به گزارش خبرنگار مهر، یک سال پیش بود که انفجار در پادگان امام علی (ع) خرم آباد داغی به جان این دیار انداخت که هیچگاه سردشدنی و فراموش شدنی نیست. داغ جوانانی گلچین شده که گویا فرشتگانی آسمانی بودند که قراری بر ماندن نداشتند.
شهید سجاد یاراحمدی، شهید امین امانی، شهید محسن عزیزی، شهید محسن فرج اللهی، شهید بختیاری، شهید فرزاد احمدی، شهید سعید سعیدی، شهید حسن حیدری، شهید محمد امیدی، شهید مهراندیش، شهید تقی نیا، شهید یاری پور، شهید جواد سبحانی، شهید مجتبی فاطمی نیا، شهید فراشی زاده، شهید محمد موسوی و شهید حمید جمال شریف جوانان پرپر شده ای هستند که نامشان هنوز در کوچه ها و شهرهای خرم آباد به گوش می رسد.
خرمآباد و لرستان هنوز روزهای آخر مهرماه را از یاد نبرده است که در اوج بی مهری 18 فرشته را به دل خاک سپرد.
ضجه های مادران و اشک های پدران شهدای پاسدار را هنوز خاطر کوچه ها و خیابانهای خرم آباد را می آزارد. هنوز بهشت زهرای خرمآباد رد پای دهها هزار مردمی که بر سر و سینه می زدند و با خود فرشته آورده بودند را از یاد نبرده است.
تابوت شهید امین امانی هنوز با اشک های برادر جوانش، آذین بسته شده است. فریادهای "برار برار" برادر شهید هنوز عمق جان خرم آباد را می سوزاند. اینجا هنوز برادر شهید از تابوت برادرش دل نکنده است.
همسر جوان شهید محسن عزیزی هنوز داغدار شهادت یگانه مردی است که گویا دیگر قرار نیست با قامت رعنایش چارچوب در را پر کند. هنوز اینجا خیلی ها چشم به راهند و باورشان نشده که فرشته هایی که رفتند دیگر باز نخواهند گشت.
پادگان امام علی (ع) خرم آباد روزهای زیادی را پشت سر گذاشته و دریغ از یک روز که در جای جایش نامی از شهید سعید سعیدی، شهید حیدری، شهید یاری پور، شهید سبحانی و ... نباشد. تمام اجزای پادگان دیگر به مرور خاطره ها خو کرده است و گویا قرار نیست لبخندهای آرام و متین شهید سجاد یاراحمدی جوان خوش قد و قامت پادگان از خاطره ها فراموش شود.
روزهای زیادی رفته است ولی چگونه می شود ضجه ها و اشک های آرام خواهر شهید محسن فرج اللهی را فراموش کرد. عکسی که در قاب دستان دخترک نوجوان مانده بود، بهتی که تمام چهره اش را پر کرده بود. هنوز همه ما مبهوتیم و شاید گذشت یک سال از فراق هنوز باورمان را سیراب نکرده است.
اینجا خرم آباد دیار شیرمردان و دلیران هنوز داغدار غمی است که جانش را بی اندازه سوزانده و لبخندهایش را غمناک کرده است.
پدر شهید را یادمان نمی رود که اگر امروز چهره اش را با روز شهادت پسرش مقایسه کنید می فهمی این داغ چقدر سنگین و دردآور بوده است. پدر دیگر مویی برای سفید کردن ندارد.
در 365 روز گذشته هر روزش را با داغ پسر جوانش به سر کرده و گویا هنوز هم باورش نشده اینجا دیگر خبری از فرزند دلبندش نیست. یادم نمی رود بهشت زهرای خرم آباد بود و مادری که دستهایش را به سینه می گذاشت "هی رو هی رو" می خواند. دیگر اشک نمی ریخت مبهوت بود و بی اندازه شکسته. دیگر اشکی نمانده بود تا در رسای پسر ناکامش بریزد. در مویه هایش که به زبان محلی سر می داد از آرزوهایش می گفت و اینکه قرار بود پسرش را داماد کند و حال گل پرپر شده اش مهمان سالار شهدای عالم است.
همکاران شهدای پادگان امام علی (ع) خرم آباد این روزها از خاطرات شهدا می گویند. و روزهایی که با آنها به سر کرده اند. در تک تک جملاتشان بغضی است که گویا سر وا شدن ندارد. از روزهای خوب با هم بودن می گویند و اشک ها ناغافل روی گونه ها می غلطد و گویا این چشم ها هنوز توان بی تابی را از دست نداده اند.
این روزها پسر کوچک شهید فراشی زاده در ته مانده ذهنش خاطرات پدر را می کاود از روزهایی که در میانه هیئت برای شهادت سرور و سالار شهیدان عالم سینه می زدند و حال پدر کوچ کرده است و به خیل شهدای کربلا پیوسته است.
گل عزای پسر هنوز روی چادر مادر شهید خشکیده است و مادر نمی خواهد داغ پسر دردانه اش را به خاطره ها بسپارد. هر روز دیدن عکس شهید جوان روی طاقچه عادت مادر شده و دلتنگی ها گویا تمامی ندارد.
جان لرستان بی تاب است، ولی هنوز این دیدار سرافراز است و راست قامت.
18 فرشته آسمانی لرستان برایش سند افتخار شده اند تا بگوید هنوز این دیدار برای فدا کردن در راه انقلاب و ولایت پیشگام و پیشتاز است.
روزهای زیادی گذشته است همه داغدار هستند و سیاه پوش. زمزمه های مردم لرستان به خانواده های شهدا بوی جوانان رعنای پرپر شدنشان را دارد: "هی رو هی رو، ای خدا! منم بی برار/ کشتمه داغ غم شیرون پاسدار".