كيهان نوشت:
«چالش اصلي ما قطعا خشكسالي و آب است. شايد ندانيد كه در استان فارس
تنوع شغلي بسيار اندكي داريم كه همان تعداد هم وابسته به كشاورزي و دامداري
است كه وابستگي كامل به آب دارند. روشنتر بگويم در ٢٩ شهرستان استان، راه
معيشتي غالب مردم كشاورزي و دامداري است... عمق بعضي از چاههاي آب در سطح
استان به ۴۰۰ و حتي ۵۰۰ متر رسيده است ... ما نگرانيم كه اگر اين خشكسالي
١٠ ساله به ٢٠ يا ٣٠ سال افزايش پيدا كند چه سرنوشتي انتظار استان را
ميكشد...سد سيوند خالي است، سد تنگاب فيروزآباد صفر است، سد داراب صفر
است، سد درود زن در بحران است، از سد سلمان فارسي آبي براي كشاورزي
ندادهايم و بيشتر براي شرب مناطق لارستان و اطراف نگه داشتهايم... يكي از
برنامههاي ما انتقال آب از خليجفارس به استان فارس است ...از خواستههاي
اساسي ما از سفر رئيسجمهوري پيگيري همين انتقال آب است»
اينها سخنان يك منتقد بيسواد و بيشناسنامه نيست كه بخواهد با سياهنمايي
عليه دولت يازدهم، مردم را نااميد كند حرفهاي يك كاسب تحريم هم نيست كه از
به نتيجه رسيدن! مذاكرات هستهاي ناراحت شده باشد! اينها بخشي از حرفهاي
استاندارفارس، چند روز قبل از سفر اخير رئيسجمهور محترم وهيات همراه به
شيراز است كه از قضا به اصليترين مشكلات استان پرداخته و آرزو كرده
بتواند در اين سفر موضوع انتقال آب را به نتيجه برساند.
اما چه نسبتي بين خواست ومطالبه حياتي و واقعي استاندار منتخب دولت يازدهم و
مردم شيراز با سخنان رئيس جمهور محترم در آن سفر وجود دارد؟اينكه گفته
شود« استان فارس استان حائز اهميتي در جنوب كشور بوده و داراي استعدادها و
قابليتهاي فراواني است... استان فارس و شهر شيراز مركز علم، دانش، مركز
ادب و فرهنگ و تمدن و پايگاه بزرگ معنوي براي كشور است ... استان فارس با
دارابودن تختجمشيد و پاسارگاد مركز تمدن باستاني است....» كدام گره از
شيراز را باز ميكند؟ اشتباه نشود! اينها - وخيلي فضيلتهاي ديگر- درباره
شيراز و مردم آن و مردم ديگر مناطق كشور درست و بجاست اما بحث بر سر
اولويتبندي مشكلات و تلاش براي حل آنهاست نه تعريف وتمجيد و ارائه تاريخ
استان! بعنوان نمونهاي از جابجايي اولويتها و توليد مسائل ساختگي، مدتي
قبل در همين شيراز به حضور وسخنراني يك نماينده مجلس اعتراضاتي شد. صرفنظر
از ماهيت معترضين و قضاوت درباره آن ماجرا، اين موضوع در كوتاه زماني به
مسئله اصلي استان وحتي كشور تبديل شد و رئيس جمهور براي رسيدگي به مسئلهاي
در اين حد نازل، كميتهاي مستقل با حكمي ويژه تشكيل داد! حال پرسش اين است
كه كميته ويژه رئيس جمهور براي رسيدگي به بحران بيآبي استان كجاست؟اعضا
آن چه كساني هستند و تا به حال چه كاري كردهاند!؟پاسخ اين سوالات روشن است
و نيازي به تطويل وتفصيل نيست. موضوع اين نوشتار اما سفر دولت به شيراز و
بررسي مشكلات استان- كه در جاي خود بسيار مهم وقابل توجه است- نيست. اين
مقدمه از آن رو گفته شد تا به اين موضوع ومساله مهم برسيم كه مشكلات حقيقي و
واقعي مردم - و نه دغدغههاي فانتزي و ويتريني برخي مسئولين و رسانهها-
چه وقت در دستور كار رسيدگي قرار ميگيرد؟جابجايي مشكلات اصلي با دغدغههاي
ساختگي با هدف سرپوش گذاشتن بر بيبرنامگيها و كوتاهيها تا كي ادامه
خواهد يافت؟ براي اثبات اين فراموشي دغدغههاي اصلي و جايگزين كردن موهومات
و تخيلات، ميتوان به دهها نمونه از مشكلات واقعي و دلمشغوليهاي فانتزي
و فكاهي اشاره كرد تا موضوع بيشتر آشكار شود:
1- دي ماه سال قبل ،موسي الرضا ثروتي عضو كميسيون برنامه و بودجه مجلس،
آمار تكان دهندهاي درباره ميزان واردات رسمي و همچنين قاچاق كالا به كشور
ارائه كرد و گفت :« آمار واردات به مناطق آزاد و ويژه بيش از 8 ميليارد
دلار است و به همين دليل مناطق آزاد به مركز قاچاق رسمي تبديل
شدهاند»8ميليارد دلار! يعني بيش از بيستوپنج هزار ميليارد تومان! اين خبر
تلخ را بگذاريد كنار اظهارات اخير معاون سازمان صنايع كوچك كه گفته 40
درصد صنايع كوچك با كمتر از نصف ظرفيت خود كار ميكنند! و مقايسه كنيد با
تلاش مستمر برخي دولتمردان براي گسترش مناطق آزاد اقتصادي حتي در مركز
كشور! وقتي رئيس مناطق آزاد و مشاور رئيسجمهور معتقد است تخصص ايرانيان،
پختن آبگوشت بزباش و قورمهسبزي است، انتظاري جز اين ميتوان داشت؟! همين
نوع نگاه سبب ميشود شركت چيني در يكي از مناطق آزاد بازارچه عرضه مستقيم
كالا برپا كند و حتي اجازه ندهد كارگر ايراني بعنوان فروشنده در آنجا كار
كند و كارگرانش را هم از چين بياورد و در بازارچه خود بكار مشغول كند! يعني
علاوه بر سيل واردات و ايجاد اشتغال در صنايع چين، در بازار عرضه كالا هم
براي آنها اشتغال ايجاد شده! اما اينجا خبري از كميته ويژه رئيس جمهور نيست
!
2- ماجراي «دزد دزد گفتن»هاي مكرر برخي مسئولان دولتي ،چيزي نيست كه براي
مردم ناآشنا باشد و از آن خبري نداشته باشيم. از قضا اين صحبتها بيشتر از
زبان كساني گفته ميشود كه خود در راس قلههاي ثروت و رانت هستند و به
احزاب و قبايلي چون كارگزاران وابستهاند! اگر چنين است پس چرا دائما در
اين شيپور ميدمند!؟ گرچه اين ماجرا دلايل متعددي دارد – و در يادداشت
پيشين به برخي از آنها اشاره شده - اما اشاره به يك نكته مهم و نوعا
مغفول، خالي از فايده نيست. در اواخر دولت دهم و اوايل دولت يازدهم، بورس
اوراق بهادار با شاخص نزديك به نود هزار و سرمايه 400 هزار ميليارد توماني،
رونق خوبي داشت و محل مناسبي براي سرمايهگذاري مردم بود. دولتمردان
يازدهم، اعم از رئيسجمهور و وزير اقتصاد و... در 15 ماه نخست دولت، بيش
از چهل وپنج بار از مردم براي سرمايه گذاري در بورس دعوت كردند. اين
مهمترين كار براي جذب نقدينگي سرگردان در بازار بود به اميد آنكه در سايه
اين كار تورم كنترل شود. هفت ميليون نفر، هستي و سرمايه خود را به بورس
آوردند تا با اعتماد به قول دولتيان و در آرزوي وصال به «توافق برد- برد»! و
گشوده شدن درهاي دنيا به روي ايران!- كه دولت و رئيسجمهور دائما وعده آن
را ميدادند- به صنعت كشور كمك كنند.آنها سهم خود را براي كنترل تورم و
آباداني كشور دادند. اما با فروكش كردن جو رواني و كاذب مذاكرات و با آشكار
شدن واقعيت تلخ و نگرانكنندهاي به اسم بيبرنامگي دولت براي صنعت و با
گشوده شدن درهاي واردات، ناگهان طوفان ويرانگر سقوط، بورس را در نورديد و
تنها تا بهمن ماه پارسال قريب به 120 هزار ميليارد تومان به سهامداران بورس
زيان وارد شد! اين رقم وحشتناك پس از آن و در پي عدم شفافيت آمارها، به
روز رساني نشد اما از سقوط پي درپي و دائمي شاخص بورس ميتوان فهميد كه
سرمايهگذاران بورس، بخش اعظم و عمده سرمايه خود را ازدست دادهاند. حكايت
اين روزهاي بورس و باز و بسته كردن نمادها و ماجراهايي مثل مبين و دخالت
آشكار وپنهان برخي وابستگان به دولت و... هم حكايت تلخ و ملال آور ديگري
است كه شرح آن را به وقتي ديگر واميگذاريم. در برابر اين زيان هنگفت و
وحشتناك مردم، هيچ كميته ويژهاي تشكيل نشد، رئيسجمهور به كسي ماموريت
رسيدگي نداد،حتي هيچ كس از مال باختگان عذر خواهي هم نكرد! هيچ يك از ابر
سرمايه داران دولت، با دهها شركت و موسسه و صرافي، ريالي در اين بازار
سرمايه نداشتند كه نگران به خطر افتادن آن باشند و... حالا ميتوان فهميد
كه چرا آژير دزد دزد آقايان قطع نميشود! هفت ميليون سرمايه گذار با احتساب
حداقل چهار وابسته ميشود 28 ميليون نفر!كساني كه به يك سوم جمعيت كشور
چنين زيان هنگفتي وارد كردهاند و جرات عذر خواهي هم ندارند، بايد با فرار
به جلو و تكرار هزاران باره نام بابك زنجاني در رسانههايشان، حواسها را
پرت كنند و آدرس غلط بدهند!بگذريم كه همين شخص هم، دست پرورده خودشان است و
عكسهاي يادگاري و لوح تقديرهاي دريافتي اش از رئيس جمهور كنوني و رئيس
دولت سازندگي،گوياي همه چيز است.
3- سال پيش زندگي مردم چند استان تحت تاثير هجوم ريز گردها ،بشدت آسيب ديد
و از حالت طبيعي خارج شد. نفس كشيدن براي مردم سخت شده بود اما صداي
اعتراض آنها به پايتخت نميرسيد! در خوزستان وضع خرابتر از ديگر مناطق بود
اما از نظر مسئولان امر، اين موضوع عادي بود وگرفتاري ميليونها هموطن مرز
نشين ،ارزش حتي يك سفر رئيس سازمان محيط زيست را هم نداشت! حتي سفر وزير
بهداشت هم با بيادبي وگستاخي مشاور رئيس سازمان مواجه شد! تنها چند ماه
بعد از آن روزها، چند سگ در شيراز به روشي ناراحتكننده معدوم شدند.
بلافاصله «ان جي او»هاي گوش به فرمان ،در تهران و شيراز تجمع كردند .معاون
رئيس جمهور كه روزگاري مردم اهواز را تنها گذاشته بود در جمع معترضيني كه
شعار «من همان سگ هستم » را انتخاب كرده بودند، حاضر شد و به همدردي با
آنها پرداخت!
دغدغههاي فانتزي تمامي ندارد و ظاهرا قرار هم نيست تمام شود ! وقتي براي
دغدغههاي اصلي مردم برنامهاي نباشد، بايد هرروز با حرف و سخني، عكس و
تيتر روزنامههاي گوش به فرمان را تدارك ديد تا سر مردم را گرم كنند! بايد
در دانشگاه از اميركبير و بزرگي او و از قتلش در اثر توطئه درباريها سخن
گفت، اما نگفت كه اميركبير فرزندانش را به شريانهاي ثروت نگماشت و اجازه
نداد در معاملات كلان پورسانت بگيرند، دست شاهزادگان را از بيت المال كوتاه
كرد و درباريان را محدود كرد.
اين دغدغهها بجز آنكه از بيبرنامگيها خبر ميدهد،يك پيام تلخ ديگر را هم
در خود مكتوم دارد .پيام از پايگاه اجتماعي و سطح اعتماد عمومي به دولت.
از نخستين ماههاي كار دولت يازدهم، برخي چهرههاي نزديك به دولت به صراحت
از فقدان پايگاه اجتماعي آن سخن ميگفتند! به تدريج روش بسياري از
دولتمردان، هم شيب اين ادعا را تندتر كرد و هم صحت آن را به اثبات رساند.
افزون بر رفراندوم يارانهاي سال پيش، دهها شاهد ديگر صحت اين سخن را تاييد
ميكند كه بعنوان يك نمونه ساده بايد پنهان كاري شگفتانگيز درباره موضوع
هستهاي و عدم انتشار فكت شيت و جزئيات مذاكرات را مورد اشاره قرار داد كه
به وضوح حاكي از اين امر است و اگر چنين نيست و پايگاه اجتماعي مستحكمي
وجود دارد چه بيم و ابايي ميتواند مانعي براي درميان گذاشتن همه چيز با
مردم باشد!؟ كاش تا فرصت باقيست دولتمردان جاي دغدغههاي فانتزي و ساختگي
را با مشكلات حقيقي عوض كنند تا در چنين بزنگاههايي بتوانند صميمانه با
مردم سخن بگويند.