کد خبر: ۲۹۹۵۶۳
زمان انتشار: ۰۹:۴۹     ۱۳ اسفند ۱۳۹۳
گفتاری از استاد میرباقری در خصوص حضرت صدیقه طاهره:
نقش تاریخی و وسیع حضرت فاطمه در این جریان دو چیز بود: یکی درگیری با جبهه باطل و دیگر اینکه حضرت با بلاء خودشان معبری برای عبور دادن مسلمین از اوهام سقیفه درست کردند و در واقع آتش جهنمی که آن ها درست کرده بودند با نور حضرت زهرا خاموش شد./ در ترسیم میدان درگیری قابل ذکر است درگیری عقل و جهل است که قبل از مسئله دنیا بوده است که در واقع درگیری نبی اکرم است و جهل.
به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، متن زیر سخنرانی استاد میرباقری است که سال گذشته در موسسه تخصصی امامت در قم ایراد شده است. ایشان در این بحث اشاره می کنند که دفاع حضرت زهرا از موضوع امامت است که باید با توجه به ادبیات قرآن و عظمت حادثه مورد تحلیل قرار گیرد و الا حق مطلب ادا نخواهد شد. خداوند در آیاتی از قرآن این نکته را بیان می کند که سران قومی بعد از عطاء نعمت به آن ها، نعمت را تبدیل به کفر کردند، که منظور همان جریان سقیفه و عدول از امامت است. نقش تاریخی و وسیع حضرت فاطمه در این جریان دو چیز بود: یکی درگیری با جبهه باطل و دیگر اینکه حضرت با بلاء خودشان معبری برای عبور دادن مسلمین از اوهام سقیفه درست کردند و در واقع آتش جهنمی که آن ها درست کرده بودند با نور حضرت زهرا خاموش شد.


تحلیل حادثه با توجه به ادبیات وحی و عظمت حادثه

«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَار»(ابراهیم/28)، ما وقتی در تحلیل وقایع بزرگ مثل حادثه ای که بعد از رحلت وجود مقدس رسول الله(ص) در دنیای اسلام اتفاق افتاد و همچنین اقدامات عظیمی که از طرف ائمه و در رأس آنها از طرف وجود مقدس حضرت زهرا(سلام الله علیها) واقع شده، صحبت می کنیم، باید حادثه به اندازه وسعت و عظمت حقیقی ای که داشته مورد توجه قرار بگیرد و از عظمتش کاسته نشود. ممکن است ما گاهی ناچار باشیم که حادثه را برای مخاطبان خودمان ساده کنیم؛ ولی در همین ساده سازی نباید غافل از آن عظمت و بزرگی واقعه باشیم. ما برای این که بیشتر عظمت این واقعه مورد توجه قرار بگیرد، باید عمدتاً با ادبیات قرآن و معارف اهل بیت(علیهم السلام) که وسعت و عظمت حادثه را می گویند، با مسئله مواجه بشویم. موضوعی که من امشب تقدیم می کنم بحث دفاع وجود مقدس صدیقه طاهره(س) از موضوع امامت است. بنابراین هم باید مسئله امامت مورد تحلیل قرار بگیرد که امامت چیست و این حقیقت چگونه از عالم بالا تنزل در عالم ما پیدا می کند، و هم این که موانعی که بر سر راه تحقق امامت در جامعه انسانیست و در تاریخ اجتماعی بشر وجود داشته چه بوده؟ استعداد بشر برای پذیرش این امر عظیم چگونه محیا می شود و طبیعتاً وجود مقدس صدیقه طاهره(س) جایگاهشان در ظهور و عصر امامت در عالم ما چیست؟ البته قبل از این بحث هم باید شخصیت و عظمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) مورد توجه قرار بگیرد تا طرحی که دشمن داشته و وسعت کار دشمن و پیچیدگی کار او و حتی گسترش کار او در عوالم دیگر مثل این که از قبل این دنیا بوده تا قیامت هم ادامه دارد، آشکار شود. این یک طرح کوچک محدود به یک دوره اجتماعی خاص یا یک جغرافیای خاص نیست؛ بلکه یک طرح وسیعی است که باید با ادبیات وحی تحلیل شود وگرنه معلوم نمی شود که واقعا چه اتفاقی می خواسته بیافتد. شما حادثه عظیمی مثل بعثت انبیاء را اگر به دست یک فیلسوف تاریخی که تاریخ را مادی تحلیل می کند، بدهید، همه عوامل پیدایش این حادثه را به تحولات مادی بر می گرداند، و اصلا آن حقایقی که از عالم غیب و از عالم بالا در مسیر تاریخ به وسیله انبیاء تحقق پیدا می کند، مشروع نمی بیند تا بخواهد تعریف کند! بنابراین تحلیل حادثه اولا باید کلان و به اندازه وسعت و عظمتش باشد، ثانیا با ادبیات وحی باشد؛ حال اگر بخواهیم از این منظر به قرآن بپردازیم تقریبا همه قرآن همین بحث است، این که در روایات دیدید «وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ قُطْبَ الْقُرْآنِ وَ قُطْبَ جَمِيعِ الْكُتُب»(1)، مدار همه کتب ولایت ماست، یا در روایات دیگر «الْقُرْآنُ نَزَلَ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي أَحِبَّائِنَا وَ ثُلُثٌ فِي أَعْدَائِنَا وَ عَدُوِّ مَنْ كَانَ قِبَلَنَا»(2)، اینها ناظر به همین معناست، آن آیه ای هم که من خواندم ناظر به همین معنا بود.

