ساعت 5/4 بامداد سهشنبه 29 مردادماه سال گذشته اهالی خیابان موسی صدر
منطقه شوش با فریادهای کمک زن و پسرش از خواب پریدند و از خانههایشان
بیرون ریختند. همسایهها وقتی پای در خیابان گذاشتند با مادر و پسر 15
سالهاش به نام «علی» که غرق خون روی زمین افتاده بود روبهرو شدند.
مادر جوان از مردم کمک میخواست و ماجرای این حادثه هولناک به پلیس و
اورژانس مخابره شد، هنوز مأموران و امدادگران به صحنه خونین نرسیده بودند
که چند تن از همسایهها برای کمک به سمت این زن و پسرش رفتند و خود را در
برابر مرد خشنی دیدند که با دستانی خونآلود، از حیاط ساختمان خارج شد و با
چاقو و عربدهکشی به سمت آنها میرفت.
هیچکس جرأت جلو رفتن نداشت تا اینکه تیمی از مأموران کلانتری 116 مولوی
در محل حاضر شدند و این در حالی بود که مرد چاقوکش با دیدن مأموران به سمت
آنها نیز هجوم برد تا اینکه یکی از افسران پلیس با شلیک گلوله به پایش وی
را زمینگیر کرد. در این مرحله مأموران با عجله وارد خانه شده و ابتدا با
جسد دختر هفت سالهای در طبقه همکف روبهرو شدند و وقتی پای در حیاط
ساختمان گذاشتند با پیکر نیمه جان زنی که کنار جسد دختر پنج سالهاش به نام
«مهلا» روی زمین افتاده بود، روبهرو شدند.
بلافاصله امدادگران اورژانس عامل این قتل و دو زن و علی را که نفس
میکشیدند و امیدی برای نجات جان آنان بود به بیمارستان انتقال دادند و
مأموران مرگ دو دختربچه را به بازپرس ویژه قتل اطلاع دادند. بازپرس «رسولی»
با در جریان قرار گرفتن این تراژدی هولناک شبانه به محل جنایت رفت و دستور
داد تیمی از مأموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران برای افشای راز این اقدام
جنونآمیز دست به تحقیقات تخصصی بزنند.
وقتی بررسیهای میدانی مشخص شد که مردی به نام «مازیار» زن و بچه خود و
همسایه را مورد حمله قرار داده است این مرد تحت بازجویی گرفته شد و گفت:
ساعت چهار صبح بود که با همسرم درگیر شدم تا حدی که دیگر کنترلم را از دست
دادم و با چاقوی آشپزخانه چند ضربه به وی زدم. وی افزود: همسرم که راهی
برای فرار نداشت خود را از بالکن خانه به پایین پرتاب کرد و در این لحظه
دخترم مهلا با صدای بلند گریه کرد که در اوج خشم او را هم را از بالکن به
پایین انداختم.
عصبانی بودم و قصد داشتم از خانه خارج شوم که در راهپلههای طبقه پایین
زن صاحبخانه که «اعظم» نام دارد همراه پسرش علی پیش رویم ایستادند که بدون
هیچ حرفی آنها را هم هدف ضربات چاقویم قرار داده و هنوز خارج نشده بودم که
«بهار» از خانه خارج شد و وی را نیز با چاقو زدم. دو زن و علی در بیمارستان
تحت درمان قرار گرفتند که پس از گذشت چهار روز پسر 15 ساله نیز به کام مرگ
فرو رفت.
در دادگاه
صبح روز چهارشنبه 16 مهرماه سال جاری جلسه رسیدگی به این پرونده در حالی
از سوی قاضی «عبداللهی» و چهار قاضی مستشار در شعبه 74 دادگاه کیفری استان
تهران برگزار شد که «مازیار» اعلام میکرد از شب حادثه هیچ چیزی به خاطر
ندارد و عجیب اینکه پزشکی قانونی اعلام کرده این مرد سلامت روحی و روانی
دارد و اصلاً جنون نداشته است.
در ابتدای جلسه «اعظم استادی» صاحبخانه روبهروی پنج قاضی ایستاد و درباره جنایت هولناک شب خونین گفت؛ شب بود که درخت حیاط خانه را سمپاشی کرده و از آنجایی که خیلی خسته بودیم من به همراه دختر و پسرم وارد خانه شدیم تا بخوابیم نمیدانم چند ساعت گذشته بود که با سر و صدا از خواب بیدار شدم و با حالت خوابآلودگی وارد حیاط شدم تا ببینم طبقه بالا چه خبر است. به محض وارد شدن در حیاط صدایی پیچید و وارد اتاق شدم احساس کردم سقف خانه ویران شده است ولی خبری نبود.
با سر و صدای زیاد وارد حیاط شدم و در کمال ناباوری دیدم «فرشته» زن همسایه - مستأجرمان- کف حیاط افتاده است. نمیدانم مازیار شوهر فرشته چطوری وارد حیاط شده بود فقط پرسیدم چی شده که ناگهان با چاقو به سمتم حمله کرد و با التماس میگفتم کاری به من نداشته باش. با چاقو دو ضربه به شکمم و بعد از آن دو ضربه به سینهام زد که چاقو را از دستش گرفتم و به زمین انداخته و سپس افتادم زمین و دیدم که مازیار به سوی زنش برگشت و با برداشتن چاقو از روی زمین یک چاقو هم به شکم او زد.
نگران بچههایم بودم و نمیتوانستم کاری کنم فقط التماس میکردم با بچههایم کاری نداشته باشد که صدای بهار را شنیدم که میگفت مامان کجایی؟! دیگر هیچ چیز نشنیدم و گمان کردم با بچههایم کاری ندارد. چشمانم را به زور باز نگه میداشتم دیدم علی از رختخواب بلند شده و در حال فرار است تا بیرون برود و کمک بگیرد اما مازیار دنبالش رفت. خودم را به بیرون از خانه کشاندم. جلوی چشمانم روی پسرم نشسته بود، با التماس میگفتم کاری به بچههایم نداشته باش که دیدم بیرحمانه ضربه میزند. سپس به سمت من آمد و مرا به بیرون کوچه انداخت و با چاقو به صورتم ضربهای وارد کرد و از پشت گردنم را گرفت و چاقو را روی گردنم کشید.
شب وحشتناکی بود. پلیس از راه رسید و مازیار را دستگیر کرد، من گذشت
نخواهم کرد و این مرد باید در ملأعام اعدام شود. سپس مازیار برای دفاع از
خود در جایگاه قرار گرفت و گفت: من آن شب را به یاد نمیآورم. اعتیاد هم
ندارم اما گمان میکنم زنم در غذاهایم شیشه ریخته بود. هیچ چیز به خاطر
ندارم و فقط یادم است ساعت 12 شب دعواهایمان شروع شد و بعد از آن یک چاقوی
دسته مشکی از آشپزخانه برداشتم و هیچ چیز دیگری به خاطرم نمیآید.