وقتی به بنیاد شهید و امور ایثار گران میروم و در خواست کمک دارم علاوه بر برخورد بدشان من را به عنوان یک جانباز قبول ندارند چون کارت جانبازی نگرفتهام.
به گزارش 598 به نقل از فارس، آنچه پیش روی شماست قسمت دوم گفتگوی جانباز اسدالله برهمن است. در بخش پایانی این مصاحبه آقای برهمن از دردها و مشکلات خانوادههای جانبازان گفتهاند که امیدواریم حرفهایش به گوش مسئولین مربوطه برسد.
*فارس: از دوستان صمیمیتان کسی به شهادت رسیده است؟
*برهمن: بله، بسیار زیاد. جوانی بود به نام علی نجاتی که قرآن خواندن بلد نبود. از طرفی من معلم قرآن هم بودم. یک روز به من گفت حاج آقا میشود به من قرآن خواندن را یاد بدید. بعد از مدتی خیلی خوب توناست قرآن را بخواند. یک روز شنیدم او مجروح شده. گفتند رفته منطقه و مجروح شده، گویا در کوله پشتی اش یکسری مهمات بوده که بر اثر اصابت ترکش آنها هم عمل کرده بودند. پشت علی نجاتی کاملا سوخته بود و در بیمارستان بستری شد. سه چهار روز بعد به من بچهها خبر آوردند که علی شهید شد. گفتم مگر بیمارستان نبود؟! گفتند چرا اما دوباره بلند شد و رفت.
*فارس: خاطره دیگری از آن روزهای حضورتان در جبهه که برایتان جالب و شیرین بود تعریف کنید.
*برهمن: در فاو که بودیم عراقیها کانال های زیر زمینی زیادی داشتند که ما از وجود آنها بی اطلاع بودیم. تا اینکه یک روز بمباران شدیدی کردند و یکی از این کانالها سوراخ شد. با دیدن این سوراخ بچهها گفتند بریم ببینیم این واقعا کانال یا همینطور سوارخ شده. دو سه نفری رفتیم دیدیم کانال است. به مسئولین خبر دادیم. آنها گفتند چه کسی میتواند طرحی بدهد که عراقیها نتوانند از این کانالها استفاده کنند هر کسی یک طرحی می داد اما ما امکانات نداشتیم و به همین دلیل نظرات بچه ها رد می شد. تا اینکه یک بچه بسیجی ۱۶-۱۷ ساله گفت: من یک چیزی به ذهنم می رسد. چندتا کپسول بزرگ گاز بگذارید روی این سوراخ ها و شیر گاز را باز کنید تا خالی شود. هر کس داخل این کانال ها باشد یا خفه می شود یا فرار می کند. فکر می کنم محسن رضایی و آقای هاشمی هم که برای بازدید آمده بودند حضور داشتند.به سرعت ۸-۷ کپسول بزرگ گاز فرستادند و روی سوراخ گرفت. هم زمان شیر های گاز را باز کردند و گا داخل تونل ها شد. نیم ساعتی طول کشید. سپس به همه بچه ها دستور دادند بروند داخل سنگرهایشان. یک آر پی جی زدند به تونل ها. از بس قدرت انفجار بالا بود جزیره انگار زیر پایمان می لرزید. در آن روز عراقی های زیادی کشته شدند.
*فارس: از مجروحیتتان تعریف کنید.
*برهمن: اولین بار در جزیره مجنون شیمیایی شدم که البته زیاد نبود اما دومین مرتبه در فاو بود که خیلی شدید بود. طوری که پوست بدنم تاولهای بزرگ میزد، میترکید و پوست بدنم میریخت و عفونی میشد. البته این فقط گوشه ای از مشکلاتی بود که جنگ برای ما به وجود آورد.
*فارس: فرمودید این گوشهای از مشکلات ما بود. دیگر چه اتفاقاتی که ناشی از جنگ باشد برایتان رخ داد؟
*برهمن: خانواده من در جنگ چندین مرتبه دچار صدمات جنگی شدند. مثلا همانطور که در ابتدای مصاحبه عرض کردم در انفجاری که در بهبهان اتفاق افتاد دو دختر دو قلوی من زهره ترک شدند، همسرم دچار مشکلات گوارشی شد. بر اثر همین بمباران به سر پسرم یک ترکشی اصابت کرد. مریضی خودم الان روز به روز در حال پیشرفت است. بیماری من یک بیماری خاص است. این بیماری صعبالعلاج است و فقط میتوان آن را کنترل کرد که شدید جلو نرود. اما در کشور ما دکترها میگویند ما این را صعبالعلاج نمیدانیم. این درحالی است که هیچ درمانی هم برایش ندارند. نام بیماریام «فیبرومیال ژیا» است. این بیماری تمام بدن را دربرمیگیرد. ماهیچهها ، مفاصل و خود استخوانها. استخوانها را ضعیف و خورد میکند. ماهیچهها و مفصلها هم ورم کرده و لزج میشوند و درد میگیرند. بعضی ماهیچهها هم فشار میآید و خشک میشوند. فیلتر مغز را میسوزاند و خیلی مسائل دیگر پیش میآورد. علاوه بر آن من فشار خون، دیابت، بیماری قلبی، عروقی دارم. سردردهای شدید دارم و روزانه ۲۸ قرص میخورم. که اگر نخورم کارم ساخته است. بخشی از کلیههایم را از دست دادم و پروتئین را دفع میکند. سنگهای خیلی شدیدی میسازد. خلاصه جای سالم ندارم.سال گذشته تمام بدنم عفونت کرد و له شدگی داشتم. یک ماه و نیم در بیمارستان بعثت نیروی هوایی بستری بودم بعد منتقل شدم بیمارستان رازی. آنها هم گفتند این از علائم گاز خردل است که با اکسیژن ترکیب شده و بدن را ریخته به هم. ما باید بیماری را شناسایی کنیم و داروی آن را بسازیم. این کا را هم کردند و موفق هم شدند. پمادی را تجویز کردند که با استفاده از آن توانستم سرپا شوم. سالیانه دو سه مرتبه بدنم عفونت می کند و می روم بیمارستان. با تمام این حرف ها وقتی به بنیاد شهید می روم و در خواست کمک دارم علاوه بر برخورد بدشان من را به عنوان یک جانباز قبول ندارند چون کارت جانبازی نگرفتهام.
*فارس: چرا کارت جانبازی نگرفتید؟
*برهمن: علی رغم مشکلات آن روز من خودم را برای گرفتن حقی محق نمی دانستم چون معتقد بودم ما نظامی هستیم و سالها مملکت برای ما هزینه کرده و جنگ وظیفه ماست. اگر حق و حقوقی هست مال غیرنظامیها و بسیجیها و نیروهای مردمی است که داوطلب رفتند جبهه. حق ما حقوقی بوده که سالها گرفتیم. ما با این دید رفتیم جلو. هنوز هم من همان عقیده را دارم. برای همین نرفتم دنبال کارت و مدارک جانبازی ام. اما الان که سه سال است بیماریام عود کرده از آقایان درخواست کردم که ما را درمان کنید اگر نمیتوانید هزینه درمان ما را بدهید. در خرید داروهای اصلی و آزمایشهای سنگین ما را کمک کنید. اما می گویند باید همان موقع کارت میگرفتید الان هم در صورتی می توانیم برای شما کارت صادر کنیم که صورت سانحه زمان جنگ را با امضای فرمانده منطقه آن روز برای ما بیاورید. حالا یکی نیست از آنها بپرسد که بابا من امضای شهید صیاد شیرازی را یا شهید چمران را از کجا بیاورم؟! درثانی پرسنل ارتش صورت سانحه جنگ نداشتند. صورت سانحه برای بچههای سپاه و بسیج بود. ارتشیها صورت جلسه می کردند. برای من هم در هرچند مرحله تشکیل دادند اما در دفعه آخر که مجروح شده بودم و در بیمارستان انقلاب اهواز بستری بودم، این بیمارستان مورد تهاجم بعثیها قرار گرفت و بمباران شد. کل پروندههای بیمارستان سوخت و همانجا هم دوباره من ترکش خوردم. آن زمان هم کامپیوتر نبود که ثبت شود، پروندهها کاملا از بین رفت. من الان هم کارت جانبازی نمی خواهم فقط درخواستم این است که کمی در هزینه های درمان کمکمان کنند.اکثر بچههایی که دنبال کارت جانبازی نرفتهاند همین دید را داشته اند. تیمسار امیر اردستانی سالها بیماری پوستی داشت و شیمیایی شد. ۳-۲ ماه پیش هم در بیمارستان شهید شد ولی هرگز حرفی از جانبازی نزد و در مظلومیت کامل از دنیا رفت. بسیاری دیگر هم اینگونه هستند که واقعا در فقر زندگی میکنند. این ظلمهایی را که می بینیم با خونم سازگاری ندارد.این کم توجهی ها وقتی بیشتر آدم را ناراحت می کند که بعضی از مسئولین همه جا دم از تجلیل از ایثارگران می زنند اما در واقع یک ریال هم برای آنها ارزش قائل نیستند. مثلا میگویند فلانی فرزند ایثارگر است، ولی در دانشگاه که می خواهیم برای شهریه تخفیف بگیریم میگویند اصلا ما با دولت قرارداد نداریم که تخفیف بدهیم. میگوییم به ما کارت طرح ترافیک بدهید چون ما مجبوریم وسط روز سریع خودمان را برسانیم بیمارستان اما در اینجا هم میگویند اگر بالای ۵۰ درصد هستی بیا. می گویم من اصلا کارت نگرفتم که درصدش مشخص شود، اما کارت ایثارگری دارم. جواب می دهند این کارتها ارزش ندارد. هیچ کس نیست بپرسد پس این مجلسی که این کارت را تصویب و امضا کرده، هدفش چه بوده؟ همه جا دم از امتیاز دادن به جانبازان و ایثارگران می زنند و دید مردم را هم عوض میکنند. تا حرف میزنیم میگویند آقا رفتی جنگ امتیازش را میگیری. این یعنی بی ارزش کردن بچههای رزمنده. روزی به یکی از مسئولان نظام گفتم صدور این کارت فقط توهین به رزمندگان است.
*فارس: الان وضعیت شغلی و زندگی شما چگونه است؟
*برهمن: بعد از ۳۱ سال خدمت با داشتن تحصیلات عالیه در حالی که ۲۶ سالش را مسئول بودم و ۸ سال آخر خدمتم را رئیس برق و پدافند کل کشور بودم و سالها در جنگ حضور داشتم بازنشسته شده ام اما حقوقم کفاف مخارج زندگیمان را نمی دهد.البته من الان بیکار نیستم وسعی میکنم با توجه به تحصیلاتم کارهایی انجام دهم که به درد مملکت بخورد. مثلا به عنوان مثال سالهاست روی طرحی کار کردهام. این پروژه طرحی بود برای کنترل برق فشار قوی. موفق شدم پستهای برق بسیار قوی و متوسط را طوری کنترل و ایزوله کنم که شما بتوانید کابل را با دست بگیرید طوری که برق هم شما را نگیرد. در صورتی که مثلا برق ۳ هزار ولت را اگر شما از نیم متریاش رد شوید برق شما را می گیرد. برق فشار قوی میدان دارد و اگر نزدیک شوید میکشدتان و یک تکه ذغال می شوید. به فوق دکترای برق هم اگر بگویید میخواهیم میدانهای برق را مهار کنیم میخندد چون این میدان نامرئی است و قابل کنترل نیست. اما من این کار را کردم و ۱۵ سال است کارم جواب داده. حدود ۸ پست را در خارک و چند پست را هم در بوشهر و گناوه و همدان مهار کردم. بعضی ها را در سال ۷۲ و بعضی ها را در سال ۸۲ انجام دادم. آنهایی را هم که من ایزوله کردم تا حالا یک ریال دچارخسارت نشدهاند. این انقلابی است در صنعت برق که در هیچ جای دنیا هم انجام شده از اختراعات خودم هست و وزارت نیرو هم تأیید کرده که این پروژه ملی است و اگر اجرا شود برق مصرفی هر مکان به نصف میرسد. نامه دادم به وزارت نیرو ۵ سال است که دارم میدوم دنبالش. به وزرای قبلی و فعلی نامه دادم و درباره فواید این پروژه گفتهام که ۱۰ سال هم کارم را ضمانت میکنم. اما هنوز نتیجه نگرفتم. وقتی با رئیس قبلی توانیر صحبت کردم گفت: این طرح بسیارعالی است و به به و چه چه کرد. گفت: من ۶-۵ ماه بیشتر نیست که آمدم در توانیر و حتما این کار را انجام میدهیم اما آخر فرستادنم دنبال نخود سیاه. همین آقا وقتی شد معاون وزیر دو سه مرتبه برای او فکس فرستادم اما اصلا تحویل نگرفت. البته من طبق گفته امام که فرمودند شما وظیفهتان را انجام دهید به نتیجه کار نداشته باشید من هم به کارم ادامه میدهم. چندین بار سر این طرح خطر کردم و با برق فشار قوی دست و پنجه نرم کردم تا توانستم با این اوضاع برق و اقتصاد کشور همچین کاری را انجام دهم.
*فارس: در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.
*برهمن: اگر من حاضر شدم پای این مصاحبه بنشینم و حرفی بزنم فقط برای این است که آقایون مسئول از حال ما جانبازان با خبر شوند چون فردای قیامت در روز حساب کشی، خدا میفرماید: اینها مسئولند نگهشان دارید. اگر حتی ما هم از سرتقصیر آنها بگذریم فرزندان ما نمیگذرند چون دید آنها با ما فرق دارد و حتما هم همین طور است. ما از مسئولینی که از حال ما با خبر هستند و کاری نمیکنند روز محشر شکایت میکنیم. با تشکر از سعه صدرتان و ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.