عدول از وصی خدا، مصداق حقیقی تبدیل نعمت الله به کفر

یکی از جهاتی که بر ولایت امام(ع) است، آن نعمت حقیقی خدای متعال است که از عالم بالا نازل شده و نعمتی به عظمت او نیست «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي»(مائده/3) . روایات ذیل این موضوع فراوان هستند که نعمت را در جاهای مختلف به ولایت تفسیر می کنند، از جمله ذیل همین آیه ای که تلاوت کردم «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً»، پیامبر ما ندیدی که اینها نعمت خدای متعال را تبدیل به کفر کردند و طبیعتاً با این کار خودشان «أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»، قوم خودشان را حلول به دارالبوار دادند؟! دارالبوار کجاست؟ جهنم، «يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَار»، بعد از این مرحله که قوم خودشان را حلول به دارالبوار دادند، اینها وارد آن دارالبوار و جهنم می شوند و قرارگاهشان خواهد بود و آن هم بد قرارگاهی است. ببینید تحلیلی که از واقعه بعد از رحلت رسول الله(ص) می شود با این ادبیات است، کسانی بودند که قومی داشتند و رؤسا و ولات بودند و با تبدیل کردن نعمت الهی به کفر قوم خودشان را وارد دارالبوار کردند. امیرالمومنین ذیل این آیه فرمودند: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ غَيَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَدَلُوا عَنْ وَصِيِّهِ لَا يَتَخَوَّفُونَ أَنْ يَنْزِلَ بِهِمُ الْعَذَابُ»(3)، نترسیدند که عذاب خدا نازل بشود، «ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ »، بعد هم این آیه را خواندند. عدول از وصی خدا، تبدیل نعمت الله به کفر بود که به وسیله سرانی واقع شد. و قومی که از این نعمت رو به کفر آوردند وارد دارالبوار می شوند. بعد حضرت امیر فرمودند: «نحنُ النِّعْمَةُ الَّتِي أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»، ما آن نعمتی هستیم که خدای متعال به وسیله ما منت بر بندگان گذاشته و فائزین یوم القیامه به وسیله ما فائز می شوند. حالا همین نکاتی که ذیل این حدیث هست عنایت بفرمایید، یک واقعه اجتماعی با این ادبیات با بیان قرآن و معصوم دارد تحلیل می شود؛ مسئله این است که خدای متعال نعمتی را فرستاده که پیداست این نعمت دارالحیوان است و اگر جمعیتی از این نعمت متنعم بشوند، وارد دارلحیاه و دارالحیوان شدند، و طبیعتا به رشد و حیات طیبه می رسند. نکته مقابلش وادی کفر و دارالبوار که اگر جمعیتی در آن دار البوار واقع شدند، همه سرمایه هایشان نابود می شود و به هلاکت می رسند.

دارالبوار کجاست؟

دارالبوار، محیط ولایت ائمه جور است و این با ادبیات قرآن خیلی واضح است «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(بقره/257) در روایات هم ذیل تفسیر قرآن داریم «وَلَايَةُ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ هِيَ النَّار»(4)، پس کأنه دو محیط ولایت است؛ یک محیط ولایت محیط نعمت است که نعمت حقیقیست و هرچه در این محیط هست، رشد و بهره مندی و سعادت است، آنهایی که وارد این محیط می شوند به نعمت خدا راه پیدا کردند، یک محیط دیگر محیط کفر است و آن محیط، محیط بوار و جهنم است. امکان این هم که انسان ورود کند به محیط نعمت یا به محیط جهنم، به دارالبوار یا دارالسعادة از همین جا اتفاق می افتد؛ البته ادامه اش در عالم آخرت است «جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَار»، ظاهرش آیه این است که از همین جا به دارالبوار وارد شدند و بعد هم وارد جهنم می شوند.

حضرت فرمودند: «ما آن نعمتی هستیم که خدای متعال به عباد عنایت کرده و محیط ولایت ما محیط نعمت الله است»، اگر کسی وارد این محیط شد و در این محیط زندگی کرد «بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ»، همه فائزین از دنیا تا یوم القیامه، با همین ولایت ما به فوز می رسند. افق یوم القیامه را هم قرآن معنا کرده ، «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ»(آل عمران/185)، در روز قیامت کسانی که از جهنم دور بشنوند و وارد بهشت بشوند «فقد فاز»، فائزون آنهایی هستند که به بهشت می رسند. پس نعمت الله عبارت است از ولایت معصوم که این محیط ولایت خودش نعمت حقیقیست و هرچه در آن محیط است، رشد و پرورش است «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ»(عنکبوت/64)، فرمود: دارالاخره محیط ولایت ماست، «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِب»(عنکبوت/64)، دنیا هم محیط ولایت ائمه جور است. حیاة الدنیا، حیات لهو و لعب است؛ همانی است که در روایات فرمود: «رُوحَ الْمَدْرَج»(5)، به تعبیر دیگر همان نفس است که در اصحاب المشئمه هم هست و حرکت، خوردن و رفتار غریزی با اوست، دار الدنیا یک همچین داری است. وقتی وارد این دار شدند که جز لهو و لعب چیز دیگری در آن نیست، خب معلوم است که از همین جا دار جهنم و محیط کفر است، مقابل آن هم محیط ایمان و الهیست که صراط مستقیم است، صراط معرفت و توحید و محبت است.

