کد خبر: ۲۷۶۰۹۰
زمان انتشار: ۱۶:۴۳     ۱۴ آذر ۱۳۹۳
آل‌اسحاق در برنامه شناسنامه:
یحیی آل‌اسحاق با اشاره به جلسه مرحوم عسکراولادی با میرحسین موسوی گفت: موسوی تاکید داشت که من خودم بسیجی هستم و برای انقلاب هزینه گذاشتم، شما نگران نباشید من حتما از چارچوب بیرون نمی‌روم.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از تسنیم: یحیی آل اسحاق، رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران مهمان این هفته برنامه «شناسنامه» بود که به سردبیری محمدحسین رنجبران از شبکه سوم سیما پخش شد. بحران مالی سال 72 دولت هاشمی رفسنجانی، چرایی اجرا نشدن طرح هدفمندی یارانه‌ها در دولت ششم و جزئیات جلسه عسگر اولادی با میرحسین موسوی در سال 88 ازجمله محورهای گفت‌وگو این برنامه بود.

آل اسحاق در بخشی از برنامه با اشاره به بحران مالی سال 72 دولت هاشمی رفسنجانی گفت: ما خورده بودیم به شرایطی که وضعیت ارزی به کف رسیده بود، همان بحران ارزی. بدهی‌ها سرازیر شده بود. بانک مرکزی در بدترین وضع بود و وضعیت انبارها به حداقل داشت می‌رسید. ما مجبور بودیم یک هماهنگی داشته باشیم. در دولت یک تصمیم گیری شد که فرماندهی بخش اقتصاد به دلیل مسائل مالی بیفتد دست نوربخش و او شود محور و بقیه شوند تبع و اداره کنند.

وی در ادامه در خصوص اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها در دولت هاشمی رفسنجانی گفت: شجاعت و جسارت پذیرفتن خطرات اجرای این طرح را در آن زمان همه نداشتند. بعدها این کار خوب شروع شد، ولی متاسفانه سیاسی شد. احمدی‌نژاد ضمن این که نقاط ضعف زیادی داشت، نقطه‌ی مثبتش جسارتش بود. جرئتش، خطرپذیری و خطر کردنش در مقاطعی از اقتصاد ما ضرورت داشت. در حوزه‌های سیاسی هم ضرورت داشت ولی جسارت تبدیل شد به تهور.

رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران در ادامه درخصوص جلسه‌ عسگر اولادی با میرحسین در سال 88 گفت: در آن جلسه من و عسگر اولادی و پنج نفری از رجال سیاسی بودند. ما به همان ساختمانی که در میدان ولی عصر بود رفتیم. عسگر اولادی به موسوی گفت دور نمای مسیری که داری انتخاب می‌کنی، خوب نیست. نگران هستیم که خدای نکرده به شما و به کشور لطمه بزند، یک مقدار تامل کن.  موسوی ضمن احترام به عسگر اولادی و دوستان گفت من خودم بسیجی هستم، برای انقلاب هزینه دادم، شما نگران نباشید من حتما از چارچوب بیرون نمی‌روم.  همه ما خوشحال از آن جلسه آمدیم بیرون ولی بعدا حال و هوایی که اطراف او داشتند باعث تغییر موضعشان شد.

متن مشروح برنامه «شناسنامه» را می‌توانید در ادامه بخوانید.

مجری: بسم الله الرحمن الرحیم امروز شناسنامه‌ی کسی را ورق خواهیم زد که بیش از سه دهه است در عرصه‌ی اقتصاد کشور فعال است و همه نام ایشان را به اقتصاد پیوند می‌زنند. کسی که از قبل از انقلاب به بازار پیوست و همچنین مطالعات و تحصیلات عالی را در زمینه‌ی بازرگانی ادامه داد. بعد از انقلاب هم تجاربش را به صورت عملیاتی در عرصه‌ی اقتصادی و بازرگانی به کار گرفت. دکتر یحیی آل اسحاق، وزیر اسبق بازرگانی، وزیر بازرگانی دولت ششم و رئیس اتاق بازرگانی صنایع و معادن تهران، میزبان شناسنامه‌ای‌ها در دفتر کار خودشان هستند. سلام و خیلی ممنون که این وقت را به ما دادید.

آل اسحاق: من هم خدمت شما و بینندگان عزیز عرض سلام دارم و در خدمت شما هستم.

مجری: شما از نامزدهای ابتدایی انتخابات ریاست جمهوری 92 بودید که بعدا انصراف دادید. اگر شما سکان مدیریت کشور را بر عهده داشتید در عرصه اقتصاد همین مسیری که آقای روحانی می‌رود را می‌رفتید؟ با توجه به این که شعار شما شعار اعتدالی بود.

آل اسحاق: اگر صادقانه بگویم در قسمت زیادی از برنامه‌ها همین کار را انجام می‌دادم. دلیلش این است که تیمی که برای آقای روحانی کار می‌کنند، یک سال قبل ما جلساتی با آنها داشتیم. یک طرحی داشتیم تهیه‌ می‌کردیم برای  برنامه‌ی اقتصادی دولت رئیس جمهور، حالا هر که می‌خواهد باشد.

مجری: چه سالی این جلسات را داشتید؟

آل اسحاق: سال 91

مجری: چه کسانی در جلسات بودند؟

آل اسحاق: آقای نیلی، آقای دانش جعفری، آقای کمیجانی بانک مرکزی. جمعی از نخبه‌های اقتصادی به اضافه‌ی فعالین مدیریت اقتصادی. حدود هفتاد جلسه هر هفته دو ساعت منجر شد به مطالعات یک نسخه‌ی علمیاتی که تهیه شد که بعدا به عنوان تقدیمی خدمت آقای رئیس جمهور دادیم. بعد هم آقای رئیس جمهور قسمت اعظمی از تیم اقتصادی اش را از همین‌ها انتخاب کرد. لذا خیلی از کارهایی که دارد انجام می‌شود یک کار فکری قبلی بوده است که یک سال رویش کار شده است.

مجری: برای همین است یک جا گفتید تیم اقتصادی آقای رئیس جمهور اهل بخیه هستند؟

آل اسحاق: یعنی آدم‌های کار بلدی هستند. هم تجربه‌ی اجرایی دارند هم سابقه دارند. هم در یک فرصتی در هشت سال توانستند  بنشینند چالش کنند بحث کنند و تا حدود زیادی فکرشان را همگن کنند. هنوز هم ممکن است اختلاف ذهنی داشته باشند اما خیلی کم است چون قبلش با هم هر حرفی داشتند زدند.

مجری: بنا به گفته‌ی شما که 75 درصد مشکلات اقتصادی ایران را داخلی توصیف کردید، کسی که بتواند این مشکلات را حل بکند باید هم علم اقتصاد را بداند هم آرمان‌ها را بشناسد. چنین اعتقادی بر تیم اقتصادی حاکم است؟

آل اسحاق: این یک سوال ویژه‌ای است. اولا فلسفه‌ی این حرف را توضیح دهم که چرا زدم و بعد ارزیابی می‌کنم. ما بعد از 35 سال سیر تحولاتی که در بخش اقتصاد داشتیم، بالا پایین‌هایی که داشتیم، مکتب‌های مختلفی که کشور امتحان کرد و مدیران مختلف با دیدگاه‌های مختلف اقتصاد کشور را اداره کردند، تجزیه تحلیل این را نشان می‌دهد که دولت جمهوری اسلامی ایران هم به اقتضائات زمانی مکانی هم به دلیل نوع آزاد منشی که در تصمیم گیری‌ها داشت به همه‌ی صاحب نظران اقتصادی با مشرب‌های مختلف اجازه داد حرف هایشان را پیاده کنند. این یک هزینه فایده‌ای داشت ولی جمع بندی اش یک عقبه‌ی عملیاتی دارد. ما در اقتصادمان یک دوره به دلیل شرایط جنگ اقتصاد جنگی داشتیم و خصوصیاتی که اقتصاد جنگ دارد و بعد اقتصاد مدیریت شده را در دوره‌ی آقای نوربخش داشتیم. در دوره‌ی کارگزاران اقتصاد تقریبا لیبرال و آزاد را داشتیم. در دوره‌ی آقای خاتمی یک جوری شبیه آن بود. در دوره‌ی آقای احمدی نژاد یک مقدار بخش آرمانی مان شکل گرفت یعنی یک سیر تاریخی در حوزه‌های مختلف و آرمان‌ها و برنامه‌ها و سیاست‌های اقتصادی داشتیم، چون انتزاعی بود.

بعد از 35 سال به هر صورت مقام معظم رهبری با توجه به مجموعه اقتضائات جمهوری اسلامی ایران در همه‌ی حوزه‌ها از جمله اقتصاد یک خط کلی ترسیم فرمودند و آن این است که ما باید در همه‌ی حوزه‌ها واقعیت نگر آرمان گرا باشیم از جمله در حوزه‌ی اقتصاد هر کسی انتزاعی نگاه کند یعنی فقط اقتصاد را به ما هو اقتصاد نگاه کند بدون توجه به آرمان‌ها یک گزینه و مدلی را انتخاب می‌کند، مدل‌هایی که سکولار است انتخاب می‌کند. اصلا عنوان می‌شود اقتصاد به آرمان کار ندارد، اقتصاد بازی خودش را دارد، دانشی است که باید انجام شود. از آن طرف هم نمی‌شود بیاییم صرف مسائل آرمانی را نگاه کنیم عدالت تنها را نگاه کنیم، محرومیت و غیره که در مسائل آرمانی است را نگاه کنیم یا موازین اقتصاد اسلامی را رعایت کنیم، بالاخره اقتصاد یک رکنی است از ارکان حوزه‌ی سیاسی اجتماعی و تاثیر دارد در روابط بین الملل و داخلی.

مجری: لایحه‌ای که دولت یازدهم داده به عنوان خروج از رکود تورمی، بعضی‌ها اعتقاد دارند مدل هایش همان مدل‌های بانک جهانی است مثل آقای دکتر توکلی و نادران، آیا این چنین است؟

آل اسحاق: یک مقدار کم لطفی است، درست است در برنامه‌های اجرایی هم خوانی زیادی با مدل رایج اقتصاد بازار آزاد دارد. این‌ها معتقدند به اقتصاد آزاد و بحث عرضه و تقاضا مثلا نظریه‌ی مقداری پول را قبول دارند و عمل هم می‌کنند ولی این که به معنای این است که عدالت و مسائل آرمانی را در نظر نگیرند این طور نیست. در بخش یارانه‌ها و بخش حمایت‌های مردم به محرومین توجه دارند ولی حالا چقدر موفق باشند یا اولویت کدام باشد یا وزن کدام چقدر باشد، این‌ها تلفیقی است.

مجری: یعنی مدلی که خودتان در ذهن تان بود حاکم می‌دانید؟

آل اسحاق: بله، چقدر موفق شود زمان می‌برد. اگر من بودم دز آرمانی اش را بیشتر می‌کردم که یک کمی باید بیشتر شود.

مجری: نخستین باری که کار اقتصادی را تجربه کردید کی بود؟ همان زمانی که به راهنمایی دوستان پدرتان رفتید بازار؟

آل اسحاق: یک مقطعی اش همان است یک مقطعی اش از زمان کلاس ششم دبستان است. شاگرد نانوایی و شاگرد بنا و حساب دار. یعنی به دلایل اقتضائات خانوادگی مجبور بودم این کار را بکنم. این که فرمودید به سفارش پدر دلیل خاصی دارد.

مجری: به نوعی به خاطر جمعیت خانواده که زیاد بود پدر مبارزه را بیشتر در دستور کار قرار دادند. شما باید معاش خانواده را تامین می‌کردید.

آل اسحاق: بله همین طور است. یکی از دوستان پدر که مکتب قرآن خوزستان دستش بود ارتباط قبل از انقلابی داشت با پدرم، کمک مالی را ایشان کرد. مدیریت با من به اضافه‌ی یکی از بستگان بود تا این کار را راه بیندازیم که این تشکیلات راه بیفتد. لذا به این ترتیب من وارد کار بازار شدم.

مجری: این به این معنا بود که شما از فعالیت‌های انقلابی غافل بودید

آل اسحاق: نه این طور نبود که غافل باشیم. در خانواده‌ی ما از بدو بچگی ما اولویت‌های زندگی ما همه اش بر اساس همین موازین بود. منتها بالاخره بر اساس تقسیم کار من موظف بودم این را داشته باشم.

مجری: شما از این فعالیت‌های اقتصادی چقدر برای مبارزه بهره برداری می‌کردید

آل اسحاق: اگر کمک‌های مالی باشد یک بحث است، استفاده‌ی ارتباطی باشد یک بحث است، ما سرباز پیاده این بخش بودیم، در حد خودمان تلاش می‌کردیم.

مجری: چند بار پدر بازداشت شدند؟

آل اسحاق: پدر خدا حفظ شان کند الآن حدود 90 و خورده‌ای سال دارد. از آن زمانی که من پدر را شناختم اولویت اول اش انجام وظیفه بود. نه این که پدر من است به عنوان شخصی که قابل ذکر نام است. اولویت زندگی اش چگونگی انجام وظیفه در زمان و مکان در مقابل اوامر خدا و در مسیر رضای خدا بود. از اول جوانی اش نوع تحصیل اش، نوع کارش، ایشان روحانی هستند، مهاجرت به نجف، برگشت اش، با این که ایشان موقعی که در نجف بود وقتی می‌خواست برگردد از شاگردان برجسته‌ی حوزه بود، از شاگردان آقای حکیم و بقیه علما بود. من یادم است ایشان می‌خواست بیاید آن‌ها آمدند منزل ما کجا داری می‌روی، ایشان گفت من تشخیص ام این است که الآن باید بروم در ایران و دبستان تاسیس کنم و دماغ بچه‌ها را خودم بروم بگیرم که تربیت کنمشان برای آتیه. همه را ول کرد، آمد و شد مدرسه‌ی علوی. بعد هم در یک مقطعی که مبارزات شروع شد شاگرد امام بود، شروع کردند به کارهای مبارزاتی و چندین دوره ایشان زندان‌های کوتاه مدت و بلند مدت را داشتند، با خصوصیاتی که آن زمان داشت.

مجری: نخستین باری که با امام آشنا شدید کی بود؟

آل اسحاق: از طریق پدر بود. اولین کاری که درباره‌ی امام کردم، کلاس ششم دبستان در قم بودم. عکس‌های امام را می‌آوردم پخش می‌کردم/ از طرف پدر ماموریت پخش اعلامیه را داشتم. از آن زمان خانواده‌ی ما در این موقعیت بودند.

مجری: خودتان سابقه‌ی بازداشت نداشتید؟

آل اسحاق: نه من نداشتم. یکبار بعد از زندان دیدم پدر ناراحت است از یک طرف می‌خواهد برود دنبال کارهای انقلابی شان از یک جهت نگران یک خانواده‌ی نه نفره‌ی بدون سرپرست و عقبه‌ی خاصی است که آن تقسیم کاری را انجام دادیم. بد نیست این را هم عرض کنم. من به پدرم گفتم پدر من احساس می‌کنم شما یک جا گیر کردید. بین دو وضعیت. بیایید با هم یک قرارداد ببندیم. من تازه دیپلم گرفته بودم. من مسئولیت خانواده را قبول می‌کنم و شما برو دنبال کار انقلابی ات، ولی به یک شرط. گفت شرطت چیست؟ گفتم شرطم این است هر چه خدا به تو داد پنجاه پنجاه. پدر هم خوشش آمد هم دعای فراوانی کرد.

مجری: آن موقع هم اقتصادی فکر می‌کردید

آل اسحاق: لذا این قرار را با هم بستیم. تا دور آخری که ایشان زندان بود روحانی بودند. می‌گفت هر وقت می‌رفتیم زندان لباس و عمامه را در می‌آوردند بعد می‌بردند شکنجه. یک دفعه که وارد شدیم دم در کمیته‌ی سه نفره رفتیم. پایین طرف زد توی گوش من که عمامه ام دور سرم می‌چرخید. گفت یحیی کجاست گفتم وای اگر یحیی را بیاورند زندگی ما به هم می‌ریزد. همین جا گفتم خدایا هر کاری می‌خواهی بکن یحیی را نیاورند. این شدنی نیست نه من تحمل ندارم. با این که من خیلی در معرض بودم ولی گیر نیفتادم. یک دفعه من یک کارتن اعلامیه همراهم بود. ساواک سر کوچه بود. چون اعلامیه بود دویدم آوردم نیروی هوایی که این اعلامیه‌ها را ببرم. من پیچیدم دیدم ماشینی است که اگر من را می‌دیدند در جا می‌کشتنم. ولی عنایت الهی دعای پدر باعث شد که گرفتار شویم.

مجری: آخرین باری که پدر از زندان آزاد شد چه سالی بود؟

آل اسحاق: تقریبا یکی دو سال مانده بود به انقلاب

مجری: بعد از انقلاب سمت و مسئولیتی نگرفتند؟

آل اسحاق: مسئولیت دستگاه قضائی استان مرکزی را داشت ولی سر یک حادثه‌ای گفت کار من نیست.

مجری: چه حادثه ای؟

آل اسحاق: ایشان می‌گفت من حکم می‌کردم، دستور می‌دادم، بگیر ببند می‌کردم تا رسید به یک رئیس ساواک اراک که پرونده اش را وقتی آوردند دیدم اعدام است. هیچ راهی ندارد و باید اعدام شود. گفتم حکم اعدام را من نمی‌توانم امضا کنم. هر چه به خودم فشار آوردم نشد. این روشن است که آدم کشته و فلان کرده ولی تا صبح خوابم نبرد. صبح بلند شدم استعفا دادم. گفتم من کسی نیستم بتوانم تصمیمات اساسی را بگیرم. من لایق و مناسب کار قضا نیستم.

مجری: دیگر سمت دیگری نگرفت؟

آل اسحاق: نه رفت در کارهای حوزه

مجری: الآن قم تشریف دارند

آل اسحاق: بله

مجری: شما یک اخوی داشتید شهید شد. یک اخوی هم داشتید با سازمان مجاهدین ارتباط داشت.

آل اسحاق: نه. پسر عموی‌های ما بودند. ما هفت برادریم و دو خواهر. هیچ کداممان نبودیم. برادر شهیدم در شلمچه شهید شد.

مجری: چطور شد به موتلفه‌ی اسلامی پیوستید؟ چه سالی بود؟

آل اسحاق: من وقتی در وزارت بازرگانی بودم، معاون خرید وزارت بازرگانی بودم. قبلش با آقای عسگر اولادی در ارتباط بودیم. ایشان پیشنهاد کرد بیا در موتلفه. من هم آن موقع از مجموعه جریانات سیاسی که بود هم جهت با آرمان‌ها و اعتقادات موتلفه بودم.

مجری: سال چند؟

آل اسحاق: سال 65 بود به نظرم. دقیق نمی‌دانم. تا عضو شورای مرکزی اش هم رفتم. بعد به دلایلی کنار کشیدم. هم به دلایل نوع کاری که می‌خواستم انتخاب کنم چون می‌خواستم کارهای اجتماعی کنم و انتصاب من به یک حزب خاص ممکن بود مانع شود و دلایل دیگری خود من تقاضا کردم که با حفظ روابطم عضو رسمی حزب نباشم. از سال تقریبا 85 دقیق تاریخش را نمی‌دانم.

مجری: دلایل دیگرتان چه بود

آل اسحاق: دوست داشتم حزبی نباشم

مجری: الآن آقای آل اسحاق که حزبی نیست اصول گرا حساب می‌شود یا اصلاح طلب

آل اسحاق: اصول گرا حساب می‌شود منتها نوع خاصی از اصول گرا

مجری: شما لحظه‌ی پیروزی انقلاب کجا بودید؟

آل اسحاق: من در آستان حضرت عبدالعظیم، در حال تظاهرات و حمله به کلانتری که دور میدان حضرت عبدالعظیم است بودم. داشتم با آجر به آنجا می‌زدم.

مجری: نخستین مسئولیت شما بعد از پیروزی انقلاب چه بود؟

آل اسحاق: مدیر عامل مرکز تهیه توزیع منسوجات

مجری: شما معاون آقای عسگر اولادی بودید در وزارت بازرگانی در دولت آقای موسوی. وقتی صحبت‌های آخرین آقای عسگر اولادی در مورد سران فتنه را می‌بینیم بعضی‌ها می‌گویند یک رابطه‌ی خاصی بین ایشان و نخست وزیر وقت بوده است. چطور رابطه‌ای داشتند با هم؟

آل اسحاق: در وزارت بازرگانی آن موقع، اگر یادتان باشد انجمن اسلامی دولت درست شد، جمعی از وزرا با آقای مهندس موسوی سر همین مسائل اصول گرایی - آن موقع اصول گرایی مطرح نبود- بحث داشتند.

مجری: در انجمن چه کسانی بودند؟

آل اسحاق: آقای محسن نبوی، آقای ولایتی، آقای عسگر اولادی، آقای ناطق، آقای توکلی مشهور شدند به انجمن اسلامی دولت.

مجری: چرا می‌گفتند انجمن اسلامی؟

آل اسحاق: به خاطر مبانی شان. این‌ها معتقد بودند بحث حرکت‌ها، قوانین و مقررات به گونه‌ای متخذ از قوانین اسلامی و شرع مقدس باشد. آن جا با آن‌ها اختلاف داشتند. آنها از نظر سیاسی و برخورد با جریانات اختلاف داشتند. کارشان بالا کشید و به اختلافات مفصلی کشید. لذا در خود وزرات بازرگانی دو گروه شدند. یک گروه طرفدران آقای موسوی و یک گروه طرفدار این جریان. اختلافات بالا گرفت و به امام کشید که بحث‌های مفصلی دارد.

مجری: وقتی به امام کشید چه شد در کار خلل ایجاد کرد؟

آل اسحاق: بله، به اختلاف برخوردند. نهایتا رفتند خدمت امام مطرح کردند. نتیجه این شد که این‌ها باید استعفا بدهند. در مجموعه شان یک تعدادی استعفا دادند. آن جریان مقابل در همه‌ی وزارت خانه از جمله وزارت بازرگانی آمدند. از همان موقع که این بحث‌ها مطرح بود ما در داخل یک جریانی بودیم که دنبال اسلامی کردن مقررات وزارت بازرگانی بودیم.

مجری: آن وقت آقای عسگر اولادی هم استعفا دادند؟

آل اسحاق: بله

مجری: قبل از این که این‌ها استعفا دهند در کارهای وزارت بازرگانی با مردم ارتباطات تنگاتنگی داشتند، این کار به تامین مایحتاج مردم لطمه می‌زد؟

آل اسحاق: بله خیلی در تصمیم گیری لطمه می‌زد. فرض کنید تامین ارزاق مردم گندم، روغن، برنج لازمه اش این بود بودجه‌ی دلار و ارز بدهند. در عمل به مشکل برمی‌خوردیم.

