دل نوشته ای به یاد آیت الله محمد علی شرعی از یاران امام خمینی (ره) که در بستر بیماریند
از زمان کودکی و هنگامی که پدرم (ره) خاطرات دوران مبارزه را برایم بازگو می نمود و اوراق تاریخ سنگرداران عدالت را ورق می زد از مبارزین و مردان حقی نام می برد که نقش مؤثری در دمیدن روح انقلابی در جانهای مردم ایران به ویژه مردم قم داشتند. از جمله مردان مردی که پدر داستانهای زیادی از رشادهای او در آن دوران روایت می نمود، جانفشانی های آیت الله حاج محمد علی شرعی بود که او را همانند اسطوره و سنبلی برای ایستادگی در برابر طاغوت برای من ترسیم می نمود.
سالها این خاطرات و ناگفته های تاریخ انقلاب در ذهن من باقی بود و با آنها زندگی می کردم و سعی می کردم جسته و گریخته در لابه لای کتاب هایی که به روایت این دوران پرشور پرداخته بودند، سطوری درباره آنها بیابم و بخوانم تا همیشه برایم زنده بمانند. از سوی دیگر آرزو داشتم تا با این شخصیت های پولادین هم نفس شوم و دل به آرزوهای دست یافته و نایافته آنها بدهم. این ایام بر من گذشت تا یکی از دوستان عزیزم با نوه آیت الله شرعی وصلت نمود و در یکی از روزها به بهانه مصاحبه مجموعه با ایشان مرا نیز برای زیارت آیت الله شرعی دعوت نمود تا ساعاتی را در پای خاطرات ایشان بنشینم. لذا به همراه چند نفر از عزیزانی که با ایشان قرار مصاحبه ای برای تاریخ پس از او قرار داشتند به دیدارشان شتافتم.
من این مرد بزرگ را که نقد جوانی خود را در راه اعتلای پرچم اسلام گذرانده بود در حالی زیارت کردم که جسم او همانند درخت تناوری شده بود که عمری از بر او گذشته و گرد کهن سالی بر شاخ و برگهایش نشسته بود. حال ایشان را که جستجو کردم پی به بیماری وی بردم که ارمغان سالها تلاش و مجاهدت شبانه روزی در راه مبارزه با تیرگی های استبداد و نیز ترویج علوم آل محمد (ص) بود. جسم آیت الله شرعی رنجو از بیماری بود اما روح و روحیه او همچون فصل جوانی سرزنده بود. به سختی لب به سخن می گشود و در برابر پرسش های حاضران، پاسخ کوتاه می داد و گاهی هم به فرزندش ارجاع می داد که امین پدر بود. شب، شب زیبا و دلشینی بود، شبی در کنار یاری از یاران خمینی(ره).
و اکنون سالیانی ست که این مرد مجاهد عرصه علم و سیاست در بستر بیماریست و یادی از او نمی شود. ترسیدم که خداوند به سبب قدرناشناسی و زنده نگاه نداشتن یاد بزرگانی چون او که حق پدری به گردن ما دارند عقوبتم کند، از این رو قلم برداشتم تا چند سطری به یاد او بنویسم تا بلکه از ریشه های خود یادی کرده باشم.
باشد که در سحرهای نورانی و هنگامه ای که درهای رحمت الهی بیش از همیشه آغوش خود را بازکرده اند، برای سلامتی او دعا کنیم.