در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«مختصات نبرد محاسبات در وین»نوشته شده توسط محمد ایمانی اختصاص یافت:
نبرد محاسبات در وین به اوج رسیده است. مقامات و رسانههای آمریکایی ظرف یک
هفته اخیر آتش تهیه گستردهای ریختند تا کفه خود را در نبرد محاسبات سنگین
کنند. از دوره 6 ماهه توافق ژنو کمتر از یک هفته باقی مانده و مذاکرات
فشرده برای دستیابی به توافق جامع نهایی در جریان است. آتش تهیهای که
آشمریکاییها ریختند برای اثرگذاری بر مذاکرات جان کری با محمدجواد ظریف
بود. کری دیروز در جمع خبرنگاران گفت «در مذاکرات شکافهای بسیار جدی وجود
دارد. ایران در طول چند سال گذشته به صورتی مخفیانه تاسیساتی را در
زیرزمین ساخته که احتمال تسلیحاتی شدن وجود دارد(!)... ایران حق دستیابی
به انرژی صلحآمیز هستهای [نه فناوری هستهای و چرخه سوخت] را بر اساس
معاهده انپیتی دارد اما نکته اصلی این است که چگونه تضمین کند این برنامه
صلحآمیز است. این مذاکرات برای راستیآزمایی است نه صرفا برای صدور
بیانیه ... آشکارا میگویم 19 هزار سانتریفیوژ در حال حاضر خیلی زیاد (بیش
از اندازه) است... من به آمریکا باز میگردم تا درباره مفاد توافقنامه جامع
با اوباما و نمایندگان کنگره مشورت کنیم. اگر دلیلی برای بازگشت من وجود
داشته باشد، آمادهام اما هیچ برنامهای برای بازگشت ندارم... آیا مدت
بیشتری برای رسیدن به توافق نیاز است یا خیر؟ در مورد بحثهای کلیدی به
توافق رسیدهایم اما بحثهای زیادی باقی مانده است... ما هنوز به ترکیب یا
فرمول درستی برای رسیدن به توافق جامع نرسیدهایم. هنوز شکافهای زیادی
وجود دارد. هدف ما ترسیم یک نقشه راه دقیق است.»
پیش از این چند احتمال
پیش روی مذاکرات وین وجود داشت. 1- به موفقیت کامل برسد و توافق نهایی
مطلوب ایران منعقد شود 2- به توافق نهایی منجر شود اما حقوق و مطالبات
مشروع ایران برآورده نشود 3- به شکست منتهی شود و به خاطر عدم وجود تفاهم،
مذاکرات به هم بخورد 4- آمریکا با القای اینکه مذاکرات را ترک میکند و
مذاکرات به شکست میانجامد، فشار را سنگین کند و امتیازاتی مشابه امتیازات
ژنو را در دقیقه 90 بگیرد بدون اینکه الزاما توافق نهایی انجام شود 5-
مذاکرات بدون هیچ توافقی برای چند ماه دیگر تمدید شود. در این میان باید
دید ایران و آمریکا چه توقعی از مذاکرات دارند. برای ایران توافقی مطلوب
است که اولا ضمن حفظ ظرفیت موجود غنیسازی، راه توسعه این ظرفیت برای تامین
نیازهایش را باز بگذارد. ثانیا به لغو ملموس تحریمها در کوتاه مدت
بیانجامد. ثالثا مسیر بهانهجوییهای بعدی را ببندد و تکلیف مختومه شدن
جنجال را پس از 10 سال اعتمادسازی روشن کند. در مقابل آمریکاییها مایلند
برنامه هستهای ایران را نه فقط تعلیق و فریز کنند بلکه آن را به عقب
برانند، از مقیاس صنعتی به مقیاس آزمایشگاهی و مینیاتوری (دکور برنامه
هستهای) فرو بکاهند، شاکله تحریمها را حفظ کنند و لغو آن را به آیندهای
نامعلوم حوالت دهند در حالی که امتیازات نقد میخواهند. آمریکاییها فراتر
از اینها- اگر پا دهد- مایلند در پوشش یک توافق حقوقی ایران را نه به عنوان
یک طرف قرارداد و بده- بستان بلکه به عنوان طرف «متهم» ایزوله کنند و پس
از آن بر مطالبات پلکانی و تصاعدی بیافزایند. یک مسئله راهبردی برای آمریکا
به تعبیر گلوبال ریسرچ این است که آمریکاییها فراتر از برنامه هستهای،
نگران توانایی «نه» گفتن ایران به خط مشی کاخ سفید هستند حال آن که دکترین
آمریکا بر مبنای بازداشتن دیگران از این نه گفتن تعریف شده است. در قبال
این نگرانی آمریکا مصمم است آمدن ایران پای میز مذاکره را به عنوان یک
دستاورد به حساب خود بنویسد و با اخذ امتیاز به تبلیغات خود اعتبار بخشد.
جان
کری به وین رفت تا به تصریح برخی رسانههای غربی اراده ایران را بسنجد.
پیش از این سفر نیویورک تایمز، لسآنجلس تایمز، آسوشیتدپرس، رویتر،
خبرگزاری فرانسه و شمار دیگری از رسانههای غربی اقدام به فضاسازی با چند
محور مشترک کردند. آنها از قول مقامات آمریکایی فاقد نام ادعا کردند «اگر
ایران امتیازات مهمی ندهد، آمریکا مذاکرات را تمدید نمیکند»، «نرمش ایران
در مذاکرات ناکافی است. ایران باید برای 10 سال محدودیتهای زیادی را روی
چرخه سوخت و غنیسازی بپذیرد» و «آمریکا برای تمدید مذاکرات شرطهایی دارد و
مایل به تمدید مذاکرات پس از 20 ژوئیه (29 تیر) نیست مگر اینکه طرف ایرانی
با دادن امتیازات مهم موافقت کند.» همزمان خط تبلیغاتی دیگری از سوی همین
رسانهها در پیش گرفته شد تا توپ افتاده در زمین غرب را مجددا به زمین
ایران برگرداند؛ با این ادعا که تیم مذاکرهکننده ایرانی از اظهارات اخیر
رهبر عالی ایران غافلگیر شدهاند! حال آن که اولا رهبر معظم انقلاب بیشترین
حمایت را از «فرزندان» خود در تیم مذاکرهکننده داشتهاند و ثانیا با
بیانی حکیمانه و غیرقابل خدشه فرمودهاند ظرفیت غنیسازی ایران را نیاز
کشور و تشخیص متخصصان داخلی معلوم میکند و این متخصصان نیاز چند سال آینده
غنیسازی را 190 هزار SWU برآورد کردهاند. محور سوم تبلیغات دشمن این بود
که دولت ایران به سالگرد تشکیل خود نزدیک میشود و بنابراین نیازمند رسیدن
به یک توافق به هر قیمت است! روزنامه گاردین از جمله رسانههایی بود که به
این موضوع دامن زد و در عین حال اذعان کرد «تحریمها علیه ایران همچنان
پابرجاست و به رغم توافق اولیه در ژنو، تقریبا دست نخورده باقی مانده
است.» محور چهارم القایی که در گزارشهای نیویورک تایمز، لسآنجلس تایمز و
وال استریت آمد این است که ایران فریز برنامه هستهای یا حتی کاهش حجم
غنیسازی را برای یک دوره مثلا 7 ساله پذیرفته است؛ با این تکمله که فردو
به جای غنیسازی، به مرکزی برای فعالیتهای تحقیقاتی تبدیل شود! آنها البته
موعد لغو تحریمها را مسکوت گذاشته یا به سالهای دور حواله میدهند.
اما
فراتر از این فضاسازیها یک واقعیت مهم وجود دارد. دولت فعلی آمریکا،
گرفتارترین و کمدستاوردترین دولتهای ایالات متحده ظرف 70 سال گذشته است.
دولت اوباما سلسله ناکامیهای بوش در عراق و افغانستان را در جنگ سوریه
کامل کرد. بیش از عربستان و برخی رژیمهای مرتجع، این آمریکا بود که در جنگ
3 ساله سوریه و سپس انتخابات این کشور تحقیر شد. کار مشابهی که
آمریکاییها در اوکراین کردند، کم فایده و پرهزینه بود به نحوی که روابط با
روسیه از مرحله تنشزدایی و تجدید (ریست) مناسبات، به حد تشنج و تخاصم
استراتژیک رسید که عواقب خود را در نوع رفتار روسها در سوریه و عراق نشان
داد. در این شرایط جان کری حق دارد ضمن یک سخنرانی که پایگاه اینترنتی
وزارت خارجه آمریکا منتشر کرده تصریح کند «برخی ما را مسئول بهار عربی و
بحران سوریه معرفی میکنند اما من مطمئنم آمریکا هیچ وقت مثل الان در
جبهههای متعدد و پرتنش درگیر نبوده است.» در این شرایط انتخابات چند ماه
آینده کنگره بر مصائب اوباما میافزاید و او دنبال یک پیروزی در میان انبوه
شکستهاست. توافقی که تداعی کند ایران در برابر فشار آمریکا کوتاه آمده،
یک رویای دور از ذهن اما شیرین است.
آمریکاییها با این درک از وضعیت،
تبلیغات و اظهار نظرهای خود را روی به هم ریختن محاسبات تیم مذاکرهکننده
ایرانی متمرکز کردهاند. درس تجربه توافق ژنو این است که آمریکا نه حاضر
است حق غنیسازی ایران را بپذیرد همچنان که مصاحبه کری و تاکید وی به تعبیر
«دسترسی ایران به انرژی هستهای صلحآمیز» نشان میدهد و نه مایل است
ساختار تحریمها دست بخورد. مدل مطلوب غرب همان مثل معروف حفظ وضعیت
«استخوان لای زخم» و دریافت امتیازهای مرحلهای است. دولت اوباما بیش از ما
از شکست مذاکرات ضرر میکند. آنها حتی اگر تحریم بیشتری در چنته داشته
باشند که ندارند، با فشار برای تحریم بیشتر، تنها حلقه ائتلاف متحدان خود
را از هم خواهند گسیخت. اما اگر تهدید به ترک مذاکره میکنند و برای اصل
ادامه مذاکره- نه حتی توافق- دریافت امتیاز را شرط میگذارند، در حقیقت به
مشابه به مرگ گرفتن و به تب راضی کردن است. خطایی که در ژنو صورت گرفت این
بود که ما بدون گرفتن هیچ ما به ازایی در دو حوزه پذیرش حق غنیسازی و لغو
تحریمها امتیازات مهمی نظیر اکسید و خنثیسازی 196 کیلوگرم سوخت 20 درصد،
تعلیق فردو و فعالیتهای راکتور اراک و... را پذیرفتیم.
درس تجربه ژنو
این است که یک توافق خوب باید متوازن، متعادل، شفاف، بدون ابهام با تعهدات
روشن متقابل باشد. به ویژه درباره تحریمها باید توجه داشت که اولا دولت
آمریکا در قبال کنگره فاقد اختیار است، برخلاف تیم ما که بهای کافی به مجلس
شورای اسلامی به عنوان عقبه حمایتی خود نداده است. ثانیا حتی با فرض
تعطیلی تمام فناوری هستهای در ازای لغو تحریمها آمریکاییها بهانهجویی
را به حوزههای دیگر میکشانند.
با این اوصاف به تاکید باید گفت مسیر حل
حقوقی و فنی اختلاف با مسیر انحرافی که القا میشود کاملا متفاوت است. صرف
نظر از اینکه دارندگان و کاربران تسلیحات کشتار جمعی حق اظهار نگرانی
ندارند- و این را همواره باید با تاکید گفت- تضمین سلامت برنامه هستهای
ایران و عدم انحراف آن مسیر حقوقی و فنی مشخصی دارد و این تضمین نمیتواند
هیچ ارتباطی به بازیهای انحرافی نظیر تعلیق، فریز، کاهش حجم و سطح
غنیسازی و افزایش به اصطلاح زمان بریک آوت (گریز هستهای) داشته باشد.
چگونه است که آمریکا حق داشته در طول سالهای گذشته ایران را به بمباران
تاسیسات هستهای تهدید کند اما مثلا ایران حق نداشته برای مصونیت، تاسیسات
فردو را زیر زمین بسازد، حتی اگر این تاسیسات تحت نظارت آژانس فعالیت کند؟!
ما بدعهدی و گروگانگیریهای غرب را در عدم پرداخت حقالسهم 10 درصدی
ایران از یورودیف فرانسه، ساخت نیروگاه بوشهر و تامین سوخت 20 درصد راکتور
تهران به تکرار آزمودهایم و بنابراین هیچ دلیلی ندارد توانایی ملی خودکفا
برای تامین نیازهای خود را بلوکه کنیم و دست نیاز به سوی دولتهای خبیثی
بگشاییم که تحریم و فشار و زورگویی و باجخواهی، اخلاق تغییرناپذیر آنهاست.
ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را میخوانید که در مطلبی با عنوان«سبقت از شورای رقابت»و به قلم گروه اقتصادی از افزایش دوباره قیمت خودرو به بهانه آپشنهای جدید گزارش میدهد:
بهدنبال
داد و بیداد بر سر اعلام و افزایش قیمتهای جدید خودرو، در آن زمان شورای
رقابت عمل به 5 شرط را برای خودروسازان الزامی کرد. تدقیق در این شروط،
بیانگر آن است که بازار خودرو با اجرای آنها باید به آرامش برسد. جز افزایش
40 تا 45 درصدی تولید برای دو خودروساز بزرگ، 4 شرط دیگر در مرحله فروش
خود را نشان میدهد که گروه صنعتی ایرانخودرو در ابتدای راه و در فروش
نقدی با تحویل فوری خود به مناسبت میلاد امام حسن مجتبی(ع)، این 4 شرط را
نادیده گرفت. این 4 شرط میگوید که به منظور اطمینان از فروش خودروها به
مصرفکننده نهایی باید20 درصد از کل فروش، نقدی باشد و نقش نمایندگیها در
فرآیند فروش باید به حداقل برسد. دیگر اینکه شورای رقابت قید کرده واگذاری
یک دستگاه خودرو به ازای هر کدملی در فروش نقدی باید ملاک عملکرد
خودروسازان باشد. علاوهبر این خودروساز باید شفاف شدن انواع طرحهای فروش
با بیان ارقام دقیق و سود مشارکت، سود انصراف، جریمه دیرکرد و زمان تحویل
خودرو را نیز قید کرده و درباره اطمینان از عملکرد صحیح سایت فروش اینترنتی
در زمان فروش نظارتهایی را اعمال کند. و در شرط چهارم نیز خودروسازان
باید با افزایش عرضه خودرو و رفع مشکلات موجود در فرآیند فروش نسبت به شکاف
عرضه و تقاضا اقدام کنند. آنچه یکشنبه گذشته در ثبتنام اینترنتی فروش
خودروهای شرکت ایرانخودرو روی داد نشان میدهد که خودروسازان تلاش دارند
تا به نوعی بگویند که شروط شورای رقابت را اجرا کرده و از سوی دیگر
قیمتهای جدید اعلام شده از سوی این شورا را نیز با چنین فروشهایی برای
مشتریان به تثبیت برسانند.
اما مراجعهکنندگانی که از ساعت 10 صبح
روز 22 تیر به پایگاه اینترنتی شرکت ایران خودرو مراجعه کردند حتی موفق به
باز کردن این سایت هم نشدند، چه رسد به اینکه بتوانند خودروی درخواستی خود
را ثبتنام کنند. از سوی دیگر متقاضیانی هم که توانستند به سایت ورود کنند
نتوانستند به مرحله پایانی راه یافته و با واریز مبلغ پیشپرداخت، درخواست
خود را نهایی و ثبت کنند. بهعنوان نمونه متقاضیان خودروی پژو پارس فقط تا
مرحله سوم ثبتنام را کامل کرده و پس از ورود به مرحله چهارم، سایت از
دسترس خارج شده و دوباره آنها را به مرحله سوم بازمیگرداند. این موضوع سبب
شد تا آنها در نهایت نتوانند موفق به ثبت درخواست خودروی موردنظر خود
شوند.گروه صنعتی ایران خودرو در این مرحله از فروش نقدی با تحویل فوری خود،
خودروهای خانواده پژو 405، پژو 206، سمند، پژو پارس، رانا و تندر90 را با
موعد تحویل30 روزه عرضه کرد. اما پرسش این است که این خودروها نصیب چه
کسانی شد؟ در حالیکه عموم مردم نتوانستند به پایگاه اینترنتی
.ikco.com
یا ikco.iranecar.com مراجعه و درخواست خود را ثبت کنند. نکته مهم دیگر
اینکه قیمتهای اعلامی از سوی ایرانخودرو برای فروش نقدی در برخی خودروها
با مصوبه شورای رقابت تفاوت دارد.
ایرانخودرو در این دوره از فروش
نقدی قیمتهای حساب شده شورای رقابت را لحاظ کرده در حالی که بنا به گفته
نمایندگان کمیسیون صنایع قیمتهای جدید شورای رقابت فاقد وجاهت قانونی بوده
و نباید اجرا شود. نکته قابلتوجه در قیمتهای جدید اینکه قراردادن
استانداردهایی به اسم آپشنهای اختیاری در خودروها در حالی از سوی شرکتهای
خودروساز انجام شده که به اعتقاد بسیاری از منتقدان به قیمتهای جدید
شورای رقابت افزایش قیمت به اسم آپشنهای اختیاری درست نبوده و خودروسازان
باید در ازای دریافت مبالغ از مصرفکنندگان استانداردهای لازم را در تولید
خودروها لحاظ کنند. حال با مقایسه قیمتهای جدید ایران خودرو با قیمتهای
مصوب شورای رقابت میتوان به این تفاوتها با نام نصب آپشنهای مختلف پی
برد. گفتنی است ایران خودرو تا پایان امسال به تولید پیکانوانت خاتمه داده
و خطوط تولید محصولات دیگری را جایگزین آن خواهد کرد. علاوه بر پیکان
وانت، ایرانخودرو خطوط تولید پژو405 را تا پایان سال 95 متوقف خواهد کرد
تا خطوط تولید این خودرو را به محصولات جدیدتری اختصاص دهد. خودروی جدید
ایرانخودرو با نام «دنا» یکی از محصولاتی است که جایگزین خواهد شد. به
گزارش تسنیم، با حذف وانتپیکان از خطوط تولید ایرانخودرو مشتریان خرید
خودروهای تجاری کمتر از 20 میلیون تومان فقط با یک گزینه پراید 151 روبهرو
خواهند شد.
روزنامه حمایت ستون یادداشت خود را به مطلبی با عنوان«درباره یک قطعنامه تاریخی»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
باتوجه به در پیش بودن سالگرد قطعنامه تاریخی 598، این یادداشت می کوشد
ابعادی از پیامدهای این قطعنامه را مورد واکاوی قرار دهد.آیتالله
خامنهای، رییسجمهوری وقت در نامهای که در روز ۲۷ تیر ۱۳۶۷
برای خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد ارسال کرد، رسماً
اعلام کرد که «جمهوری اسلامی ایران به خاطر اهمیت حفظ جان انسانها و
برقراری عدالت و صلح و امنیت منطقهای و بینالمللی، قطعنامه ۵۹۸ شورای
امنیت را میپذیرد». به دنبال پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از
سوی ایران، جنگ هشت ساله میان ایران و عراق رسماً به پایان رسید. این
قطعنامه که در اول مرداد ۱۳۶۶ از سوی سازمان ملل صادر شده بود پس از
پذیرش از سوی ایران، در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ به اتفاق آرا به تصویب نهایی رسید. قبل
از هرگونه تحلیل در خصوص این قطعنامه، بد نیست اشاره شود که بعد از
جنگ چالدران، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بیست و چهارمین جنگی بود که از
جانب همسایه غربی ایران اعم از دولت عثمانی و دولت عراق به ما تحمیل شد.
رژیم بعثی عراق با حمله به ایران درصدد بود تا طیف جدیدی از مطامع خود را
پیگیری کند. تحمیل جنگ به ایران نه تنها با هدف حرکت در مسیر فزون خواهی
های دولت بعثی، بلکه برای مقابله با صدور انقلاب طراحی شد. با این وجود در آن زمان در داخل کشور شاهد بودیم که ملی گرایان که ادعای
ملیت داشتند به بهانه اینکه علت حمله عراق به ایران ایده صدور انقلاب است،
از مقابله با حمله عراق شانه خالی کردند.اما در خصوص پایان یافتن جنگ و پذیرش قطعنامه باید این حقیقت را دانست که
امریکایی ها و غرب در طول جنگ، کلیه حمایت های خود را نسبت به صدام ابراز
داشتند و کمک های گسترده تسلیحاتی خود را به سوی او گسیل می داشتند.
در این میان غالب دولت های عربی، امکانات و منابع گسترده و مختلف مالی،
تسلیحاتی و حتی نیروی انسانی خود را برای کمک به عراق به خدمت گرفتند. در
این سوی، ایران به دلیل وقوع انقلاب اسلامی و ضدیت با دنیای استکبار از
حمایت های بین المللی برخوردار نبود.لذا از نظر نظام دیکتاتوری بین المللی،
ایران می بایست به شکست کشیده می
شد. لذا در زمان پذیرش قطعنامه توازن نیرو در داخل و خارج وجود نداشت. در
این میان دخالت آمریکا در جریان جنگ، سرنگون کردن هواپیمای ایرباس و
تشدید تحریم ها هم کار را برای این دولت جمهوری اسلامی سخت تر کرده بود. در
عین حال ایران در جریان جنگ با وجود همه این محدودیت ها، توانست به این
توفیق بزرگ دست یابد که دشمن متجاوز را با شکست ذلت بار از سرزمین مان
بیرون کند.در چنین شرایطی برخی از اهدافی که ایران با پذیرش قطعنامه به
دنبال تحقق آنها بود به قرار ذیل طراحی گردید:
- بیرون راندن ارتش متجاوز عراق از تمام سرزمین های اشغالی و حفظ تمامیت ارضی ایران
- وادار کردن عراق به پذیرش مجدد معاهده 1975 به عنوان معاهده مرزی معتبر
- اعلام رسمی عراق به عنوان متجاوز در جنگ با ایران و در نهایت دریافت غرامت جنگ تحمیلی.
پذیرش قطعنامه برای ایران دستاوردهای بسیاری داشت. اول آنکه جلوی بسیاری
از مخاطراتی که ممکن بود در آینده دامنگیر ملت ایران شود را گرفت. صرفنظر
از جلوگیری از تداوم بمباران های گسترده ای که رژیم بعثی عراق علیه شهرها
صورت می داد، ایران با پذیرش قطعنامه توانست مانع از ادامه حمله های
شیمیایی این رژیم سفاک علیه مردم بی گناه ایران و حتی ملت عراق شود. از سوی
دیگر، پذیرش قطعنامه از جانب ایران به معنای پیروزی ایران نیز بود. چراکه
این ایران بود که در موضع قدرت قرار داشت و بخش هایی از خاک عراق را در
تصرف داشت. لذا پیروزی در جنگ یکی دیگر از پیام های پذیرش قطعنامه بود.به
علاوه، وجود حمایت همه جانبه کشورهای قدرتمند جهان و برخی دولت های
مرتجع منطقه از رژیم بعث عراق این پیروزی را پررنگ تر می کرد. اما باید دید
رژیم بعث از این جنگ چه به دست آورد و در این قطعنامه چه کسب
کرد؟ با نگاهی به اوضاع طرف مقابل پیامدهای ناگوار این قطعنامه برای آن
بیشتر مشخص خواهد شد
یکی از مهمترین پیامدهای این جنگ برای رژیم بعث عراق، اقتصاد ویران،
هزاران کشته، و صرف میلیاردها دلار از درآمدهای نفتی این کشور و کشورهای
منطقه در جنگی بی نتیجه بود. بعد از پذیرش قطعنامه این صدام بود که می
بایست به اربابان غربی خود گزارش می داد که در قبال حمایت های تسلیحاتی،
مالی، اطلاعاتی و سیاسی آنها چه دستاوردهایی داشته است. پذیرش قطعنامه
همچنین باعث سرخورده شدن رژیمی دیکتاتور و فزون خواه شد.
این دیکتاتوری واپس خورده که حالا نتوانسته به اروند و خوزستان دست یابد،
برای بازسازی وجهه و روحیه خود نیاز به مستمسک جدید داشت. ادعای تاریخی
عراق در خصوص مالکیت بر کویت این بهانه را در اختیار بغداد قرار داد که به
کویت حمله کند. حمله عراق به کویت پاسخی به شکست جنگ طلبان بعثی بود. حمله
به کویت در
واقع حمله به عضوی ضعیف از حامیان سابق عراق بود که درصدد کسب غنایمی بود
که از سال ها جنگ با ایران و پس از قبول قطعنامه از آنها محروم شده بود.
عراق درصدد بود تا با حمله به کویت این ناکامی را جبران کند. تصرف کویت
توسط عراق بلایی بود که به جان حامیان سابق عراق افتاد.
آمریکایی ها که تا پیش از این از بعثی های عراق حمایت کرده بودند بعد از
پایان جنگ با ایران، حالا مجبور بودند خود به جنگ با عراق بیایند و شرارت
های آن را مهار کنند.به طور طبیعی نظام بین الملل همسو با منافع ایران نبود. ایران نیز
امکانات و ابزارهای اقتصادی، نظامی و سیاسی کافی را در اختیار نداشت تا
بتواند کشورهای مهاجم را در برابر خود خاضع نماید. البته چنین وضعیتی برای
هیچ یک از کشورهای جهان نیز مقدور نبود. در خصوص قطعنامه 598 باید این نکته را گفت که تا قبل از این قطعنامه تمامی
قطعنامه هایی که صادر شده بود به زیان ایران بود. اما قطعنامه 598 زمانی
تدوین شد که ایران در جنگ دست برتر را داشت. در این زمان دشمنان ایران در
شورای امنیت مجبور شدند در ازای موضع برتر ایران، امتیازاتی به تهران
بدهند. هر چند که این قطعنامه تمامی اهداف و منافع ایران را تأمین نمی کرد،
اما از جمله خواسته های محوری که کشورمان موفق به کسب آنها شد، معرفی عراق
به عنوان آغازگر جنگ و بیرون راندن ارتش متجاوز عراق از تمام سرزمین های
اشغالی و حفظ تمامیت ارضی جمهوری اسلامی بود. البته در این میان این واقعیت را نیز باید پذیرفت که عراق در ابتدا با 12
لشکر وارد جنگ شد و در پایان جنگ با 50 لشکر قطعنامه را امضا کرد. حتی گفته
می شود که نفرات را به جای گلوله های مرسوم با گلوله های تانک هدف قرار می
دادند. کاربرد سلاح شیمیایی از دیگر جنایاتی بود که عراق مرتکب شد. ولی با همه
این موارد، رژیم بعث در برابر ملت غیور و مبارز ایران زانو زد و نتوانست
خواسته های خود و اربابان غربی اش را عملیاتی کند.
غلامرضا بنی اسدی مطلبی را با عنوان«غزه، چراغ خانه ات را نمي خواهد
تشنه فرياد توست»در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به چاپ رساند:
بگو دوربين دست کيست تا بگويم دنيا چگونه
قضاوت خواهد کرد؛ بله داوري دنيا را امروز رسانه ها شکل مي دهند، دوربين ها
هستند که به جاي آدم ها مي بينند و دوربين ها هم دست صهيونيست هاست. پس
فلسطيني، هزار تکه هم که بشود، کسي نمي بيند چنان که ده ها سال است کسي
نمي بيند. لااقل به اندازه اي که بايد نمي بيند و الا اگر مي ديد کاري
مي کرد. اگر مي ديد دستي تکان مي داد. آخر «آدم» اينقدر هم بي وجدان نشده
است که جنايت ها را ببيند و براي قصاب آن دست بزند. کافر هم که باشد، بهره
انساني اش اجازه نمي دهد نامردمي ها را تأييد کند، دنيا نمي بيند. اين درست
که برخي ها، اگر چيز ديگري پيدا نکنند، دست خود را جلوي چشم مي گيرند تا
نبينند. اما عامه مردم که چنين نيستند اگر ببينند، کاري مي کنند، اما دريغ و
هزار افسوس، دوربين ها که بايد چشم مردم باشد براي ديدن، گراها را،
آدرس ها را اشتباهي مي دهد تا در تصميم ها گره اندازد. متأسفم، دوربين دست
صهيونيست هاست آنان دارند افکار عمومي را مديريت مي کنند. پشت دوربين سيل
خون است و انباشت جنازه ها. جنازه هايي که گاه روزهاي تولد را به ماه هم
نرسانده اند، اما در انفجار بمب هاي صهيونيست ها تکه تکه شدند، دوربين ها
ولي سر انگشت زخمي شده يک شهروند صهيونيست را نشان مي دهد! دوربين ها، پشت
به مردم فلسطين است و مردمي که جهان را از دريچه دوربين ها مي بينند،
نمي دانند پشت دوربين چند فلسطيني قطعه قطعه شده اند.
خداي من! بچه ها،
کودکان و حتي نوزادان دارند بمباران مي شوند بي آن که سنگي به انتفاضه
پرتاب کرده باشند، بي آن که حتي مشت گره کرده باشند، بي آن که حتي مرگ بر
اسرائيل گفته باشند، بي آن که حتي يک حرف تلفظ کرده باشند. کودکان کشته
مي شوند بي آن که بدانند فلسطين چيست و کدام متجاوز دست به ماشه برده است.
نمي دانند «ا.س.ر.ا.ئـ.ي.ل»، اين دروغ مسلم تاريخ، اين دروغ مسلم جغرافيا،
اين دروغ مسلم زمين، چند حرف است. بله کودکان کشته مي شوند بزرگ ترها هم
کشته مي شوند و خانه هايي که خشت خشت آن رابه اميد زندگي روي هم چيده اند
هم ويران مي شود اما دستي براي ياري از آستين همت بيرون نمي آيد، حتي صدايي
به پرسش بلند نمي شود، ولي ...
دوربين دست صهيونيست هاست، اما فضاي مجازي هم هست که مي شود در آن از حقيقت
نوشت، مي شود از اين «راه باريکه» جويباري هر چند کوچک ساخت و حرف حق را
مثل آب زلال به هر جا رساند. مي شود بانگ حقيقت زد در اين فضا، تا لااقل
بخشي از مردم جهان دريابند در غزه چه مي گذرد و کودکان چگونه قرباني
مي شوند. پس آي همه کساني که شما را در اين وادي دستي است همت کنيد تا صداي
ناله کودکان زخمي را به جهان برسانيم، اين جا ديگر بحث پول و کمک مالي
نيست تا برخي ها، به ناصواب دخيل ببندند به يک ضرب المثل نادرستي که «چراغي
که به خانه فرض است به مسجد حرام است» نه، چراغ خانه تان روشن، فقط به
حرمت همين روشني چراغ بياييد در فضاي مجازي فرياد بکشيم شايد دنيا صداي غزه
را بشنود، شايد کاري کند...
محمد کاظم انبارلویی در مطلبی با عنوان«نگهبانان جمهوريت و اسلاميت نظام»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینگونه نوشت:
تاريخ
صد ساله اخير ايرانيان را كساني نوشتند كه از آدميت سردر نميآوردند اما
نام آدميت بر خود گذاشته بودند! اين جماعت سر در آخور سمومات فكري مدرنيسم
داشتند و در شبكههاي فراماسونري از قدرتهاي آن روز جهان بويژه انگليس خط
ميگرفتند. قبل از قيام مشروطه، علماي شيعه دو سيلي به امپرياليسم آن
روزگار زدند؛ يكي در قصه واقعه قرارداد رژي و ديگري در قصه غائله قرارداد
توتون و تنباكو بود. هر دو قرارداد را كارشناسان خبره اقتصادي در ايران و
جهان معادل فروش كل ايران به ثمنبخس ميدانستند.علماي بيدار شيعه حتي در
برابر هجوم سازمان يافته جريان فكري غرب، هوشمنديهايي داشتند و در غائله
فتنه باب و بهائيت ايستادند و نگذاشتند غرب با اسلام مالي كردن تفكرات
مدرنيسم، ايدئولوژيهاي ضدخدايي خود را به مردم تحميل كند. از اين ميان فرق
خونين آيتالله ملامحمد تقي برغاني معروف به شهيد ثالث در قزوين شاهد اين
پايداري و بيداري است.
قيام مشروطه كه آغاز شد علما ميدانستند كه
چه ميخواهند. اما انگليس با سوزنباني فكري برخي توسط جريان منحط روشنفكري
ضدديني آن را از مسير اصلي كه مشروطه مشروعه بود منحرف كرد.انگليسيها با
دوگانه بازي "مشروطه- استبداد"، "استبداد- آزادي" صورت اختلافات رهبران
نهضت را در نگاه مردم تحريف ميكردند.همزمان با بستنشيني علما در حرم حضرت
عبدالعظيم، ديگهاي پلو در سفارت انگليس برپا شد و عملا دو خط فكري متفاوت
در مشروطه به وجود آمد.مشروطه اي كه انگليسيها مطرح ميكردند شروطش
احكام منحط مدرنيته بود. آزادياي كه انگليسيها سخن از آن به ميان
ميآوردند نه در برابر استبداد بلكه در برابر احكام شرع مقدس اسلام بود.
بعد يك مشت به اصطلاح روشنفكر زبانبسته را با خود به مسلخ بردند. زبان
آنها وقتي باز ميشد كه از سفارت دستور ميگرفتند.بعدها مردم و انقلابيون
پس از فروكش كردن گردوخاك مشروطه، ظهور استبداد رضاخاني را ديدند و فهميدند
اصلا اين آزادي عين استبداد و به معناي رها شدن از احكام مقدس اسلام است.
علماي
بزرگ اسلام متوجه اين مسير انحرافي بودند لذا از اول پرچم مخالفت با آن را
برافراشتند. آيتالله شيخ فضلالله نوري در تهران، آيتالله ميرزامسعود
شيخالاسلام در قزوين و آيتالله سيدعبدالحسين لاري در استان فارس ايستادند
تا از اين كلاهبرداري سياسي پرده بردارند.انگليسيها يك فهرست از علماي
بيدار داشتند كه توسط "مجاهدين" - بخوانيد عمال خود انگليس- آنها را اعدام
ميكردند.قبل از فتح تهران و اعدام شيخ فضلالله نوري در ميدان توپخانه
وقتي مجاهدين به قزوين ميرسند آيتالله ميرزا مسعود شيخالاسلام را اعدام
ميكنند. او اولين شهيد بيداري اسلامي در مشروطه، قبل از اعدام شيخ
فضلالله نوري است كه مورخان كمتر از او سخن ميگويند. او با علماي بزرگ
ايران ارتباط سازمان يافته داشت و آنها را از خطر مشروطه انگليسي با خبر
ميكرد.او توسط آيتالله حاج شيخحسن دانايي يكي از علماي بزرگ قزوين با
شيخ فضلالله نوري در ارتباط بود و اخبار نهضت علما را از طريق او با شيخ
مبادله ميكرد. منصب شيخالاسلام يك منصب سازماني بود كه از دوران صفويه
علماي شيعه در سراسر كشور را به هم مرتبط و متصل ميكرد.
يكي از
اتهامات شيخ فضلالله نوري، ارتباط با آيتالله شهيد ميرزا مسعود
شيخالاسلام و خطدهي به او بود. شيخ در محاكمات در پاسخ به اين اتهام،
گفت؛ او با من ارتباط داشت، اينطور نبود من به او خط بدهم، او آگاهتر از
من به مسائل بود. (قريب به اين مضمون) شيخ شهيد فضلالله نوري به سبب فضايي
كه دروغنويسان تاريخ معاصر آفريده بودند چهرهاي منفور و همكار مستبدين
در مشروطه معرفي شده بود.
اولين كسي كه از شرافت شيخ دفاع كرد، جلال
آلاحمد بود. چون جلال، خود يك چهره روشنفكر بود، نميتوانستند حرف او را
تخطئه كنند.جلال هم وقتي متوجه اين جنايت شد كه در حال رونمايي از
"غربزدگي" و چهره روشنفكران خود فروخته غرب بود.نظر جلال آلاحمد در مورد
شيخ شهيد يك گواهي و شهادت درباره يك حقيقت تاريخي نيست. او از يك نظريه
روايت ميكند. نظريه استيلاي غرب بر ممالك اسلامي و ستيز بيرحمانه آنها با
اسلام و احكام قرآن!جلال در مورد كار بزرگ شهيد شيخفضلالله نوري
ميگويد:"من نعش آن بزرگوار -شيخ شهيد- را بر سردار همچون پرچمي ميدانم كه
به علامت استيلاي غربزدگي پس از 200 سال كشمكش بربام سراي اين مملكت
برافراشته شد." (خدمت و خيانت روشنفكران ج 2- صفحه 402)
حال ببينيم
شيخ چه ميگفت، گفتمان او بر چه اساسي شكل گرفت و غيريت گفتمان او چه بود و
به چه جرمي بر سردار رفت؟اولين حرف شيخ اين بود كه قرائت انگليسي و
ليبرالي از مشروطه صحيح نيست. او ميگفت؛ لائيسيته انگليسي را نميتوان
جايگزين آرمانهاي اصيل قيام مشروطه كرد. او ميگفت مشروطه بايد با "منطق و
قواعد الهيه و اسلاميه" منطبق باشد.او ميگفت: ولايت در زمان غيبت امام
زمان(عج) با فقها و مجتهدين است نه چند عدد فاسدالعقيده و فاسدالعمل كه از
لندن دستور ميگيرند.او ميگفت: مردم! فريب عدهاي ظاهرالصلاح و سادهلوح
را نخوريد، آنها استبداد را در زرورق آزادي و عدالت پيچيدهاند. دين ما
بنايش بر عدل و حريت است و اين دو در گرو عبوديت و بندگي خداست. دومين حرف
شيخ اين بود كه ميگفت: "حفظ نظام محتاج قانون است و بهترين قانون، قانون
الهي است."او ميگفت: "پيامبر اسلام(ص) خاتم انبياء است و قانون او ختم
قوانين است. اگر كسي گمانش آن باشد كه مقتضيات عصر تغييردهنده قوانين الهي
يا مكمل آن است چنين كسي از عقايد اسلامي خارج است."شيخ به هيچ وجه جدايي
دين و سياست را برنتافت و تا آخر با پرچم سكولاريسم كه توسط مشروطهطلبان
انگليسي برافراشته بود، جنگيد.
هم او بود كه "نظارت مجتهدين" بر
مصوبات مجلس را مطرح كرد و 90 روز با پايمردي جمع كثيري از مجتهدين در
قضاياي تحصن، آن را بالاخره به عنوان يك اصل در قانون اساسي مشروطه
قبولاند. او موسس شوراي نگهبان براي نظارت بر قوانين مجلس است.شيخ شهيد
آيتالله فضلالله نوري ميگفت:"من آن مجلس شوراي ملي را ميخواهم كه اساسش
بر اسلاميت باشد و برخلاف قرآن و برخلاف شريعت محمدي(ص) و مذهب مقدس
جعفري، قانوني نگذارد." اما جريان نفاق و انحرافي در مشروطيت اين رويكرد را
قبول نداشت لذا اول افكار و انديشههاي او را با برچسبهاي ناچسب ترور
كردند و سپس جسم پاك او را به دار آويختند. آنها نميدانستند انديشههاي
پاك او پس از يك قرن چون چشمهاي زلال سر برميآورد و مبناي فكري انقلاب
اسلامي ملت ايران ميشود.فردا سالروز تاسيس نهاد شوراي نگهبان است. اين
نهاد مقدس را از فداكاري و جانبازي آيتالله شيخ فضلالله نوري و علماي
بيدار عصر مشروطيت به يادگار داريم. نهادي كه پاسدار اسلاميت و جمهوريت
نظام مقدس جمهوري اسلامي است.
«رمضان و انتظار از خطبه خوانان»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به ستون سرمقاله خود اختصاص داد:
ماه
رمضان امسال هم از نيمه گذشت و به شبهاي قدر نزديك ميشود ولي متأسفانه
هنوز هيچ نشانهاي از بازگشت به اخلاق اسلامي در ماه خدا و در كنار سفره
ضيافت الهي در بعضي از كساني كه بايد معلم و اسوه اخلاق جامعه ما باشند
ديده نميشود. دعواها، بداخلاقيها، پرخاشها و گوشه و كنايه زدنها همچنان
ادامه دارد و راههاي اغواگري براي شيطان همچنان باز است.در ماه رمضان،
طبق فرموده پيامبر اكرم، دست و پاي شيطان را در غل و زنجير كردهاند تا
نتواند به سراغ بندگان خدا برود ولي چه ميتوان كرد كه بعضي از بندگان خدا
خودشان به طرف شيطان ميروند و از او تأثير ميگيرند. با اينكه در نهمين
روز از ماه مبارك رمضان، رهبر انقلاب در جمع كارگزاران نظام به صاحب منصبان
و تريبونداران توصيه كردند كه اينهمه روي اعصاب مردم راه نروند و نگراني
ايجاد نكنند، با اندك فاصله زماني بعضي از مخاطبان اين توصيه، كه از آنها
انتظار بيشتري براي عمل به توصيههاي رهبري وجود دارد، درست در جهت مقابل و
مخالف حركت كردند و سخناني به زبان آوردند كه بار ديگر آتش اختلافات را
شعلهور كرد و عكسالعمل طرف مقابل را نيز برانگيخت. از اين عمل و
عكسالعمل، كه هيچكدام در چارچوب آداب ماه رمضان قرار ندارند، جامعه ما نه
تنها نفعي نميبرد بلكه دچار خسران فراوان ميشود. چرا كساني كه بايد معلم
اخلاق باشند و لااقل در ماه مبارك رمضان، از برخوردهاي اختلاف برانگيز
پرهيز كنند و به تهذيب نفس خود و ديگران بپردازند، اين وظيفه بزرگ را
فراموش ميكنند و به اختلافات دامن ميزنند؟
متأسفانه بعضي از
سخنرانيها، پر هستند از تعريض، تحريك، روي اعصاب مردم راه رفتن، به
اختلافات دامن زدن و از همه مهمتر، در جايگاه قاضي نشستن و حكم مجرميت
صادر كردن براي كساني كه هنوز قاضي پرونده حكمي درباره آنها صادر نكرده
است. اين اظهارات، متأسفانه عكسالعملهاي تندي را در رسانهها بر
ميانگيزد و بعضي از پاسخگويان به خود اجازه ميدهند حريمها را نيز بشكنند
و از خط قرمزها هم عبور كنند. حتي اگر در ماه رمضان هم نبوديم، باز
نميبايست به چنين عملها و عكس العملهائي كه ويرانگر اخلاق هستند راضي
ميشديم
آنچه قانوني است و به صلاح كشور نيز هست اينست كه قوه
قضائيه محور رسيدگي به اتهامات باشد نه افراد و تلاش شود هرچه زودتر
رسيدگيها صورت بگيرد لكن در چارچوب قانون و بدون اعمال نفوذ در پرونده.
اين، خواست همه است و اگر كسي غير از اين بخواهد به خطا رفته است. همه بايد
از قوه قضائيه بخواهند در مورد هيچكس و هيچ پروندهاي كوتاهي نكند، با
تمام پروندهها براساس قانون و عدالت برخورد كند، تحت نفوذ هيچكس قرار
نگيرد و سرعت عمل همراه با اتقان را نيز رعايت نمايد. اين توصيهها را در
ماه رمضان و در خطبههاي جمعه نيز ميتوان مطرح كرد، زيرا توصيههائي منطبق
بر حق، خالي از حب و بغض و همراه با پرهيز از مصداق مشخص هستند. اما
هنگامي كه توصيهها از اين ويژگيها تهي ميشوند و به تعريضهاي مصداقي
آلوده ميگردند، نه تنها از چارچوب اخلاق تجاوز ميكنند و اثر خود را از
دست ميدهند، بلكه عكس العملهائي از اين قبيل را نيز پديد ميآورند كه چرا
شما خواستار تسريع در محاكمه كساني نميشويد كه اصل و اساس اختلاسهاي سه
هزار ميلياردي و 9 هزار ميلياردي و 16 هزار ميلياردي بودند و دهها مورد
بيقانوني كردهاند و اقتصاد كشور را به افلاس كشاندهاند و جامعه را دچار
اختلاف و تهمت و دروغ و درگيري كردهاند و حتي مايل نيستند در جلسه دادگاه
حاضر شوند و به سؤالات قاضي پاسخ بدهند؟ چرا به قوه قضائيه براي برخورد با
دانه درشتهائي كه 8 سال اين مملكت را شخم زدهاند كمك نميكنيد؟
چرا
درباره دزديهاي بزرگ و دزدان بزرگي كه خزانه كشور را خالي و جيبهاي خود
را پر كردهاند سكوت فرمودهايد؟ از بزرگاني چون شما انتظار اينست. البته
همينها را هم در ماه مبارك رمضان از شما انتظار نداريم. اجازه بدهيد لااقل
اين يك ماه، اعصاب مردم آرام باشد و به قرآن خواندن و دعا و روزه و نماز و
راز و نيازهايشان برسند و شما نيز.اكنون كه در آستانه شبهاي قدر قرار
داريم، فرصت جبران وجود دارد. از اين فرصت براي تهذيب نفس استفاده كنيم، به
مدد قرآن و روزه و دعاها و ساير عبادات ماه مبارك رمضان، روحمان را تقويت
نمائيم تا بتوانيم بعد از ماه رمضان در عرصه اظهارنظر و مطرح كردن
خواستههايمان، در چارچوب عدالت حركت كنيم و از مسير حقگوئي و حقخواهي
خارج نشويم. از بزرگاني كه خطبه ميخوانند و بيانات رمضانيه دارند چنين
انتظاري وجود دارد، انتظاري كه با توصيههاي رهبر معظم انقلاب در
نزديكترين بياناتشان در جمع كارگزارن نظام منطبق است.
مطلبی که مهدی نصرتی در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«نقطه عطف در جذب سرمايهگذاري خارجي»به چاپ رساند به شرح زیر است:
چند روز قبل وزير محترم اقتصاد به انتظارها پايان داد و طي حكمي دكتر محمد
خزاعي را بهعنوان رئيس سازمان سرمايهگذاري و معاون بينالملل وزارت
اقتصاد منصوب كرد. اين انتصاب ميتواند نقطه عطفي در تعاملات اقتصاد خارجي
كشور و جذب سرمايهگذاري خارجي باشد. شناخت دقيق از فضاي كنوني تعاملات
اقتصادي و سياسي دنيا، مقبوليت در سطح محافل داخلي و بينالمللي و محبوبيت
نزد نيروهاي وزارتخانه از نقاط قوت و مبرز رئيس جديد سازمان سرمايهگذاري
است. اما موفقيت مديريت جديد، در كنار ساير عوامل، مستلزم درس گرفتن از
خطاها و رويكردهاي غلط دولت قبلي است. اين خطاها را ميتوان بهطور خلاصه
شامل اين موارد دانست:
خطاي اول؛ بياثر نشان دادن تحريمها: بيشترين تلاش و غايت همت دولت قبلي بياثر نشان دادن تحريمها بود.اين
رويكرد علاوه بر اينكه به کارشناسان و مردم علامت غلط ميداد مانع از
اتخاذ راهكارهاي واقعي براي شرايط خاص تحريم ميشد؛ اما واقعيت اين است كه
تحريمها اثرات منفي زيادي بر اقتصاد كشور داشتهاند و اولين و بيشترين
تاثير آن نيز در حوزه سرمايهگذاري خارجي، تامين منابع مالي خارجي و روابط
اقتصادي خارجي بوده است؛ بنابراین دولت و مسوولان بايد با در نظر گرفتن 2
سناريوي لغو یا تخفيف تحريمهاي بينالمللي يا ادامه تحريمها و وضع موجود
استراتژيهاي متناسب را اتخاذ كنند.
خطاي دوم؛ نگاه به سرمايهگذاري
خارجي بهعنوان منبع تامين مالي: اينكه دولت در اجراي برنامههاي توسعهاي
خود با محدوديت منابع مواجه است، نبايد باعث شود كه به سرمايهگذاري خارجي
بهعنوان يك منبع تامين مالي نگاه كنيم. براي كشوري مانند ايران، جنبه
تامين مالي صرفا در پروژههاي عظيم نفت و گاز ميتواند مطرح باشد كه اين
موضوع نيز متوليان خاص خود را دارد و خارج از حوزه عملكرد وزارت اقتصاد
است. درحاليكه سرمايهگذاري خارجي داراي فوايد مهمتر و كليديتري در قالب
اثرات سرريز (spill over) همچون افزايش رقابتپذيري در داخل كشور و
انتقال تكنولوژي و دانش مديريت و دسترسي به بازارهاي صادراتي است كه عمدتا
مورد غفلت قرار ميگيرد.
خطاي سوم؛ تمركز بيش از اندازه بر آمارها:
تمركز بيش از اندازه و صرف بر آمارهاي سرمايهگذاري خارجي نيز يكي از
رويكردهاي غلط مسوولان قبلي بود. اينكه آمارهاي ارائهشده واقعي بودند يا
خير يك بحث است و اينكه تاثير سرمايههاي جذب شده بر اقتصاد چه بوده و چه
بايد باشد، موضوعي مهمتر است. با در نظر گرفتن اثرات سرريز، ديگر معيار
موفقيت نبايد آمارهاي جذب باشد.
خطاي چهارم؛ عدم برخورداري از استراتژي
سرمايهگذاري خارجي: بهرهمندي از اثرات سرريز، مستلزم برخورداري از
استراتژي جذب سرمايهگذاري خارجي است؛ بهگونهايكه صرفا صنايعي كه داراي
اين اثرات مثبت هستند از سياستهاي تشويقي برخوردار شوند. در سالهاي
گذشته، در نبود چنين استراتژي و دركي، اين سازمان عملا تبديل به «مركز
ارائه خدمات به اتباع افغانستان» شده بود.
شایان ربیعی ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را به مطلبی با عنوان«يک جوالدوز به قانوننويسي فرهنگي»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
قانون نويسي يک فرايند پيچيده و بسيار
حساس است. خاصه آنکه محمل و بستر اجراي قانون، حوزه فرهنگي يک کشور باشد.
ايران به عنوان يک کشور با سابقه فرهنگي و تمدني دور و دراز ميتواند يک
مورد علي حده و بسيار خاص در اين زمينه باشد.در ابتداي
بحث لازم است بدانيم که فرهنگ ملي- ديني ايرانيان يک شاخص تاريخي از زندگي
اجتماعي در ايران است که در طول قرنها، در لايههاي مختلف زندگي اجتماعي
نفوذ کرده و شانه به شانه مردم از دل تاريخ به امروز رسيده است.در
واقع به بيان ديگر محل تولد و مرگ نمودهاي عيني فرهنگ يک ملت، در لايههاي
دروني زندگي اجتماعي قرار دارد، در ميان خانوادهها، کوچهها، صف نانوايي،
تاکسي، بازار و به طور کلي در عرصههاي عمومي است.همانطور
که مشهود است، عرصه عمومي يک فضاي گفتماني خاص به دور از بايد و نبايدهاي
قانوني است و از يک فضاي کتابخانهاي تا همنشيني همسايههاي يک محله در
کوچهها ميتواند گسترده باشد.
با توجه به اين مقدمه
کوتاه، ميتوان تأکيد کرد که قانونگذاري در حوزه فرهنگي يک ملت، به ويژه
ملتهايي همچون ايران اسلامي با قدمت فرهنگي بسيار، نيازمند درک حقايقي
عيني و ظرافتهاي نکته سنجانه منحصربفردي است. به بيان
سادهتر بايد گفت ملتي که هنجارهاي خود را از دل ادبيات هزار ساله خويش
بيرون ميکشد و نخبگان فرهنگي خود از حافظ و مولوي تا ابن سينا و سهروردي
را به عنوان راهنمايان اين مسير برگزيده است، به سادگي تن به تحمل هنجارهاي
تحميلي نخواهد داد.اين ملت، ملتي است که از گذشته تا کنون به ظرفيتهاي
فرهنگي خود اعتقاد و اعتماد داشته و دارد و مواجهه قانوني و خطابهاي با آن
نيز مستلزم رعايت اعتقاد و اعتماد متقابل است.به نظر
ميرسد که طرح و تصويب قوانين سلبي با در نظر گرفتن ضمانتهاي اجرايي سفت و
سخت و جريمههاي نقدي و...، نتواند در حوزه فرهنگ اثرگذار باشد.
مصداق
بارز اين نکته تصويب قانون ممنوعيت بکارگيري تجهيزات دريافت از ماهواره در
فروردين ماه سال 1374 در مجلس شوراي اسلامي است که هرگونه تخطي از اين
قانون مشمول جريمههاي نقدي از صد هزار تومان تا ده ميليون تومان ميشد.
جريمههايي نقدي که در زمان خود بسيار سنگين و غيرقابل پرداخت بود اما
اجراي آن قانون که از دهم ارديبهشت ماه همان سال لازم الاجرا بود، نتيجه
مطلوبي نداشت! استفاده گسترده از تجهيزات دريافت از ماهواره به ويژه با
بهرهگيري از تکنولوژيهاي جديد مخابراتي و ارتباطي، راههاي کنترل را براي
مجريان قانون سد کرد و امروز ميبينيم که هر شهروندي تنها با داشتن يک
گوشي تلفن همراه ميتواند به برنامههاي کانالهاي ماهوارهاي و بسياري
ديگر از رسانههاي ممنوع! دسترسي داشته باشد و البته قانون و مجري قانون
نيز کمترين کنترل را بر اين دسترسي و اثرگذاري دارند.قانون
ممنوعيت استفاده از تجهيزات دريافت از ماهواره و نتايج اجراي آن، يک مثال
قديمي و تکراري است! اما همچنان مثال زدني است زيرا مبين اين است که قوانين
مصوب در حوزه فرهنگ، ميبايست ايجابي و متکي بر اعتماد به رفتار مردم باشد
و گرنه راه به جايي نخواهد برد. نگاهي به طرحهاي ارائه شده از سوي برخي
نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در حوزه فرهنگي به ويژه با موضوعاتي همچون نشر
کتاب و چندرسانهاي، برگزاري کنسرتهاي موسيقي، فعاليت برخي چهرههاي
فرهنگي و هنري، پوشش ساپورت و حتي برخي طرحهاي شتابزده براي تبيين اصل
افزايش جمعيت و... نشان ميدهد که متاسفانه بسياري از رويکردهاي تقنيني در
مجلس نهم همچون مجالس هشتم و هفتم، سلبي و دستوري است.
همانطور
که گفته شد، نيم نگاهي به حوزه فرهنگي کشور نشان ميدهد که مردم تا چه
مقدار به قوانين فرهنگي مجوز اين سه دوره از مجلس پايبند بودهاند.رواج
استفاده از برنامههاي ماهواره، گسترش توليد آثار ادبي و هنري زيرزميني و
انتشار وسيع آنها در فضاي مجازي، روند رو به رشد استفاده از پوششهايي
همچون ساپورت و.... مصداق ناکارآمدي قوانيني است که بدون توجه به الگوي
اعتماد محور فرهنگي تصويب شده اند.جالب آن است که
مردم کمترين رغبت را به پايبندي به اين قوانين دستوري و سلبي نشان ميدهند.
نمايندگان بايد توجه داشته باشند که واکنش شوخطبعانه مردم به طرحهاي
مجلس براي جلوگيري از وازکتومي، ساپورت پوشي و... پيام مهمي براي آنان
دارد؛ مردم به جاي رعايت اين قوانين با آنها شوخي ميکنند، از آنها
کاريکاتور ميکشند و جوک ميسازند!به گمان راقم اين
سطور بهتر است که نمايندگان مجلس به ويژه اعضاي کميسيون فرهنگي، به جاي
نشستن در آن پژو پارسها با آن عطر خاص داخل خودرو و ترددهاي مدام از اين
جلسه به آن نشست و از اين همايش به آن ميزگرد و... هر از گاه سري به داخل
تاکسيها، اتوبوسها، متروها، صفهاي نان، قهوهخانهها، کنسرتها،
نمايشگاهها، سينماها و... بزنند و سعي کنند به مردمي که درباره وضعيت
زندگيشان حرف ميزنند گوش کنند و به آنها اعتماد داشته باشند.
بعد با درک
راهها و چاهها و با توجه به لزوم وجود فضاي باز، از مسير ايجاب و انگيزه
براي اداره وضعيت فرهنگي کشور طرح و ايده بدهند و قانون تصويب کنند، زيرا
اگر جهت قانون گذاري اقتصادي عمدتا از بالا به پايين است، قانونگذاري
فرهنگي خصلتي دو طرفه دارد و تصويب هرگونه قانون فرهنگي نيازمند يک حرکت
آونگي ميان رأس و بدنه جامعه است.امسال که پس از
سالها نامگذاري اقتصادي، بنا به تشخيص رهبر انقلاب عنوان فرهنگي نيز بر
پيشاني دارد، با توجه به اهميت اين حوزه و تشخيص ايشان، نيازمند فرهنگ صحيح
قانونگذاري در حوزه فرهنگ است و فرهنگ حوزه انگيزهسازي و اعتمادسازي
است نه دستور و سلبيت!