مجری: نمی‌دادند؟

آل اسحاق: این طوری نگوییم نمی‌دادند. می‌دادند به سختی بود.

مجری: به وزارتخانه‌هایی که هم سو بودند هم به این راحتی نمی‌دادند.

آل اسحاق: بله در مجموعه روند کار به مشکلات برمی‌خورد. مخصوصا عده‌ای هم در داخل با آن‌ها همراه بودند. آقای عسگر اولادی احساس کرد برای این که با ایشان مقابله بکنند به مردم فشار می‌آورند لذا استعفا کرد.

جزئیات جلسه عسگر اولادی با میرحسین موسوی از زبان آل اسحاق

مجری: در مورد صحبت‌های آخر آقای عسگر اولادی در مورد سران فتنه، نظرتان چه بود؟

آل اسحاق: آقای عسگر اولادی یک آدم واقعا مخلص بود. خدا رحمتش کند.  قیمت تمام شده هم برای تصمیمات خودش نمی‌گرفت. اگر تشخیص می‌داد این کار به نفع انقلاب است انجام میداد. البته این فهم من است. به دلیل این که از نزدیک با ایشان ارتباط داشتم. احساس می‌کرد وظیفه اش در این مقطع زمانی این است، البته مشورت می‌کرد از بزرگان و صاحب نظران، ولی با توجه به فقاهه‌ای که خودش داشت به وظیفه اش عمل می‌کرد.

آقای عسگر اولادی با چهار پنج نفر دیگر رفتند دفتر آقای موسوی. قبل از بحث‌های انتخابات همان اوایل که ایشان داشت کاندیدا می‌شد. نم نمک دعواها شروع شده بود. اوایل 88 یا بعد از این دعواها که شروع شد چهار پنج نفر رفتند آقای موسوی را نصیحت کنند.

مجری: چه کسانی بودند؟

آل اسحاق: شاید آن‌ها راضی نباشند. من خودم بودم. من و آقای عسگر اولادی و پنج نفری که جز رجال سیاسی هستند رفتیم همان ساختمانی که در میدان ولی عصر است. خودشان هم خیلی احترام کرد. اقای عسگر اولادی گفت من تو را می‌شناسم، علی رغم اختلافاتی که ما با هم داشتیم در صداقت تو شک نداشتم، تو منتسب به امام بودی.  او شروع کرد خصوصیات مثبت اش را بیان کرد، ولی گفت مسیری که داری انتخاب می‌کنی دور نمایش را خوب نمی‌بینیم، نگران هستیم که خدای نکرده به شما و به کشور لطمه بزند. یک مقدار تامل کن، در روش و منش و برخوردت یک خورده حساب شده تر باش که به اصل نظام لطمه نخورد.

هر یک از آقایان هم یک جوری به یک ادبیاتی گفتند. ایشان برگشت ضمن احترام به آقای عسگر اولادی و دوستان گفت من خودم بسیجی هستم. برای انقلاب هزینه گذاشتم. شما نگران نباشید من حتما از چارچوب بیرون نمی‌روم. من با حفظ همه‌ی چارچوب‌های نظام عمل می‌کنم. منتها این مسیر را شروع کردم، به من اجحاف شده، ظلم شده، کذا و کذا. بار دوم گفتند باشد اگر می‌خواهی انجام بدهی با این ادبیات انجام بده. با یک توصیه‌هایی ایشان هم قول داد و آمدیم بیرون. ما همه خوشحال بودیم ولی بعدا حال و هوایی که اطراف ایشان بود باعث تغییر شد. برآورد آقای عسگراولادی بود این بود که اطرافیانی که دور ایشان بودند ایشان را نگذاشتند به تصمیمی که در آن جلسه رسیده بود عمل کند و در چارچوب حرکت کند.

این مسائل پیش آمد با این ذهنیت که ایشان نوعی از صداقت را داراست، نوعی از سرمایه گذاری در نظام دارد و نخست وزیر امام بوده و این قضایا. در آخر  می‌گفت  باید رفت و کمک کرد از این داستان او را در آورد. منتها با حفظ همه‌ی اصول شروع کرد. یک سری مکاتبات، دوباره نصیحت کردن و ... .  با نیت خالص بود با این که برای این کار خیلی با ایشان مخالفت کردند. از دوستان نزدیکش هم مخالفت کردند. حتی در جریان حزب هم عنوان کرده بود من حاضرم از حزب بروم بیرون که هزینه‌ی من به حزب تحمیل نشود، من وظیفه‌ی شرعی ام تشخیص دادم که با حفظ همه‌ی اصول و موازین این مکاتبات را بکنم.

مجری: تا آخرش هم امیدوار بودند

آل اسحاق: این را باید از خودشان می‌پرسیدیم. البته این استنباط من است. این اواخر نه دیگر. بعد از این که کلی رفت و آمد و مکاتبه شد به نظرم آخر به این نتیجه رسید که فایده‌ای ندارد.

مجری: شما اواخر جنگ هم معاون وزیر بازرگانی بودید

آل اسحاق: وزیر بازرگانی بودم از 72 تا 76 . بله آن موقع معاون وزیر بودم.

مجری: این که می‌گویند اواخر جنگ وضع کشور به نوعی خراب بود که نمی‌توانستیم جنگ را ادامه دهیم، همین طور بود؟ حداقل به عنوان یک وزارتخانه‌ای که مامور خرید ما یحتاج اصلی مردم بود.

آل اسحاق: این در حوزه‌ی پاسخ گویی من نیست به دلیل این که باید کسی می‌بود که تمام شرایط جنگ و تدارک جنگ و لجستیک جنگ را وارد باشد.

مجری: مسائل جنگی به کنار، به لحاظ ما یحتاج مردم می‌گویم. برای آن چیزی که می‌خواستید برای مردم تهیه کنید، واقعا به مشکل خورده بودید؟

آل اسحاق: نه عامل عمده نبود. به دلیل این که ما در بحبوحه‌ی جنگ ده هزار قلم کالا را معاون خرید بودم. کل بودجه‌ای هم که ما داشتیم برای تامین ده هزار قلم کالا سه میلیارد دلار بود و با این سه میلیارد دلار کشور اداره شد علی رغم همه‌ی مشکلات. مردم هم حمایت کردند و صبوری کردند. این نبود که به دلیل مشکلات مردم آن داستان باشد. دلایل دیگری داشت.

مجری: در دولت آقای هاشمی چطور شدید وزیر بازرگانی دولت ششم؟ خودتان را دعوت کردند یا سهم موتلفه بود؟

آل اسحاق: نه این بود و نه آن بود. من معاون وزارت صنایع بودم. آن زمان در زمان آقای نعمت زاده یک روز جمعه بود. پدر خانم ما باغچه‌ای داشت در کرج. رفته بودیم آن جا دیدم تلفن زنگ زد. گفتند آقای حبیبی با شما کار دارد. آقای حبیبی معاون اول بود. گفت آقای آل اسحاق کجایی؟ گفتم کرج هستم. گفت کرج چه کار می‌کنی؟ گفتم جمعه است آمدم کرج. گفت پس برنامه ات کو؟ گفتم برنامه‌ی چی؟ گفت خبر نداری معرفی شدی برای وزارت بازرگانی؟ گفتم نه من اطلاعی ندارم. گفت یعنی چه من نمی‌فهمم بلند شو بیا این جا. گفتم کجا بیایم؟ گفت دفتر.

  هاج و واج مانده بودم که این چه حادثه‌ای است. گفت تو معرفی شدی برای وزیر بازرگانی. همه وزرا برنامه دادند و منتظر تو هستند. گفتم من بی اطلاع هستم. زنگ زد به آقای هاشمی. گفت این اصلا نمی‌داند. آقای هاشمی هم خندید و گفت بله راست می‌گوید او خبر ندارد. گفت برنامه ات را تهیه کن. ما آمدیم دوستان را جمع کردیم. تنظیم برنامه شد. بعد متوجه شدیم که آقای نوربخش قرار بود وزیر اقتصاد قرار شود و در تصمیم به این نتیجه می‌رسند که آقای نوربخش برگردانده شود بانک مرکزی. وزیر اقتصاد آن موقع آقای محمد خان بنا بود وزیر بازرگانی شود. آقای محمد خان وزیر شد. وزیر بازرگانی جایش خالی بود و در جلسه‌ای که داشتند با توجه به سابقه‌ی من عنوان می‌کنند فلانی مناسب است. لیست را قبلا فرستاده بودند. لاک می‌گیرند و تایپ می‌کنند آقای یحیی آل اسحاق. به همین سادگی.

مجری: به شما هم نگفته بودند. خیال می‌کردند می‌دانستید

آل اسحاق: بله ولی با همه‌ی این خصوصیات مجلس آن موقع به من رای داد. حدود دویست و سی و خورده‌ای. من تقریبا جز نفرات اول بودم. به دلیل شناختی که در حوزه‌ی بازرگانی داشتم

مجری: یک جایی گفتید تلخ ترین خاطره‌ی بازرگانی تان گران شدن کالاهای اساسی از جمله رب گوجه فرنگی و این‌ها بود. گفتید من باید جلوی مطبوعات سکوت می‌کردم. یک مقدار توضیح بدهید چرا باید سکوت می‌کردید در مقابل مطبوعات

آل اسحاق: رب گوجه فرنگی نبود. ما خورده بودیم به شرایطی که وضعیت ارزی به کف رسیده بود. همان بحران ارزی. ارز نبود. بدهی‌ها سرازیر شده بود. بانک مرکزی در بدترین وضع بود و وضعیت انبارها به حداقل داشت می‌رسید. ما مجبور بودیم یک هماهنگی داشته باشیم. در دولت یک تصمیم گیری شد که فرماندهی بخش اقتصاد به دلیل مسائل مالی بیفتد دست آقای نوربخش که ایشان شوند محور و بقیه شوند تابع و اداره کنند امور را. یک مختصر پولی که در دست آقای نوربخش بود و سیاست‌هایی که خودش داشت و بخش کالای اساسی وزارت بازرگانی جز اولویت‌ها بود. از این طرف جنس نیست. انبارها خالی است و از آن طرف امکانات نداریم. از این طرف هم مجلس تحت فشار هستند. سازمان تعزیرات را راه انداخته اند و بگیر و ببند. من را احضار کردند مجلس که چرا رب گوجه فرنگی کیلویی چقدر گران شده. چرا گران شده بود؟ برای این که ورقی که داشت ارزش از ارز 65 تومنی شده بود 300 تومان. گران شده بود کمبود شده بود یک مقدار رب را یکی از نهاد‌ها صادر کرده بود. رب گوجه فرنگی یک مقدار گران شده بود.

مجری: کدام نهاد

آل اسحاق: یک نهادی دیگر.

مجری: به لیبی

آل اسحاق: بله. کمبود شده بود. گفتند چرا رب گوجه فرنگی در این شرایط کم است. این در شرایطی است که گندم نیست، شکر نیست، حالا یقه‌ی من را گرفته بودند که چرا رب گوجه فرنگی گران شده است. سازمان تعزیرات را راه انداختند که کنترل قیمت کند و  اولین مقصر هم وزارت بازرگانی بود. من از داخل می‌دانم اوضاع از چه خبر است. آن‌ها هم می‌دانند. خود مسئولین هم مصاحبه می‌کردند می‌انداختند گردن وزارت بازرگانی.

