کد خبر: ۲۶۲۰۰
زمان انتشار: ۱۳:۵۰     ۲۱ آبان ۱۳۹۰
بعد از حمله، وقتي نيروهاي پشتيباني به جلو رفتند ، ماكه غواصي كرده و به خط زده بوديم ، براي استراحت ،كمي به عقب برگشتيم ... لب رودخانه نشسته بودم چشمم به پيكرغواصي افتاد

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، رضاي نيكپور نزهتي، چشماني نافذ و چهر ه اي بشاش داشت ، از اهالي كوچه ي مهتاب بود و از بچه هاي ناز مسجد مالك... دوست داشتني و خوش مشرب بود... روزي خاطره اي تعريف مي كرد :


عمليات كربلاي 5 بود . بعد از حمله، وقتي نيروهاي پشتيباني به جلو رفتند ، ماكه غواصي كرده و به خط زده بوديم ، براي استراحت ،كمي به عقب برگشتيم ... لب رودخانه نشسته بودم چشمم به پيكرغواصي افتاد كه  روي آب شناور است. به داخل آب رفتم و پيكرآن غواص را  به خشكي آوردم.

بدن غواص هنوز گرم بود، معلوم بود كه به تازگي شهيد شده.به آرامي دهانم را به كنار گوشش چسبانده و گفتم: من جنازه ي تو را از آب گرفتم و براي مادرت مي فرستم ، تو هم مرا شفاعت كن . 

راوی: عماد سماوات
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها