به گزارش پایگاه 598، کیهان در یادداشت روز خود نوشت: در بیماری خودایمنی (Autoimmune) بخشی از سیستم ایمنی بدن به اشتباه به خود بدن حمله میکند.
بیماریهایی
نظیر اماس، لوپوس، روماتیسم مفصلی و سلیاک از این جمله هستند. قبیل این
آلودگی و اختلال در نظامهای اجتماعی و سیاسی نیز دیده میشود، با این
تفاوت که در حوزه اجتماعی و سیاسی با نوعی از دستکاری و آلودهسازی بیرونی
(سازمان یافته) مواجه هستیم.
در این وضعیت دشمنان یک نظم سیاسی-
اجتماعی با هدف فروپاشی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی حریف، بخشی از توان آن را
به خدمت خود درمیآورند و از طریق آن ظرفیت که اتفاقا بخشی از مجموعه
دفاعی است، ضربه میزنند.
کاری که معاویه از اردوگاه شام با طلحه و
زبیر در اردوگاه امیر مومنان(ع) کرد از این قبیل است. خطاب نامههای معاویه
به امیر مومنان «علی پسر ابوطالب» است اما وقتی ظرفیت خودکامگی را در زبیر
و طلحه رصد میکند و نامهای به آنان میفرستد، مینویسد «از معاویه پسر
ابوسفیان به زبیر امیر مومنان(!) تا علی قدرت را به دست نگرفته، بشتابید که
بیعت من با تو و پس از تو با طلحه است».
۲- زبیر اگر همان زبیر
روزهای سخت بدر و احد و حتی سقیفه بود- که پای پیامبر(ص) و امیر مومنان(ع)
ایستاد- باید دو دستی بر سر خود میکوبید و میگفت چه خطای بزرگی از من سر
زده که معاویه را به طمع انداخته تا مرا به جای مولای متقیان، امیر مومنان
بخواند؟ اما او نه تنها چنین نکرد که خوشخوشانش هم شد.
زبیر و
طلحه اولین کسانی بودند که حاکمیت دوگانه را در روزگار خلافت علی(ع) کلید
زدند و وقتی خط شکست و حرمت ریخت، معاویه جرئت کرد پس از آنان مدعی خلافت و
حکومت شود.
امام درباره این صحابی معکوس عباراتی بس تکاندهنده
دارد. «ما زِلتُ اَنتظِربکم عواقب الغدر و اتوسّمکم بحلیهًْ المغترّین...
پیوسته منتظر نتایج و عواقب غدر و خیانت شما بودم و آثار فریبخوردگی را در
سیمای شما میدیدم.
لباس دین شما را از من میپوشاند و صدق نیتم مرا نسبت به شما بصیر و بینا میکرد» (خطبه ۴ نهجالبلاغه).
جناب کمیل، شبیه زبیر و طلحه نیست. او تا آخر در رکاب امام ایستاد و محرم برخی خلوتهای سوزناک حضرت بود.
سرانجام نیز توسط حجاج به شهادت رسید.
با
این وجود امام در نامه ۶۱ نهجالبلاغه از او به خاطر واگذاشتن مسئولیت و
پرداختن به امور دیگری که موجب گستاخی دشمن شده گله میکند.
«تباه و
ضایع کردن انسان کاری را که مسئول آن است و به عهده گرفتن امری که انجام
آن برعهده دیگران است، نشانه عجز و نقصان تدبیر است.
تاخت و تاز تو
به قرقیسیا و رها کردن مرزهایی که تو را به آن گماشتهایم و نگاهبانی
ندارد که مانع لشکر دشمن شود، نشانه نارسایی تدبیر است.
تو پلی شدهای برای هر کس از دشمنانت که بخواهد به دوستانت حمله کند...».
کمیل
البته پس از این توبیخ به اعتبار سرمایه ایمان، خطای خود را جبران کرد و
لشکر دشمن را در مسیر رقه به رأسالعین غافلگیر کرد چندان که امام در نامه
دیگری نوشت «تو برای مسلمانان نیکو عمل کردی و خیرخواه امام خود بودی.
من به تو حسن ظن دارم. بعد از این دقت کن...».
۳- هیلاری کلینتون روایت جالبی درباره حمایت آمریکا از فتنه سبز در سال ۸۸ دارد.
او
در کتاب خاطرات خود (انتخابهای دشوار) مینویسد «(در ماجرای جنبش سبز)
رابطهایمان در ایران ما را ترغیب کردند تا حد امکان سکوت کنیم چرا که سبب
میشود رژیم آنها را به توطئه خارجی نسبت دهد...
در پشت صحنه تیم من
در وزارت خارجه به طور مداوم با فعالان در ایران در ارتباط بودند و برای
جلوگیری از تعطیل شدن توئیتر به طور فوریتی مداخله کردند.
قطع
توئیتر به معنای از بین رفتن یکی از وسایل ارتباطی معترضان بود. در چند سال
پس از آن ما دهها میلیون دلار سرمایهگذاری کردیم و بیش از ۵ هزار نفر را
آموزش دادیم.»
این طیف همانها هستند که آقای روحانی در سال ۷۸
«اوباش و مزدور خارجی» خطابشان کرد و در نهم دی ماه ۹۲ گفت «مردم با هدف
دفاع از اهل بیت و اسلام و انقلاب اسلامی به حرکت درآمدند چون احساس کردند
به فرهنگ عاشورا اهانت شده و بیگانگان زمینه را برای مداخله مناسب
یافتهاند» یا اظهارات امسال که «حماسه ۹ دی بیعت مردم با رهبری و اصل
ولایت فقیه بود.»
۴- چهرههای سیاسی و نشریاتی که بسترساز اصلی دو
آشوبافکنی ۷۸ و ۸۸ بودند، فهرست مشخصی دارند. حالا وقتی همه آن ۱۰-۱۵
روزنامه به انضمام همان سیاستمداران آلوده از اظهارات آقای روحانی در همایش
اقتصاد ایران ذوقزده میشوند و با تیترهایی نظیر «همهپرسی»، «سانتریفیوژ
به آرمان و اصول وصل نیست»، «بحث سیاست خارجی منافع است و نه اصول و
آرمانها» و... به استقبال میروند، این پرسش پیش میآید که اولا، روحانی و
قبیل او که مورد استقبال همین نشریات و سیاستبازان واقع میشوند چه قدر
در واقع امر، محترم این جماعت هستند و ثانیا چه توقعی دارند؟ حتما فیلم
تبلیغاتی آقای روحانی را به خاطر دارید. آقای «ص- ز» جزو معدود اشخاصی است
که در این فیلم چند بار اظهار نظر کرد.
او بعدها - به سبک رزمآرا-
اصل فناوری هستهای و منافع آن را زیر سوال برد. نشریات اردوگاه دروغ
بارها قضاوتهایی درباره روحانی و هاشمی و خاتمی و ناطق کردهاند؛ از جمله
یکی از اصلاحطلبان به روزنامه اعتماد گفت «دولت روحانی رحم اجارهای
اصلاحطلبان است.»
همین نشریات شبیه ادبیات مذکور را از زبان آقای
«ص- ز» به کار بردهاند. بخوانید: «حاکمیت اپوزیسیون نمیخواهد اما ما که
نمیتوانیم اپوزیسیون را از دید حاکمیت تعریف کنیم.
ما میبینیم که هاشمی به اپوزیسیون تبدیل میشود. این را حاکمیت هم میبیند و اندک اندک میگوید آشیخ اکبر باید تکلیفت را معلوم کنی.
سرمقاله
کیهان را که شما بخوانید همین را میگوید که آقای هاشمی! از شما
بهرهبرداری میکنند و تو را هل میدهند و از تو چهرهای میسازند که در
مقابل نظام قرار بگیری... ضرورت دموکراسیخواهی [اسم مستعار همان
اپوزیسیون] همه اینها را پشت سر کسی سوق خواهد داد که شنل اپوزیسیون را به
تن بکند.
هاشمی رفسنجانی که عمر نوح ندارد. پنج یا ۱۰ سال دیگر با ما نخواهد بود اما جنبش ادامه پیدا میکند.
موج ایجاد شده هاشمی را با خود برد به جای اینکه او این موج را ببرد.
اتفاقا اگر هاشمی و خاتمی نتوانند جنبش را لبیک بگویند پس زده میشوند بنابراین نگران نباشید که هاشمی پا به پای ما بدود یا نه...
من
جملهای گفتم که اصلاحطلبان از من دلخور شدند ولی همچنان معتقدم اگر در
دوم خرداد ۷۶ به جای محمد خاتمی یک تیرآهن ۱۴ میگذاشتید ۲۰ میلیون رای
میآورد»! (روزنامه بهار- ۱۲ خرداد ۹۲).
«من حرصم میگیرد که
عدهای گفتند خاتمی رای آورد چون ما جامعه مدنی را گفتمان غالب کردیم. حرف
مفتی بود... روحانی وقتی رئیسجمهور شد بیش از همه بهتزده شد چون تا ۳ روز
قبل فکرش را نمیکرد... ۵۰ درصد پیروزی او تصادفی و ۵۰ درصد دیگر به خاطر
بد عمل کردن اصولگرایان بود» (شبکه ایران وابسته به روزنامه ایران، ۱۹
شهریور ۹۲).
«پیروزی روحانی مرهون اصلاحطلبان بود.
اطرافیان ایشان امثال آقایان نوبخت و مرتضی بانک و نعمتزاده دچار این توهم نشوند که پیروزی روحانی را رقم زدهاند.
متاسفانه
بعضا شنیده میشود که آنها میگویند ۲ سال در مرکز تحقیقات استراتژیک
برنامهریزی کردیم» (مصاحبه با خبرگزاری آریا- ۳۱ خرداد ۹۳). «روحانی از
تشکیلات حزبی به ریاست جمهوری نرسید و برنامهای نداشت هر چند همراهان او
دوست دارند قمپز درکنند که در مرکز تحقیقات، پایه مکتب نیاوران را بنا
نهادند و این مکتب خاستگاه اعتدال است.
تا ۷۲ ساعت قبل از انتخابات روحانی هم باور نداشت میتواند پیروز انتخابات باشد» (فرارو - ۳ مرداد ۹۳) و...
۵-
غرب پس از آزمون و خطاهای بسیار به این مدل رسیده که برای ضربه مؤثر به
انقلاب و حاکمیت مقتدر اسلامی باید از درون حاکمیت یارگیری کند یا بخشی از
این ظرفیت را تبدیل به «گروگان» خود برای مطالبه امتیاز یا ایراد ضربات
کاری کند.
این ایده و شگرد در دوران سازندگی پرورده شد و در دوره
اصلاحات به طور خاص به اجرا درآمد. پروژههای القایی مانند رفراندوم، خروج
از حاکمیت، تحصن و استعفا، نامهنگاریهای سرگشاده، نافرمانی مدنی و... سپس
القای بیاعتمادی و تقلب و ایجاد فضای غبارآلود برای تشنج و اغتشاش محصول
همین فرآیند است.
سازمان تدارک شده برای این پروژه بزرگ در طول ۲۰
سال، به فاصله ۸ ماه در سال ۸۸ ضربهای سهمگین از خود مردم خورد و برای
ادامه زندگی طفیلی خود امیدوار است بخشی -کم یا زیاد- از ظرفیت دولت فعلی
را به خدمت یا گروگان بگیرد.
آنها وقتی از حمایت مستقیم و صریح
آمریکا و غرب از خود طرفی نبستند بلکه انگشتنما هم شدند از غرب خواستند
تاکتیک حمایت مستقیم را به غیرمستقیم تبدیل کند.
بنابراین آدرس
تحریمها را برای به ستوه آوردن مردم و بسیج علیه اصل اسلام و انقلاب و
نظام دادند تا سپس در دروغی بزرگ، خود را «منجی اقتصادی» و «میانجی مذاکره
با غرب برای رفع تحریمها و فشار اقتصادی» معرفی کنند!
در چنین جنگ
بزرگی که دشمن صراحتاً از فشار اقتصادی فلج کننده و براندازی خاموش سخن
گفته، طبیعتاً دولت و رئیس جمهور نمیتوانند بیطرف بمانند؛ یا در خط مقدم
دفاع از نظام و مردم میایستند و یا خدای نکرده نردبان طرحهای پلکانی
«جبهه فتنه با اتاق فرماندهی غرب» میشوند.
۶- در این جبههبندی
بزرگ، آقای روحانی تصوری در ذهن داشت مبنی بر اینکه میتوان ماجرای فتنه و
فتنهگران را مسکوت گذاشت و از آن سو با کدخدا نشست و چالش اقتصادی را از
این طریق برطرف کرد.
ستونهای این تلقی بیش از یک سال تاب سرپا ماندن ندارند.
از
یک سو نگاه فتنهگران به دولت، نگاه طلبکارانه و ابزاری در حد رحم
اجارهای یا نردبان گذار است و از سوی دیگر شیطان بزرگ حقیقت عناد و
استکبار و بدعهدی و فزونخواهی خود را به نمایش گذاشته است.
این
تعبیر که اقتصاد مدام برای سیاست خارجی یارانه داده و حالا باید سیاست
خارجی به اقتصاد یارانه بدهد لااقل درباره دولت آقای روحانی دقیق نیست.
اتفاقاً
آقای روحانی در یک سال گذشته یارانههای بزرگ استراتژیک در حوزه مذاکره با
آمریکا هزینه کرد که عملاً با خود خسارت اقتصادی به همراه آورد.
دلار
از ۳۲۷۵ تومان در آغاز دولت یازدهم به ۳۶۰۰ تومان رسید و شیطنت مشترک
آمریکا و عربستان در همین دوره به ظاهر اعتمادسازی، نرخ نفت را به ۵۷ دلار
تنزل داد.
بنابراین دو راه بیشتر وجود ندارد؛ ادامه مسیر پر هزینه و
به بنبست خورده فعلی در زمینه سنگینی کفه مذاکرات و رها کردن تدابیر
اقتصادی از جمله اقتصاد مقاومتی و یا پذیرش شجاعانه خطا در محاسبه و تحلیل و
بازگشت از بیراهه بدهکاری به نزولخواران قهار سیاسی در غرب.
فرافکنی
مسئولیت، حاشیهسازی، عملیات روانی و جنجالآفرینی- نظیر آنچه در همایش
اقتصاد ایران اتفاق افتاد- اتفاق نگران کنندهای است که آمریکای موظف به
پاسخگویی و ارائه توضیح را از گوشه رینگ خارج میکند و توپ را دوباره به
زمین ملت ایران میاندازد که هزینه یک سال اعتمادسازی یک سویه با آمریکا را
پرداختهاند.
حمله به مجلس و صدا و سیما و سپاه و منتقدان دانشگاهی و حوزوی برای ایجاد انفعال، دادن آدرس غلط به افکار عمومی است.
اگر
قرار باشد کوه شعارها و همایش اقتصادی کذا، موش رفراندوم یا القای تقابل
اصول و منافع ملی بزاید و فرصت خدمت صرف تدارک سناریوی جنگی- نیابتی فتح
سنگر به سنگر شود، آنگاه باید گفت از جیب منافع ملی به آمریکا و غرب یارانه
هنگفت میدهیم تا پروژه تک و شبیخون خود را پیش ببرند؛ چیزی شبیه
گلولهگذاری و خشابگذاری سلاح دشمن!