سرویس فرهنگی نقد رسانه پایگاه 598، موشکباران زمستان 1366 و پناه بردن یک خانواده پر جمعیت با تمام اختلافات و مشکلاتشان به باغ مادری در حومه شهر تهران ، داستان مجموعه ای تلویزیونی با عنوان وضعیت سفید را شکل می دهد که این روزها شاهد قسمت های نهایی آن هستیم .
وضعیت سفید اولین تجربه کارگردانی حمید نعمت اله در عرصه سریال سازی در رسانه ملی محسوب می شود . تجربه ای که به جرات می توان نام آن را در کنار برترین آثار تولیدی دو ، سه سال اخیر معاونت سیما قرار داد. حمید نعمت اله فیلم سازی که فلیم های قابل توجهی همچون بوتیک و بی پولی را در کارنامه خود دارد اینک با همکاری تهیه کننده نام آشنای صدا و سیما ، محمد رضا شفیعی توانسته است با نگاهی نو به موضوع دفاع مقدس و حملات موشکی از منظر پایتخت نشینان بپردازد.
کارگردانی و فیلم نامه نویسی بسیار قوی و بدیع این مجموعه توانسته است استاندارد های فنی و حتی محتوایی ، فراتر از مدیوم تلویزیون را وارد این عرصه کند . استاندارهایی چون جزئی نگری در عناصر روایتی داستان ، نمایش منطقی کنش و واکنش ها ، شخصیت سازی فراتر از کاریکاتوریسم مرسوم ، معرفی جامعه با روابط منسجم انسانی ، جذابیت بصری جزء جزء نماها تا سکانس ها و ...
آنچه فراتر از داستان و قصه جلب توجه می کند ، روانی بازی فوق العاده ی برخی از بازیگران آن است که علاوه بر بازیگردانی آزاد کارگردان ، دیالوگ نویسی ساده و در عین حال بجا ، نقش موثری را ایفا کرده است. در میان انبوه بازیگران می توان از هنرنمایی موفق و بسیار موثر عباس غزالی ( بهروز ) ، یونس غزالی ( امیر محمد گل کار ) ، سهیلا گلستانی ( منیژه ) و رابعه مدنی ( مادربزرگ ) در استقبال و توجه مخاطبین به این مجموعه نام برد .
متینگ های پر حرارت گاه و بی گاه بهروز ، گلایه ها و دلخوری های همیشگی منیژه ، رفتار و نگاه بی ریا و بعضا احمقانه به دنیای اطراف امیر محمد و دیالوگ گویی و نصیحت های دلنشین مادربزرگ به طفل دیووانه اش ( امیر محمد ) ، نشان از تلاش برای تیپ سازی فراتر از تیپ های سطحی نگر چند سال اخیر رسانه ملی می دهد.
البته ای کاش در ایجاد و شخصیت سازی نقش برخی از بازیگران همانند سیما خزرآبادی ( شهناز ) ، امیر کاظمی ( شهروز ) ، سارا همتی ( مینا ) و افسانه چهره آزاد ( سیما ) که به طور ناشیانه ، نه تنها باور پذیر نیستند بلکه کاریکاتوری و مزحک از آب درآمده اند توجه و نگاه بهتری می بود.
با تمام این اوصاف مدیریت زمان در این مجموعه چندان به درستی عمل نمی کند ، بطوریکه در برخی از قسمت های آن شاهد یک افت شدید قصه گویی و آشفته گی در به سرانجام رساندن داستان های فرعی متنوع آن هستیم . در قصه گویی وضعیت سفید ، بدلیل جذابیت مقطعی برخی داستان های فرعی ، از اصل روایت قصه بسیار دور می شویم که خود باعث دفع بیننده در مواجه با داستان اصلی می شود . شاهد این ماجرا قسمت های پایانی این مجموعه تلویزیونی می باشد که دچار ملال آوری و برهم ریختگی بیهوده قصه شده است .
تغییر ناگهانی میزانسن های متعارف این مجموعه ، استفاده بیش از حد از بک گراندهای انسانی و نا متعارف ( مشغول شدن کودکانه یکی از شخصیت ها به وسلیه ای ساده در اطراف یا انجام حرکات نامتعارف در انتهای تصویر ، هنگام دیالوگ گویی و ... ) ، حضور فعال یک شخصیت در چند قسمت و حذف ناگهانی ( حذف به یکباره مادربزرگ از قسمت های ابتدایی تا اواخر ) و ... از نکات منفی این مجموعه می توان نام برد.
وضعیت سفید مجموعه ای تلویزیونی که شاید از مهمترین تلاش هایش بازسازی مجدد حس نوستالژی مخاطبین نوجوان دهه شصتی اش باشد . حسی که از تیتراژ فوق العاده محکم و ذیرکانه ساسان توکلی فارسانی می توان به القاء آن پی برد.
آژیر وضعیت قرمز ، بازی دبرنا ، هزار دستان ، نقاشی طرح سکه ، آتاری دستی ، مقنعه های خاص آن دوران ، گل کوچیک و ده ها نمونه دیگر در وضعیت سفید که هر از چند گاهی بیننده را با خاطرات دهه 60 به هیجان می آورد. خاطرات مشترکی که از یک احساس درونی تلخ و شیرین نشات گرفته و بیننده که خود را با آن احسان شریک می داند ، برای یک لحظه شاید به طور ناخودآگاه جمله یادش بخیر را به زبان می آورد. این تلنگر هنرمندانه و زیبا با دیدن این سریال بر خاطرات مشترک نوجوانان و جوانان دهه شصتی زده می شود.
نوستالژی ایجاد شده در وضعیت سفید ، تنها یک احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا ، اشخاص و موقعیتهای گذشته است که هر چند زیبا و دلنشین ، اما حسی زود گذر است .
اما افسوس که این تلاش ها در ساخت مجموعه تلویزیونی پر مخاطب با دو فرصت سوزی همراه شد. یکی توجه ویژه و اصلی به برهه زمانی موشکباران زمستان 1366 که آغاز گر قصه های خانواده پر جمعیت وضعیت سفید بود و دیگری زمینه سازی برای ایجاد تفکر مقایسه دو زمان ، یعنی دهه شصت و زمان حال ( ده نود ) فراتر از یک حس نوستالژی ساده و زود گذر .
گرچه داستان در وضعیت سفید با موشکباران 1366 در تهران آغاز می شود اما متاسفانه این موضوع و برهه زمانی آن در میان قصه های جور وا جور این مجموعه از اصالت خاصی بر خوردار نیست و فقط زمینه ساز حوادث ماجراهای فرعی باغ و ... می شود . ای کاش به این زیبایی که حس های نوستالژی دهه 60 پرداخته شده بود به این برهه از تاریخ کشورمان که خود جزء مهمترین خاطرات مشترک و فراموش نشدنی نسل های قبل و بعد از انقلاب و نه فقط به عنوان یک حس نوستالژی ساده توجه ویژه تری می شد.
فرصت دیگری که در این سریال متاسفانه از دست رفته است زمینه سازی برای ایجاد تفکر در مقایسه دو تاریخ مختلف از فرهنگ و ارزش های اجتماعی کشورمان بود . دو تاریخ مهم یعنی اوخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد . متاسفانه ایجاد حس های نوستالژی مکرر از اشیاء و انسان ها و همچنین سیر سریع تحولات قصه در این مجموعه که بعضا برای رهایی از ضعف مدیریت زمانی و داستانی ایجاد می شدند ، این نکته و توجه را از بیننده گرفت که برای لحضاتی به مقایسه و تفکر در شرایط زندگی دو دهه مختلف از تاریخ بپردازد . تفکری که در نهایت می توانست این سوال را برای بیننده اش ایجاد کند که چرا دیگر از آن عشق های ساده بی رنگ خبری نیست ؟ چرا از آن همدلی و صمیمیت برای زندگی کنار یکدیگر خبری نیست ؟ چرا دیگر از دور هم جمع شدن های همیشگی خبری نیست ؟ چرا بازی های ساده کوچه دیگر ما را اقناع نمی کند ؟ و ده ها چرا دیگر که منشاء تغییرات فکری انسان هاست و نه تغییرات اشیاء و ...
سریال وضعیت سفید با تمام این اوضاع و احوال جزء معدود سریال های بسیار موفق هم در جذب صحیح مخاطب و هم در افزایش سطح سلیقه مخاطبان تلویزیون توانسته است نقش پررنگی را صدا و سیما ایفاء کند.