کد خبر: ۲۷۶۷۷۳
زمان انتشار: ۲۳:۱۴     ۱۶ آذر ۱۳۹۳
از سادگی او همین بس که وقتی وارد مدائن شد یک دوات، یک عصا، یک شمشیر و یک عبا بیشتر نداشت. جالب است که وقتی سیلاب در شهر آمد او دوات، پوست گوسفند و عصایش را برداشت و بالای کوهی رفت و گفت: "روز قیامت هم، سبکباران اینگونه نجات پیدا می کنند."

به گزارش پایگاه 598 به نقل از تراز ؛ مجموعه شهرهای هفتگانه ای بود که در سی کیلومتری جنوب بغداد و در جانب شرقی دجله قرار داشت. این شهر در سال ۱۶ هجرت فتح شد و به بلاد اسلامی پیوست. ابتدا حذیفه بن یمان از یاران خوب پیامبر (ص) به استانداری منسوب شد. ولی حذیفه زیاد دوام نیاورد و به مدینه بازگشت. بنا به روایت ابن شهرآشوب پس از او سلمان را -که هم بومی بود و هم ایرانی- برای این منصب برگزیدند.
علامه مجلسی روایت می کند که رسول خدا (ص) به سلمان فرموده بود: "سیوضع علی رأسک تاج کسری، فوضع التاج علی رأسه عند الفتح؛ طولی نمی کشد، که «تاج کسری» بر سر تو قرار می گیرد." سلمان نیز به هنگام فتح مداین و برای تحقق کلام حضرت آن را روی سر خود گذاشت ولی پس از آن که سخن پیغمبر (ص) تحقق یافت، آن را برداشت و کنار گذاشت. سلمان از این تاج گران بها استفاده نکرد و تاج پس از پیروزی مسلمانان، به مدینه و خزانه بیت المال انتقال یافت. هشتم ماه صفر مصادف است با سالروز وفات این یار گرامی و ارزشمند رسول الله (ص)؛ لذا به ذکر گوشه هایی از سیره او در زمان فرمانداری و حکومت بر مدائن می پردازیم.
۱- دوری از تجملات
او اصلاً اعتنایی به کاخ های باعظمت ساسانیان و ثروت های انبوه آنها نداشت و زرق و برقش را به هیچ می انگاشت. به جای سکونت در کاخ و برای دور نبودن از مردم و در دسترس بودن حاکم، دکانی را میان بازار انتخاب نمود تا درون آن به انجام امور خویش بپردازد. مطالب فراوانی نیز در خصوص ساده زیستی و لباس و مسکن و خوراک بسیار ساده او نقل شده است. سلمان حاکمی بود که دسترسی به او بسیار سهل و آسان بود. او سرکشی به مردم، رسیدگی به امور نیازمندان و گوش سپردن به درد دل های آنها را بر خود فرض می دانست. نقل است که گاهی گوشت می خرید و سفره ای پهن می کرد و بیماران و محرومین را دعوت می کرد.
۲- حاکم زنبیل باف!
حسن بصری نقل می کند که حقوق سالیانه سلمان از صندوق بیت المال، پنج هزار درهم بود و او تمام آن را در راه خدا به نیازمندان «انفاق» می کرد. در عوض چون در مدینه «زنبیل بافی» آموخته بود، در مداین نیز از درآمد زنبیل بافی زندگی خود را تامین می نمود. از کسی چیزی نمی گرفت و شعارش این بود: "دوست نمی دارم جز از دسترنج کار خود، ارتزاق کنم."
۳- رسیدگی به نیازمندان
سلمان از مولا علی (ع) یاد گرفته بود که به نیازمندان به صورت ناشناس رسیدگی نماید. او در روزگار امارت خویش بر مداین اغلب تنها و بی پیرایه و به طور ناشناس، در کوچه ها حرکت می کرد. یک روز، مردی از قبیله شبام که بار کاهی را به دوش داشت و خسته شده بود سلمان را دید و گفت که بار او را به مقصد برساند! سلمان هم قبول کرد و به راه افتادند. در بین مسیر مردم به او احترام زیادی می کردند و مرد شبامی تازه فهمید و شرمنده شد. خواست بار را از او بگیرد ولی سلمان نپذیرفت و بار را تا انتهای راه برد.
۴- سکباران اینگونه نجات پیدا می کنند
از سادگی او همین بس که وقتی وارد مدائن شد یک دوات، یک عصا، یک شمشیر و یک عبا بیشتر نداشت. جالب است که وقتی سیلاب در شهر آمد او دوات، پوست گوسفند و عصایش را برداشت و بالای کوهی رفت و گفت: "روز قیامت هم، سکباران اینگونه نجات پیدا می کنند." و این درس عملی او برای مردم مدائن از هر اقدام دیگری موثرتر بود.
۵- هم علویست و هم قریشی
یک روز در حضور امام باقر (ع)، سخن از سلمان فارسی و جعفر بن ابی طالب، معروف به جعفر طیار به میان آمد. ابو بصیر و گروه دیگری از اصحاب آنجا حضور داشتند. در ضمن گفتگو سخن به اینجا رسید که برخی از یاران، مقام جعفر طیار را بالاتر از مقام سلمان دانستند و دلیل آنها هم این بود، که سلمان سابقه مجوسیت داشته و بعد مسلمان شده است! امام وقتی این سخن را شنید ناراحت شد و با حالت خشم، به ابوبصیر فرمودند: ای ابوبصیر! سلمان را خداوند بعد از مجوسیت «علوی (ع)» و پس از فارسی بودن «قریشی» قرار داد، صلوات خداوند بر سلمان باد، البته جعفر بن ابی طالب هم، در پیشگاه خداوند مقام و مرتبه بلندی دارد و در بهشت به همراه فرشتگان الهی، به پرواز در می آید.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها