آن حضرت بسيار گريه و اصحاب آن حضرت نيز همه گريان شدند و كسى توان صحبت و سخن گفتن با حضرت را نداشت.
و چون هرگاه پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله دخترش حضرت فاطمه سلام
اللّه عليها را مى ديد، شادمان و خوشحال مى گرديد، به همين علّت سلمان به
سوى منزل آن مخدّره آمد تا ايشان را نزد پدر بزرگوارش آورد و موجب شادى و
آرامش رسول خدا گردد.
وقتى سلمان به منزل حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها وارد شد، ديد حضرت
مشغول آسياب نمودن مقدارى جو مى باشد و با خود اين آيه قرآن را زمزمه مى
نمايد:«وَ ما عِنْدَاللّهِ خَيْرٌ و اءبْقى؛ آنچه نزد خداى متعال و خواست
او است بهتر و با دوام مى باشد.»
پس سلمان فارسى بر حضرت زهرا سلام كرد و بعد از آن، جريان ناراحتى و گريه
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله را براى آن بزرگوار بيان نمود.
فاطمه زهرا سلام اللّه عليها با شنيدن اين خبر از جاى خود برخاست و چادر
خود را كه حدود دوازده جاى آن پاره شده و درز گرفته بود بر سرافكند.
سلمان فارسى با ديدن چنين زندگى و لباسى به گريه افتاد و گفت: «چقدر سخت و
غير قابل تحمّل است كه دختران روسا و پادشاهان لباس هاى سُندس و ابريشم
بپوشند، و در آن همه تجمّلات و آسايش باشند؛ ولى دختر محمّد، پيغمبر خدا
صلى اللّه عليه و آله چادر پشمينِ وصله دار بپوشد و اين همه سختى ها و
مشقّت ها را تحمّل نمايد.»
هنگامى كه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها به حضور پدر خود، حضرت رسول صلى
اللّه عليه و آله وارد شد، اظهار نمود: « يا رسول الله! سلمان از زندگى و
لباس هاى من تعجّب كرده و در گريه و اندوه، فرو رفته است.»
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به سلمان فرمود: «دخترم، فاطمه محبوب خدا است و از سابقين در ورود به بهشت خواهد بود.»
پس از آن، حضرت زهرا سلام اللّه عليها اظهار داشت: «پدر جان ! دخترت فداى تو گردد، چرا گريان بوده اى؟»
حضرت رسول فرمود: «دخترم! جبرئيل امين دو آيه قرآن پيرامون جهنّم بر من
نازل نمود، كه بسيار دردآور و وحشتناك بود و سپس آن دو آيه شريفه را
خواند.»
حضرت زهرا سلام اللّه عليها با شنيدن آن دو آيه قرآن گريست و به صورت بر
زمين افتاد و گفت: «واى به حال گناه كارانى كه اهل آتش جهنّم گردند.»
سلمان چون اين صحنه دلخراش را ديد، گفت: «اى كاش من گوسفندى بودم تا مرا
مىكشتند و قطعه قطعه مىكردند و مىخوردند و نامى از آتش سوزان جهنّم را
نمى شنيدم!!»
و ابوذر گفت: «اى كاش مادرم عقيم بود و مرا نزاییده بود و اين گونه وصف آتش دوزخ را نمى شنيدم!!»
و سپس مقداد گفت: «و اى كاش من پرندهاى در منقار پرندگان مى بودم و نامى از آتش سوزان جهنّم را نمى شنيدم.»(2)
پي نوشتها:
1) سوره حجر: آيه 44
2) بحارالا نوار: ج 43 ص 87 89 ح 9