کد خبر: ۲۰۳۰۴
زمان انتشار: ۱۳:۵۰     ۲۴ شهريور ۱۳۹۰
شعر: عباس صادقی

***
با اینکه شبیه خودتان انسانم
اما خودمانیم کمی شیطانم
پیغمبر خنده دارم و می‌خواهم
لبخند به لب‌های شما بنشانم

***
پشت سرشان به پیش‌شان می‌خندم
بر صومعه و کشیش‌شان ‌می‌خندم
زورم که نمی‌رسد به قلدرها من
پس حداقل به ریش‌شان می‌خندم

***
آرام نشسته با ادب می‌خواند
طبق ادبیات عرب می‌خواند
حاجی که قضا شده نماز صبحش
هرروز خدا نماز شب می‌خواند

***
توحید بهانه خدایی تنهاست
این خانه نشانه خدایی تنهاست
یک خانه بدون زن در این دنیا نیست
جز کعبه که خانه خدایی تنهاست

***
نه لکه‌ای بر پیرهنم افتاده 
نه نام وطن از دهنم افتاده 
وقتی که پلاک را گرفتم دیدم
خون پدرم به گردنم افتاده

***
شیرینی تو از رطبت می‌ریزد
انگار ستاره از شبت ‌می‌ریزد
ماتیک نزن خواهر دینی لطفاً
خون دل مردم از لبت می‌ریزد

***
مداح جوان سینه زنان رفت به شام
همراه صدای کاروان رفت به شام
گفتند که شام از دهن می‌افتد 
از روضه کوفه ناگهان رفت به شام

***
آمار تمام روضه‌ها دستش بود 
با پای برهنه کفش ما دستش بود 
از مجلس روضه دست خالی برگشت 
البته دوتا ظرف غذا دستش بود

***
هی قیمت بازار عزا می‌شکند 
مداح جدا شیخ جدا می‌شکند 
در مجلس روضه کفش ما را بردند
هر کس به طریقی دل ما می‌شکند

***
هرچند که با ژست فرنگی خندید
بر سنت ما به این قشنگی خندید
این بولدزر دهن گشاد عوضی
هر روز به خانه کلنگی خندید

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۲
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۶:۴۹ - ۲۴ شهريور ۱۳۹۰
۰
۰
مادون قرمز _ دید در تاریکی:
این هجو یات چیه؟!
یه قدری برای سایت، منزلت قائل باشین.
پاسخ
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۱:۳۶ - ۲۵ شهريور ۱۳۹۰
۰
۰
آخه این اشعار در شان سایت شماست؟؟
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها