به گزارش پايگاه 598 به نقل از اعتماد، در جلسه رسيدگي به اين پرونده كه صبح ديروز در شعبه 113 دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي حسين اصغرزاده برگزار شد، نماينده دادستان در تشريح كيفرخواست گفت: در اين پرونده محمدجواد، 46 ساله متهم است روز 26 تيرماه سال 89 همسرش خديجه را با نشت عمدي گاز به قتل رسانده است. تحقيقات انجام شده در اين باره نشان ميدهد اين مرد پيش از اين حادثه اختلافات شديدي با همسرش داشته است و همين اختلافات باعث ارتكاب اين جنايت شده است. حال به نمايندگي از دادستان تهران خواستار مجازات متهم هستم.
در ادامه اين جلسه وكيل مدافع پدر و مادر مقتول از طرف آنها خواستار قصاص محمدجواد شدند. سپس پدر محمدجواد كه ولي دم قهري دو فرزند صغير او است در جايگاه ايستاد و گفت عروسش در يك حادثه فوت شده و پسرش نقشي در مرگ او ندارد.
در ادامه به دستور قاضي اصغرزاده، محمد جواد در جايگاه ايستاد تا از خود دفاع كند. او گفت: من و خديجه با يكديگر همكار بوديم و سال 77 با يكديگر ازدواج كرديم. هنوز دو ماه از شروع زندگي مشتركمان نگذشته بود كه همسرم تعداد زيادي قرص خورد و خودكشي كرد. چون خانوادههايمان با يكديگر اختلاف داشتند به همين دليل حتي چند سال به شهر ديگري رفتيم تا اختلافات خانوادههاي مان زندگي ما را تلخ نكند.
بعد از پنج سال به تهران آمديم و از آن به بعد زندگي آرامي داشتيم اما نميدانم چرا همسرم هر چند وقت يكبار با من قهر ميكرد. او يك مرتبه ديگر هم در سال 86 خودكشي كرد. در طول زندگي مشترك من هر لحظه منتظر بودم كه خبر بدي درباره همسرم بشنوم و همه اين سالها با كابوس زندگي كردم.
متهم به قتل درباره روز حادثه گفت: آن روز در طبقه دوم خانهمان بودم كه پسرم آمد و گفت بوي شديد گاز ميآيد و مادرش خودش را داخل اتاق حبس كرده است. دوان دوان به طرف اتاقي كه خديجه در آن بود، رفتم. در قفل بود و نميتوانستم آن را باز كنم. به همين دليل در را شكستم. بوي گاز اتاق را پر كرده بود. همسرم يك شيلنگ گاز دستش بود و يك پتو روي سرش كشيده بود. داد و فرياد كردم و همسايهها براي كمك آمدند. آنها فورا همسرم را به درمانگاهي كه سر كوچه بود، رساندند اما او فوت شده بود.
در ادامه اين جلسه پسر 15 متوفي در جايگاه ايستاد و گفت: من و برادرم مشغول بازي كردن بوديم كه مادرم به اتاقش رفت. او يك پتو هم پشت در گذاشت و در را از داخل قفل كرد.
چند دقيقه بعد بوي شديد گاز را متوجه شدم اما مادرم در را باز نميكرد. پدرم را خبر كردم و او در را شكست. مادرم بيحال گوشه اتاق افتاده بود و همسايهها او را به درمانگاه رساندند. پدر و مادرم قبل از اين ماجرا چند مرتبه با يكديگر دعوا كرده بودند اما هيچوقت كتككاري نميكردند.
در پايان اين جلسه رييس دادگاه ختم دادرسي را اعلام كرد و همراه با هيات قضات وارد شور شد.