مجری: آن بحران ارزی سنگین تر بود یا بحرانی که ما سال 89 و 90 شاهد بودیم

آل اسحاق: اصلا قابل قیاس نیست. صد میلیارد دلار صادرات واردات داریم. آن موقع کل درآمد کشور ده میلیارد دلار بود که به وزارت بازرگانی سه میلیارد دلارش می‌رسید برای همه‌ی ده هزار قلم کالا اصلا قابل قیاس نیست.

مجری: یعنی آن بحران شدید تر بود؟

آل اسحاق: خیلی بحران شدید بود. هم جنگ بود و هم تتمه و پس لرزه‌های جنگ بود. هم تحریم‌ها بود. قیمت نفت بود. ذخایر نداشتیم . بدهی جمع شده‌ی تاریخی داشتیم اصلا همه چیز به هم ریخته بود.

مجری: حضرت آقا در سخنرانی دو سه سال پیش در مشهد اشاره کردند که من بیست سال پیش در جمع دولتی‌های آن موقع تاکید کردم بروید اقتصاد غیر نفتی را احیا بکنید بروید سراغ اقتصاد مقاومتی آن موقع یک سری تکنوکرات بودند لبخندی زدند که مگر می‌شود. آن موقع دورانی بود که شما بودید در دولت اصلا دولت چنین اعتقادی نداشت یا اصلا کلا فکر نمی‌کردند.

آل اسحاق: مربوط به بعد از انقلاب نیست. قبل از انقلاب هم این بود. از زمان سال 1329 سابقه‌ی سازمان مدیریت و برنامه ریزی را نگاه کنید. همان موقع طراحی می‌کردند . ریشه‌ای است. هر شخصیتی که یک مقدار عرق ملی و فهم اقتصادی داشته باشد وابستگی به یک شی نوسانی را بر نمی‌تابد. ولی چرا علی رغم این که فرمایشات آقا این طور بود نمی‌شود.

 یک گیر ریشه‌ای داریم ما. من امروز در اتاق نماینده‌ها بودم. در سایت‌ها هم آمد. بحث من این بود که مشکل ما در بودجه‌ی دولت عنوان ثانویه است و شرح وظایف دولت است. دولت وظایفش چیست؟ برای انجام وظایف یک بودجه می‌خواهد. مشکل این است که دولتی که ما الآن داریم، بعد از سی و پنج شش سال، بعد از اصل 44 سال، بعد از اقتصاد مقاومتی، این دولت دولت "سال 69" نیست. در دولت 68 و قبلش دولت مسئولیت‌های عظیمی به عهده اش بود. هشتاد درصد اجرائیاتش دست دولت بود. اداره‌ی امور و مدیریتش دست دولت بود. الآن قرار است دولتی باشد که حداقل اجرائیات را داشته باشد. مسئولیت اداره‌ اقتصادی کشور قرار نیست دولت شود. دولت حاکمیتی یعنی سیاست گذاری و هدایت و نظارت و پشتیبانی. اجرائیات مگر در جایی که ضرورت داشته باشد، آن هم باید نوعی خرید خدمت باشد. اجرائیات دست بخش غیردولتی باشد مثل بندر و راه. لذا ساختار دولت و شرح وظایف دولت باید عوض شود. ما می‌خواهیم بودجه‌ی دولت وابسته به نفت نشود، ولی این با دستور نمی‌شود.

مجری: حزب کارگزاران و سازندگی از درون دولت دوم سازندگی بیرون آمد با این توجیه که در آستانه‌ی انتخابات مجلس پنجم نشاط سیاسی نیست و باید حزبی بگذاریم که نشاط سیاسی بگیرد. آیا آن موقع شما به عنوان عضو دولت آقای هاشمی موافق این قصه بودید؟ اصلا بحث می‌شد؟

آل اسحاق: این به عنوان کار دولتی نبود. یک گروهی از دولت دور هم جمع شدند و به بعضی‌ها هم پیشنهاد کردند. به من نمی‌دانم پیشنهاد کردند یا نه. من با بعضی‌ها مشورت کردم قرار بر این بود ما نباشیم و از اول نبودیم.

مجری: در دولت بحث شد در این زمینه؟

آل اسحاق: نه به عنوان دولت.

مجری: اصلا این کار قانونی بود؟

آل اسحاق: خوب حزب تشکیل دادند

مجری: به عنوان دولتی می‌تواند؟

آل اسحاق: به عنوان دولت تشکیل ندادند.

مجری: اعضای دولت بودند.

آل اسحاق: از بیرون دولت هم بودند.

مجری: پنج معاون بودند، شش هفت وزیر بودند. آن موقع مقام معظم رهبری ورود پیدا کردند و قرار شد از وزرا نباشند.

آل اسحاق: این‌ها را من در جریان نیستم.

مجری: آن زمان صحبتی شد مبنی بر مادام العمری ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی یادتان است؟

آل اسحاق: یک چیزهایی یادم است.

مجری: آقای مهاجرانی پیشنهاد داد. صحبتی در جلسه دولت نشد؟

آل اسحاق: نه.

مجری: عکس العمل آقای هاشمی چه بود؟

آل اسحاق: آقای هاشمی روز اول که در دولت دوم که من بودم یک جمله‌ای گفت که "شما اعضای کابینه دولت کار هستید و اصلا حق ورود به جریانات سیاسی و اظهار نظر‌های سیاسی را ندارید به عنوان وزیر. من خودم از همه‌ی شما سیاسی تر هستم و هر لحظه علیه هر جریان سیاسی من خودم پاسخگو هستم. شما هیچ کدام حق ورود به جریانات سیاسی را ندارید.

مجری: این رعایت شد؟

آل اسحاق: بحث سر این است. این خط مشی آقای هاشمی بود. بستگی به روحیه‌ی افراد دارد. بعضی‌ها مثل من این را خوب گرفتند. من مسئول امور بازرگانی کشور هستم. اصلا به جریانات سیاسی کار ندارم. نه این که من سیاست نمی‌فهمم. سیاست را هم سعی می‌کنم بفهمم. ولی من اعتقاد دارم یک نفر که می‌آید در صحنه‌ی اجرا باید جامع نگاه کند من که می‌شوم وزیر، من باید وزیری باشم که همه‌ی ملت را زیر نظر داشته باشم، نه اختصاصا برای یک جریان و گروه خاص. من برای این که این شائبه را ببرم از همه‌ی جریانات سیاسی خارج بودم.

مجری: بقیه شان چی؟

آل اسحاق: یک تعدادی که رفتند شدند کارگزاران

مجری: این را رعایت نکردند. این خواست آقای هاشمی نبود این که می‌گویند آقای هاشمی پدر آقای کارگزاران است

آل اسحاق: نمی‌دانم. بالاخره آقای هاشمی به آن‌ها علاقه مند بود با آقای هاشمی مشورت می‌کردند اما حزب کارگزاران مستقل بود به دولت ربطی نداشت مسائلش در دولت مطرح نمی‌شد.

مجری: آقای مهاجرانی همکارتان بود. فکر می‌کردید یک روزی به این جا برسد؟

آل اسحاق: اصلا. من با آقای مهاجرانی یک خاطره دارم. ما آن موقع که در وزارت بازرگانی دعوا بود دو جناح بودیم. در سال 65 کار بالا کشید. آقای مهاجرانی آن موقع رئیس کمیته بازرگانی مجلس بود. یک روز دو طرف دعوا را دعوت کرد. خودش هم شد حکم. شروع کردند که آقای آل اسحاق شما چرا مخالفت می‌کنید با دولتی کردن تجارت صادرات و واردات. من با این شکلی که داشتند دولتی صرف می‌کردند مخالف بودم. می‌گفتم ما موازین شرعی داریم. نه آن اقتصاد آزاد و نه این. بین این دو تا نظر، نظر سومی است مطابق با موازین اسلام و شرع ما هم می‌توانیم در تجارت ضمن این که کنترل کنیم من در مرکز منسوجات پیاده کردم با همراهی خود مردم.

مدل داشتم گفت شما چرا با دولتی کردن تجارت صادرات واردات مخالف هستید شما مقابل جریان انقلاب ایستاده اید فلان کرده اید با یک تهدید که اسمم آمریکایی است از این صحبت‌ها یکی از آقایان که مقابل من نشسته بودند من معلم قدس بودم قبل از این که بروم بازار فرهنگی بودم این شاگرد خود من بود پدرش یک میدان دار بود میدانی بود از میلیاردر‌های معروف آن موقع بود خانه شان در الهیه من به آقای مهاجرانی گفتم تو که من را می‌گویی مدافع سرمایه داران هستی من با یک شرط همه‌ی حرف‌های شما را قبول دارم گفت شرطت چیست؟ گفتم این آقا که رو به روی من نشسته این می‌داند که من تمام زندگی اش را می‌شناسم چون رفته بودم خانه شان من حاضرم تمام دارایی‌های خودم پدرم هفت برادرم تمام دامادها را با لوسترهای خانه‌ی این آقا معاوضه کنم چطور شده من شدم با این خصوصیاتی که سوابق دارم این وضع پدرم روزشمار زندگی من معلوم است کجا بودم چطور بودم همه من را می‌شناسند چطور شده من شدم طرفدار سرمایه دارها این آقا شده اور کت از کره‌ای‌ها پوشیده بود شده بود طرفدار مستضعفین؟ ایشان دید که سوال اصلی است به من گفت آقای آل اسحاق من پدر شما را می‌شناسم در اراک بودید سوابق شما را می‌شناسم مشکلی که تو داری این نیست که سرمایه داری مشکل تو این است که مغزت سرمایه داری است این را آقای مهاجرانی گفت و به این ترتیب گفتم من دیگر حرفی ندارم با شما اگر مغز من سرمایه داری است با این خصوصیات و مغز این طرف مقابل ما مستضعفین است جلسه را بلند کردم تعطیل کردم آقای مهاجرانی این بود حالا چه اتفاقاتی افتاد چطور شد خدا عاقبت همه را بخیر کند
مجری: دولت آقای خاتمی چه تفاوت‌ها و تشابهاتی در زمینه‌ی اقتصاد با دولت کارگزاران داشت
آل اسحاق: مسئولین اداره‌ی اقتصادی دولت آقای خاتمی باز تا یک زمان محوریتش آقای نوربخش بود خود آقای خاتمی محوریت بخش اقتصاد را داده بود به آقای نوربخش همان تیم آقای هاشمی منتها در گزینش مدیریت هایش مثلا سازمان مدیریت برنامه را داد به کس دیگری یک جریانی یک مقداری رادیکال تر از آن‌ها در حوزه‌ی اقتصاد فرقش همین بود ولی مشربا به هم نزدیک بودند ولی رادیکال تر بودند
مجری: شما سال 76 به چه کسی رای دادید
آل اسحاق: به آقای ناطق
مجری: سال 84 چطور؟ دور اول زیاد بودند آقای احمدی نژاد هاشمی لاریجانی مهرعلیزاده کروبی بود
آل اسحاق: به نظرم به آقای احمدی نژاد رای دادم
مجری: دور دوم هم همین طور؟
آل اسحاق: نه به آقای هاشمی
مجری: فکر می‌کردید آقای هاشمی مقابل آقای احمدی نژاد شکست بخورد
آل اسحاق: نه
مجری: فکر می‌کنید علت شکست شان چه بود؟
آل اسحاق: خیلی چیزها
مجری: مهم ترینش
آل اسحاق: فضا و جوی بود که علیه اش تنظیم شده بود
مجری: چه کسی تنظیم شده بود
آل اسحاق: مجموعه کسانی که تنظیم کرده بودند. نکته‌ی دوم اطرافیان آقای هاشمی بودند که بحث آرمانی اش را اطرافیانش کم رنگ کردند در بحث واقعیت نگر آرمان گرا.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها