به گزارش سرویس حوزه ومراجع 598 یه نقل از رسا، حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی در درس اخلاق خود در روز پنجشنبه، ضمن خیر مقدم به همه حضار اعم حوزوی و دانشگاهی، سپاهی و نیروی انتظامی اظهار داشت: در آستانه رحلت امام پنجم امام باقر (علیه آلاف التحیّة و الثناء) هستیم این تسلیت را به پیشگاه ولیّ عصر (ارواحنا فداه) تعزیت عرض میکنیم و در آستانه روز تاریخی و سرنوشتساز سیزده آبان هستیم که به ارواح شهدای این ایام درود میفرستیم و پیروزی این ایّام را به پیشگاه ولیّ عصر تهنیت عرض میکنیم و سقوط روزافزون استکبار و صهیونیست را هم از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم و بیداری اسلامی خاورمیانه را هم به فال نیک میگیریم که امیدواریم به برکت خونهای پاک شهدا, مسلمانهای سراسر عالَم مخصوصاً بحرین و یمن و مصر و تونس و امثال اینها از موفقیّتهای ویژهای برخوردار باشند.
وی در ادامه افزود: بحثهای روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه میشد: بخش اول مسائل اخلاقی بود بخش دوم شرح کوتاهی از نهجالبلاغه امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که آن هم وابسته به مسائل اخلاقی است. مستحضرید که اخلاق غیر از فقه است ادلّه فقهی با امر و نهی و وجوب و حرمت تأمین میشود ادلّه اخلاقی با این عناوین اعتباری و احکام تبیین نمیشود با آن واقعیّتهای خارجی بیان میشود نمونه این دو فرع را هم و دو رشته را هم از آیات قرآن کریم ملاحظه فرمودید آنجا که خدا میخواهد مسئله فقهی را مطرح کند میفرماید ظلم حرام است ظلم نکنید با صیغه نهی دارد که ظلم نکنید یا مال مردم را بدون رضایت و اذن آنها نگیرید اینها امر و نهیهای فقهی است که کاربرد فنّ شریف فقه است ولی در مسائل اخلاقی آنجا که بخواهد بفرماید ظلم حرام است نمیگوید ظلم حرام است و ظلم نکن! میفرماید ظالم هیزم جهنّم است یعنی جهنّم حق است, آتش جهنم حق است, هیزم جهنّم حق است ولی هیزم جهنم را از جهنم نمیآورند ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ حَطب یعنی هیزم, قاسِط یعنی کسی که اهل قَسط است قَسط در مقابل قِسط است آن قَسط با جور همراه است این قِسط با عدل همراه است
این مفسر قرآن کریم ادامه داد: خداوند متعال میفرماید ظالمان در جهنم گُر میگیرند و آتش قیامت هم مثل آتش دنیا نیست آتش دنیا از بیرون شروع میکند درون را میسوزاند ولی آتش قیامت از درون شروع میشود و بیرون را میسوزاند. اگر جایی آتشسوزی شد بالأخره اول به لباس انسان سرایت میکند بعد به بدن انسان بعد به درون, البته آتشی که در دنیا باشد و درونسوز باشد ما نداریم فقط پوست و گوشت را میسوزاند و از بین میبرد, اما آتش قیامت دو خصوصیّت دارد یکی روحسوز است از درون شروع میشود نه درون یعنی شکم یا دل, درون یعنی روح ما چنین آتشی در دنیا که روح را بسوزاند نداریم.
حضرت آیت الله جوادی آملی تاکید کرد: خداوند در قرآن میفرماید: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ فؤاد, روح, قلب با نارالله سوخته میشود آنگاه به بیرون سرایت میکند اعضا و جوارح را برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ نساء میسوزاند که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ این آتش قیامت که از درون شروع میشود و بیرون را میسوزاند این با خود هیزم کار دارد منتها هیزم در دنیا یک بار سوخته میشود و خاکستر میشود ولی هیزم آخرت نسوز است ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ آنهایی که ظالماند چه ظلمهای جهانی نظیر آنچه استکبار و صهیونیست کردند و میکنند یا ظلمهای مقطعی البته درکات آنها بیش از درکات دیگران است ولی بالأخره ظلم, شعله است. فرمود این ظالم هیزم جهنم میشود و هیزم نسور ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم﴾ هم از درون شعله شروع میشود که ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ که چنین آتشی ما در دنیا نداریم که از دو جهت با آتش قیامت فرق داشته باشد یکی اینکه آتش قیامت از درون شروع میشود بیرون را بعد میسوزاند ما چنین آتشی در دنیا نداریم یک وقت آتش را در درون میبرند آن یک مطلب دیگر است یک وقت آتش روشنشده در بیرون اول بیرون را میسوزاند دوم اینکه آتشی که روحسوز باشد ما چنین آتشی در دنیا نداریم فقط گوشت و پوست را میسوزاند این دو ویژگی برای ظلم است برای اینکه ظالم اول تصمیم میگیرد, اراده میکند, نیّت دارد این پلیدیها از درون شروع میشود بعد شروع میکند به کارهای بیرونی که دست و پا به وسیله اراده و عزم او بیراهه میروند این میشود مسئله اخلاق.
وی همچنین با اشاره به فرق جوهری فن اخلاق و فقه تصریح کرد: پس بنابراین یک فرق عمیق جوهری بین فنّ اخلاق و فنّ فقه هست در فنّ فقه بارها به عرضتان رسید میگویند چه در گفتار، چه در نوشتار, چه در رفتار به دیگران نیش نزنیم آبروی کسی را بیجهت نبریم اگر کسی مسلوبالحیثیه است دستگاهی هست و حساب و کتابش جدا اما انسان بیخود و بیجهت آبروی دیگری را ببرد این حرام است این کار فقه است یعنی فقیه میگوید غیبت حرام است, تهمت حرام است, آبرو بردن مؤمن حرام است و اینها; اما در فنّ اخلاق نمیگویند که این حرام است در فنّ اخلاق میگویند تیغی است در جهنّم «ضریع» این تیغ غذای کسی است که به دیگران نیش زده است ﴿لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٍ﴾ است این طعام خاطئین است ﴿لاَیَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ﴾ و مانند آن.
این مفسر قرآن کریم ادامه داد:اخلاق با باطن ما کار دارد با باطن عمل کار دارد نه اینکه این کار حرام است بنابراین یک مِیْز جوهری عمیق بین فنّ اخلاق و فنّ فقه هست آنجا که سخن از باید و نباید هست آنجا که سخن از واجب و حرام است میشود فقه, آنجا که سخن از هیزم جهنم و تیغ جهنم و خار جهنم و چرک جهنم است میشود اخلاق. غِسلین یعنی چرک دیگر, فرمود اینها ﴿لاَیَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ﴾ افرادی که گرفتار خطای فکریاند عمداً یا خطیئه عملیاند عمداً اینها چرکخوران جهنماند غذایشان همین است در دنیا چرک میخوردند در آخرت هم چرک میخورند.
وی در ادامه ضمن اشاره به فرق انسانهای معمولی با معصومین(ع) گفت: فرق ما با امام معصوم مثل امام باقر, امام صادق, ائمه(علیهم السلام) این است که اینها درون این مردمآزاری را میبینند برخی از شاگردان آنها هم گفتند ما به جایی رسیدیم که افرادی که آتشبیار معرکهاند و باعث اختلاف جامعه هستند اینها که حرف میزنند ما میبینیم از درون اینها آتش میجوشد از دهن اینها آتش دارد در میآید اینها مخصوص انبیا نیست البته آن قلّه و کمال نهایی را انبیا دارند ولی شاگردانی که راه آنها را طی میکنند همان حارثةبنزید که مرحوم کلینی قصّهاش را نقل کرد که فرمود: «أصبحتُ کأنّی أنظر إلی عرش الرحمن بارزا» گویا بهشت و اهلش را میبینم, گویا جهنم و اهلش را میبینم از همین قبیلاند. بنابراین این مخصوص انبیا نیست آن مرحله عالیهاش مخصوص انبیاست دیگران هم بتوانند آن کاری بکنند که مسیحا میکرد منتها در حدّ خاصّ خودشان. بنابراین گاهی ائمه(علیهم السلام) دستور فقهی میدهند میگویند این کار حرام است انجام ندهید گاهی میگویند چرک نخورید این چرکخوری یعنی حرامخوری, ستم نکنید میشود حکم فقهی, هیزم جهنم نشوید میشود حکم اخلاقی,
حضرت آیت الله جوادی آملی افزود: بخشهای قرآن کریم مسائل اخلاقی را با یک فرهنگ و ادبیات مطرح میکند بحثهای فقهی را با فرهنگ دیگر مطرح میکند همینها در بیانات ائمه(علیهم السلام) هم هست گاهی امام(سلام الله علیه) دستور فقهی میدهد به صورت امر و نهی, گاهی میگوید این چرک چیست این را رها بکن! این سمّ چیست این را رها بکن! آن جریان قصّهای که بعد از جریان عقیل در نهجالبلاغه آمده از همین قبیل است که فرمود این مال حرام این رشوه این سمّ است و سمّ را یک انسان عاقل نمیخورد.
وی تصریح کرد: مطلب بعدی آن است که اخلاق که به تهذیب نفس برمیگردد این جزء شعب فرعی جهانبینی است ما چگونه خودمان را سالم نگهبداریم, تطهیر کنیم, تهذیب کنیم اینها جزء جهانبینی است ما جزئی از جهانیم جهان چه خبر است؟ چقدر است؟ هر اندازه که جهان را دیدیم در تهذیب نفس موفقتریم بعضیها نزدیکبیناند (یک) بعضیها دوربیناند (دو) برخیها دوربیناند (سه) بین دوراندیش و دُوراندیش و نزدیکاندیش که سه مکتب مختلف است فرقهاست. آنها که نزدیکبیناند نزدیکاندیشاند خیال میکنند دنیا یک بار مصرف است میگویند ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ ما از گهواره تا گوریم و دیگر هیچ و مرگ, پوسیدن است نه از پوست به در آمدن و بعد از مرگ خبری نیست این دنیا را یک بار مصرف میداند نزدیکبین است اگر هم بخواهد اخلاق داشته باشد اخلاق یک بار مصرفی است که او را تا گور حفظ بکند همین! برخیها یک بار مصرفی نیستند چند بار مصرفیاند اما دُوراندیشاند نه دوراندیش اینها همان تناسخیهای هند و امثال هندند میگویند ما مبدأ را قبول داریم نظام بر اساس حق و عدل اداره میشود آن آفریدگار حکیم است آن آفریدگار عادل است هر کسی در برابر حکمت خدا و عدل خدا مسئول است اگر بد کرد باید کیفر ببیند اگر خوب انجام داد باید پاداش ببیند منتها پاداش و کیفر در همین دنیاست و نه دنیای دیگر و قیامت, انسان که مرد باید کیفر یا پاداش عمل خود را ببیند اگر طالح بود این روحش به بدن نوزادی تعلّق میگیرد و سرنوشت تلخ و مشئوم به دنبال اوست او رنجها و عذابها را میبیند تا کیفرش داده بشود و اگر این روح صالح بود نه طالح به بدن نوزادی تعلّق میگیرد که او در رفاه است و در کمال آسایش به سر میبرد اینها دُوراندیشاند یعنی میگویند انسان چندین بار در همین دنیا رفت و آمد میکند تا سرانجام بالأخره به جایی برسد اینها مسئله برزخ و مسئله معاد و بهشت و جهنمی که انبیا آوردند برایشان حل نشده است کیفر را قبول دارند پاداش را قبول دارند حکمت را قبول دارند عدل را قبول دارند منتها میگویند در همین دنیا محاسبه میشود لذا اگر کسی خواست مسئله معاد را ثابت کند صِرف اینکه خدا عادل است صِرف اینکه خدا حکیم است پاداشی باید باشد کیفری باید باشد اینها کافی نیست چون این را تناسخیها هم قبول دارند باید چند کار کرد یکی حکمت خدا را, عدل خدا را ثابت کرد و یکی اینکه ثابت کرد که محال است آن کیفر و پاداش در دنیا انجام بگیرد چون دنیا دار تکلیف است نه دار پاداش حتماً باید جهانی باشد که پاداش و کیفر در آنجاست تکلیف در آنجا نیست و آن مرحله سوم است میشود دوراندیشی نه دُوراندیشی انسان میشود دوراندیش, ورای دنیا را میبیند پشت سر دنیا, برزخ را میبیند پشت سر برزخ, صحنه معاد را میبیند پشت سر استقرار معاد آن پنجاه هزار سال که پنجاه موقف است آن را میبیند پشت سرش که انشاءالله بهشت است میبیند و ابدیّت را درک میکند و میگوید من موجود ابدی خواهم بود ابدیّت دیگر با میلیاردها سال قابل ارزیابی نیست انسان یک میلیارد سال یا دو میلیارد سال بماند نیست چون یک چیز ابدی نه متزمّن است و نه محدود, زمانمند نیست که بگوییم او یک میلیارد سال باید بماند لذا کارهایی میکند که ابدی باشد و آن اعتقاد مجرّدانه است آن نیّت پاک مجرّدانه است آن تخلّق به اخلاق مجرّدانه است آن تشبّه به فرشتگان است
استاد درس خارچ حوزه علمیه قم در ادامه تاکید کرد: شما میبینید در کتابهای فقهی ما فقهایی که میخواستند تشویق کنند مسئله اخلاق را به فقه نزدیکتر کردند اینچنین فرمودند همین صاحب جواهر(رضوان الله علیه) مطلبی دارد که بعدها در عروه مرحوم آقا سیّد محمدکاظم یزدی(رضوان الله علیمها) آمده ایشان میفرمایند در فضیلت روزه همین بس که انسان شبیه فرشته میشود این را در فضیلت روزه دارند اگر انسان بتواند شبیه فرشته بشود خب چرا شبیه دیو و دد بشود این راه هست این را به ما گفتند که در روزه گرفتن این حرفی است که بزرگانی مثل صاحب جواهر و امثال صاحب جواهر میگویند دیگر این اختصاصی به روزه گرفتن ندارد انسان مواظب چشمش باشد مواظب گوشش باشد مواظب غذایش باشد که حرامخوری نکند حرامگویی نکند حرامبینی نکند حرامروی نکند این شبیه فرشته است. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد هشت کافی نقل کرده است که شاگردان حضرت که روزها خدمت حضرت میرسیدند گذشته از آن مسائل فقهی, مسائل اخلاقی را هم حضرت مطرح میکردند میفرمودند: «هل مِن مبشّرات» دیشب در عالم رؤیا چه دیدید؟ شاگردان حضرت شاگردان 24 ساعته بودند نه شاگردان پنج ساعته یا شش ساعته الآن اینها که در حوزه و دانشگاه مشغول فراگیری علوم اسلامیاند اینها شاگردان هفت هشت ساعته هستند وقتی میخوابند یعنی میخوابند اما شاگردان پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) میخوابیدند که خوابهای خوب ببینند حضرت میفرمود: «هل من مبشّرات» کم غذا خوردن, حلال غذا خوردن, با وضو خوابیدن, رو به قبله خوابیدن, کینه کسی را در دل نداشتن, تصمیم بد را برای فردا نگرفتن, طاهرانه با خدا معامله کردن و روح را به پیشگاه خدا فرستادن و این جملهها را خواندن «اللهمّ إنّی استودعک نفسی, اللهمّ إن أمسکتها فاغفر لها و إن أرسلتها فاحفظها» با او گفتگو کردن خب یک خواب خوبی هم انسان میبیند دیگر. بنابراین حضرت میفرمود: «هل من مبشّرات» دیشب چه دیدید؟ برخی ها در بیداری هم خواباند «الناس نیامٌ إذا ماتوا انتبهوا» فقط موقع مرگ بیدار میشوند بعضیها موقع خواب هم بیدارند کم فرق است بین افراد, کسی میخوابد که بیدار بشود یک وقت کسی بیدار است ولی نائم است «الناس نیامٌ إذا ماتوا انتبهوا».
مرجع تقلید شیعان جهان تصریح کردند: غرض آن است که آنهایی که میگویند ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ اخلاقی میخواهند که مشکلات اینها را تا گور حل کند و دیگر هیچ, آنها که تناسخیاند اخلاقی میخواهند که مشکلاتشان را در دُور حل کند مثل اینکه اینها مثل سنگ آسیاب هستند که دور محوری میگردند اما مردان الهی که اخلاق میخواهند برای آن ابدیّتشان است میخواهند وضعی پیدا کنند که وقتی ابدی شدند با آن ابدیّت هماهنگ باشد الآن اگر از ما سؤال کنند این قوانین ریاضی چند سال است میگوییم این سال و ماه برنمیدارد, اگر از ما سؤال کنند زمین چند سالش است؟ میگوییم مراجعه میکنیم به کارشناسان آنها بالأخره اگر یقین نداشته باشند, حدسی دارند که عمر زمین چند سال است, از ما سؤال کنند راه شیری آسمانها چقدر است میگوییم وقتی به کارشناسان مراجعه بکنیم میتوانند تخمین بزنند او سال و ماه دارند, اما اگر از ما سؤال کنند که «کلّ معلولٍ فله علّة» این چند سال است؟ میگوییم این سال و ماه برنمیدارد, دو دوتا چهارتا چند سالش است؟ میگوییم این سال و ماه برنمیدارد کسی که فوق زمان است و متزمّن نیست و از نبش زمان والاست این میشود مجرّد وقتی مجرّد شد میشود ابدی دیگر. وقتی روح مجرّد شد میشود ابدی آن روح ابدی بدن را و اجسام بهشت را هم ابدی دارد در بهشت جسم هست بدن هست ولی به برکت ابدیّت روح میشود ابدی. پس ما میشویم یک موجود ابدی خب حیف نیست انسان برای ابدیّت یک هفتاد هشتاد سالی را مقدم بدارد.
این مفسر قرآن کریم ادامه داد: اخلاق برای این است که ما را از خطر نزدیکاندیشی برهاند (یک) از خطر دُوراندیشی نجات بدهد (دو) به مرحله دوراندیشی برساند (سه) برای ابدیّت کالا تهیّه کنیم (چهار) آن طهارت روح است (پنج). یک روح طاهر و طیّب برای ابد میماند که میماند. اینکه گفته شد «العلماء باقون ما بَقی الدّهر» تنها علما نیستند, مؤمنان هم هستند, شهدا هم هستند, صلحا هم هستند, صدّیقین هم هستند منتها آنها نامآورترند, بنابراین در مسائل اخلاقی ما باید همیشه هم دوراندیش باشیم و هم کالای ابدی تهیه کنیم کالایی که تا یک میلیارد سال بماند هم به درد ما نمیخورد ماییم و ابدیّت ما این عصارهٴ بحثی است که در بخش اول که به نام اخلاق است مطرح است.
حضرت آیت الله جوادی آملی همچنین با اشاره به شرح نامه 30 نهج الابلاغه ابراز داشت: اما بخش دوم که مربوط به شرح کوتاهی از نهجالبلاغه است میبینید این جریان سیزده آبان همیشه بود معاویهها در هر عصری همین فتنهها را داشتند. وجود مبارک حضرت امیر نامههای فراوانی از شام دریافت کرد و به همه آن نامهها تا آنجا که ممکن بود پاسخ داد این نامه که نامه 30 نهجالبلاغه است تقریباً پنج برابر یا چهار برابر آن مقداری است که مرحوم سیّد رضی نقل کرد جواب یکی از نامههایی است که معاویه برای وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نوشت حضرت آن نامهها را پاسخ میدهد. مستحضرید که معاویه وقتی بخواهد برای علیبنابیطالب(سلام الله علیه) نامه بنویسد دست از هیچ نیرنگ و عوامفریبی برنمیدارد در غالب نامهها حضرت امیر را به تقوا سفارش میکند میگوید علی! مرگ حق است, خدا حق است, قیامت حق است, باتقوا باش! این نامههاست برای فریب مردم شام غیر از این راهی نیست. آنگاه وجود مبارک حضرت امیر در یکی از پاسخها فرمود تو همان کسی هستی که خرما به هَجَر بردی. هجر منطقهای است در یمن که خرمایش فراوان است همان طوری که ما در ایران مَثلهایی داریم محصولی, میوهای که در یک شهر فراوان باشد اگر مقداری از آن میوه را به آن شهر ببرند همان مَثل را به کار میبریم در بین عرب این مَثل معروف بود که خرما به هَجَر بود که منطقهای است در بحرین و خرمایش فراوان است که انشاءالله امیدواریم به برکت ادعیه خالصانه ولیّ عصر همه بیدارشدگان خاورمیانه مخصوصاً عزیزان بحرین به پیروزی نهایشان برسند! فرمود تو مثل کسی هستی که خرما به هجر آوردی آن وقت به من میگویی علی تقوا را رعایت کن! علی مرگ حق است! علی حق را فراموش نکن! خب با این نامهها فضای شام را آلوده کرده بود.
حضرت آیت الله جوادی آملی افزود: در یکی از نامهها که سخنان چند پهلو داشت وجود مبارک حضرت امیر به آن نامه پاسخ داد این نامه سیام که مرحوم سیّد رضی تقریباً یک چهارم آن را نقل کرده و این هم از ابتکارات مرحوم سیّد رضی(رضوان الله علیه) است و سرّ ماندگاری نهجالبلاغه هم در جلسات قبل به عرضتان رسید همین حُسن انتخاب مرحوم سیّد رضی است. در نامه سیام وجود مباکر حضرت امیر در پاسخ معاویه مرقوم فرمود: « فَاتَّقِ اللَّهَ فِیَما لَدَیْکَ وَانْظُرْ فِی حَقِّهِ عَلَیْکَ وَارْجِعْ إِلَی مَعْرِفَةِ مَا لاَ تُعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ » فرمود تو که میدانی ما مرکز تقواییم تقوا از اینجا به جامعه رسیده تو نه اموالی که در اختیار توست حلال است نه قدرتی که داری مِلک توست غاصبانه مردم را علیه ما شوراندی علیه حکومت مرکزی تحریک کردی و اموال را هم غصب کردی بهترین راه آن است که حقّ خدا را و حقّ اولیای الهی را بشناس و در برابر حق خضوع کن و چیزی که هرگز جهالت آن قابل بخشش نیست به او معرفت پیدا کن « فَإِنَّ لِلطَّاعَةِ أَعْلاَماً وَاضِحَةً » تو از چه چیزی میخواهی اطاعت کنی؟! اگر بخواهی مطیع خدا باشی اطاعت شواهدی دارد مطیع پیغمبر باشی, مطیع قرآن باشی, مطیع سنّت نبوی باشی اینها همه علامت دارد هیچ کدام از این علامتهای اطاعت قرآن و سنّت اهل بیت در تو نیست « فَإِنَّ لِلطَّاعَةِ أَعْلاَماً وَاضِحَةً وَ سُبُلاً نَیِّرَةً وَ مَحَجَّةً نَهْجَةً وَ غَایَةً مُطَّلَبَةً » علامت دارد, راه دارد, هدف دارد بالأخره اگر تو در مسیر هدایتی باید مشخص بشود کجا میروی و در کدام راه میروی این راه را قرآن مشخص کرده, وجود مبارک پیامبر در جلسهای مشخص کرده, خطّی کشیده خطوطی هم اطراف آن کشیده به اصحاب فرموده میدانید این چیست؟ عرض کردند نه, فرمود این خطّ مستقیم بزرگی که وسط هست راهی است که من آوردم, این خطوط فرعی چپ و راست انحرافی را دیگران آوردند اینکه من راه میروم همین جا شما راه بروید آن معقول را به صورت محسوس تشبیه کرده است فرمود هدف این است مطلوب این است « یَرِدُهَا الْأَکْیَاسُ وَ یُخَالِفُهَا الْأَنْکَاسُ » آنها که کَیّساند, زیرکاند این مسیر را طی میکنند آنها که ناکساند افتادهاند در حال سقوطاند در سراشیبیاند با این راه مخالفاند « مَنْ نَکَّبَ عَنْهَا جَارَ عَنِ الْحَقِّ » در قرآن کریم دارد که ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ تعبیرات قرآن کریم متنوّع است گاهی میفرماید اینها دست چپ میروند گاهی میفرماید دست راست میروند گاهی میفرماید اینها از صراط ناکباند افتادهاند این ناکب بودن یعنی ساقط شدن مثل اینکه صراط در جای برجستهای است اینها سقوط کردند از صراط در این تعبیر حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: « مَنْ نَکَّبَ عَنْهَا » یعنی عن الصراط ناظر به همان آیه ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ یعنی «لساقطون» « جَارَ عَنِ الْحَقِّ » هر کسی از این راه بیفتد از حق فاصله گرفته است چون این صراط, صراط حق است « وَ خَبَطَ فِی التِّیهِ » راهی نیست طرف راست یا طرف چپ, در سرگردانی مخبّطانه حرکت میکنند یک انسان خَبیطی است, خابطی است, مخبوطی است « وَ غَیَّرَ اللَّهُ نِعْمَتَهُ » خدای سبحان نعمت هیچ کسی را عوض نمیکند دو کار خدا میکند: یکی اینکه به خیلیها نعمت را رایگان میدهد این نعمتهای خدا ابتدایی است این بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که در صحیفه سجادیه آمده است «مِننک ابتداء» یعنی خدایا! تمام منّتها و نعمتهای تو ابتدایی است این طور نیست که ما حالا استحقاق داشته باشیم برابر استحقاق ما چیزی به ما عطا کرده باشی. کار دوم این است که نعمتی که داد نمیگیرد مطلب سوم آن است که مگر اینکه خود انسان عمداً این نعمت را پس بزند ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾ دو تعبیر در قرآن کریم در دو مقطع هست که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾ مضمونش این است که نعمتی را که خدا داد هرگز نمیگیرد مگر اینکه خود انسان پس بزند. اینجا فرمود اگر کسی بیراهه رفت « وَ غَیَّرَ اللَّهُ نِعْمَتَهُ وَ أَحَلَّ بِهِ نِقْمَتَهُ فَنَفْسَکَ نَفْسَکَ » غالب یا همه این نامهها برداشتی از قرآن کریم است به منزله تفسیر آیات قرآن کریم است در سورهٴ مبارکهٴ مائده دارد که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ شما بیرون را نگاه نکنید سر جایتان باشید یعنی مواظب جانتان, شئون جانتان, اندیشهتان, انگیزهتان, همین راه را بگیرید و بروید هرگز از جانتان غافل نباشید این ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ این ﴿عَلَیْکُمْ﴾ اسم فعل است یعنی «الزموا أنفسکم» این ﴿أَنْفُسَکُمْ﴾ منصوب است به آن «الزموا» محذوف یعنی سر جایتان باشید بیرون را نگاه نکنید ببینید به کدام مقام رسیدید وقتی سر جایتان بودید همه موارد بیرون را دریافتید دیگر, وقتی انسان بداند جایش کجاست برابر همان جا حرکت دارد دیگر قیام و قعود دارد. , فرمود: « فَنَفْسَکَ نَفْسَکَ » یعنی «احفظ نفسک» که این منصوب است به آن ناصب محذوف « فَقَدْ بَیَّنَ اللَّهُ لَکَ سَبِیلَکَ » خدا راه را برای تو مشخص کرده است گرچه حضرت میدانست در معاویه هیچ اثری نمیکند ولی مردم شام تا حدودی به وسیله این آگاه شدند مردم جهان الی یوم القیامه از این نامهها بهره میبرند فرمود: « فَقَدْ بَیَّنَ اللَّهُ لَکَ سَبِیلَکَ وَ حَیْثُ تَنَاهَتْ بِکَ أُمُورُکَ فَقَدْ أَجْرَیْتَ إِلَی غَایَةِ خُسْرٍ وَ مَحَلَّةِ کُفْرٍ » وقتی به کار به پایان رسید آنگاه میبینی در گودال خسارت فرو رفتی در سرزمین کفر فرود آمدی نزول کردی الآن یک اوجی داری ولی نشیبی هم در پیش داری و آن نشیب محلّ سقوط است و محلّ کفر « فَإِنَّ نَفْسَکَ قَدْ أَوْلَجَتْکَ شَرّاً »
وی تصریح کرد: این نفس امّاره اول که امّاره نبود اول یک فرد عادی بود در فضای درون فقط پیشنهاد میداد و کم کم که پیشنهاد او پذیرفته شد او سعی کرد که فریبکاری کند و شد نفس مسوّله, نفس مسوّله آن است که تسویل میکند زیبا را زشت نشان میدهد زشت را زیبا نشان میدهد و فریبکاری میکند وقتی که تسویل کرد تزیین کرد تدلیس کرد و تلبیس کرد انسان را به دام میکشد وقتی به دام کشید از آن به بعد میشود فرمانده وگرنه اول که ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ نبود در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که «کم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هویً امیر» در این جهاد درونی اول هوس با عقل به جنگ مینشینند گاهی نبرد میکنند گاهی تسلیم نمیشود اینکه میبینید که در بعضی از روایات ما هست که اگر کسی به محبّت اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) وفادار باشد ولو در بستر خود بمیرد «مات شهیدا» این مثل کسی است که در میدان جهاد اصغر شهید شد این کسی که در میدان جهاد اصغر شهید شد چه کار کرد؟ چندتا تیر زد چندتا تیر خورد بعد هم شهید شد. مؤمنی که پیرو اهل بیت است چهارتا گناه میکند چهارتا استغفار میکند چهارتا توبه میکند چهارتا کار خیر انجام میدهد تیر میزند تیر میخورد ولی دینش را حفظ کرده میمیرد این «مات شهیدا» این «مات شهیدا» معنایش این نیست که این دیگر هیچ گناهی در مدّت عمر نکرده که, شهید میدان معرکه کسی نیست که اصلاً تیر نزند و تیر نخورد که چهارتا تیر میزند چهارتا تیر میخورد بعد هم شهید میشود. انسان در جهاد اکبر هم همین طور است چهارتا گناه میکند چهارتا ثواب میکند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً﴾ ولی آن ریشه را, اعتقاد را, اصل را, ولایت را برای همیشه حفظ میکند چنین آدمی اگر در بستر بیماری مرده «مات شهیدا» آن فاتح و پیروز جزء اوحدی از انسانها هستند. در اینجا فرمود کسی تو را اسیر نکرده مگر اینکه تو با دست خودت, خودت را بستی و اسیر کردی « قَدْ أَوْلَجَتْکَ شَرّاً وَ أَقْحَمَتْکَ غَیّاً » اقحام یعنی وارد کار خطیر شدن, اقتحام هم همین است فرمود او این هوسرانی و هوسخواهی و هواخواهی تو را وارد کار خطیر و شرّ کرده و امروز به دام هوس افتادی لذا عالماً عامداً گناه میکنی « وَ أَوْرَدَتْکَ الْمَهَالِکَ وَ أَوْعَرَتْ عَلَیْکَ الْمَسَالِکَ » تو را به مهلکهها وارد کرده و طی این راهها را برای تو دشوار کرده. یکی از بیانات نورانی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در جلد دوم کافی نقل کرده این است که فرمود آن بالا رفتنی که پایین آمدن سخت است نروید «اتّقوا مرتق السهل إذا کان منهدره وعرا» بعضی از درختها هستند که به آسانی آدم میتواند بالا برود به آسانی هم میتواند پایین بیاید یا بعضی از دیوارهاست یا بعضی از برجهاست که اگر هم به بالایش کسی صعود کرد پایین آمدن سخت است در این روایت دارد که آن پُست آن مقام آن جایی که پایین آمدن سخت است قبول نکن که اگر یک وقت بنا شد از کار بیفتی یا روز تودیعت فرا برسد به تو غصّهای رو بکن نه این کار را نکن کاری که در اختیار تو باشد مقدور تو باشد بتوانی خدمت بکنی به همان اندازه فراز و فرود داشته باش به قول عطار نیشابوری. بنابراین «اتّقوا مرتق السهل إذا کان منهدره وعرا» آنجایی که پایین آمدنش سخت است نروید اینجا هم حضرت فرمود تو کاری کرده که این راه شفاف و روشن برای تو سخت شد این راهی که همه دارند میروند دیگر حالا تو لازم نیست مثل اوحدی اهل ایمان باشی همین مؤمنین متوسط که این راه را میروند این راه رفتن هم برای تو دشوار شد در اثر هوس و هوا « وَ أَوْرَدَتْکَ الْمَهَالِکَ وَ أَوْعَرَتْ عَلَیْکَ الْمَسَالِکَ ».
این پایان نامه سی است که امیدواریم خدای سبحان آن توفیق را به همه ما عطا کند که به این معارف آشنا بشویم (اولاً) ایمان بیاوریم (ثانیاً) عمل بکنیم (ثالثاً) و به جامعه منتقل کنیم (رابعاً) انشاءالله.