1- تکفیر و تروریزم واکنش عجزآلود دشمنان اسلام به پیشرفت چشمگیر و حیرتانگیز جهان اسلام بطور اعم و جبهه مقاومت بطور اخص میباشد و از این رو از ریشههای قوی و در نتیجه از شاخههای ستبر برخوردار نیست و دقیقا به همین دلایل نمیتواند- به تعبیر ژرف رهبر معظم انقلاب اسلامی در حرم امام، خرداد گذشته- مسئله اصلی جهان اسلام تلقی شود.
پیشرفتهای جهان اسلام و جبهه مقاومت در سالهای اخیر بسیار حیرتانگیز بوده و وحشت زیادی را برای آمریکا و عوامل آن در منطقه پدید آورده است؛ به دو مورد آن توجه کنید:
1- عراق در سال 2003 به اشغال آمریکا درآمده و در سال 2005 یعنی ظرف دو سال به یک حکومت مستقل با رویکردی ضدآمریکایی و همگرا با جمهوری اسلامی ایران دست یافته و ظرف 4 سال آمریکا را ناچار به امضای توافقنامه خروج کرده است. این یک رویداد فوقالعادهای است و در هیچ محاسبهای نمیگنجد هنوز این سوال اساسی فرا روی ناظران سیاسی و اطلاعاتی برجسته دنیا قرار دارد که ایران چگونه توانست کشوری دشمن را به دوست و کشوری اشغال شده را آزاد نماید بدون آنکه در این راه هزینه زیادی کند و یا تلفات بدهد؟!
2- جریان انصارالله یمن حرکت انقلابی خود را از سال 1382 با تعداد بسیار کم که از چند صدنفر فراتر نمیرفت، شروع کرد و در سال 1388 به مهمترین قدرت اجتماعی، سیاسی و نظامی در یمن تبدیل شد به گونهای که آنان در جریان آخرین جنگ خود- جنگ ششم- که از اوایل شهریور تا اواسط بهمنماه 1388 امتداد داشت، توامان بر ارتشهای یمن، عربستان و اردن غلبه کردند. امروز این گروه که روزی حوثی- روستایی در جنوب صعده- خوانده میشدند، از سوی میلیونها زیدی و میلیونها شافعی در یمن حمایت میشود و پرنفوذترین جریان اجتماعی یمن میباشد.
اینها امروزه دستکم 10 میلیون نفر هوادار شیعی و سنی در یمن داشته و عدد نیروهای سازمان یافته و آموزش دیده و مجهزشدهشان به چند ده هزار نفر میرسد این در حالی است که حوثیها در دوره قیام خود - 1382 تا 1393- به هیچوجه مال و جان شهروندی را در یمن مورد تعرض قرار نداده و این همه پیروزی را با انقلابی مردمی و بصورت مسالمتآمیز بدست آوردهاند. تحولات یمن تعجب فراوانی را برانگیخته و بخصوص رژیم آل سعود نگرانی شدیدی پیدا کرده است به گونهای که حدود یک ماه پیش یکی از مقامات ارشد عربستان در دیدار با امیر کویت گفته بود: «ایران برای مهار اسرائیل حزبالله را در لبنان به وجود آورد و برای مهار عربستان جنبش زیدیها را در یمن پدید آورده است».
کاملا پیداست که غرب و رژیمهای وابسته به آن تا چه اندازه از تحولات کنونی منطقه نگرانی دارند. آنان در جستجوی راهحلی برای این روند که توأمان ابعاد سیاسی، اجتماعی و امنیتی دارد در پی خلق پدیدهای برآمدهاند که با ابعاد سیاسی، اجتماعی و امنیتی بتواند روند شتابان موفقیتهای جبهه مقاومت را کنترل و کند نماید. داعش در واقع محصول یک چنین چارهاندیشی منفعلانهای است.
2- یکی از اهداف راهاندازی گروههایی با ماهیت تکفیری، درگیر کردن علما و اندیشمندان جهان اسلام با زهر و پادزهر تکفیر است. خود پدیده تکفیر اگرچه - همانگونه که در یک یادداشت توضیح داده شد- غیراسلامی است و از اندیشههای مسیحی متأخر نشأت میگیرد اما در عین حال به یک موضوع مذهبی تبدیل گردیده است از این رو تکفیر مذهبی در درجه اول علمای مذاهب را هدف قرار داده است و در این راه تفکیکی میان علمای شیعه و علمای سنی قایل نیست و از قضا علمای اهل سنت بیش از علمای شیعه در معرض تکفیر گروههای تروریستی قرار دارند چرا که بستر حرکت تکفیریها جوامع سنی است و در جوامع سنی این علمای سنی هستند که میتوانند نقشی افشاگر و بازدارنده داشته باشند نه علمای شیعه. به یک نمونه از این موضوع اشاره میکنیم.
در کشور سوریه «علامه شیخ سعیدرمضان البوطی» که بزرگترین روحانی حنفی سوریه و استاد الاساتید علمای سنی در منطقه شامات به حساب میآمد و بیش از چهل کتاب در حوزه دین نوشته بود و در علوم دیگر نیز تبحر داشت و از این رو «علامه» خوانده میشد و از قدرت نفوذ بالایی در میان دینمداران سنی شامات برخوردار بود، در مسجد جامع دمشق و در حین اقامه نماز به همراه حدود چهل نفر از شاگردان و مریدانش به شهادت رسید. فردی که وی و همراهانش را با یک بمب به شهادت رساند یک جوان 19 ساله از شاگردان وی بود که به وسیله جبههالنصره فریب داده شده بود.
وی در بازجوییاش گفته بود: «من جز خوبی از شیخ رمضان البوطی سراغ نداشتم ولی مصلحت ما حکم میکرد که وی از میان برداشته شود.» تکفیر در این میانه علمای ارزشمند که مواریث اصیل دینی هستند را مورد هجوم قرار میدهد تا راه را برای پذیرش رژیمی که ضمن غیردینی بودن با استانداردهای سازمانهای طراح اطلاعاتی منطبق باشد، هموار شود.
از اینرو علمای جهان اسلام در این زمان بر حسب آموزههای دینی که
میفرماید: «زمانی که فتنهها ظاهر میشوند و شناخت حق از باطل برای مردمی
که از علم بهره زیادی ندارند سخت میگردد بر علماست که با اظهار صریح حقایق
پردههای تردید را از جلوی چشم مردم کنار بزنند که اگر چنین نکنند لعنت
خدا بر آنان خواهد بود»، باید به میدان بیایند. این علما در درجه اول وظیفه
دارند دشمنان اصلی اسلام و مسلمانان که مسبب اصلی در به وجود آوردن
گروههای تکفیری هستند را معرفی کرده و در کانون تهاجم قرار دهند. در غیر
اینصورت به فرض آنکه مبارزه علیه گروههایی نظیر داعش موثر باشد، با معلول
مبارزه کرده و از علتالعلل مشکلات جهان اسلام غفلت نمودهاند. از سوی
دیگر علما باید در این مبارزه به روشهای پر اثر در تبلیغات روی آورند و
مهمترین راه این است که مبارزه با آمریکا و غرب را بیش از پیش در ممالک خود
نهادینه کرده و خط آمریکا را در کشور خود افشا نمایند. مگر نه این است که
آمریکا داعش را تقویت کرد تا نفرت جهان اسلام از آمریکا جای خود را به نفرت
جهان اسلام از داعش بدهد. بنابراین بر حسب قاعده «رُدّالحجرمنحیثجاء»
راه مقابله با تروریزم و داعش مبارزه با آمریکاست.
3- داعش و گروههای شبیه آن پدید آمدهاند تا فرصت پیش روی مسلمانان که با
حرکت مبارزاتی صد ساله آنان- یعنی اندیشه اسلام- گره خورده را از دستشان
بربایند. داعش مامور است تا بهم رسیدن «شریعت» و «مصلحت مسلمین» که با
انقلاب اسلامی در یک تن جا گرفته و در واقع ترجمان ولایت فقیه است را به
شکاف میان این دو تبدیل کنند چرا که بهم رسیدن فقه و مصلحت در واقع رمز
اصلی مدیریت تحولات به نفع اسلام و به ضرر جبهه کفر است. راز و رمز
موفقیتهای 35 ساله انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن هم از بهم رسیدن سنن
شرعی- فقه- و سنن عقلی- مصلحت- است و راه تئوریک موفقیت دشمن در عرصه
پیکار با انقلاب اسلامی موفقیت در این عرصه ایدئولوژیک یعنی جدا کردن شریعت
از مدیریت است.
تاکید افراطگرایانه و تنفرآمیز داعش بر اجرای احکام قلابی به نام احکام شرعی علیه انسانهای بیدفاع در واقع برای ناموجه نشان دادن همراهی شرع و مدیریت است. کما اینکه عقلستیزی و نفی «تبار تمدنی» مسلمانان و نفی الگوهایی نظیر حجربن عدی برای آن است که جبهه مقاومت و انقلاب اسلامی با تکیه بر الگوهای کاربردی و با استناد به مواریث علمی و مدنی جهان اسلام، نمایی از پدیدارشدن دوباره تمدن اسلامی را به همگان نشان داده و از این طریق دلبری کرده است. موضوع مهم دیگر ستیز با غرب و صهیونیسم است.
جبهه مقاومت خود را با این شعار به دنیا معرفی نموده و با این شعار شعلههای امید را در دور و نزدیک جوامع اسلامی روشن کرده است. امروزه نفرت از غرب در جهان اسلام به نحو بارزی برجسته است. در این میان ملل سنی جهان اسلام بیش از شیعیان از غرب نفرت دارند چرا که در طول 200 سال گذشته مجامع سنی از دهلی تا کازابلانکا بیش از مجامع شیعه مزه تلخ اشغالگری، استیلا و تحمیل رژیمهای وابسته به غرب را حس کرده و از آن آسیب دیده است.
ملت پاکستان از سال 1820 تا سال 1947 یعنی به مدت 127 سال اشغال سرزمینشان توسط انگلیس را تجربه کرده و فلسطینیها از 1820 تا 1948 با اشغال کشورشان توسط انگلیس و سپس از 1948 تا امروز اشغال کشورشان توسط دستنشانده جنایتکار انگلیس را تجربه کردهاند و همین حکایت به نوع دیگری در سوریه، عراق، لبنان، لیبی، الجزایر و... وجود دارد. بنابراین آمریکا میداند که در نهاد هر مسلمان نسبت به غرب چه میگذرد و از اینرو آنان داعش را به جنایاتی وادار مینمایند تا مخاطب مظلوم سنی ناخواسته بگوید «باز صد رحمت به آمریکا و انگلیس»!
این در حالی است که غرب باز هم به بیراهه رفته است و نمیداند که در این میان مسلمانان داعش را محصول جمعبندیهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و محصول حمایتهای فراوان ترکیه و عربستان به عنوان دو بازوی عملیاتی سازمانهای آمریکا و انگلیس دانسته و بر درجه نفرتشان از غرب افزوده میشود.