به گزارش
سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، مناظره «علم بومی؛ از توهم تا واقعیت» به همت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز با حضور حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر حسینیان، عضو هیئت علمی و مسئول گروه فلسفه فرهنگستان علوم اسلامی قم و دکتر صادق زیبا کلام، عضو هیات علمی دانشگاه تهران، در تالار فجر دانشگاه شیراز برگزار شد.
مهمترین موضوعات طرح شده در این مناظره را به صورت اجمالی در ادامه می خوانید:
دکتر زیبا کلام: چیزی به نام علم بومی وجود ندارد. بومی سازی علم که در ایران راه افتاده مترادف با علوم انسانی اسلامی است. هرجا سخن از علم بومی می شود؛ اسم اسلامی کردن علوم انسانی هم می آید.
بومی سازی علوم انسانی لفاظی است و در عالم واقع چیزی به این اسم وجود ندارد و نه می شود علوم انسانی را اسلامی کرد.
اگر بومی سازی علوم انسانی شدنی بود در این ۳۴ سال که همه قدرت هم در دست ما بود موفق به تولید ان می شدیم.
بومی سازی علوم از دور قشنگ است اما هرچه به آن نزدیک تر می شویم متوجه می شویم که چیزی با این عنوان وجود ندارد.
بعد از ۲۲ خرداد ۸۸ تلاش های زیادی در این زمینه شد.
تا الآن یک خط هم نتوانسته اند تولید کنند و نمی توانند.
بهترین پیشنهاد من به کسانی که دنبال بومی سازی علوم هستند این است که بررسی کنند چرا انقلاب فرهنگی انجام شد.
انقلاب فرهنگی برای تحقق این ها بود. بیش از ۳ سال دانشگاه تعطیل شد ولی هیچ اتفاقی در این زمینه نیفتاد.
آقایان نخواستند به این سوال پاسخ دهند که اگر بومی سازی ممکن بود چرا در این سه سال اتفاقی نیفتاد و مجددا در ۲۲ خرداد ۸۸ به دنبال بازکردن این پرونده رفتند.
حجت الاسلام و المسلمین حسینیان: از نگاه تاریخی تحول در مبانی علوم انسانی امری غیرقابل اجتناب است که ما از قبل شروع کردیم.
هدفمان والا بوده اما ساز و کارها و ظرفیت هایش را نتوانستیم درست تشخیص دهیم.به بزرگی کار هم توجه نکردیم و این خیلی مهم است.
گاهی نتیجه دهی یک پروژه ممکن از ۵۰ تا ۱۰۰ سال طول بکشد.
باید ابعاد و مراحل برنامه تحول در علوم انسانی را ببینیم؛ و موانع شناسی و آسب شناسی کنیم.
این هدف بزرگ چگونه اتفاق افتاد؟آیا واقعا انقلاب فرهنگی توانست فرصت پرداختن به این کار را برای نخبگان جامعه فراهم کند؟
بزرگی کار هم نباید مانع حرکت ما شود؛ تمام عمر علمی خود را هم اگر برای این کار صرف کرده باشیم؛ اگر تحقق نیافته دلیل بر این نیست که علم بومی وجود ندارد و این استدلال قابل قبولی نیست.
صرف عدم وقوع دلیل بر عدم امکان وقع این مسئله نیست.
انقلاب برای این نبود که یک فرد برود و فرد دیگری جایگزین او شود بلکه برای تغییر نظام حاکمیت بود.
برای تغییر نظام حاکمیت از سلطنتی به دینی مراحلی را باید طی کنیم.
تحقق انقلاب یک تحقق صوری نیست که امام جایگزین شاه بشود بلکه به معنای این است که باید ساختار را عوض کرد.
اگر نتوانیم در علوم انسانی تحول ایجاد کنیم و علوم انسانی متاثر از ارزش های انقلاب را تولید کنیم نسبت به آینده انقلابمان بی توجهی کردیم.
باید علوم را با ارزش هایی که دامنه وسیعی دارد و اخلاق اسلامی را در جامعه حاکم می کند؛ سامان دهیم و اگر به این ها توجه نکنیم نسبت به مبانی انقلاب اسلامی دچار انفعال می شویم.
تولید علم از فضایی که در ذهنمان بصورت فردی شکل گرفته؛ دامنه ای بزرگتر دارد. تولید علم یک کار اجتماعی است.
هرچند علما کم و بیش در این زمینه تلاش هایی کرده اند.
این کار یک کار اجتماعی است؛ برای رسیدن به آن اول باید مطالبات اجتماعی ایجاد کنیم؛ فرهنگ سازی شود و ظرفیت ها ساخته شود تا به تولید مفهوم برسیم.
تولید مفهوم به سادگی ممکن نیست. به جای اینکه فضا را مشوّش کرده و فریاد برآوریم که تولید علم تاکنون تحقق نیافته باید آسیب شناسی کنیم و موانع را بشناسیم.باید یک پارادایم اجتماعی ایجاد شود و اندیشمندان و خواص به تدریج حرکت کنند و زمینه های پیدایش علم بومی فرآهم آید.
گام اول برای این کار نقد علوم انسانی موجود است که پایه های فکریش بر اساس بی دینی و داروینیسم می باشد.این فاز صفر طرح بزرگ تحول است که در جامعه علمی و دانشجویی باید ایجاد شود. این فاز از طرح باید به نحوی فراگیر باشد که بتواند تمام موضوعات و مسائل علوم انسانی موجود دانشگاهها را در برگیرد.
به نظرم مسئولان باید دانشجویان را به جای اینکه مطالب کتاب را حفظ کنند؛ به سمت نقد آن سوق دهند.دانشجو باید نسبت به مبانی علوم انسانی نقاد باشد.و بعد از این است که زمینه برای طرح مفاهیم علوم انسانی اسلامی باز می شود.
دکتر زیبا کلام: علت گرفتار شدن ما به موضوع بومی سازی علوم در نتیجه یک فرهنگی عمومی اجتماعی نبوده بلکه با انگیزه های سیاسی و توسط حکومت و نهادهای حاکمیتی راه افتاده است در حالی که ما با حسن نیت وارد این مسئله شده ایم.
ایدئولوژی حکومتی در ایران همه باورهای غرب را به درد نخور و باطل می داند.
مشکل ما غرب همان مشکل استالین و بقیه نظام های جدید دنیا با غرب است.
اساسا چیزی به اسم علوم انسانی غربی وجود ندارد که در برابرش علوم انسانی اسلامی را مطرح کنیم.
در غرب افکار و عقاید فلاسفه و متفکرین مختلف نسبت به هستی انسان، جامعه و ... وجود دارد و این نگاه ها با هم در تضاد هستند.
مثلا توماس هابز میگوید انسان دارای خوی حیوانی است و حکومت در نقش نگهبان اوست در حالی که جان لاک می گوید انسان سرکش نیست و حکومت باید با اجماع این انسان ها تشکیل شود.
نزدیک ۲۰۰ سال بعد مارکس هیچکدام از این دو نظر را قبول ندارد و مناسبان اقتصادی را مبنای تشکیل جامعه می داند.کدام یک از این ها غرب است؟داستان علوم انسانی اینگونه است.
اینکه مدام به دنبال تضاد با غرب باشیم و هرچیزی که از غرب می آید را خراب کنیم؛ حاصلش این است که دنبال بومی سازی علوم می رویم و محصول نگاه اسفبار ایدئولوژیک ما نسبت به غرب است.
حجت الاسلام و المسلمین حسینیان: ما در رابطه با علم بومی تا سطحی گام هایی برداشته ایم. معنی علم بومی این است که حقانیت علم چند بعد را باید ملاحظه کند.
یک بعد آن جریان فرهنگ، ایدئولوژی و دین است.دین حاکم بر جامعه پایگاهی را در شکل گیری علوم بومی ایجاد می کند.
فرهنگ اجتماعی در بومی سازی علوم نقش ایفا می کند.
درست است که در غرب نمی شود دست روی یک تفکر بگذاریم و بگوییم این تفکر است و لاغیر.
غرب یک جهان کثرت گراست؛ علومی متفاوت و متنوع و بعضای با مبانی مختلف در غرب وجود دارد.
قبول داریم که همه علوم در عرض هم نیستند.
هابز انسان را یک جور تعریف می کند و لاک هم نوعی دیگر.بالاخره حقیقت انسان چیست؟ما در مورد انسان نظر داریم؛ خدایی که خالق انسان است بهترین شاخص ها را برای تعریف انسان داده است.باید قرآن را مبنای انسان شناسی مان قرار دهیم.قرآن هم ابعاد منفی و شیطانی و هم ابعاد مثبت انسان را مورد مطالعه قرار می دهد.
باید تعاریف مختلف قران از انسان با دقت اجتهادی ملاحظه کنیم تا به یک تعریف جامع و دینی برسیم.
تفکرات در غرب متفاوت است و همه آن ها به یک تعریف از انسان استوار نیست.هر کدام از این متفکرین مجبور شده اند برای ارائه مدل ساختار سیاسی و اقتصادی؛ انسان را تعریف کنند.
در غرب انسان را حتی از حیوان هم پست تر کرده اند.
درست است که مثلا هابز ممکن است خداپرست هم بوده باشد اما عقیده خداپرستی چگونه در تئوری های انسان شناسی اش حضور می یابند؟
تئوری ای که بر اساس خدا پرستی شکل بگیرد همه ابعاد وجودی انسان را در یک مدل جامع ارائه می دهد.
الآن در جامعه دینی ما هزاران اندیشمند معتبر؛ معتقدند که دین با تئوری های علوم انسانی ربط دارد.
پس از شناخت انسان باید ببینیم که از منابع چه ساختار سیاسی فرهنگی و اقتصادی برای این انسان بدست میآید.ما مدل پیامبران را هم داریم و همه پیامبران جز تعداد اندکی، تشکیل حکومت داده اند.
منابع ما از این مسائل پر است اما چون موضوع پایان نامه ها و رساله های دکتری به این سؤالات از منظر منابع دینی نپرداخته¬اند نتوانستیم از آن ها استفاده کنیم.
قرآن را مهجور نگذاریم؛ اگر بخواهیم قرآن در صحنه عمل و صحنه اجتماعی بیاوریم باید از این تئوری ها استفاده کنیم.
دکتر زیبا کلام: بالفرض که قبول کنیم تحقق علوم انسانی اسلامی ممکن است و آن را ایجاد کردید؛ در این صورت چیزی که ایجاد کرده اید به هیچ وجه قابل نقد و بررسی نخواهد بود.
به انداره وزن مارکس علیه وی و تفکراتش کتاب نقد نوشته شده است.علم با نقد جلو می رود.
علوم انسانی اسلامی ای که ساخته می شود بر اساس وحی و قرآن است و چیزی که بر اساس وحی ایجاد شده باشد به هیچ وجه قابل نقد نیست.
مثلا ولایت فقیه که یک مدل حکومتی است؛ من نمی توانم در نقد آن سخنرانی کنم.
این اشکال اساسی است که چون بر اساس شریعت و قدسیت ساخته شده نمی توان آن را نقد کرد.
تا کنون نشنیده ایم که مثلا هابز را به جرم نقد زندانی کنند.
حجت الاسلام و المسلمین حسینیان: هزاران تفسیر از قرآن توسط علما و فلاسفه و اندیشمندان نوشته شده است و تفاسیر متعددی از یک کتاب واحد و در سطوح مختلف الآن در اختیار جامعه است.
معتقدم هر ۵۰ سال می شود یک تفسیر جدید از قرآن نوشت.
تئوری های متعددی بر اساس درک ما از معارف و مفاهیم دینی وجود دارد.منبع واحد است اما تئوری ها متفاوت هستند؛ زیرا ظرفیت های متفاوتی وجود دارد.
اینگونه نیست که برداشتهای ما از منابع دینی بدلیل تقدس دین اموری غیرقابل نقد باشند.
بلکه علما و بزرگان ما بسیار زیاد در کتاب هایشان یکدیگر را نقد کرده اند.
پیدایش علم به حقیقت تئوری ها و فرضیه ها بر می گردد.این فرضیه ها و تئوری ها بر پایه یک پارادایم دینی شکل می گیرند.و این به این معنا نیست که پارادایم جبری اجتماعی تولید می کند. هیچ جبری در کار نیست.
انسانها با ظرفیت های مختلف سراغ یک منبع دینی می روند؛ از قرآن و روایات استفاده می کنند اما همه الزاماً به یک نتیجه نمی رسند. لذا همواره پویائی و تکامل در برداشتها و استنباطات از دین وجود دارد و علما به نسبت ظرفیت ایمانی و قدرت تطرق احتمال به مطالب جدید از دین دست می یابند لذا باب اجتهاد باز است. ساختار نظام اجتماعی باید بر اساس اصول و قوانینی باشد که منابع آن متقن و خدشه ای به ان ها وارد نباشد.
منابع در حد عصمت هستند. اگر پایه های فکری خود را به جایی که عصمت دارد متصل کنیم دچار سرگردانی هایی که غرب امروز دچار ان هست؛ نمی شویم.
دکتر زیباکلام: در دین روی فروعات می توانیم بحث کنیم.
همه تفاسیر در این حقیقت که قرآن کتاب خداست توافق دارند.
اگر از بالا نگاه کنیم که چرا به اینجا رسیدیم که در مورد بومی سازی علوم بحث کنیمغ مسئله روشن تر می شود.
در سال ۵۹ انقلاب فرهنگی رخ داد و دانشگاه ها تعطیل شد. امام افرادی منصوب کردند که مسئول انقلاب فرهنگی شوند.
مهمترین هدف انقلاب فرهنگی بومی سازی و اسلامی کردن علوم انسانی بود.
البته اهداف دیگری هم داشت؛ چون خیلی ها معتقد بودند گروه های معارض و معاند در دانشگاه هستند و البته اکثریت مردم هم اسلامگرا هستند؛ این گروه ها نباید از دانشگاه استفاده کنند.لذا در سال های اول همه کسانی که غیر اسلامی بودند از دانشگاه بیرون رانده شدند.
در ستاد انقلاب فرهنگی کمیته هایی برای علوم مختلف تشکیل شد و اساتید مسلمان و اسلامگرا شروع به گذاشتن جلساتی کردند.دانشجویان هم به آنها کمک می کردند اما نقش کارمند را داشتند.
بعد از سه سال از اسلامی کردن علوم انسانی خبری نبود و در نهایت سروش و امثالهم تصمیم گرفتند که دانشگاه را باز کنند. دانشجوها مخالف این اقدام بودند.
دانشجویان که آن زمان واقعا قدرت داشتند و خدایی می کردند گفتند چون علوم انسانی، اسلامی نشده اجازه نمی دهیم دانشگاه را باز کنید.نهایتا آقای هاشمی نظر مساعد امام را برای باز شدن دانشگاه ها گرفتند.
عده ای از کسانی که عضو سازمان مجاهدین خلق بودند شروع به مطرح کردن بحث هایی کردند که که اصلا علوم انسانی اسلامی نداریم. مرحوم فاطر هم گفتند کسانی که این بحث ها را مطرح می کنند یا احمق هستند و یا منافق.
دانشجویان سروش و ... را متهم می کردند که برای اسلامی سازی علوم با حوزه علمیه قم همکاری نکرده اند و سروش هم می گفت بارها به قم رفتم و مورد استقبال قرار نگرفتم.
مسئله اسلامی کردن علوم انسانی از سال ۶۴ به این طرف منفعل بود تا اینکه در ۲۴ خرداد ۸۸ مجددا مطرح شد.
معتقدم به این دلیل دوباره مطرح شد که مسئولین متوجه این شدند که دانشجویان بیشترین مقاومت ها را داشته اند و حرفشان این بود که چرا اکثر افراد پس از ورود به دانشگاه ضد نظام و ضد اصولگرایی میشوند.
بدین ترتیب مسئله اسلامی کردن علوم دوباره مطرح شد و معتقدم از اینجا بود که همه ضربه خوردیم.
مسئولین به جای اینکه بررسی سیاسی و جامعه شناسی کنند که علت این مشکل را بفهمند به این جمع بندی رسیدند که باید علوم انسانی را اسلامی کنند.
حجت الاسلام و المسلمین حسینیان: قبل از ۸۸ هم بحث تحول در علوم انسانی مطرح بود منتهی با نام¬های دیگر اما در ۸۸ با این اسم مطرح شد و در سال های قبل هم با اسم های دیگر و به گونه های دیگر مطرح بود.
امام و مسئولین بعد از انقلاب فرهنگی اعلام کردند که جریان اسلامی کردن علوم اتفاق نیفتاده و به هدف نرسیده ایم.
با باز شدن دانشگاه ها به تدریج گام هایی برداشته شد مثلا جلوی اساتیدی که عاملا و عامدا می خواستند فرهنگ ضد دینی را در جامعه دانشگاه هی رواج دهند ؛گرفته شد.
اینکه حقیقت علم مورد بازبینی قرار گیرد دامنه وسیعی دارد.
۴۰۰ سال طول کشید تا رنسانس در غرب اتفاق افتاد. ما یک حرکت بزرگ را به زمان های کوتاه می خواهیم محدود کنیم.
رهبری معظم از ابتدا تمدن اسلامی را جزء اهداف حرکت خود اعلام کردند و طرح علوم انسانی اسلامی در راستای رسیدن به این تمدن است و این مسئله از قبل فتنه ۸۸ مطرح بوده.
برای ایجاد تمدن اسلامی مثل هر تمدن دیگری نیاز به تولید فکر داریم.
تولید فکر در فضای دینی خودمان قابل تولید است.بحث های بیدار کردن عقل جمعی، مناظرات، تشکیل جلسات فکری، کرسی های نظریه پردازی و نهضت نرم افزاری متعلق به قبل از سال ۸۸ است.
برای ایجاد عقل جمعی چاره ای جز مناظره نیست و برای اینکه در مناظرات به نتیجه برسیم باید قواعدی برای آن ها نوشت.