ضرورت و تعریف و بیان مسئله
فرماندهی و مدیریت، همسایههای دیوار به دیواریاند که در حوزه تعریف و رویکردهای عینی شباهت و قرابت بسیار به یکدیگر دارند.
فرماندهی و مدیریت، سلسله ای از تصرفات منسجم به منظور تبدیل وضعیت یا کیفیت یک موضوع به وضعیت یا کیفیت دیگر از همان موضوع است. به عنوان مثال اگر جامعه رزمندگان دفاع مقدس به عنو.ان موضوع فرماندهی قرار گیرد، چنین فرماندهی به مفهوم اعمال تصرفات خاصی در انگیزه ها و تمایلات، اندیشهها و تفکرات، و رفتارها و رویکردهای عینی آن جامعه برای رساندن آن به وضعیت مطلوب و جدید در مواجه با دشمن خواهد بود.
شاخصههای فرماندهی و مدیریت
فرماندهی و مدیریت در معنای عام خود دارای چند شاخصه مهم است که میتوان از ایجاد توسعه همه جانبه در جامعه مذکور، بهره مندی از الگوی مطلوب توسعه، ومجموعه نگری و وحدت مبنا در رویکردهای فرماندهی و مدیریت نام برد. از سوی دیگر باتوجه به اینکه جامعه بشری در برابر دو جهت کلی مدیریت قرار دارد شاخصههای مدیریت اجتماعی نیز بر پایه همین دو جهت کلی تفسیر و تبیین میشوند. نوعی از مدیریت همه ابعاد و سرمایههای وجودی بشر را بر مبنای اصالت دنیا به سمت توسعه و پیچیدگی هر چه بیشتر سوق میدهد و نوع دیگری از مدیریت میکوشد تا اضلاع جامعه انسانی را به عبودیت و بندگی خداوند متعال پیوند بزند و ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را بر همین محور،طراحی نماید. در واقع، مدیریت الهی در مفاهیمی چون توسعه، الگوی مطلوب و مجموعه نگری دارای تفاوت بنیادین و معارض با مدیریت الحادی است و به آثار متفاوتی نیز منتهی میشود. گسترش عبودیت و بندگی، توسعه تعاون و ایثار و امنیت و کرامت از برکات فرماندهی و مدیریت الهی و افزایش استکبار و نزاع و نفی امنیت و عدالت، از آثار فرماندهی و مدیریت الحادی است.
برای تحلیل واکاوی و بازشناسی سیر تحول تدریجی راهبردهای فرماندهی و مدیریت جنگ تحمیلی مقدمتاً باید تفاوت مدیریت و فرماندهی را در این عرصه تبیین نمود. زیرا در طول اداره دفاع مقدس در طی جنگ این دو موضوع و واژه بعضاً به صورت مجزا یا ادغامی عمل نمودهاند.
آنچه باید قبل از تحلیل سیر تحول تدریجی فرماندهی و مدیریت در جنگ هشت ساله مورد دقتنظر قرار گیرد، بررسی زیرساختهای نظری این موضوع است براین اساس در گام اول بایستی به ضرورت، موضوع و تعریف مدیریت و فرماندهی پرداخت و در گام دوم به ضرورت،موضوع و تعریف و انواع مدیریتهای نظامی بپردازیم. پس از انجام گامهای پیشین آن گاه به تحلیل مدیریت و فرماندهی نظامی جمهوری اسلامی ایران در جریان جنگ هشت ساله در دو محور تفکر کلاسیک (سنتی) و غیرکلاسیک (انقلابی، چریکی ـ عاشورایی)خواهیم پرداخت و ضمن ارزیابی عینی هر یک با توجه به نوع کارکرد آنها به ارزیابی و دستاوردهای آنها مینشینیم.
عملیات کلاسیک: عملیاتی که براساس علوم و فنون شناخته شده و شیوه های کلاسیک نظامی انجام می شود که می تواند به دو صورت محدود و گسترده باشد.
الف) کلاسیک محدود: این نوع عملیات در منطقه ای محدود و براساس اهداف مشخصی در کوتاه مدت انجام می شود.
ب) کلاسیک گسترده: این نوع عملیات در منطقه ای گسترده و براساس اهداف نامحدود و زمان نامشخص انجام میشود.
عملیات غیر کلاسیک: عملیاتی که با شیوه های شناخته شده جنگ های کلاسیک انجام نمی شود، بلکه با شیوه های ابداعی و ابتکار و تدابیر فرماندهان جنگ انجام میشود که در دفاع مقدس با شیوههای ابداعی مبتنی بر ایمان و فرهنگ انقلاب اسلامی و بکارگیری عواملی چون شجاعت، شهادتطلبی، هوشیاری، سرعت عمل و غیره انجام میشده است.
قطعاً هر یک از دو تفکر دارای مبانی و پیش فرضهای خاصی در نظریه جنگ میباشند که تحلیل و بررسی آنها به تبیین فضای عینی تحقیق کمک شایانی خواهد نمود.
بررسی دوران فرماندهی و مدیریت دفاع مقدس در جنگ تحمیلی
پس از انجام این مراحل و قبل از ورود در موضوع اصلی بحث، به کلیاتی در مورد علل وقوع جنگ، و علل جنگ تحملیلی هشت ساله باید پرداخت و سپس مبحث فرماندهی را از ابتداء در قوارهها و زمانهای متفاوت مورد نظاره قرار داد که در یک شمای کلی عبارنند از :
1 ـ نقش امام خمینی(ره) به عنوان فرماندهی کل قوا
امام خمینی توانستند با اداره مطلوب جنگ اندیشه دفاعی خود را به بدنه جامعه اسلامی ایران بلکه دنیای اسلام منتقل نمایند تا از اینطریق بتوانند جنگ میان کفر و اسلام را نهادینه کنند و جنگ هشت ساله را به عنوان ابزار ارتقاء وجدان عمومی ملل جهان خصوصاً دنیای اسلام مطرح نمایند. قطعاً این امر در عوامل درونزا و برونزای جنگ تحمیلی بسیار مؤثر بود و باعث شد هم مقاومت داخلی در مقابل کفر و هم مقاومت بینالمللی در سطح جهانی در برابر نظام استکبار فزونی یابد. به دیگر بیان ایشان توانستند با این ابزار در نظام قدرت جهانی در درون و خارج مرزهای ایران اسلامی انگیزه و ایمان درونی معتقدین به اسلام را نسبت به ضرورت درگیری همهجانبه با کفر صد چندان کنند. موفقیت اساسی ایشان را در صحنه جنگ بایست در همین دو عرصه «درون» و «بیرون» ارزیابی نمود بگونهای که در درون، به ارتقاء نظام انگیزشی جامعه بر محور ایمان - و نه احساسات ناسیونالیستی - نائل آمدند و در بیرون از مرزها نبرد با کفر را به صورت یک فرهنگ در سطح جهانی و میان ملل اسلامی مطرح نمودند. این امر باعث شد جایگاه اسلام در نظام قدرت جهانی ارتقاء یابد و دشمن را در عرصههای بسیاری به انفعال کشاند والاّ آنها همواره برای چپاول ملل مستضعف راههای تعریف شدهای را دنبال میکنند. همین تحرک حضرت امام(ره) در این عرصه باعث انفعال دشمن و کم اثر شدن ابزارهای قدرت نظام استکبار در دیگر عرصهها شد. قطعاً قدرت عملکرد حضرت امام(ره) به اندیشه ایشان در خصوص حکومت دینی بازگشت داشت به اینکه چنین نظامی را تبلور خلافت تاریخی الهی صالحان در زمین و بر پایه دین حداکثر و توسعهیاب ارزیابی میکردند.
این اندیشه هیچگاه در مرزهای جغرافیای سیاسی که نوعاً توسط اجانب بر ملل مظلوم تحمیل شده است محصور نمیشود و همواره بدنبال توسعه قدرت اسلام در جهان است. طبیعی است استراتژی چنین دولتی درگیری همهجانبه با کفر باشد. بر همین اساس بود که ایشان همواره درگیری با دشمن را بعنوان مهمترین ابزار توسعه قدرت مطرح میکردند. با این وصف این استراتژی نبایست به عنوان ابزار توسعه قدرت نژادی، ملّی و سیاسی مطرح شود چون هدف حاکم بر این استراتژی چیزی جز توسعه قدرت جهانی اسلام نیست. این واقعیت از کلمات حضرت امام(ره) به خوبی مشهود است و در پیام ایشان که فوقاً به گوشههائی از آن اشاره شد منعکس است. در نظر ایشان جنگ ابزار تهذیب فردی و جمعی در سطح جهان است. بر این اساس جنگ بابٌ الی الجنه و دروازه بهشت است که ایشان از خداوند میخواستند:
خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا میداند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این ملّتها و آیندگان هستندکه به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.
خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند.
خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سرباختند!
خوشا به حال آنهایی که این گوهر را در دامن خود پروراندند!
خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را همچنان باز و ما را از وصول به آن محروم مکن.
خداوندا! کشور ما و ملّت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.
و از دیگر سو آنرا ابزار توسعه قدرت اسلام در جهان مطرح میکردند. در یک کلام از این منظر جنگ، هم بستر پرورش فرد است و هم بستر پرورش جامعه و توسعه قدرت آن در سطح ملّی و فراملّی مطرح میشود. در این حال جنگ پدیدهای مثبت است که هم عرصه نبرد با نفس را آماده میکند و هم عرصه ستیز با دشمن خارجی را. بدیهی است جنگ، هم ابزار تهذیب نفس خواهد بود و هم ابزار تهذیب اجتماع از رذائل و فرهنگ فاسد کفر و در یک کلام ابزار اقامه ایمان در دو بُعد فردی و اجتماعی.
این اندیشه باعث شد که از یکسو مقاومت حضرت امام(ره) و پیروان ایشان در درون مرزها تعیین کننده و مؤثر باشد و هم در خارج، وجدان عمومی برای محدود کردن نظام اقامه کفر و مفاسد ارتقاء یابد والاّ اگر قرار بود رهبری جنگ به این پدیده به عنوان ابزار پالایش فرد و اجتماع ننگرد و آنرا در محدوده ضیق و غیر کارآمد نژادی، قومی و ملّی محدود کند حتماً چنین برکاتی در داخل و خارج مرزها و کلاً جهان اسلام پدید نمیآمد. طبیعی بود در این حال نه اصولاً پدیدهای قوی برای حضور در جنگ ایجاد میشد و نه این انگیزهها میتوانست پیروزیهای بزرگ نظامی را رقم زند. حضرت امام(ره) توانستند با این اندیشه هم به جنگ به عنوان پدیدهای مثبت نگاه کنند و هم آنرا ابزار تهذیب فردی و اجتماعی قرار دهند و هم از انگیزههای مذهبی رزمندگان برای پیشبرد جنگ استفاده کنند. حال آنکه اگر یک رهبر نژادی، قومی و ملی بخواهد جهان را عرصه نبرد با دشمن قرار دهد هرگز موفق نخواهد شد چون اعتقاد او به نژاد یا قوم یا ملیت خاص، قید بزرگ نبرد او با طرف مقابل خواهد بود و پیداست این عرصه هیچگاه به گستره کره خاک نمیباشد. در عین آنکه چنین ابزار ضیقی نمیتواند بعنوان وسیله پالایش و تهذیب فردی و اجتماعی کارآئی داشته باشد.
به تعبیر بهتر اگر صبغه مادی و دنیوی بر نظام انگیزش اداره جنگ حاکم شود بستر پرورشی خاصی فراهم میشود که به نوعی دیگر انگیزهها و تمایلات نیروی انسانی شرکت کننده در این جنگ را جهت میدهد و سهم تأثیر آن در سطح جهانی غیر از حالتی خواهد بود که بر آن، نظام انگیزه الهی و دینی حاکم شود. اصولاً در جنگهای نژادی و قومی، انگیزه ایمان پشتوانه نبرد با دشمن قرار نمیگیرد و ابزار پرورش ایمان محسوب نمیشود و صرفاً برد آن در گستره حضور آن نژاد یا قوم خلاصه میشود حال آنکه حضرت امام(ره) توانستند هر سه کار را انجام دهند؛ یعنی با ابزار جنگ به پرورش درونی، توسعه قدرت جهانی و استفاده بهینه از انگیزه مذهبی برای پیشبرد جنگ نائل شوند. بدیهی است منظور از این انگیزهها صرفاً تمایلات مذهبی رزمندگان اسلام در درون مرزهای جغرافیایی نبود بلکه شامل انگیزه، اندیشه و رفتار سازماندهی شده نیروهای اسلام در سراسر جهان میشد که توانست به عنوان یک مقدور برونی رفتار دشمن را در درگیری با ما کنترل نماید.
بر پایه این اندیشه که جنگ، ابزار درگیری با دشمن هست هیچگاه جنگ ما بر علیه نظام استکبار تمامی نخواهد یافت. ایشان بارها و بارها بر این نکته تأکید و تصریح داشتند. لذا اگر در ادبیات حضرت امام(ره) دقت شود تعابیری همچون جنگ کفر و ایمان یا جنگ فقر و غنا و امثال آن همگی به این اندیشه بازگشت دارند. طبعاً صحیح نخواهد بود اگر از این تعابیر، مفهوم غیر الهی اراده شود مثلاً جنگ فقر و غنا را به اندیشه مارکسیستی ارجاع دهیم. هنر مدیریت ایشان در جنگ نیز به همین امر باز میگشت که توانستند جنگ نظامی دو کشور را در جغرافیای سیاسی به جنگ استضعاف و استکبار یا کفر و ایمان تبدیل نمایند و چارچوب تنگ ترسیم شده توسط نظام کفر که جنگ را در مرزهای سیاسی خلاصه میکند بشکنند
امروز خمینی آغوش و سینه خویش را برای تیرهای بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها و موشکهای دشمنان باز کرده است، و همچون همه عاشقان شهادت، برای درک شهادت روزشماری میکند. جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد و ما باید در جنگ اعتقادیمان، بسیج سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم.
جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست؛
جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج فارس نیست؛
جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست؛
جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهای شرق و غرب نیست؛
جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور؛
جنگ ما جنگ پابرهنگی علیه خوشگذرانیهای مرفهین و حاکمان بیدرد کشورهای اسلامی است.
این جنگ سلاح نمیشناسد؛
این جنگ محصور در مرز و بوم نیست؛
این جنگ خانه و کاشانه و شکست و تلخی کمبود و فقر و گرسنگی نمیداند.
این جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزشهای اعتقادی - انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوشگذرانی است.
جنگ ما، جنگ قداست، عزّت و شرف و استقامت علیه نامردمیهاست.
ایشان با همین اندیشه توانستند از بدنه جهان اسلام سربازانی غیرتمند برای دفاع از کیان اسلام گزینش و تربیت کنند و دشمن را در محدود کردن قدرت اسلام در یک مرز خاص ناکام بگذارند.
ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بینالملل اسلامیمان بارها اعلام نمودهایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کمکردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعهطلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ میگذارند از آن باکی نداریم و استقبال میکنیم ما در صدد خشکانیدن ریشههای فاسد صهیونیسم، سرمایهداری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفتهایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیدهاند نابود کنیم و نظام اسلام رسولاللَّه(ص) را در جهان استکبار ترویج نمائیم و دیر یا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود.
من به صراحت اعلام میکنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیاء هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایهگذاری میکند و دلیل هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاهطلبی و فزونطلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد.
لذا از یکسو به پرورش نیروهای شهادتطلب و از جان گذشته پرداختند و در پیامهای خود خاضعانه میفرمودند:
در این دلهای شب با خدای تبارک و تعالی مناجات کنید، از خدا بخواهید که شما را توفیق بدهد، توفیق شهادت بدهد، توفیق عزت بدهد، شهادت عزت شماست، شما نترسید از هیچ چیز.
برادران من! خواهران من! عزیزان من! مصمم باشید، از ترور نترسید، از شهادت نترسید و نمیترسید. شهادت عزت ابدی است، حیات ابدی است. آنها از شهادت بترسند و از مردن بترسند که مردن را تمام میدانند و انسان را فانی، ما که انسان را باقی میدانیم و حیات جاودانه را بهتر از این حیات مادی میدانیم، برای چه بترسیم.
و از دیگر سو کانونهای بحران بسیاری را بر علیه نظام استکبار در درون نظام قدرت جهانی تعبیه کردند. ایشان به خوبی بر مقدورات جهان اسلام در مقابل کفر وقوف داشتند و از تعریف کردن مقدورات صرفاً در محدوده مقدورات طبیعی پرهیز داشتند ایشان مقدورات انسانی را مهمترین و مؤثرترین امکانات جهان اسلام ارزیابی میکردند و کاروساز استفاده مطلوب از این مقدورات را به خوبی میشناختند تا جایی که توانستند از این امکانات به نحو چشمگیری در نظام موازنه قدرت جهانی استفاده کنند.
2 ـ نقش آیت الله خامنه ای به عنوان نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع
امام خمینی طی حکمی ایشان را به عنوان نماینده خود در دوران فرماندهی کل قوای ابوالحسن بنی صدر در شورای عالی دفاع منصوب نمود.
جناب حجت الاسلام آقای حاج سید علی خامنهای- دامت افاضاته.
برای تشكیل شورایعالی دفاع ملی بر مبنای اصل یكصد و دهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران جنابعالی به عنوان مشاور از قِبَل اینجانب منصوب میشوید. و چون ما در وضع استثنایی در این موقع هستیم، لازم است با كمال دقت و بررسی كامل گزارش جامع و دقیق در هر هفته از رویدادهای داخلی در ادارات مختلف ارتش برای اینجانب ارسال دارید ..
- 20 اردیبهشت 59.
- روح اللَّه الموسوی الخمینی
3 ـ نقش دکتر ابوالحسن بنی صدر به عنوان رئیس جمهور و فرماندهی کل قوا
امام خمینی برای اولین و آخرین بار فردی را که به عنوان فرماندهی کل قوا منصوب نمود، رئیس جمهور وقت یعنی ابوالحسن بنیصدر بود.
جناب آقای بنی صدر، رئیس جمهور ایران.
در این مرحله حساس كه احتیاج به تمركز قوا بیشتر از هر مرحله است جنابعالی به نمایندگی اینجانب به سمت فرماندهی كل نیروهای مسلح به ترتیبی كه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تعیین كرده است منصوب میشوید. امید است با شایستگی كه جنابعالی دارید امور كشوری و لشكری و قوای مسلح به نحو شایسته و با موازین اسلامی جریان پیدا كند. از خداوند تعالی توفیق همگان را در خدمت به ملت اسلامی خواستارم ..
ـ روح اللَّه الموسوی الخمینی.
بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران، با توجه به ویژگی های شخصیتی و فکری خود، سعی داشت بر تمامی امور کشور مسلط شود. وی پس از دریافت حکم «فرماندهی کل قوا» به جای اینکه از این موقعیت برای پیشبرد منافع ملی و امور جنگ بهره جوید، از آن برای تشدید اختلاف بین ارتش و سپاه و تحکیم موقعیت خود علیه نیروهای خط امام استفاده می کرد و همین مسئله باعث ناتوانی کشور در دفع تجاوز عراق در ماه های اول جنگ شد. وی در پاسخ به اینکه چرا از اشغال سرزمین های ایران توسط ارتش عراق جلوگیری نمی شود، می گفت باید فعلاً زمین داد تا زمان را به دست آورد.
در دوره فرماندهی بنی صدر، در شش ماهه اول جنگ تا 26 اسفند 1359، چهار عملیات بزرگ طرحریزی و اجرا شد که به دلیل اتخاذ استراتژی غلط جنگ کلاسیک، تمامی آنها با شکست مواجه شد:
عملیات اول: در 23 مهر 1359 در غرب کرخه اجرا شد که قرار بود با دو لشکر، تمام منطقه عملیات فتحالمبین را آزاد کنند. در طرح این گونه پیش بینی شده بود که وقتی به فکه رسیدند به سمت العماره و چزابه بروند که موفقیتی نداشت.
عملیات دوم: در سوم آبان 1359 در جاده ماهشهر ـ آبادان اجرا شد که قرار بود با یک لشکر حصر آبادان را بشکنند که در این عملیات هم شکست خوردند.
عملیات سوم: عملیات نصر یا هویزه در 15 دی 1359 اجراشد که قرار بود با دو لشکر زرهی، کل منطقه عملیات بیت المقدس را آزاد کنند، خرمشهر و تنومه را هم بگیرند ودر شرق بصره پدافند کنند. این عملیات هم شکست خورد.
عملیات چهارم: با نام توکل در جاده ماهشهر ـ آبادان برای شکستن حصر آبادان طرح ریزی شده بود و در 20 دی 1359 به اجرا در آمد که آن هم شکست خورد.
بنی صدر بعد از این تلاش های ناکام، سه راه حل پیشروی خود داشت:
1 ـ این سلسله عملیات ها را ادامه بدهد، که توان و روحیه لازم برای ادامه چنین سیاستی در وی وجود نداشت.
2 ـ تغییر رویه و بینش بدهد و حضور سپاه و بسیج را به طور قطعی و در صحنه جنگ بپذیرد که این راه حل با توجه به تفکر بنی صدر و بافت حاکم بر ارتش امکان پذیر نبود.
3 ـ با تشدید بحران های داخلی به موفقیت های سیاسی اتکا نماید و از این طریق هم شکست در جبهه های جنگ را پوشش دهد و هم قدرت خود را در داخل تثبیت نماید.
بنی صدر در مواجهه با سه راه حل فوق به دلایل گوناگون راه سوم را انتخاب کرد و در مقابل امام خمینی و یاران امام صفآرایی کرد. با آغاز مرحله سیاسی تلاش های بنی صدر، ارتش در صحنه جنگ، استراتژی آفندی را رها کرد و به پدافند پرداخت. به این ترتیب بنیصدر با دامن زدن به اختلافات بین ارتش و سپاه و بسیج همچنین اختلاف با سایر مسئولان سیاسی نتوانست اقدامی در جهت بازپس گیری مناطق اشغالی به عمل آورد ونهایتاً با تن دادن در همکاری با مجاهدین خلق (منافقین)، یک بحران داخلی سیاسی ـ نظامی را در خرداد 1360 در کشور به وجود آورد که برای ارتش عراق امر مطلوبی محسوب میشد.
بنابراین بنی صدر با کمک برخی از فرماندهان که تنها راه دفاع را تمسک به اندیشههای کلاسیک میدانستند 4 عملیات کلاسیک را در جبهههای جنوب انجام داد که همگی منجر به شکست و عقبنشینی نیروها گردید. بیشک دفاع و جنگ ما یك جنگ نامتقارن بود و توازن نیروها به گونهای نبود كه در جنگ كلاسیك تعریف میشود. اگر ما میخواستیم میدانهای درگیری و نحوة آرایش نیروهای و نحوه موازنه قوا را به صورت كلاسیك تنظیم كنیم، و آن را مبنای پیروزی و شكست قرار بدهیم از همان اول شكست خورده بودهایم. اگر جنگ ما تبدیل شده بود به جنگ اسلحه، و تلقی مان این بود كه ما با همان اهداف و با همان ابزار و همان میدانهای كلاسیك كه آنها وارد جنگ میشوند وارد درگیری شویم، قاعدتاً شكست خورده بودیم. یكی از علل ضعف بنیصدر و اصحاب او هم همین محاسبات بود.
الان هم در موازنه جهانی همینگونه است. اگر ما احساس كنیم جنگ ما جنگ كلاسیك است وجنگ تكنولوژی در مقابل همان تكنولوژی است، و آرایش درگیری ما همان آرایش تعریف شده در جنگهای كلاسیك باشد از اول باید اعلام شكست كنیم، از اول باید معتقد باشیم كه در موازنه ما ضعیفتر هستیم و بنابراین دلیلی ندارد ما وارد این درگیری شویم. باید شرایط جهانی را بپذیریم.
اما این كه ما توانستیم حضور پیدا كنیم و شرایط و موازنه جهانی را به نفع اسلام تغییر دهیم ناشی از همین است كه امام(ره) انگیزههای درگیری را ارتقاء بخشیدند. انگیزههایی كه وارد میدان شدند انگیزة دفاع از اسلام، توسعه معنویت، گسترش عبادت خدای متعال بود و تبدیل شد به انگیزه فداكاری و وصال در راه خدای متعال كه ما آن را شهادت طلبی میدانیم.
وقتی انگیزه ارتقاء پیدا كرد، میدانهای درگیری هم تغییر پیدا میكند. میدانهای درگیری ما فقط در حوزه ابزار نیست. اصل در جهاد و درگیری، درگیری ارواح است و هدف برتری مادی نیست. بلكه ایجاد بصیرت بیشتر و بیداری بیشتر است. به تعبیر دیگر، میدان درگیری، میدان درگیری دو جبهه حق و باطل و نیروهای انسانی برای ایجاد بصیرت و بیداری در بین بشر و بیدار شدن فطرتها است. و در اینجا فداكاری، ریسك خطر، شهادت و خون دادن ابزار است. كه همان استراتژی غلبه خون بر شمشیر است. و همین استراتژی مدیریت روانی عالم و تغییر وضعیت روانی جهان و طبیعتاً تغییر موازنه مدیریت نیروهای انسانی است. این كاری است كه امام(ره) با بصیرت انجام دادند.
براساس انگیزه شهادتطلبی، آرایش نیروها به گونه دیگری بود ـ همان بود كه در لبنان بعد از شكست اشغالگران در سال 82 اتفاق افتاد ـ . بعد به سایر نقاط جهان هم تسری پیدا كرد. شیوهای كه دشمن در مقابل او احساس ضعف میكرد و با متهم كردن آن به "تروریسم" به دنبال كنترل آن بوده و هست. در این موازنه امداد غیبی، جای ویژه دارد.
شیوه جنگی ما شیوه كلاسیك نبود، مقاومتی هم كه كردیم و غلبهای هم كه پیدا شد ـ حتی در میدانهای نظامی ـ مبتنی بر قواعد متعارف كلاسیك نبود. چه بسیار مواقع بود، كه حمله میكردیم و پیروز میشدیم در حالی كه قواعد پیروزی بر اساس محاسبات كلاسیك نبود. مثلاً توازن نیروی ما سه به یك هم نبود. یا دفاع میكردیم و پیروز میشدیم و آن توازنی كه در مقام دفاع میگویند نبود. یعنی حتی نیروهای ما یك سوم آنها هم نبود. ما در دفاع از خرمشهر تا چهل روز، و حفظ آبادان تا آخر، توازن نیروهایمان این گونه نبود. حتی در بعضی ازجبههها گاهی، ما یك تك دشمن را كه با یك تیپ كامل انجام میشد، با چند نفر نیروی محدود شكست دادیم. موارد زیادی از این نمونه داریم.
4 ـ نقش شهید مصطفی چمران و سپهبد صیاد شیرازی و محسن رضایی
جناب آقای دكتر مصطفی چمران- ایده اللَّه تعالی.
برای تشكیل شورایعالی دفاع ملی بر مبنای اصل یكصد و دهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، جنابعالی به عنوان مشاور از طرف اینجانب منصوب میشوید.
و در این موقع چون در وضع استثنایی هستیم، لازم است هر هفته با بررسی كامل و با كمال دقت رویدادهای داخلی ادارات مختلف ارتش را برای اینجانب ارسال دارید ..
ـ به تاریخ 20 اردیبهشت ماه 1359. ـ روح اللَّه الموسوی الخمینی.
* * *
محضر شریف فرمانده كل قوا، حضرت امام خمینی- مد ظله العالی.
با توجه به انتصاب تیمسار ظهیر نژاد به سمت ریاست ستاد مشترك ارتش جمهوری اسلامی ایران، به موجب تصویب شورایعالی دفاع در جلسه فوق العاده 9 مهرماه 1360 بر اساس بند (د) اصل 110 قانون اساسی، جناب سركار سرهنگ علی صیاد شیرازی، فرمانده عملیات شمال غرب به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران خدمت حضرتعالی پیشنهاد میگردد ..
ـ رئیس شورایعالی دفاع ـ اكبر هاشمی رفسنجانی- 9 مهرماه 1360
بسمه تعالی.
موافقت میشود.
9 مهرماه 1360 ـ روح اللَّه الموسوی الخمینی.
.
* * *
جناب آقای محسن رضایی.
شما را به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب مینمایم تا با تعهد و مسئولیت كامل وظایف محول را انجام داده و در هماهنگی با سایر نیروهای مسلح جدیت نمایید. بدیهی است كه كلیه پاسداران با تبعیت از فرماندهی در حفظ استقلال و انتظام كوشا میباشند. توفیقات جنابعالی را در این امر خواستارم ..
ـ روح اللَّه الموسوی الخمینی.
این افراد با اندیشههای دفاعی خود در حقیقت نقطه مقابل اندیشه کلاسیک و سنّتی حاکم بر مدیریت جنگ بودند. به عبارت دیگر اندیشه نوین انقلابی بود که ما از سال دوم جنگ از سیستم و تفکر کلاسیک سنّتی به سوی یک تفکر «انقلابی» در عرصه نظامی روی آوردیم و عملاً تفکر سنّتی را ذیل تفکر نوین انقلابی قرار دادیم. این تحول، برخاسته از تحولی بود که از متن انقلاب و افکار امام راحلرحمه الله آغاز شده بود. مشخصه اصلی این تفکر، تکیه بر خصائص انسانی است به گونهای که ابزار، طفیل وجود انسان توحیدی قرار میگیرد. گرچه در تفکر کلاسیک هم انسان در کنار ابزار معنا پیدا میکند و از یک جایگاه فرعی برخوردار است اما در تفکر نوین انقلابی، این انسان است که به عنوان محور فعالیتهای نظامی، ابزار را تولید کرده و آنها را به خدمت میگیرد. در تفکر سنّتی، شعار «ابزار به اضافه انسان» مطرح است و در تفکر انقلابی «انسان به اضافه ابزار» پس در هر دو تفکر، دو مؤلفه «ابزار» و «انسان» با دو جایگاه کاملاً متفاوت رخ نشان میدهند و همین امر مهمترین تفاوت میان دو مکتب کلاسیک و انقلابی به شمار میرود.[1]
در این اندیشه که به جنگ غیرکلاسیک و عاشورایی معروف بود، انگیزههای انسانی از موقعیت ویژهای برخوردار بودند که با ارتقاء آن، انسان خواهد توانست به بیش از دنیا بسنده کند که شرط وصول بدان، عبور از دنیاست. این انگیزه، پتانسیل و قدرتی را ایجاد مینماید که غیرقابل تصور است و میتواند یک تاریخ را تحتتأثیر قرار دهد. حادثه جانگداز عاشورا که به حسب ظاهر، حادثه کوچک و از نظر فیزیکی بسیار محدود بود، با تأمل و محاسبات دقیق میتوان این حقیقت را به دست آورد که حتی خصلتهای فیزیکی آن بینهایت بود که به مرحله ظهور رسیدند. این حادثه فارغ از آثار فیزیکی آن، در تاریخ اثر نهاد و تداوم تاریخی پیدا نمود و به یک جوشش تاریخی، آزادیخواهی، معنویت و شهادتطلبی و فداکاری تبدیل گردید. آثاری که از این حادثه در تاریخ پدید آمده صرفاً به دلیل ظرفیت عبودیت و انگیزههای انسانی عاشورائیان است.
بنابراین یکی از رموز پیروزی در جنگ که از دستاوردهای آن محسوب میشود، پرورش نیروی انسانی بر محور ایمان به خدای متعال بود. جنگ هشتساله یکی از مهمترین ابزار مدیریتی بود که در هدایت آن به گونهای ایشان عمل نمود که هرگز در مسیر دفاع، هویت ناسیونالیستی به خود نگرفت. در هیچیک از پیامهای امام خمینی مسئله عرب و عجم نبود، تنها مسئله اسلام بود که محور و متغیر اصلی بود.