فرق یقین و کفر و شک ها را نمی فهمند
نیرنگ و نفرین و کلک ها را نمی فهمند
دلتنگی یک کوچه ی بن بست حزن آلود
بغض گلوی نی لبک ها را نمی فهمند
این مردم غمبار خوار از سفر بیزار
حتی زبان قاصدک ها را نمی فهمند
یا نان مان از شوری دیرینه افتاده ست
یا حرمت نان و نمک ها را نمی فهمند
مس یا طلا، فرقی نخواهد کرد در این شهر
تا زرگران سنگ محک ها را نمی فهمند...
بوشهر – 26/7/93