وبلاگ راز خون نوشت
ای آقا و مولای من!
وقتی سخن از تو به میان می آید،درختان به رکوع می روند و برگها ،به نشانه ی سجده، از شاخه ها فرو می ریزند. وقتی سخن از تو به میان می آید،نسیم کوچه به کوچه می دود و عطر تو را در خانه های شهر می پراکند . وقتی سخن از تو به میان می آید،آسمان آبی تر می شود و پرندگان در بیکرانه آن بال اشتیاق می گشایند. نام تو، فرا واژه ای است که تنها در فرهنگ آسمانها ،ترجمه می شود آنجا که شمشیر تو از غلاف سر بر می کشد. ستم ،عجز خود را فریاد می زند و خواب نفاق آشفته میشود. وقتی که نام تو بر دفتر تاریخ ، تکرار می شود،قلم از پا می افتد و مرکب همچو دریا متلاطم می شود. ای سزاوار! کدام آفتاب،طاقت گرمی هنگامه ی عشق تو را دارد؟ آنجا که عرق پیشانی را به آستین پیراهنت می بری دل یزیدها می لرزد.
پس از تو خون،سرخی اش را از تو گرفت و سرخ ماند...
پس از تو بزم عاشقان رنگ لاله گرفت و غروب ،با دل های گرفته به نجوا پرداخت...
اینک ، هیهات گویان جهان،به نماز ظهر عاشورا اقتدا می کنند و با یاد تو ، حماسه به پا می دارند. آنان که حماسه آفرینی یارانت را آرزو دارند. از مرگ نمی هراسند و عاشقانه ، در خون خود گلچرخ می زنند.
اکنون در شهر عشق و معرفت ، سکه به نامت می زنند ، و شیعیانت در 1400 سال بعد از شهادتت در بحرین ، لبنان، عراق ، عربستان و... ندای "هل من ناصرینصرنی" ات را شنیده اند و فریاد لبیک یا حسین(ع) سر داده اند.
و سلام بر تو آنگاه که آخرین سجده ی خونینت را کردی ،و سلام بر تو ای قبله ی عاشقان مجاهد.ای حسین (ع) ای خون خدا...