تبیین معنای ایمان و کفر

لذا عنایت کنید خود ایمان که مومنین در فضای او زندگی می کنند، وجود مقدس امام است و کفر وجود ائمه جور است، این هم باز در قرآن با ادبیات قرآن واضح است، «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان»(حجرات/7)، فرمود: ایمان وجود مقدس امیرالمومنین اند و کفر و فسوق و عصیان ائمه جور اند، پس ببینید «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً»، این کلمه ایمان را جایش کلمه کفر آوردند؛ یعنی نعمت را که ولایت امام است برداشتند و جایش کفر آوردند که همان محیط ولایت ائمه جور و محیط جهنم است. من این را این طوری می فهمم نسبت نمی دهم در سوره همزه، که بحث درگیری دشمنان با نبی اکرم است، می فرماید: «بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیمِ * وَيْلٌ لِّكُلّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ * الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ * يحسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ * كلاَّ لَيُنبَذَنَّ فىِ الحُطَمَةِ * وَ مَا أَدْرَئكَ مَا الحُطَمَةُ * نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الْأَفْئدَةِ * إِنهَّا عَلَيهِم مُّؤْصَدَة * فىِ عَمَدٍ مُّمَدَّدَةِ» تلقی حقیر این است که این «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ»، برای مأمومین ائمه کفر، همان محیط ولایت ائمه کفر است. «الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الْأَفْئدَةِ»، محیط ولایت ائمه جور محیط نار اللهی است که از قلب اینها طلوع می کند؛ چون محیط ولایت ائمه کفر، قلب است، این جهنم وارد قلبشان می شود و بعد احاطه پیدا می کند، هم در دنیا و هم در آخرت «إِنهَّا عَلَيهِم مُّؤْصَدَة * فىِ عَمَدٍ مُّمَدَّدَةِ». ولایت ائمه جور مگر غیر از این است که وقتی قلب، آنها را پذیرفت از قلب شعله ور می شود و احاطه به همه قوا پیدا می کند؛ کما این که جنت هم همینطور است، تولی ولایت امیرالمومنین موجب می شود که حقیقت جنت بر قلب انسان اشراف پیدا کند و بر همه وجود انسان احاطه پیدا می کند. این با تعابیر مختلفی در روایات آمده است که بهشت از نور ما آفریده شده و امثال اینها. پس عنایت بکنید من غرضم یک کلمه است، ببینید واقعه را قرآن با چه ادبیاتی توضیح می دهد، این یک زاویه است؛ البته زوایای دیگری هم دارد که قرآن آن ها را هم بیان کرده است. یک جلوه اش این است که خدای متعال به یک جمعیتی نعمتی فرستاد و این نعمت هم به وساطت نبی اکرم در عالم دنیا تنزل پیدا کرد. این نعمت، نعمتی نیست که همینطوری به عالم دنیا راه پیدا کند، شفاعت نبی اکرم این نعمت را تا دنیا آورد و به دست خود حضرت هم حجاب از این ولایت در غدیر خم برداشته شد. این یک کار ظاهری نبود که صرفا بیایند و نصب کنند، این یک امامت سیاسی که نیست! حضرت یک تصرفی در عالم کردند و باب ولایت امیرالمومنین را گشودند. ولی در عالم ما، این نعمت کفران شد و کفر جای ولی خدا نشست. خب طبیعتاً این تبدیل کردن نعمت به کفر، تبدیل کردن بهشت به جهنم است، تبدیل کردن دار سعادت به دار بوار است که در این دنیا اتفاق افتاد و در عالم آخرت هم ادامه دارد.

معنای صراط مستقیم

باز با تعابیر مختلف همین معنا بیان شده است که من فقط اشاره ای به آن ها می کنم. ذیل سوره حمد این روایت آمده است: وقتی صراط مستقیم را تعریف می کنند، می فرمایند: «هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّه»(6) ، یک طریقی برای معرفت در دنیا قرار داده شده به نام صراط مستقیم، این وادی، وادی معرفت است، خوردنش هم معرفت است، خوابش هم معرفت است. من تلقیم این است که آیه نور این را توضیح می دهد؛ چون آیه نور جریان تنزل هدایت است در وجود مقدس نبی اکرم تا عالم ما، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ»(نور/35)، این نور متمثل در مثلیست که منظور نبی اکرم است، «كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ»، بعد این مثل را خودش تشبیه به چراغ دان می کند تا می رسد به این که «فىِ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَصَالِ * رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تجارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَوةِ»(نور/36)، صراط مستقیم، همین وادی تنزل نور و وادی هدایت است؛ لذا می گوییم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» صراط مستقیم، صراطی است که ما را به سوی خدای متعال هدایت می کند، این صراط، صراط نور است؛ شاهدش هم این است: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، فَقَالَ: هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ، وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»(7)، نور الهی جریان هدایت الهی است، که همه عوالم با این نور روشن می شوند. این نور با نبی اکرم متمثل می شود و بعد در عوالم تنزل پیدا می کند تا می رسد به بیوت نور «حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ»(8)، این بیوت، بیوت نور اند و هدایت خدای متعال در این بیوت نازل شده است. آن خانه ها، خانه هایی هستند که در آن نور نبی اکرم است، نور نبی اکرم همان محیط ولایت اهل بیت شان است، همان محیط صراط مستقیم است، همان محیط معرفت است؛ بنابراین وقتی گفته می شود «الصِّرَاطِ فَقَالَ هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّه»، همان جریان نور الهیست که هر کسی وارد آن شد به معرفت می رسد. هرچه سیر در درجات نور بیشتر شود و به آن مثل نور نزدیک تر شود، طبیعتاً معرفت و محبتش به خدای متعال هم بیشتر می شود. این که در اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ فرمود: «أَرْشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّرِيقِ الْمُؤَدِّي إِلَى مَحَبَّتِك»(9)، انسان در سیرش باید ملازم با این طریق باشد و هرچه می رود بالاتر در این طریق برود. اگر این کار را کرد دائما بر محبتش افزوده می شود. این که در روایت داریم که فرمود: نعمت، ولایت ماست؛ چون با ما از جهالت نجات پیدا می کنید «كَمَا اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَنَا بِكَ مِنَ الْعَمَى»(10) ، این همان تفسیر نعمت است، پس نعمت همین دار الولایه است، همین صراط مستقیم است که وجهه دیگرش مثل نور الهی است. این ها هستند که ما را به وادی معرفت و توحید هدایت می کنند که باطن این وادی همان بهشت است. نمی خواهم بهشت را تأویل ببرم؛ بهشت ظاهر دارد و در آن اشجار و انهار است، اما همه این محیط، محیط معرفت است؛ لذا آنجا خوردن و خوابیدن و نکاح و همه چیزش معرفت افزاست. آنجا، همه اش وادی نور است و حجاب ظلمت در آنجا نیست، اگر هم هست حجاب نور است.

نعمت حقیقی، ولایت و صراط مستقیم است

خب حالا این تفسیر را از واقعه ای که اتفاق افتاده به لسان قرآن ببینید، نعمت تبدیل به کفر شده و صراط مستقیم رفته و جایش امر دیگری آمده، نعمت ولایت در دنیا هست در آخرت هم هست «وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»، صراط مستقیم هم همینطور است فرمود: «الصراط هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَة»(11)، اگر کسی در دنیا به این صراط راه پیدا کرد در آخرت هم در این صراط است والا راهی به این صراط نیست و «وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيَا فَهُوَ الْإِمَام»، پس ببینید این نعمت همان صراط است که در آخرت هم هست. صراط همان مسیر فوز انسان است «وَ فَازَ الْفَائِزُونَ بِوَلَايَتِكُم»(12)، که به سیر در درجات رضوان منتهی می شود است. «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ ، يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ، الْأَوَّلَ وَ الثَّانِيَ وَ الثَّالِث»(13)، پس اصل ایمان، وجود مقدس امیرالمومنین است و اصل کفر هم الاول و الثانی و الثالث است. در قرآن اسامی متناسب با بحث قرآنیست و بعضی کلمات از آن کلماتی است که از آن هزار باب علم گشوده می شود. مثلاً آن روایتی که در معانی الاخبار هست و از امیرالمومنین(ع) نقل شده که حضرت بعد از جنگ نهروان و اینکه شنیدند معاویه او را سب می کند و شیعیانش را می کشد خطبه ای خواندند و فضائل خودشان را شمردند و خودشان را معرفی کردند. ضمن آن خطبه فرمودند من اسامی دارم و اسم خودشان را در کتب آسمانی قبلی و در نزد اقوام دیگر نام بردند، این اسامی به جهت درکی است که از امام دارند، فرمود: مرضعه من اسم من را میمون و مبارک گذاشته به خاطر این که من در دوره طفولیت که شیر می خوردم بچه شان را از چاه نجاتش دادم. بعد فرمود اما اسامی من در قران؛ که البته این اسامی متناسب با ظرف قرآن است دیگر، شروع کردند حضرت ده تا را در روایت اسم بردند: «أَنَا الصَّادِقُ، أَنَا الْمُؤَذِّن ، أَنَا الْأَذَانُ، أَنَا الْمُحْسِن ، أَنَا ذُو الْقَلْب ، أَنَا الذَّاكِر، أَنَا الْأُذُن و ...»(14) و آیاتش را یکی یکی خواندند. لذا مرحوم بحرانی یک کتاب نوشتند و در آن از همین روایت استفاده کردند، الوائم النورانیه فی اسماء علی و اهل بیته القرآنیه، که در آن تقریبا 1000 تا آیه آوردند، که اسماء حضرت در آن است. طرف مقابلش هم همین است و از این دسته القاب دارد، کفر، اولیاء طاغوت، جبط، ظلمات، دارالبوار، حیات الدنیا و ... . در ذیل آیه «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا * وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَی»(اعلی/16،17)، این حدیث در کافی آمده است که حیات دنیا هدایت ولایت دشمنان ماست و آخرت ولایت ماست. من عرضم این است که وقتی می خواهیم به حادثه ای نگاه کنیم، باید آن را در وسعت قرآن ببینیم و با قرآن به حادثه رجوع کنیم، والا تحلیل ها یک تحلیل های سطحی و عامیانه ای می شود که در آن افق حادثه تنزل پیدا کرده است. خب ببینید با قرآن، این تفسیر حادثه چقدر تفاوت پیدا می کند. نبی اکرم برای هدایت یک امت تاریخی نعمتی را آوردند، این نعمت هم به مرحله تمام به دست حضرت رسیده است «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي»(مائده/3)؛ البته این نعمت، نعمتی نیست که به قوم تحمیل کنند بلکه باید برای آن التماس خدا بکنند، و حالا خداوند به شفاعت نبی اکرم این نعمت را در عالم دنیا آورده است. اگر مردم این نعمت را تحمل نکردند، نعمت در حجاب می رود. قصه سقیفه، قصه در حجاب رفتن این نعمت است، این نعمت غیبی، این دارالحیوان رفته در حجاب و دیگر دارالحیوانی نیست. محیط، محیط کفر است، محیط ظلمت است «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى قَالَ اللَّيْلُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فُلَانٌ غَشِيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي دَوْلَتِهِ الَّتِي جَرَتْ لَهُ عَلَيْهِ»(15)، «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی»(لیل/2)، فرمود دولت امام زمان است که آن ولایت در آن تجلی می کند. پس ببینید اتفاقی که افتاده از این زاویه این است که این نعمت تبدیل به کفر شده و در این اتفاق هم دو طرف مقصرند، هم ائمه نار و خود این سران کفر که کلمه کفرند و هم امت؛ یعنی در امتحانی که بعد از رحلت گرفته شد که امتحان به امر ولایت بود، اگر تحمل می کردند، این ولایت در عالم ظاهر می شد و تا عصر ظهور به تأخیر نمی افتاد، لااقل آرام آرام ظاهر می شد و این شمس تجلی می کرد «وَ الشَّمْسِ وَ ضحُاها * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَئهَا * وَ النَّهارِ إِذَا جَلَّئهَا * وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا»(شمس/1تا4).

تبیین معنی امامت و راه ظهور آن

خب حالا آن امامتی که می خواسته محقق بشود چه بوده است؟ آن امامت عرض کردم «الْقُرْآنُ نَزَلَ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا»، یک قسمت عمده معارف قرآن معرفی همین امامت است، امامت که منحصر در آن ده، بیست آیه ای که ما می شماریم نیست! همه آیات قرآن به نحوی معطوف به این امر و بیان این امر و شمول این امرند، این امامتی که تمام نعمت است، این امامتی که خود دین الهیست، این امامتی که دارالحیوان است، این امامتی که ذکر و بیت النور است، این امامتی که یک حقیقت غیبیست که در عالم ما تنزل پیدا کرده و ظاهر شده و بناست ظهور پیدا بکند، تحققش دو چیز می خواهد. این امامت خیلی رفیع تر از یک مدیریت سیاسی جامعه است، بحث، بحث مدیریت سیاسی که نیست، بحث جریان ولایه الله، سرپرستی نور، هدایت، ایمان، توحید و حقیقتی است که نازل شده است. ما هم با همه وجود باید در این وادی قرار بگیریم و همه قوای ما باید فانی در این وادی بشود، باید درجات این وادی را طی کنیم تا به مقام توحید و درک کنه نورانیت امام(ع) برسیم که «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة»(16)، باید عبد ممتحن بشویم، باید مستبصر بشویم، «فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً»، این سیری است که ما باید داشته باشیم. برای ظهور این امامت یک مسئله این است که باید نفوس و قلوب آماده بشوند برای پذیرش این امامت، و مسئله دیگر این است که ائمه نار، حجاب و مانع هستند که این مانع باید برداشته بشود. هر دو طرف لازم است، هم باید نفوس آماده، رشد و تقرب پیدا کنند تا برسند به جایی که تحمل ولایت را داشته باشند و هم باید حجاب و مانعی که ولایتِ ائمه نار است کنار برود؛ یعنی آن محیط ولایت و تولی ائمه نار و اتبعاشان باید برداشته بشود و محیط ایمان جایگزین آن شود.

تحلیل درگیری حق و باطل در جریان سقیفه

حال در این اتفاقی که می خواهد بیافتد نقش صدیقه طاهره چیست؟ برای این که این را بفهمیم من مقدماتی را سریع اشاره می کنم تا از زاویه دیگری آن را مورد بحث قرار می دهم. یکی از زوایای درگیری را قرآن اینطوری توضیح می دهد «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ»(نور/35)، و همچنین ای آیه «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور»(نور/40)، یکی جریان نور نبی اکرم است که در عوالم تنزل پیدا کرده تا در عالم دنیا آمده و در بیوت جاری شده است، یک طرف هم وادی ظلمات است. توجه داشته باشید که در آیه نور حقیقت تمثل نور الهی، در نبی اکرم است که در روایات آمده است «إِنَّ اللَّهَ كَانَ إِذْ لَاكَانَ، فَخَلَقَ الْكَانَ و الْمَكَانَ، وَ خَلَقَ نُورَ الْأَنْوَارِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ، و أَجْرى فِيهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ، و هُوَ النُّورُ الَّذِي خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً و عَلِيّا»(17). درباره عوالمی که نبی اکرم طی کرده اند روایتی در بحار است که خدای متعال قبل از خلقت همه عوالم نور حضرت را آفرید بعد فرمود: «أَنْتَ الْمُرَادُ وَ أَنَا الْمُرِيدِ»(18)، و توضیح آن. بعد از نور او دوازده حجاب آفرید، و در هر حجابی به حضرت دستور داد دوازده هزار سال وارد شود و عبادت کند که ذکر خاص هر حجاب هم در آن روایت آمده؛ یعنی آن عبادت، آن عالم حجاب را که از نور خود حضرت آفریده شده بود، نورانی کرد و تسلیم به خدا کرد و سپس به حجاب بعدی عبور کرد. بعد حضرت خدای متعال را توصیف کردند و در مقابل توصیف الهی به سجده افتادند، غرق در عرق شدند و رشحاتی از عرق حضرت ساطع شد که 124 هزار قطره بود که از اینها 124 هزار پیغمبر آفریده شد، که حول این پیغمبر طواف می کردند؛ تا رسید به جایی که «فىِ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ»، در روایات است که این بیوت، بیوت انبیاء و ائمه(علیهم السلام) است.

پس ببینید وسعت درگیری اینجاست که یک طرف نبی اکرم است که از عالم بالا آمده «فىِ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»، و در خانه هایشان اجازه رفعت و ذکر هست و هر کسی بیاید به مقام ذکر و توحید می رسد، یک طرف هم جریان ظلمات است «أَوْ كَظُلُماتٍ قَالَ الْأَوَّلُ وَ صَاحِبُهُ - يَغْشاهُ مَوْجٌ الثَّالِثُ- مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ ظُلُمَاتٌ الثَّانِي- بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِيَةُ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ فِتَنُ بَنِي أُمَيَّة»(19). پس این دو جریان را باید در تحلیل حادثه سقیفه دید، که البته وسعتشان هم خیلی بیش از دنیاست. اصل خلافت برای آن کلمه روح است، ولی این خلیفه وقتی می خواهد بیاید در زمین در لباس حضرت آدم می آید. «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»(حجر/29)، کلمه روح است که مقام خلافت دارد و آن است که ملائکه بر آن سجده می کنند. این مسجود و معبود سیر کرده آمده و به عالم دنیا آمده است. حال اتفاق مهمی که می خواهد بیافتد این است که این خلیفه می خواهد بیاید در عالم دنیا «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»(بقره/30)، اتفاقا خلافت به نحو جزئی در انبیاء ظهور پیدا کرده است، ولی به نحو تامش در حضرت امیر آشکار می شود، چون ایشان خلیفة الله علی اطلاق در زمین اند. قصه ظهورِ آن خلافت، روی زمین است و اینکه وقتی خلیفه الله رویش می آید، زمین، قطب حوادث می شودیگر، چون جبرئیل و روح و همه تنزل پیدا می کند. پس یک طرف قصه این است که این خلیفه الله می خواهد بیاید در عالم دنیا و لباس بشر بپوشد و در بیوتی بیاید که خانه های انبیاء هستند و بعد هم در خانه های ائمه(علیهم السلام) بیاید؛ آن طرف قصه هم جریان ظلمات است که می آید و لباس بشر می پوشد و می شود دشمن نبی اکرم «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ»(انعام/112)، می شود شیطان انسی و جنی حضرت. پس میدان درگیری همچین میدان درگیری ای است، این نکته اول. دومین نکته ای که در ترسیم میدان درگیری قابل ذکر است درگیری عقل و جهل است که قبل از مسئله دنیا بوده است که در واقع درگیری نبی اکرم است و جهل.

موضع درگیری از نظر قرآن

خب حال سوال این است که از نظر ادبیات قرآن، موضوع درگیری سر چیست؟ موضوع درگیری سر توحید و کفر است «قُلْ يَأَيهُّا الْكَفِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتمُ * وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ»(کافرون/1-5)، این ها سران کفر و دشمنان حضرت اند، و الا خطاب به کفار عادی و اینطوری مخاطره کردن، اصلا طرف حساب نیست. «لَكمُ دِينُكُمْ وَ لىِ دِين»(کافرون/6)، دعوا سر معبود و سر دین است، دعوا سر توحید و سر ولایت است، «لَكمُ دِينُكُمْ وَ لىِ دِين»، یعنی این که شما دین دارید و من هم دین دارم ولی آن دینی که من آوردم دین حق است «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَق»(صف/9)، در روایت ذیل این آیه آمده است «دِينِ الْحَقِ قَالَ هُوَ الَّذِي أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَايَةِ لِوَصِيِّهِ وَ الْوَلَايَةُ هِيَ دِينُ الْحَق»(20). پس حضرت یک دینی آوردند که آیین و مسیر توحید است که می شود ولایت، پس موضوع دعوا هم این است. به تعبیر خطبه قاصعه موضوع دعوا بحث تواضع و خشوع در مقابل عزت و کبریای خداست که این دعوا در همه عوالم هست، در دار دنیا هم از وقتی شروع شد که نبی اکرم در بیوت تجلی کرد. مقابلش هم شیاطین انس و جن صف بستند و این صف بندی با ظهور حضرت در لباس بشر در عالم دنیا به نقطه اوج خودش رسید. حضرت می خواهند توحید و ولایت حقه در عالم جاری بشود آنها هم می خواهند استکبار و ولایت باطل در عالم جریان پیدا بکند، تفسیر قرآن از این جریان این است. حالا در این جریان حقیقت توحید و حقیقت ولایت حقه می خواهد ظهور پیدا کند که امامت یعنی همین، امام رضا فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُول صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ مَقَامُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ مِيرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ»(21). پس دعوا سر این خلافت است، ابلیس هم دعوایش سر این خلافت بود. ابلیس می خواست خودش خلیفه بشود یا اینکه می خواست اصلا خلیفه ای نباشد، او گفت خودت را عبادت می کنم ولی از طریق خلیفه نمی آیم.

پرستش از طریق خلافت واقع می شود. من آیه سوره کافرون را اینطوری می فهمم، دو تا دعوا بوده یک دعوا سر توحید است و یک دعوا سر ولایت، که طریق توحید است. خدای متعال که به ملائکه گفت بر آدم سجده کنید نمی خواست که به بت پرستی دعوت کند، بلکه تواضع در مقابل خلیفه، عین توحید است. یک دعوا سر خداست و یک دعوا هم سر این که خدای متعال از طریق خلیفه اش باید پرستش شود؛ لذا حدس من این است که این دو انکاری هم که هست «وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتمُ»، ناظر به این دو جریان است.

شئون حضرت صدیقه طاهره(س)

خب صدیقه طاهره این وسط شأنشان چیست؟ شأن ایشان را تنزل ندهید، ایشان مثل نور خداست، روایت داریم که فرمود «مثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاة»، نبی اکرم اند و مشکاة قلب نبی اکرم است، در روایت دیگر مشکاة حضرت زهراست. حضرت مشکاة نور توحید است و همه انوار نبی اکرم در اوست؛ لذا انوار ائمه از او ساطع می شود. دو جمله در زیارت حضرت زهرا است که به نظر من معنای آیه نور هم همین است، البته این دوجمله معانی مختلفی دارد، «سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّةِ و أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّة»(22)، هم نور ائمه از ایشان ساطع شده است و هم حجاب از آنها برداشته شده و ایشان بی حجاب به آن سرچشمه متصلند؛ لذا همه حقیقت نور نبی اکرم در ایشان است. فرمود: «ان المشكاة و الزجاجة فاطمة عليها السلام و المصباح الاول الحسن و الثانى الحسين عليهما السلام»(23). خب شما این شئون را برای حضرت زهرا ببینید، حضرت زهرا مشکاة نور هستند «سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّةِ»، ایشان کسی است که یک طرفِ حجاب نبوت از او برداشته شده «أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّة»، ایشان کسی است که شخصی آمد و سوال کرد فی بیوت کجاست؟ حضرت فرمود: خانه های انبیاء، سوال کرد: خانه فاطمه زهرا هم هست؟ حضرت فرمود: افضلشان است. در این عالم حضرت زهرا لباس حوراء الانسیه می پوشند و می آیند، البته من این را عرض کنم که حوریه بودن که مقامی برای حضرت نیست؛ یعنی وقتی ایشان خلقِ در قالب بشر هم می شود آن قدر موجود لطیفی است که می شود حوراء الانسیه، و الا خود حور بودن که مقامی برای حضرت نیست! خب حالا در این درگیری سقیفه خداوند به پیامبر لیله القدر عطا کرد. روایت داریم که یکی از مواردی که سوره قدر نازل شد آن زمانی بود که حضرت رویایی دیدند که میمون هایی بر منبرشان بالا رفتند، حضرت غصه دار بودند که می دیدند از موضع خلافت ایشان می خواهند مردم را به قهقراء برگردانند که جبرئیل آمد و این سوره را آورد «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ»(قدر/1)، ما به شما لیله القدر دادیم که حضرت زهرا لیله القدراند دیگر. یعنی ظهور نبوت نبی اکرم و تحققش در این عالم و غلبه اش بر سقیفه با این لیله القدر است.

نقش حضرت زهرا(س) در دفاع از امامت

خب در این میدان وقتی درگیری بین نبی اکرم و سقیفه واقع شد، بین مثل نور الهی با مصادیق آیه ظلمات، بین عقل و جهل، بین ایمان و کفر، آن کسی که به میدان آمده و این جبهه را برای نبی اکرم فتح کرد وجود مقدس حضرت زهرا بود که این می شود دفاع ایشان از امامت. تصرف ایشان معطوف به کل تاریخ است؛ یعنی مسیر حرکت تاریخ را حضرت تغییر دادند. تاریخ اگر می خواست به سمت ضلال و کفر و جاهلیت برود، اگر حرکت اجتماعی مسلمین می خواست دوباره به سمت قهقرا برود، حضرت آن حرکت را به مدار توحید و نبوت و ولایت برگرداندند. این یک نقش حضرت است، اما در جبهه دوم که جبهه آماده کردن مومنین برای ظهور ولایت و تحمل توحید و نبوت و ولایت است، در این جا هم باز حضرت با بلاء خودشان این کار را کردند که در آن زیارت کوتاهی که در تهذیب است توضیح داده شده است «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَة»(24)، حضرت زهرا قبل از خلقتِ در لباس بشر عهدِ آن بلا را دادند. بلاء حضرت مسیر و معبر عبور مومنین، از وادی ظلمات و ولایت ائمه جور و جهنم به وادی بهشت و دارالنعمه و دارالولایه است. پس از یک طرف حضرت با جبهه باطل درگیرند و از طرف دیگر با بلاء خودشان معبری زدند و همه را از ظلمات آنها، جهالت آنها، وسوسه آنها، از شیطان و همه قوایش «نَفْخِهِ وَ كَيْدِهِ وَ مَكْرِهِ وَ سِحْرِهِ وَ نَزْغِهِ وَ فِتْنَتِهِ وَ غَوَائِلِه»(25) ، عبور دادند که یک جلوه بلایشان در عاشوراست. شیاطین انس و جن در اوهام انسان ها متصرفند و ما را در فضای وهم می برند، حضرت ما را از عالم اوهام شیاطین نجات دادند، تزیین دنیا همه اش عالم اوهام شیاطین است و واقعیتی پشتش نیست بلکه دروغ محض است. دیدید یک شاعری ممکن است شروع به توصیف کردن یک منظره ای کند و آنقدر آن را خیال انگیز تعریف کند که آدم تحریک به آن صحنه شود، اما وقتی می رود، می بیند همه اش خیال بود. الان ببینید دستگاه سقیفه ادامه و فروعش در دنیای معاصر ما چه تزیین و اغوایی می کنند. آن ها وسوسه ای به توسعه و پیشرفت و ترقی و تعالی با همه ابزار نرم و سختشان به کار گرفتند و خیال انگیزی می کنند که اگر ولایت ما را قبول کردید چه ها می شود، در حالی که باطن این ولایت جهنم است. عبور دادن جهان از اوهام سقیفه که یک لایه اش همین اوهامی است که شما در دوره مدرن می بینید، فرمود: «بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ معاوية(لعنه الله) و فتن بني امية، إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ المؤمن في ظلمة فتنهم، لَمْ يَكَدْ يَراها»(26)، با بلای حضرت زهرا بود. آنقدر فضای اوهام آنها بر جامعه مسلط است،که مومن از خودش و توانایی هایش غافل می شود، از ظرفش و اهدافش غافل می شود و نمی تواند قدرت خودش را و مقصد خودش را ببیند و آن امتحانی که همه نفوس مومن را عبد ممتحن می کند، بلاء حضرت زهراست.

شأن ما هم ولایت، محبت، پذیرفتن ولایت حضرت و صبر در دین است «وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ ص وَ أَتَى بِهِ وَصِيُّه فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا»(27)، ما اگر بتوانیم به تصدیق حضرت برسیم و مصدق حضرت شویم؛ البته مصدق حضرت شدن حرف نیست و این در زیارت حضرت معنا شده است «أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْه »(28)، مصدق حضرت شدن یعنی اینکه رضای انسان تبع رضای حضرت بشود «سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ»، سخط انسان تابع سخط حضرت بشود، «مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ مُعَادٍ لِمَنْ عَادَيْتِ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْت» ، تبری، عداوت و دوستی انسان تابع حضرت شود؛ اگر انسان در این 7 چیز توانست با حضرت حرکت کند، شاید بشود بگوید حضرت را در این درگیری تصدیق کرده است. اگر تصدیق کردیم و بعد از تصدیق پای دین صبر کردیم (که البته خود این هم آسان نیست، ولی خیلی با بلا کشی فرق می کند)، این ها موجب می شود که به دست حضرت ملحق بشویم «أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا»، و به حقیقت نبوت و ولایت ملحق بشویم. الحاق به حقیقت نبوت و ولایت، حقیقتاً رسیدن به توحید است «لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِك »، که این طهارت از شرک است. رسیدن به مقام اخلاص و توحید از طریق الحاق به نبوت و به دست صدیقه طاهره است، که راهش تصدیق حضرت است، بلائش را حضرت کشیده است تا ما مهیای درک ولایت و نبوت و توحید بشویم. پس نقش حضرت زهرا هم در درگیری با جبهه باطل و هم در برطرف کردن این حجاب ظلمت و خاموش کردن این شعله جهنم برای عبور دادن مومنین است. شعله های جهنم با نور حضرت زهرا خاموش می شود، در روایت هست که فرمود: «مومن وقتی می خواهد از جهنم عبور کند چون عادت دارد می گوید بسم الله الرحمن الرحیم و نور قرآن در وجودش جلوه می کند. سپس جهنم به او می گوید زود عبور کن که «فَإِنَّ نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِي»(29). جهنمی که سقیفه به پاکرد جز با نور حضرت زهرا خاموش نمی شود. حضرت زهرا این جهنم اوهام و خیالات و بقیه دستگاه های ائمه نار که همه جایش جهنم است، را برای مومنین آرام کرد تا مومنین عبور بکنند. عبور ما از جهنم که همه مان باید وارد آن بشویم «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها»(مریم/71)، با نور حضرت و با بلاء حضرت است. پس هم تحمل عالم برای ولایت، عبور دادنشان از امتحانات سخت و از جهنم سقیفه و عالم وهم و خیال شیطانی، تا رساندن به وادی ایمن و توحید با بلاء حضرت است. البته این بحث خیلی وسیعی است که انشاالله در آینده به آن خواهم پرداخت.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 89، ص: 27

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 89، ص: 115

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 217

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 24، ص: 321

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 272

(6) معاني الأخبار، النص، ص: 32

(7) كافي (ط - دار الحديث)، ج 1، ص: 282

(8) من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص: 613

(9) معاني الأخبار، النص، ص: 33

(10) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 97، ص: 174

(11) معاني الأخبار، النص، ص: 32

(12) من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص: 616

(13) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 426

(14) معاني الأخبار، النص، ص: 58

(15) تفسير القمي، ج 2، ص: 425

(16) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 26، ص: 1

(17) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 15، ص: 24

(18) الأنوار في مولد النبي صلى الله عليه و آله، ص: 5

(19) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 195

(20) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 432

(21) الکافی (ط - دار الحديث)، ج 1، ص: 491

(22) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 2، ص: 625

(23) شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج 12، ص: 444

(24) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 6، ص: 10

(25) دعای ابوحمزه ثمالی

(26) البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 67

(27) وسائل الشيعة، ج 14، ص: 368

(28) من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص: 573

(29) جامع الأخبار(للشعيري)، ص: 42

اخبار ویژه
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها