اینها بروید؟ تاکتیک، تکنیک، بدنسازی، تغذیه، بازی تدارکاتی، پروسه رشد و .. با کدام یک از اینها می خواهید با تیم های بزرگ بجنگید؟ شما با تیم هایی بازی کردی که متوسط قد آنها یک و نود بوده؛ حالا در اروپا می خواهی با تیم هایی مسابقه بدهی که متوسط قد آنها دو متر است. یعنی این که شما با یک گروهی مثل تایلند و کره و چین و ژاپن بازی کردی، خیالت هم راحت بوده که اینها را می بری، بعد توقعت این است که در اروپا هم می خواهیم با این تیم ها بجنگیم. ما باید واقعیت ها را بپذیریم. بازی با تیم های بزرگ، بزرگ شدن می خواهد که یک شبه اتفاق نمی افتد و یک پروسه بلند مدت و شامل مجموعه ای از فاکتورها و المان هایی است که باید رشد کنند تا تیم بزرگ شود. رفتار، اخلاق، تمرینات و ... همه چیز باید بزرگ شود. شما نمی توانید بگویید من به صرف این که چهار پنج بازیکن در اروپا دارم، با این ها مقابل تیم های بزرگ نتیجه می گیرم. اصلا پروسه رشد کار تیمی با پروسه رشد انفرادی فرق می کند. یک وقت می بینید یک ورزشکار وزنه 500کیلویی را می خواهد بزند، می داند که می تواند چون در تمرینات این رکورد را زده. اما یک کاری می خواهی انجام دهی و بروی با یک تیمی بازی کنی که پیشینه بسیار قدرتمندی دارد و کلاس خاص خودش را دارد و در یک بستر کلاسیک کاملا مدرن رشد کرده و با بازیکن هایی آمده که تمام رفتارهایشان در زمین تعریف شده است و حرکت اضافه ای ندارند و این به خاطر این است که در آن پروسه رشد کرده و می داند چه وظیفه ای دارد، این فرق دارد. والیبال مدرن امروز دنیا هنرنمایی است و این هنرنمایی یک شبه اتفاق نمی افتد. باید بازیکن در این پروسه قرار بگیرد. یعنی در فضایی بیاید که مثل خود آنها باشد که این اتفاق بیفتد. نه این که چهار سال یک بار یک بازی با اینها بکنیم، نه! اگر هر سال چهار پنج بازی انجام دهیم، آن وقت شما در یک پروسه ای قرار می گیرید و بعد از همه نظر چه مربی، چه تاکتیک و چه تکنیکی قوی می شوید. البته اینها یک مقداری ذهنی است و یک مقدار هم پرکتیکال است، یعنی باید اتفاق بیفتد. ذهن بازیکن را شما می توانید در این پروسه رشد بدهید، ولی این قسمت کار از کفشی که می پوشد، لباسی که تنش می کند، غذایی که می خورد و هتلی که هست، خیلی مهم است.  اینطور نباشد که بازیکن بگوید من باید بروم در یک مهمانسرای بی ستاره با امکانات بهداشتی و تغذیه نامناسب اقامت کنم، ولی با تیمی می خواهم بازی کنم که در هتل 5ستاره اقامت می کند یا من رفتم در مثلا بانکوک و مالزی اردوی تدارکاتی داشتم و  تیم مقابل در بهترین منطقه فرانسه و لهستان در کمپ های عالی آنجا اردو گذاشته یا من حریف تدارکاتیم بنگلادش و ... بودند، حریف تدارکاتی او لهستان و صربستان و .... بودند، همه اینها در پروسه رشد تعریف می شود. شما وقتی فرآیند رشد را می خواهی تعریف کنی، عوامل متعددی دخیل هستند که باید آنها را برای تیم فراهم کنی. مربی فقط یک قسمت کار است. همه عوامل دیگر شامل گروههای دیگری که با تیم کار می کنند مثل پزشک، آنالیزور و بدنساز تیم، یاخود لباس یا کفشی که بازیکن می پوشد یا پروازی که انجام می دهد و تعداد بازی های تدارکاتی که انجام می دهد، همه اینها در این پروسه رشد تعریف می شود. یعنی عواملی که کمک می کند تیم به مرزی از پختگی برسد و بتواند در عرصه جهانی خوش بدرخشد، تصادفی نباید اتفاق بیفتد که بگوییم یک بازی کردیم و ... . در فوتبال می شود پرسینگ و دفاع انجام داد و کلا دروازه را بست، ولی در والیبال که نمی شود. اتفاقی که می افتد مجبوری 15-10،25-8و... بازی هایت را واگذار کنی. ولی وقتی شما در این پروسه قرار می گیری، پله پله رشد می کنی. تلاش ما این است که وقتی ادعا می کنیم جز 4-5تیم برتر دنیا باشیم، شرایط را مهیا کنیم. آمریکا قهرمان لیگ جهانی می شود، ولی در قهرمانی جهان چهاردهم می شود یا هفتم هشتم می شود. ولی نمی توان گفت چون اینجا هشتم، نهم شده پس سقوط کرده، این نیست که در پروسه موفقیت شما بتوانی همواره تاپ ترین تیم دنیا باشید. تیم های دیگر هم کار می کنند و طبیعی است شما باید مرتب این پروسه آماده سازی خودت را کار کنی و یک تیم قدرتمندی درست کنی که وابسته به هیچ کس نباشد. وقتی ما از یک تیم موفق تعریف می کنیم، تیمی است که دارای یک برنامه سیستماتیک مرتب باشد و موفقیتش قائم به افراد نباشد.

بلافاصله بعد از این که رئیس جمهور آرژانتین برای ولاسکو نامه زد و او را برد، ما با یک خلایی روبه رو شدیم که مربی های تراز اول در سطح ولاسکو مشغول به کار بودند و یک خطری هم احساس می شد که اگر الان دست دست کنیم، احتمال دارد این روند رو به رشد تیم متوقف شود. بنابراین در یک پروسه سریع و در کمترین زمان کواچ انتخاب شد و ما با او به یک سری از موفقیت ها رسیدیم. الان برنامه این است که ما با او ادامه دهیم یا دنبال همان تاپ لول ها هستیم؟

برنامه ای که با ولاسکو تنظیم کرده بودیم تا شهریور سال گذشته بود، یعنی شهریور تمام می شد و الان دیگر قرارداد نداشتیم. بعد از این که ما قبول کردیم که او بعد از سه سال برود، طبیعتا باید می دیدیم که چه انتظاری از مربی داریم که جای او می خواهد بیاید و در چه مسیری هستیم و کجا می خواهیم برویم. شما اگر یادتان باشد نام مربی های دیگری مثل برناردی و آناستازی و 6-7 مربی دیگر مطرح بود. در نهایت ما به آناستازی و برناردی رسیدیم و نفر دیگر هم روزانو بود. در این فرآیندی که این ها را بررسی می کردیم، به کواچ هم رسیدیم. هر کدام از اینها دارای محاسنی بودند. یک تعدادی اسم و رسم خوبی داشتند و یک تعدادی دارای وجهه بین المللی بودند و برای خودشان برندی بودند و هر کدام هم دارای روشی در کارشان بودند. نکته ای که بود این بود که ما باید کسی را انتخاب می کردیم که در خدمت تیم ملی کشورمان باشد، نه کشور در خدمت ایشان باشد. بحث های مختلفی مطرح شد؛ من با برناردی صحبت های زیادی داشتم که او اصرار به نظر خودش داشت و ما نظر دیگری داشتیم یا با آناستازی. طبیعتا آنها مدل و حرف خودشان را داشتند. حرف ما هم غیرمنطقی نبود و دغدغه تیم ملی را داشتیم و نگران این موضوع هم بودیم. با برناردی تیم ما به تنظیم قرارداد هم رسید، امیر خوش خبر  را هم فرستادیم در میلان با هم صحبت کردند و بعد دیدند خلاف آن چیزی که با هم صحبت کردیم، نظر دیگری می دهد. من گفتم دست نگه دارید! وقتی  شما در این سیستم می خواهید کار کنید. قرار نیست دیگران بخواهند این سیستم را اداره کنند، آنها باید در این سیستم و برای این سیستم کار کنند. وقتی شما پازلت را می چینی ،به دنبال قطعه ای می گردی که پازلت را کامل کند و به خاطر یک قطعه پازلت را به هم نمی ریزی. باید کسی را پیدا کنی که در این پازل جا بگیرد. ما در مورد مربی های مختلف، پارامترهای مختلفی را بررسی می کردیم. یکی پرسونالیتی خود طرف بود که او به لحاظ شخصیتی چگونه است و روحیات، خلق و خو و اخلاقیات و نوع تعاملش با سیستم، خارج از بحث های فنی سابقه، تجربه، کارنامه، چگونه است؟ البته باید می دیدیم که در آن شرایط مربی می خواستیم که بهتر از ولاسکو عمل کند یا راه او را ادامه دهد و شتابش را بیشتر کند و تیم من را به المپیک ببرد.

 یکی از بحث ها هم این بود که من مربی می خواهم که برای پول کار نکند و اولویت اولش پول نباشد و به صرف یک حرفه به کارش نگاه نکند که مثلا من کارم مربیگری است، پول می گیرم و کار می کنم، حالا تلاش هم می کنیم که موفق شویم. مربی باید جاه طلب باشد و برای موفقیت و کسب نتیجه بهتر تلاش کند و انگیزه موفقیت را داشته باشد. یعنی وقتی در میدان مسابقه پیروز می شود، احساس شادی کند. به آندره زورزی که یکی از بهترین های والیبال دنیا بود، گفتند چرا در اوج کنار کشیدی؟ گفت دیگر پیروز که می شدم احساس شادی نمی کردم. در حقیقت آنقدر در مسابقات مختلف پیروز شده بود که می گفت وقتی قهرمان می شدیم یا تیم می برد، لذتی که قبلا داشتم را نداشتم.

شما باید مربی انتخاب کنی که همانطور که در کوران بازیگریش طلای المپیک را دارد، در دوران مربی گری هم بتواند بهترین باشد. نگاه می کنی می بینی یک مربی 6-7 سال است مربی گری می کند و چهار پنج سال بهترین مربی سری آ ایتالیا بوده. بعد در شخصیتش ریز می شوی که چه نگاهی به کارش دارد و اخلاقیاتش چگونه است، نوع رفتارش با توجه به این که در اروپا زندگی می کند، چطور است و...  پارامترهای مختلف را نگاه می کنی. آدم ها ویژگی های متعددی دارند. از ریزترین رفتارها تا رسمی ترین رفتارها در آن چیزی که شما در تصویر می بینید. ولی این آدم هزار و یک ویژگی دیگر در درونش دارد که به سختی می شود آنها را شناسایی و تحلیل کرد که آیا او می تواند به شما کمک کند یا نمی تواند؟ با فرهنگ ما سازگاری دارد یا خیر؟ وقتی همه اینها را کنار هم می گذاری به یک جمع بندی می رسید که بین این افراد کدام یک برای تیم شما بهترین است. مربی که به کارش به عنوان بیزینس نگاه می کند یا کسی که به عنوان عشق نگاه می کند. مربی که وقتی دور هم می نشینند به دنبال بیزینس است یا راجع به والیبال صحبت می کند. مربی که اگر یک جایی در یک کشوری می خواهد قرارداد ببندد به مسئله تجاری آن هم فکر می کند یا مربی که به دنبال این است که با چه تیمی می تواند در دنیا موفق شود.

اینها همه پارامترهایی بود که مورد بررسی قرار گرفت و نفر اول را انتخاب کردیم.

الان بعد از 18ماه هنوز اولویت اول شما کواچ است؟

بله آقای کواچ تا پایان المپیک با ما قرارداد دارد. متدهای این ها با هم متفاوت است، حالا من یک مقداری مطلب را بیشتر باز می کنم. هر زمانی هر تیم در هر ایستگاهی که قرار دارد، نیازمندی های خاص خودش را دارد. تیم ملی والیبال در سال 2010 یک نیازمندی هایی دارد و در 2014 یک نیازمندی هایی و در 2018 هم یک نیازمندی های دیگری خواهد داشت.

بستگی به نوع تفکر مدیران دارد؟

خارج از این که من چه تفکری دارم، وقتی شما در یک پروسه رشد قرار می گیری، توانایی این تیم، سطح تیم، نوع رفتارش و ... مهم هستند. شما بازیکن های 2014 والیبال را با بازیکن های 2008 نمی توانی مقایسه کنی.

مثلا مدل برنامه ریزی فدراسیون در زمان صفایی فراهانی با مدلینگ برنامه ریزی کفاشیان خیلی فرق دارد.

طبیعی است بحث من این است ما با هر مدلی که برنامه ریزی کنیم، اگر در مسیر برنامه ریزی ما این بچه های فوتبال، والیبال یا بسکتبال رشد کنند، این بچه 4سال بعد باید در نقطه بالاتری باشد، مگر این که برنامه ریزی ما اشکال داشته باشد. ما می گوییم والیبالی که در سال 2006 شروع شده، نوع تفکر، رفتار و کارکردش با والیبال 2014 متفاوت است. مربی که می خواهد با تیم کار کند، متفاوت است .دو سال دیگر شاید شما به یک جمع بندی دیگری برسید و بگویید در این مقطع من نیاز دیگری دارم یا در این مقطع کماکان باید برنامه قبلی را حفظ کنم یا تا 2018 یا 2020 هم بخواهد همین مربی کارش را ادامه بدهد.

یک نکته ای که یک مقدار دلهره آور است این است که هیچ تضمینی وجود ندارد که بعد از این نسل طلایی یا این مدیر، والیبال راه خودش را ادامه دهد. فوتبال هم در سال 98میلادی یک نسل طلایی به خودش دید و در جام ملت های دو سال قبلش سوم شد و در جام جهانی حاضر شد و اگر آن اتفاق ها برایش نمی افتاد و سرمربی تغییر نمی کرد، شاید یک اتفاق خیلی بهتری برای فوتبال ما رخ می داد. بسکتبال هم یک نسل طلایی به خودش دید و اوج گیری خیره کننده ای داشت و بعد دچار افت شد. دو ترس وجود دارد یک این که بعد از شما چه اتفاقی می افتد و دو این که بعد از پایان این نسل چه اتفاقی می افتد؟ بهمن ماه دوره ریاست شما تمام است؟

بهمن امسال چهار سال دوم من تمام می شود.

همین که بعد از شما چه اتفاقی برای والیبال بیفتد یا بعد از این نسل چه اتفاقی می افتد؛ باید قبول کنیم که سعید معروف یک استثناست اگر پاسور بعدی ما قدرت آنالیز و پخش توپ و رهبریش مثل او نباشد، چه بر سر تیم می آید؟

اول این را باید بپذیریم که فضای عمومی والیبال در کشور فضای رو به رشدی است  و کل جریان والیبال در ابعاد مختلف خودش رو به رشد است و تا اندازه زیادی والیبال روی ریلی افتاده که هر کس دیگری هم بیاید، ناگزیر است این مسیر را ادامه دهد. وقتی یک برنامه ای تدوین می شود و باید اجرا کنید، شاید افراد تغییر کنند، ولی برنامه به قوت خودش باقی است و باید ادامه پیدا کند. الان یک پشتوانه در والیبال داریم که من این را به جرات می توانم بگویم، تا ده پانزده سال آینده والیبال پشتوانه های خاص خودش را دارد. یعنی این نگرانی نیست که این نسل تمام شوند. بالاخره باید بپذیریم سال 2020 شاید 80درصد این تیمی که الان در مسابقات حضور دارند، نباشند و یک نسل دیگری از بازیکن هایی که الان در رده نوجوانان ما حضور دارند، بازیکن های 25-26ساله می شوند و یک نسل بعدی بعد از اینها خواهند آمد که سال آینده تیم ملی نوجوانان ما در آسیا و سال بعدش در جهان را تشکیل می دهند. در این مدل برنامه ریزی شما به این سمت می روید که می گویید من می خواهم در المپیک 2020 نشان طلا را بگیرم و نمی توانی نوع برنامه ات را تغییر دهی و به سمتی می روی که در برنامه ریزی ها تیمی را برای سال 2020 آماده کنی که در قهرمانی جهان، در جام جهانی و ... بتواند قدرتمندانه ظاهر شود، همه برنامه ها و کارهایی که باید انجام بگیرد تا این تیم به این هدف برسد را فدراسیون باید انجام دهد، حالا در راس آن هر کسی باشد. طبیعتا در آینده هر کس دیگری هم بخواهد در والیبال کار کند، ناگزیر است در این ریل حرکت کند، والا از ریل خارج می شود.

شما الان باشگاه داری می کنید یا نه بازیکن ها را باشگاه ها تربیت می کنند و به شما تحویل می دهند؟

مجموعه اتفاقی که الان می افتد این است که ما در حوزه استعدادیابی به یک سمپل در کشور تبدیل شده ایم که مدلی که طراحی کردیم این است که بازیکن هایی در اقصی نقاط کشور -نه ده نفر اینجا، ده نفر آنجا- هشت هزار نفر از کسانی که توانمندی دارند، انتخاب کردیم. در این بخش تعدادی از باشگاه ها کانون دارند و تربیت می کنند و در رده های مینی والیبال بازیکن ها را انتخاب می کنند. مثلا در سیرجان یک گروهی کار می کنند که چندین تیم دارند و در رده نوجوانان کار می کنند. در آمل، گنبد، آذربایجان غربی هم همینطور. تعداد زیادی از هیئت های ما با کمک باشگاه ها و خودشان استعدادیابی می کنند و علاقمندان زیادی در این کانون ها کار می کنند که ما از بین این ها تعداد زیادی را واجد شرایط می دانیم برای این که تست شوند و به مرحله های بالاتر بیایند. در حقیقت شریان های حیاتی منتهی به تیم ملی، مویرگ هایی هستند که از جاهای مختلف می آیند و فقط از یک کانال نمی آیند. این مویرگ ها با کل شبکه در داخل کشور ارتباط دارند؛ از روستا، شهرستان، بخش و ... این شریان مویرگی ادامه پیدا می کند و یک بازیکن مستعد در یک روستا این امکان را پیدا می کند که به یک پروسه دیده شدن برای تیم ملی راه پیدا کند و با توجه به موفقیت های والیبال این اقبال عمومی الان بیشتر شده. یک زمانی تا فرد به ورزش علاقمند می شد، خانواده او را به سمت فوتبال می فرستاد. اما الان خانواده اقبال عمومی نسبت به این که بچه به سمت والیبال یا فوتبال یا بسکتبال برود، ده برابر به سمت والیبال افزایش پیدا کرده. یعنی این فضا درست شده که مردم احساس می کنند که بچه شان اگر والیبال بازی کند، بهتر است و آینده روشن تر و فضا و محیط بهتری خواهد داشت. یعنی مردم چون احساس خوبی نسبت به والیبال پیدا کردند، خانواده ها بچه ها را برای آمدن به سمت والیبال تشویق می کنند و ما به کمک هیئت های استانی و باشگاه هایی که در کشور داریم، در پروسه کشف استعدادها موفق تر عمل می کنیم. اتفاقا همین امروز صبح من جلسه داشتم، تعداد زیادی از مستعدین در تهران جمع شدند. به این ترتیب که این ها سه روز کمپ دارند و نفرات بهتر شناخته می شوند و شما همیشه یک ذخیره ای از کسانی که آماده هستند تا برای تیم نوجوانان انتخاب شوند، داری و بین اینها مینی والیبال و مسابقات قهرمانی منطقه برگزار می کنیم و پس از آن مسابقات استان ها و کشوری را برگزار می کنیم. این که گفتم مویرگ های این شریان های اصلی همه جا هستند، بالاخره شما یک جاهایی داری که شبکه های اصلی هستند، یعنی جاهایی که بازیکن هایی را به تیم ملی ملحق می کنند، اینها رگ های اصلی هستند. اما این را می دانیم که بعضی از استعدادها ساختار را نمی شناسند و اصلا نمی دانند هیئت چیست یا باشگاه کجاست، مثلا در یک شهرستان یا روستایی زندگی می کنند. به ما خبر می رسد که یک نفر در یک روستایی قد خوبی دارد و بازیکن خوبی است. ما نمی گوییم باید حتما از کانال فلان آدم به ما معرفی شود، شاید به هیئت ها ماموریت بدهیم این آدم را شناسایی کنند، ولی شاید بعضی جاها سلیقه ای عمل کنند یا شاید رئیس هیئت ما فعال نبوده یا نسبت به یک آدمی خیلی علاقه ای نداشته که بخواهد به تیم ملی راه پیدا کند. ما خارج از پروسه کشف استعدادها درها را نبستیم و از همه خواستیم افراد مستعد را به ما معرفی کنند تا تست شوند. تعداد زیادی از این آدم ها داریم. یعنی از همه جای کشور که فکر می کنیم می توانیم خون تازه برای کالبد والیبال کشور بگیریم، از مدرسه گرفته تیم دانش آموزی، نیروهای مسلح، دانشگاه ها، کارگران و ...  از هر جایی که شما فکر کنید این شریان اساسی به فدراسیون وصل می شود و از آن برای تامین و پشتوانه سازی استفاده می کنیم که فکر می کنم که یکی از دلایلی هم که تا 10-15سال آینده نگران پشتوانه نیستیم به این دلیل است که بانک ذخیره ما 8 تا 10هزار بازیکنی است که فیزیک بدنی مناسب دارند و همینطور ادامه دارد و کسانی هم هستند که بعد از اینها به سن 14-15سالگی می رسند و دعوت می شوند و می آیند. یعنی تیم ملی نوجوانان که امسال به قهرمانی جهان می رود، دیگر سال بعد نیستند و برای جوانان می روند.

یعنی همان ها برای تیم جوانان می روند یا بازیکنی به آنها اضافه می شود؟

اگر کسی بهتر از اینها باشد، قطعا اضافه می شود. این تیم چون درست انتخاب شده، علی القاعده 90درصدشان به جوانان می روند. بعد یک گروه دیگر که الان پشت خط هستند، خواهند آمد که اینها را ما رویشان کار می کنیم و تیم ملی نوجوانان آسیا می شوند و سال بعد در آسیایی شرکت می کنند. این یک کارخانه تولیدی است که مستمر برای شما نیرو تولید می کند. یعنی الان متوسط قد تیم ملی نوجوانان ما 198 است و به دنبال این هستیم که در سال 2020 این را به دو متر برسانیم و در انتخاب هایمان این استاندارد را یک مقدار بالاتر بیاوریم. چون ما الان دو پاسور دو متری در تیم ملی نوجوانان داریم، طبیعتا سال بعد هم خواستیم انتخاب کنیم، پاسورهای دو متری انتخاب می کنیم و اگر خواستیم لیبرو انتخاب کنیم، لیبرو 185-186 سانتی انتخاب می کنیم. همچنین دفاع وسط یا همچنین بلند زن هر بازیکن دیگری که بخواهیم انتخاب کنیم، شاخص را بالاتر می آوریم.

سراغ صدا و سیما برویم و تعهدی که برای لیگ جهانی داده بود، پرداخت شد؟

تعهد سال 2014 را دو هفته پیش پرداخت کرد .

این درست است که شما از آقای مهدوی خواستید که برای حواله خودروی بچه ها پیگیری کند که هیئت دولت بدهد؟

موضوع مکاتبات ما با نامه هایی که به دفتر آقای جهانگیری و دولت نوشته شده بود پیگیری شد و به کمیسیون اقتصادی دولت رفت و کمیسیون اقتصادی هم به هیئت دولت برد تا درباره آن تصمیم گیری شود. یعنی چون درخواست ما مغایر با مصوبات قبلی کمیسیون اقتصادی بود و این نیاز به مصوبه جدید دولت داشت. بعد از آن دوستان ما در کمیسیون اقتصادی گفتند ما با این موضوع موافق هستیم که از بچه های والیبال و کسانی که باعث غرور و افتخار برای کشور می شوند، قدردانی شو،. ولی تصمیمی نگیریم که مخالف تصمیمات قبلی هیئت دولت باشد. بحث ما هم این بود که به هر صورت اتفاقی که در والیبال افتاده، این تقدیر به لحاظ روحی روانی می تواند به بچه ها کمک کند. بحث های مختلفی گفته شد و نهایتا قرار شد در هیئت دولت تصمیم گرفته شود. در هفته هایی که به دنبال این بودیم که این موضوع در کمیسیون اقتصادی دولت مطرح شود، از آقای مهدوی خواستم با ارتباطاتی که  داشتند به ما کمک کنند که به لحاظ پروسه اداری سریع تر اتفاق بیفتد. بالاخره بعضی وقت ها شما می توانید کمک کنید و یک هل بدهید، ما پیگیری ها را انجام دادیم و از ایشان هم خواستیم این موضوع را در ارتباطاتی که با دوستان دارند، پیگیری کنند که دوستان در دفتر آقای جهانگیری و دولت سریع تر به این موضوع بپردازند که این اتفاق هم افتاد.

این خبر تا چه حد صحت دارند که می گویند کف پوش آزادی را دزدیدند؟

این یک شیطنت بود؛ به این ترتیب که ما یک کفپوش بخش اصلی زمین یعنی همان بخش نارنجی رنگ را داریم و یک بخش هم اطراف زمین که همان بخش فیروزه ای رنگ است، اینها رولی است. بگذریم از این که ما چند وقتی درگیر این بودیم که کف چمن جمع شود، بعد پارکت چوبی نصب شود، بعد  ترافلکس نارنجی روی آن انداخته شود و قبل از اعزام تیم ملی به فنلاند تیم ملی بتواند چند جلسه روی آن تمرین کنند. روز سه شنبه بچه ها رفتند فضا را آماده کنند که بچه ها برای تمرین بروند. رول کف پوش ها باید باز شود و خودش را بیندازد، بعد از زیر کنار هم چسبانده شود. یک نفر شیطنت کرده بود و 40سانت از یکی از این رول ها را بریده بود. در نهایت اینطور شد که بعد از جای دیگر آوردیم و جابجا کردیم. البته می توانستیم دو رنگش کنیم، ولی نمی شد در مسابقات رسمی FIVB این دو رنگ باشد. برای همین با یک جای دیگر جابجا کردیم که لطمه نخورد و این اتفاق باعث شد تیم ما نتواند قبل از سفر در این زمین تمرین کند.

یک نکته راجع به همین ماجرای کف پوش ها وجود دارد. بچه ها می گویند اینها مخصوص والیبال نیست و یک مقدار سفت تر از حد معمول است؟

نه کف اصلی سالن 12هزارنفری که برای درساژ و یخ زده می شود، مشکلی ندارد و روی این پارکت می افتد و زیر پارکت فوم است و این پارکت مخصوص هندبال و بسکتبال است. ولی ما روی این کفپوش درفرور استفاده می کنیم که دقیقا مطابق با استاندارد جهانی است، یعنی یکی از استانداردترین کف پوش هایی که داریم همین کفپوش سالن 12هزارنفری آزادی است.

چه زمانی شرایط این را داریم که لیگ جهانی در شهری غیر از تهران برگزار شود؟

این مسئله یک استانداردهایی دارد که هر جایی اصفهان، مشهد، ارومیه، تبریز این استانداردها را رعایت کند، می توانیم مسابقات را در آن شهر برگزار کنیم و الزام نداریم که فقط در تهران برگزار شود. این استانداردها مثل کیفیت سالن، کیفیت هتل، فرودگاه بین المللی که باید وجود داشته باشد و از طرفی پخش اچ دی هم باید داشته باشد. یعنی تمام اینها را باید در یک سالن ببینیم که بتوانیم این مسابقات را در آن برگزار کنیم. از سوی دیگر ظرفیت سالن ها باید بالای 6هزار نفر یا حداقل 5هزار نفر باشد. الان این امکانات در چند شهر مثل اردبیل، اصفهان، ارومیه، مشهد هنوز استاندارد نیست.

میزبانی مسابقات در شهرهای مختلف تابع پارامترهای مختلفی است. یکی سالن و یکی دو تا هتل مناسب، ما یک جا هتل داریم، سالن خوب نداریم یا یک جا سالن داریم، هتل خوب نداریم. اصفهان و مشهد و ارومیه الان خوب هستند. نکته دیگر تجهیزات مسابقه است، مثلا در لهستان امروز در ورشو و فردا در کاتبیج* برگزار می شود. ما الان فقط یک سیستم پخش اچ دی در کشور داریم. امروز اگر در تهران برگزار می کنیم، فردا اگر خواستیم در ارومیه مسابقه ای برگزار کنیم باید کل تجهیزات پخش اچ دی و سیستم ویدیو چک را بار کنیم و ببریم و این مشکلی نیست که بتوان 24ساعته حل کرد.

چقدر هزینه دارد؟

چند میلیون دلار .

  

می شود یک سری مسابقات دیگر، مثل بازی های آسیایی را در شهرهای دیگر برگزار کرد؟

ما اگر امکانات فراهم شود واقعا دوست داریم، اگر 6هفته مسابقات لیگ جهانی را داریم، در 6 شهر مختلف برگزار شود.

این همان توسعه یافتگی ورزش است؟

الان کاری که در ایتالیا و لهستان انجام می شود همین است. ما هم سعی می کنیم این شرایط را تا سال بعد فراهم کنی.م البته فقط ما نیستیم و صدا و سیما هم باید همکاری کند و تجهیزات را فراهم کند.

از ارومیه چه خبر و فینال لیگ؟

فینال لیگ که برگزار شده، پیکان قهرمان شده و ارومیه هم نایب قهرمان شده و بازی تمام شده. من هم جا دارد از مردم فهیم و والیبال دوست ارومیه تشکر کنم و عذرخواهی کنم که این حادثه در روز پایانی سال و آخرین روز لیگ اتفاق افتاد. ما در سال گذشته صد بازی لیگ داشتیم و این آخرین بازی و گل بازی ها بود و به لحاظ فنی هم یکی از بهترین بازی ها بود و سطح بالای والیبال را دو تیم به نمایش گذاشتند. من به نوبه خودم از این که این اتفاق افتاد و باعث مکدر شدن هوادارها و کسانی که برای تماشای بازی آمده بودند شد، عذرخواهی می کنم و دعا می کنم هیچ وقت این اتفاق ها تکرار نشود. چون دو جلسه در کمیسیون فرهنگی مجلس و با حضور کارشناس ها انجام شد، من خیلی وارد این قضیه نمی شوم که چه اتفاقی افتاد و این اتفاق اتفاق خوبی نبود.

قبول دارید که لیگ ما توسعه متوازنش به اندازه تیم ملی نیست و به نظر می رسد باید یک فکری کنید؟

الان اکثر تیم هایی که پارسال بودند، برای شرکت در لیگ سال آینده اعلام آمادگی کردند. مشکل ما این نیست که چه تیمی در لیگ هست، یک مقدار به فرهنگ عمومی کشور برمی گردد که یک روز کاله قهرمان می شود، متین ورامین تحمل نمی کند یا برعکس، یا یک روز پیکان قهرمان می شود آن دو تیم ناراحت می شوند و ... ما در والیبال ملی این مشکل را نداریم. 15هزار نفر به سالن 12هزارنفری می آیند، همه هم تیم ملی را تشویق می کنند و هیچ کس هم به دیگری توهین نمی کند. ما باید بتوانیم رفتارهای تماشاگرانمان را حرفه ای تر کنیم.

شاید این بیشتر از باشگاه ها ناشی می شود و نباید بیندازیم گردن مردم؛ در باشگاه ها فرهنگ حرفه ای وجود ندارد.

ما نه به عنوان فدراسیون، ولی در کل می گوییم در این موضوع باشگاه ها باید رفتارهای تماشاگران را حرفه ای تر کنند و این رفتارها شامل فدراسیون، کادر فنی و هواداران است.

قبول کنید سالن شما استاندارد فینال لیگ نیست.

قطعابا توجه به میزان علاقمندی که وجود دارد، نیست. ولی باید از شما بپرسم مگر سال قبل در سالن 12هزارنفری برگزار نشد؟ بعد چه جنجالی درست شد؟ از این 12هزارنفر ده هزارنفر سالن را خالی کرده بودند و فقط 2هزار نفر مانده بودند. اتفاقی هم که در سالن خود ما افتاد از این سه هزار نفر تقریبا 2500نفر رفته بودند، ولی ما باید این را بپذیریم که هم تماشاچی و هم عوامل انتظامی و هم عوامل باشگاهی و هم عوامل فدراسیون باید حرفه ای تر رفتار کنند و اگر این اتفاق می افتاد و تدبیر بهتری به کار برده می شد، برای کسی مشکل درست نمی شد. هواداری آمده و علاقه داشته تیمش برنده میدان باشد، ولی تیمش شکست خورده. از طرفی هم طبیعتا ما باید این را بپذیریم که باید به گونه ای این عصبانیت و ناراحتی را مدیریت کنیم که اتفاقی نیفتد. چون وقتی  زد و خوردی پیش می آید، دو طرف آسیب می بینند. ما به عنوان متولی موضوع خیلی برایمان تاسف انگیز بود که یک تعدادی از جوان ها مصدوم شدند و آسیب دیدند و من از تک تک آنها عذرخواهی می کنم. از طرفی هم دیدیم که تعدادی از دوستانمان در نیروی انتظامی هم آسیب دیدند. طبیعتا اگر هم با عنوان فدراسیون، هم باشگاه، هم هوادارهای ما که به سالن می آیند، بتوانیم رفتارهایمان را حرفه ای تر کنیم، این اتفاق ها پیش نمی آید.

خلاصه در سالن شما خوب کتک می زنند، در بازی های قهرمانی آسیا هم همکاران ما را زدند. انگار اولین راهکار باتوم است.

بالاخره ما با برخورد نامناسب توسط هر کسی که باشد موافق نیستیم. هر کدام از ما اگر خارج از چارچوب حرفه ای مان عمل کنیم، چه ما به عنوان فدراسیون، چه شما به عنوان رسانه یا نیروی انتظامی به عنوان عامل انتظامی، اگر رفتار مناسبی نداشته باشیم، آسیب می بینیم و فرقی نمی کند. اتفاقی که می افتد بخواهیم بگوییم فقط این آدم مقصر است یا فقط آن جریان مقصر است. یک مجموعه از عوامل دست به دست هم می دهد که این اتفاق بیفتد. ما باید بپذیریم که چه رسالتی بر دوشمان هست. چه رسالتی شما دارید و چه رسالتی عوامل انتظامی، باید آستانه تحملمان را بالا ببریم و بتوانیم تدبیر کنیم که آسیبی به کسی نرسد. این اتفاق در فینال لیگ می توانست بیفتد. برای همین از این که تعدادی از جوانان آسیب دیدند و حتی تعدادی از دوستانمان در نیروی انتظامی آسیب دیدند، من از مردم فهیم ارومیه معذرت می خواهم. البته نمایندگان محترم آقای جهانگیرزاده و فتاحی و حاجی پور دنبال موضوع بودند. از طرفی هم مسئولین محلی استاندار، شهردار و رئیس هیئت پیگیر این ماجرا بودند. بالاخره فضای خوبی نبود. ولی خوشبختانه کمیسیون فرهنگی ورود کرد و جلساتی گذاشته شد و مسئله حل شد. باید تلاش کنیم که با رفع نواقص، برای سال های بعد منجر به این اتفاقات نشود و کسی آسیب نبیند.

چرا فینال لیگ را از ابتدا مشخص نمی کنید کدام شهر باشد؟ می تواند تهران هم نباشد.

من از شما سئوال می کنم چه لذتی دارد که فینال بین تیم تهران و ارومیه را مثلا در مشهد برگزار کنیم؟

بالاخره این عرفی است که وجود دارد.

می توانیم کاری که در دنیا انجام می گیرد را انجام دهیم. مثلا بگوییم یا سه از پنج بازی یا  دو از سه بازی، مثل بازی که در بین پیکان تهران و شهر تبریز بود. یک بازی تهران یک بازی تبریز بازی سوم باز تهران می شد. الان ارومیه را به عنوان شهری که انصافا زحمات زیادی برای والیبال کشیده و مردم فهیمی دارد کنار می گذاریم. تصور شما این باشد که متین ورامین با مشهد به فینال برسند؛ در کدام یک از این دو شهر ما این امکان را داریم که فینال لیگ را برگزار کنیم؟  مگر این که بگوییم اصلا پلی آف نیاز نداریم. 12تیم هستند در یک گروه بازی کنند. یعنی هر تیم باید 22 بازی انجام دهد و این یک سری نکات مثبت و منفی دارد. نکته منفی این است که باعث می شود همه مربی های ما از باخت بترسند و به جوان ها فرصت بازی کردن ندهند و ریسک نکنند. در صورتی که شما می بینید که در پلی آف تیم هایی هستند که با چند باخت می آیند و در مراحل بعد بهتر کار می کنند. بحث دیگر این است که در تمام دنیا لیگ ها پلی آفی هستند؛ مثلا در بسکتبال سه از پنج بازی می کنند. نکته دیگر این است که خود باشگاه ها تصمیم گرفتند چطور برگزار شود. یعنی دور هم جمع شدند و نظر دادند و جمع بندی شورای لیگ این بود که تک بازی باشد و در تهران برگزار شود. اگر در ورزشگاه 12هزارنفره برگزار می شد، شاید این اتفاق ها نمی افتاد.

چه ایرادی دارد این لیگ یک مشاور خارجی داشته باشد؟

ما در برگزاری مشکل نداریم. حادثه ای که برای لیگ ما اتفاق افتاد، ربطی به جریان بازی نداشت.

  

این که 800تماشاگر ده ساعت با اتوبوس می آیند و چند ساعت قبل بازی گرسنه و تشنه می رسند، بعد در جریان بازی اینها احساس می کنند سرشان بریده شده شاید می توانست اوضاع فجیع تر از این باشد و اینها صبوری کردند.

نباید این اتفاق می افتاد.

این اواخر یک بحثی شده بود درباره دلخوری کواچ از پاداش دادن ها ؟

من اتفاقا در این مدت دیدم بعضی از خبرگزاری ها به این موضع خیلی پرداختند و نمی دانم چرا آن را بزرگ کردند؟

چون ایشان روز آخر گفتند من از وزیر ورزش و مدیرعامل بانک سامان به خاطر احترامی که برای کادر فنی قائل شدند تشکر می کنم.

یک سوء تفاهمی پیش آمد که روز پنجشنبه قبل از رفتن تیم که ما در فدراسیون جلسه داشتیم، این را حل کردیم. چهارشنبه مراسم بدرقه تیم انجام شد. البته درست است که این برنامه برای رونمایی از تندیس آب بود، اما ما از بانک سامان خواهش کردیم تیم ملی مورد تفقد قرار بگیرند و بدرقه شوند. من به آقای کواچ هم گفتم ارزش کار تیم ملی و کادر فنی خیلی بالاست و این اتفاقی که افتاده نباید به عنوان یک تعمدی برای نادیده گرفتن کادر فنی تلقی شود، بلکه به عنوان یک سهل انگاری است که این را باید من از قبل کنترل می کردم تا اتفاق نیفتد و من به عنوان رئیس فدراسیون عذرخواهی می کنم. چون باید در این مراسم هم کادر فنی و هم بازیکن ها مورد توجه و احترام قرار می گرفتند. البته آقای وزیر خیلی ایشان را مورد توجه قرار دادند و از ایشان تقدیر کردند، ولی این سهل انگاری ما باعث شد این سوء تفاهم پیش بیاید که نکند کادر فنی نادیده گرفته شده و شنبه این سوء تفاهم برطرف شد و خودشان هم مطرح کردند که ما باید توجه بیشتری می کردیم و این کار انجام شد. یعنی روز شنبه دوستان از بانک سامان آمدند و این مسئله را نه به این عنوان که چرا ایشان این حرف را زده به این عنوان که توقعی که بالاخره وجود داشت، حل کردند. نکته دیگر این که مربی بالاخره انتظار دارد که کارکرد و موفقیتش مورد توجه قرار بگیرد. حتی این که ما در روند کار مدام از مربی های قبلی نام ببریم درست نیست و شاید ایشان یک مقداری این گله گی را داشته باشند که من دو سال است کار می کنم... ما هم گفتیم شاید باز مقصر ما بودیم که روابط عمومی ما چه در کلیپی که آماده می کند و چه در عکس هایی که در فضای عمومی می زند، باید به تیم جدید توجه بیشتری کند. ولی مجموعا موضوعی بود که با یک سهل انگاری به وجود آمد و یک مقداری فضای عمومی رسانه ها به این سمت رفت که این قهر کرده و آن ناراحت شده و ... نه ایشان خیلی باشخصیت است و با هم صحبت کردیم و مسئله حل شد. بالاخره در درون هر خانواده ای از این اتفاق ها می افتد و در درون خودشان حل می شود و جمع می شود. مطرح شدن این موضوع و این که هر کسی هم چیزی به آن اضافه کند درست نیست. بعد تیترها هم تیترهایی نبود که در خور شان والیبال باشد. یک مقداری هم شاید ای کاش کسی از والیبال تعریف نکند؛ ما اصلا دوست نداریم این تعریف ها صورت بگیرد. چون شاید بعضی ها دوست نداشته باشند، این تعریف ها از والیبال وجود داشته باشد و ما هم سعی می کنیم دور از حاشیه ها کار کنیم. وارد شدن به این موضوع و تیتر زدن که این قهر کرده و بحران درست شده و ... اینطور نبود همان پنجشنبه بعدازظهر موضوع جمع شد، روز شنبه هم کادر فنی مورد توجه قرار گرفتند و با روحیه خوب به سفرشان رفتند.

علت جدایی آرمین تشکری از تیم ملی چه بود؟

خودش تلاش نکرد در تیم ملی بماند. رفتن به تیم ب یک مسئله عادی بود و فقط مختص ایشان نبود. شما 35 بازیکن داری که در یک تیم 18نفر و در یک تیم 17نفر بازی می کنند، وقتی تلاش می کنی به دیگران هم فرصت بدهی، بعضی بازیکن ها را از ب به الف و بعضی را از الف به ب می آوری. این یک مسئله عادی است خیلی از بازیکن ها رفتند و برگشتند. ایشان هم وقتی گفتند چند جلسه تمرین در تیم ب باش، گفت من مشکل خانوادگی دارم و رفت و نخواست تلاش کند و به تیم الف برگردد و خودش آسیب دید. آقای کواچ کسی را خط نزد. آرمین خودش تلاش نکرد که بماند و این خیلی عادی است. وقتی 14بازیکن از 35بازیکن می خواهی انتخاب کنی، طبیعی است که باید به دیگران هم فرصت بدهی که در تمرینات خودشان را نشان بدهند. آرمین هم بازیکن خوب ما هست، ولی انتظار می رود که برای حضور در تیم ملی تلاش کند.

می توانیم امسال هم از تیم ملی لذت ببریم؛ چون ما از المپیک فقط سکو می خواهیم.

شک نکنید که لذت می برید.

خیلی به نظر می رسد که جلوتر از مردم وعده می دهید. ما رویاهایمان این قدری بزرگ نیست که در المپیک به دنبال مدال باشیم؛ خودتان انتظارات را بالا می برید؟

ما به قصد قله حرکت می کنیم. ما از تیم والیبال این انتظار را داریم که صعود کنیم و برویم جز چهار تیم و آنجا برویم برای کسب سکو و طبیعی است که باید بجنگیم. اگر من انتظارم از خودم را پایین بیاورم و بگویم همینقدر که به المپیک رفتیم، خیلی کار کردیم، این درست نیست و من خودم این را قبول ندارم. احساس من این است که ما باید بتوانیم برای المپیک انتخاب شویم و به این هم راضی نباشیم. البته شاید چند درصد هم اتفاق بیفتد که بین 12 تیم، ششم شویم و این یعنی عالی کار کردیم و اگر روی سکو رفتیم، فوق العاده کار کردیم. اگر شما انتظارت از خودت بالا  و رفتن روی سکو باشد، این مسئله طبیعی است و نباید به مردم بگوییم از ما این انتظار را نداشته باشید یا همین قدر که به المپیک رفتیم کافی است. ما می گوییم مردم، جوانان شما این ارزش و توانمندی را دارند که به المپیک بروند و در المپیک هم جز بهترین ها باشند. ما الان می گوییم در ورلد کاپ از خودمان انتظار داریم جز دو تیم بالای جدول باشیم که برای المپیک سهمیه داشته باشیم؛ البته شاید نتوانیم، ولی تلاشمان این است که بشود. این که مبادا قول بدهید که مردم از دست شما ناراحت شوند، درست نیست. سال گذشته در قهرمانی جهان همین مردم به ما گفتند کاپ دستمان بود، از دستمان افتاد. الان هم ما می گوییم مردم عزیز برنامه ما رفتن به المپیک است و در المپیک تلاش می کنیم که جز 4تیم برتر باشیم و روی سکو برویم، یعنی هدفمان این است که روی سکو برویم. مگر ما سال 2010 نگفتیم 2012 می خواهیم به المپیک برویم؟ ولی نتوانستیم و با یک اختلاف امتیاز آن را از دست دادیم. ولی تلاش خودمان را کردیم. الان هم می گوییم دیگر هدف ما المپیک نیست، هدف رفتن روی سکوی المپیک است. یعنی گرفتن سهمیه المپیک وظیفه صد در صدی خودم است، و انتظار رفتن به المپیک را از خودم دارم.

الان خودمان را المپیکی می دانیم، ولی یک مقدار شاید هزینه انتخاباتی رقبایتان برای ریاست فدراسیون را بالا می برید.

به تنها چیزی که فکر نمی کنیم انتخابات است. آن زمانی که ما می خواستیم قهرمان آسیا شویم یا به لیگ جهانی برویم، مگر همین دوستان نمی گفتند شعار می دهید. مگر سال 2006-2007 نمی گفتند مگر می شود از سد کره و ژاپن و چین گذشت؟ من به تنها چیزی که فکر نمی کنم همین حرف های انتخاباتی است.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها