حجت الاسلام و السلمین دکتر ناصر سقای بی ریا از شاگردان آیت الله مصباح یزدی و از فضلای حوزه علمیه قم است که در ابتدای دولت نهم به سمت مشاور رئیس جمهور در امور روحانیت منصوب شد و تا اواخر سال 89 در این سمت باقی ماند. سقای بی ریا در تمام این پنج سال در جلسات هیات دولت شرکت می کرد و روایتهاي بکر و نابی از نحوه نفوذ جریان انحرافی در دولت دکتر احمدی نژاد دارد.
اگر موافق هستید ابتدا تعریفی از انحراف داشته باشیم. اینکه ما میگوییم جریان انحرافی مقصودمان از به کار بردن لفظ انحراف چیست؟ انحراف نسبت به چه چیزی مد نظر ماست؟
برای اینکه انحراف را تعریف کنیم، باید راه صحیحی که مد نظر ماست، تعریف شود. از نظر اسلام این راه، صراط مستقیم، بندگی خدا و رسیدن به کمال در سایه قرب الهی است. اگر بپرسید مصداق این چیست، باید گفت آن چیزی که در عصر ما از یک جامعیت و عمق برخوردار بوده و توانسته جامعه اسلامی ما و امت اسلامی را در طول این 30 سال یا به انضمام نهضتهای قبلی در طول 50 و چند سالی که نهضت اسلامی آغاز شده، پیش ببرد، آن شاخصهایی است که حرکت امام داشت. این شاخصها توسط مقام معظم رهبری در مراسم 14 خرداد سال گذشته و امسال تحت عنوان شاخصهای خط امام بیان شد. این در حقیقت آن چیزی است که خود امام هم تحت عنوان اسلام ناب محمدی بیان میفرمودند.
ما اسلام ناب را در حرکت حضرت امام میبینیم. شاخصهای اصلی که مطرح میشد عبارت بود از: دیانت را عین سیاست دانستن، بُعد سیاسی را یکی از ابعاد اسلام دانستن، مقابله با ظلم، حمایت از مستضعفین و بی تفاوت نبودن در برابر این مسائل. اینها از ابعادی بوده که علمای قبل از امام شاید فرصت نداشتند در این حد به آن ورود پیدا کنند یا شرایط مناسب نبوده. گاهی هم این را اصلا جزو ابعاد اصلی اسلام نمیدانستند. هنوز هم هستند کسانی که دین را دینی حداقلی و شخصی میدانند؛ مثل غربیها. امام فرمود دیانت عین سیاست است و با این روحیه وارد رهبری امت اسلامی شد که ما در رهبری حضرت آقا هم بحمدلله ادامه همین راه را می بینیم. خط امام شاخصهای خودش را دارد.
روشها و شیوههایی هم که در این خط فکری وجود دارد، روشها و شیوههای مورد تایید همگان است. مثلا تاثیرگذاری روحانیت، التزام به فقه و مسائل اسلامی، جامعیت اسلام در همه ابعاد، جوابگو بودن اسلام برای نیازهای بشری، کامل بودن نگاه اسلام نسبت به مسائل مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که اینها هم در سخنان امام و مقام معظم رهبری مورد تاکید قرار گرفته است.
یک خط فکری دیگر هم که میتوان جزو امهات خطوط حساب کرد، محدود نکردن نهضت و نظام و انقلاب اسلامی در محدودههای جغرافیایی است. در برابر این تفکر، ملیگرایی قرار دارد. در اینجا جهانی بودن، به دنبال امت اسلامی بودن و اسلام را این گونه که هست بدون پیرایه و بدون منتسب کردن به قیود اقوام خاص چه عرب و چه عجم خواستن، مد نظر است. اسلام دینی است برای همه انسانها از هر رنگ و موقعیت و جغرافیا. امام هم این آرزو را داشتند که ملتهای مسلمان بیایند و حقوق خود را مطالبه کنند. با ظلم مبارزه کنند. حاکمان ظالم را نپذیرند و همان راهی را که انقلاب اسلامی پیمود را آنها هم بپیمایند که میبینیم امروز این مسئله هست.
با این توصیف انحراف از کدام شاخص خط امام مد نظر است؟
بالاخره آن حرکتی که تحت عنوان دولت نهم و به دنبال آن دولت دهم کلید خورد، حرکتی بود که از خود مقام معظم رهبری آغاز شد. مبدع حرکت سوم تیر خود مقام معظم رهبری بودند.
فضایی که اصلاحات به وجود آورده بود و آن مقابلههایی که به طور علنی با دین، خدا، مقدسات و حتی اصول مسلم انقلاب راه انداخته بودند، خاطرمان هست. حتی گفتند افکار امام باید به موزههای تاریخ سپرده شود. رویشان نمیشد بگویند زبالهدان تاریخ. ولی دلشان میخواست این اتفاق بیافتد. در حرفهایشان تصریح میکردند که ما گذار از سنت به مدرنیه را داریم و در این گذار به گفتمان دینی نیاز است. میگفتند بعد از این گذار دیگر نیازی به گفتمان دینی نیست. شاه هم قبل از انقلاب همین حرفها را میزد. میگفت ما داریم به دروازههای تمدن نزدیک میشویم. منظورش همین بود. وقتی به دروازههای تمدن میرسیم، دیگر دین را باید کنار بگذاریم. این آقایان هم همان حرف را بعد از انقلاب با یک پیرایه دیگری گفتند. گفتند از سنت به مدرنیته. وقتی تحلیل میکنیم، میبینیم ریشههای انحراف به یک جا برمیگردد. این کار را نسبتا آسان میکند که ما محک بزنیم ببینیم کجا انحراف حاصل شده است. یک شاخصههایی و یک نشانهگاهی وجود دارد که اگر شما یک جرقهای هم ببینید متوجه میشوید که یک انحرافی دارد اتفاق میافتد.
یعنی شما معتقدید میتوان ریشه انحرافاتی که از آغاز انقلاب با آن مواجه بودیم را به یک نقطه بازگرداند و همه اینها از یک ریشه برخوردار است؟
بله. ریشه انحرافات هوای نفس است؛ ریشه انحرافات انکار خدا و دین و اباحیگری است. بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ. يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ. چون انسان میخواهد جلویش باز شود و هر کاری می خواهد بتواند انجام بدهد، میگوید قیامتی در کار نیست. انکار قیامت به خاطر این است که هر کاری دلش خواست بتواند انجام دهد. این یعنی آزادی بی قید و شرط یا همان لیبرالیزم. از ابتدای نهضت انبیا این وجود داشته است. جبهه حق و باطل وجود داشته است. آنچه حق و باطل دنبال میکردند همان بوده منتهی با اسمهای مختلفی بیان میشود. مثلا ماتریالیسم، انکار ماوراء الطبیعه، انکار خدا و قیامت، اصالت انسان در برابر اصالت خدا و.... بعضی از اینها تصریح کردند که از این به بعد دین انسانی خواهیم داشت. در این دین به جای خدا انسان پرستیده میشود. سایه اومانیزم روی همه این جریانات انحرافی بشری در طول تاریخ افتاده است.
در کشور ما هم نوعا جریانهاي انحرافی دنبالهاش به آن جریانات فکری و بازیگرانی که در آن عصر و آن زمان بودهاند، باز میگردد. مثلا یک کسی مثل سروش، اول در قالب یک آدم متدین ظاهر میشود. اما کمکم وقتی افکارش بازخوانی میشود و بیان میکند، آن عناصر و عوامل انحراف خودش را نشان می دهد. بعد میفهمیم که این فکرش توسط پوپر شکل گرفته است که میگوید بایدها و نبایدها از هستها و نیستها جداست و آن مسئله نسبیگرایی را پیش میآورد. در کلاس درس، اول اینها را قبول کرده و بعد میرسد به جایی که منکر دین و قرآن میشود و حرف آدمهای جاهلی را میزند که می گفتند فهو شاعرٌ.
اینها بیارتباط با نقشههای دشمنان نیست. همسو با این نقشههاست. هر چه بگذرد اینها خودش را بهتر نشان میدهد. شاید اولین مسئلهای که خودش را نشان داد حضور زنان در ورزشگاهها بود. در دوران اصلاحات هم میخواستند این کار را انجام دهند ولی جرأت نکردند. مسئله حضور زنان در ورزشگاهها زیر سر همین بانی جریان انحرافی بود.
او طراح اصلی بود؟
بله. آن روز علما اظهار نظر کردند. آخر هم اینها گفتند به احترام آقا صرف نظر کردیم. نگفتند قبول کردیم و بطلان مسئله برایمان روشن شد. این آغاز و شروعی بود که برخی بزرگان ما همان جا و همان روز یعنی در اوایل دولت نهم اعلام خطر کردند. حضرت آیت الله مصباح اولین کسی بود که موضع تندی گرفت و کسانی را فرستاد که تذکر تندی بدهند. نامه ایشان هم تند بود. همان جا ایشان فرمود من حدس میزنم که این آدم به آقای احمدینژاد صدمه جدی بزند یا پاشنه آشیل دولت بشود. حالا امیدواریم این تدبیری که رهبر انقلاب اندیشیدهاند، صفها را از هم جدا کند.
و شما در واقع مسائلی از این دست را نقطه آغازین برملا شدن انحراف میدانید؟
همین طور است. ما وقتی جلوتر میرویم، میبینیم در اعتقاد این آدم اعتقادی به اسلام نیست.
یعنی انتقاد صرفا عملکردی و مصداقی نیست؟
اصلا میگوید دورهاش تمام شده است. در ادامه همین صحبتها میگوید مردم در زمان ما به یک درکی رسیدهاند که لازم نیست برای رسیدن به حقیقت از پوسته دین عبور کنند. این یک نقطه انحرافی است که ماهیت اسلام را یک پوسته میداند و میگوید برای رسیدن به گوهر معرفت اصلا این پوسته لازم نیست.
این مشابه همان حرفی است که میگوید ما در این گذار به این گفتمان نیاز داریم. این البته میگوید حتی نیاز هم نداریم. اصلاحطلبان میگفتند در گذار از سنت به مدرنیته به گفتمان دینی نیاز داریم. این میگوید اصلا چون وقتش گذشته دیگر نیازی هم نداریم. باید از ارزشهای انسانی سخن بگوییم.
علت اینکه بعضی از بزرگان ما گفتند این فراماسونری است، همین شباهتی است که بین این مسئله و اصول فکری فراماسونرها وجود دارد. آنها هم دقیقا همینها را در کتابهایشان نوشتهاند. البته آنها معتقد به هیچ دینی نیستند. معتقد به ماوراء الطبیعه یا خدا نیستند. میگویند در تاکتیکهایتان بروید و اسم دین را بیاورید اما سعی کنید از داخل این قالب را تهی کنید. این یعنی همین که اسلام یک پوسته است و گوهر چیز دیگری است. بعد تکثرگرایی دینی شکل میگیرد. میگویند چه کسی گفته برای رسیدن به حقیقت نیاز است که ما از طریق اسلام وارد شویم! ممکن است هر کسی از طریق یکی از ادیان دیگر یا حتی بدون نیاز به ادیان آسمانی بتواند به حقیقت دست پیدا کند!
این همان بحث گوهر و صدف در پلورالیسم دینی است؟
بله. میگویند پوستهها اصلا مهم نیست. گوهر مهم است. بعد گوهر هم که میگویند در آخر به یک چیز سخیفی میرسد. کاش اینها میگفتند به یک خدایی یا به قیامت اعتقاد پیدا کنید. یا به حقایقی که در دین هست دعوت میکردند، اما این طور نیست. آن چیزی که در قرآن کریم نسبت به مسیحیها و اهل کتاب قرآن میفرماید که قُلْ يا أهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَلانُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلايَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ. بیایید دعوت کنیم به حقیقت و کلمهای که بین ما و شما متحد و مشترک است که عبادت غیر خدا را نکنیم، شرک به خدا نورزیم، بعضی بعضی دیگر را برای خود، خدا و ارباب ندانند... می رود سراغ حقیقتهایی که مشترک است بین ادیان. نه مثلا عدالت. عدالت گوهر اصلی نیست. بلکه یک ابزاری است برای رسیدن به اهداف الهی. مهرورزی هم همین طور است. ما اگر عدالت و مهرورزی و خدمترسانی را بدون پایههای اصلی و اهداف عالیه دین در نظر بگیریم، هیچ فرقی با سایر سیستمهای کفر نخواهد داشت. آنها هم میگویند میخواهیم به جامعه انسانی خدمت کنیم. ما میخواهیم با همه مهربان باشیم و عدالت را هم رعایت کنیم که البته طرحها متفاوت است. این که نمیشود دین یا اسلام نابی که امام از آن صحبت میکرد.
اشاره کردید به نسبت میان افکار جریان انحرافی و فراماسونری و اینکه هر دو در واقع با نوعی تکثرگرایی، دین را خانهنشین میکنند. آیا قرابت دیگری هم بین این دو تفکر سراغ دارید؟
یکی از مسائلی که در انحرافات فراماسونری وجود دارد، گرایش به باستانگرایی است. یعنی با باستانگرایی میروند به جنگ دین. به سراغ آداب و رسوم و مسائل باستان قدیم و افتخار به گذشتگان و... میروند. این هم یک بخش کار بود که شروع شد. منشور کوروش را آوردند ایران. البته برخی میگفتند منشور تقلبی را آوردند! حالا جدای این بحث با چه آب و تابی برای اولین بار آن هم انگلیسها آوردند. منشور کوروش به عنوان اولین منشور عدالتخواهانه توضیح داده شد.
واکنش شما که آن روزها در دولت بودید، چگونه بود؟
همان موقع در هیئت دولت گزارش دادند و من اعتراض کردم که بحثی جنجال برانگیز در گرفت. گفتم شما چرا رفتید دنبال این چیزهایی که اصلا معلوم نیست چقدر مورد تایید اسلام باشد؟ میگویند کوروش به عیلامیها کار نداشت و اجازه داد دین خود را داشته باشند. آیا این روش انبیای الهی بود؟ این خلاف اسلام است. پیامبر بتها را شکست. نیرو اعزام میکرد که یکییکی بتها شکسته شود.
حضرت ابراهیم هم همین کار را میکرد.
بله. گفتم اگر قرار است منشور اسلام و عدالتخواهی را بگویید، نامه امیرالمومنین به مالک اشتر را بگویید نه کوروش. این در واقع بازگشت به ملی گرایی بود که بعد تحت عنوان مکتب ایرانی مطرح شد. در هیئت دولت من صحبت کردم. گفتم سی سال از انقلاب میگذرد. ما فرمایشات امام و حضرت آقا را داریم. ادبیات انقلاب را که شالوده آن فرمایشات امام و مقام معظم رهبری است را داریم. اینها همیشه گفتهاند اسلام. گفتهاند اسلام، ایران عزیز شده است. شما الان هر جا بروید در کشورهای اسلامی اسم ایران را که ببرید با علاقه برخورد میکنند. وقتی میفهمند شما ایرانی هستی در آغوشت میگیرند. به خاطر اسلام. چون امام خمینی گفت اسلام. منتهی روشن بود که این ندای اسلامخواهی از ایران دارد بلند میشود. ولی امام هیچ گاه عنوان اسلام ایرانی یا مکتب ایرانی نداد. آقا هم همین کار را کرد؛ نگفت ایران حتی نگفت شیعه!
این آقایان در توجیه حرفشان گفتند مقصود ما نوع اسلامی است که از ایران به دنیا معرفی شده است و این همان اسلام شیعی است. حتی این هم مخالف روش امام است. امام نگفتند شیعه ولی شیعه عزیز شد. شیعه در دنیا رواج پیدا کرد. فکر شیعه در دنیا منتشر شد بدون اینکه حضرت امام اسم بیاورد.
من این را گفتم که وقتی که ما بگوییم مکتب ایرانی، هر چه قدر هم این حق باشد و ما منظورمان همان شیعه یا نوع اسلامی باشد که در ایران مطرح میکنیم، اولین اتفاقی که میافتد این است که ما عقبه کشورهای اسلامی را از دست می دهیم. آنها میگویند هر چه که هست مال ایران است. آیا یک سوری یا عربستانی یا هر کشور دیگری میآید بگوید ما پیرو مکتب ایرانی هستیم؟! اینها اصلا در تضاد با هم قرار میگیرد و شعار میشود شعار ملی. با این کار ما عنوان ملیت را گذاشتهایم روی مکتب.
و دیگر جهانی نیست...
دیگر جهانی نیست، ملی است. من همان جا گفتم شما توضیح بدهید این فرقش با ملیگرایی چیست. این از مسائلی است که در راستای ملیگرایی و مکتب ایرانی پیگیری شد. تلاشهای عملی هم ادامه دارد و متوقف نشده است.
بعضیها میگویند بعد انتخابات 88 باید 13 میلیونی که به موسوي رای دادند را جذب کرد. رهبر انقلاب هم فرمودند جذب حداکثری. میگویند برای اینکه این کار را بکنیم میتوانیم برخی مظاهر ملی را بیاوریم مطرح کنیم.
شما در روش امام یا خود آقا چنین چیزی را پیدا می کنید؟ شما اگر در سخنرانیهای اخیر آقا هم نگاه کنید میبینید ایشان نمیگذارد فتنه 88 فراموش شود. اگر این ادعا درست بود که آقا دیگر از فتنه 88 صحبت نمیکردند تا اینها جذب شوند. کمترین کاری که ایشان میتوانستند انجام دهند این بود که فتیله این بحث را پایین بکشند. چرا آقا این کار را نکردند؟
وانگهی مگر در اسلام هدف وسیله را توجیه می کند؟ ما میخواهیم رای و شرکت حداکثری داشته باشیم. اولین بار هم نیست این خطکشیها در انقلاب پیش میآید. ما در زمان اصلاحطلبها هم میتوانستیم بگوییم بعضی از شعارهای شما را ما قبول داریم. شما بیایید! با ملیگراها این اتفاق نیفتاد، با مجاهدین خلق این اتفاق نیفتاد، با بنیصدر این اتفاق نیفتاد، با اصلاحطلبان این اتفاق نیفتاد، الان هم غلط است.
چرا؟
چون با این کار اصول انقلاب را زیر سوال می بریم. هیچ وقت انقلاب زیر بار ملیگرایی نرفته است. تازه ما یک پالسهایی بدهیم که با دین هم خیلی کاری نداریم! با ایرانیگری کار داریم؟ با توجیهات؟ گوهر مهم است و عدالت طلبی و...؟
در واقع این میشود یک توجیه اولیه برای عبور از خط قرمزهای بعدی که اصلا هیچ ربطی به این توجیه اولیه هم ندارند.
دقیقا. اینها واقعا وجود داشت.
در مورد انحراف این جریان چه موارد دیگری را میتوان برشمرد؟
یک انحرافی که به دنبال این انحراف است و شاید مجال نیافت در سطح جامعه زیاد بروز و ظهور پیدا کند ولی آثارش را میبینیم، نکتهای است که اشاره میکنم. شاید در آخرین جلساتی که من در هیئت دولت بودم، یک هفته یا چند روز بعد از خطبه حضرت آقا در مورد بیداری اسلامی بود. ایشان دو خطبه خود را اختصاص دادند به قیامهای منطقه و به خصوص مصر. ایشان رهنمود ارائه کردند و کار خیلی دقیق و عالیای انجام دادند. در هیئت دولت چند روز بعد بحثی مطرح شد از قول آقای مشایی. گفته شد که ما در اسلام، تمدن اسلامی و امت اسلامی نداریم. امت اسلامی و تمدن اسلامی بعد از ظهور امام زمان تشکیل میشود!
من اینجا چون چند بار دست بلند کردم و اجازه ندادند، کلام را قطع کردم و پرسیدم شما این آیه قرآن را چه میکنید که میفرماید: إِنَّ هذِهِ أُمتُکُم أُمةً واحِدةً و أَنَا ربکُم فَاعبدون. این امت شماست؛ امت واحد و من پروردگار شما هستم. من را عبادت کنید. امتی وجود نداشت آن وقت قرآن اشاره به معدوم میکند؟! و كَذَالِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُواْ شهَُدَاءَ عَلي النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا. به این شکل شما را امت وسط قرار دادیم که شاهدان بر مردم دنیا باشید. یعنی این چیزی نیست؟! گفتم این فکر بر خلاف نص قرآن است و اجازه ندهید بعضیها با افکار خودشان شما را فریب بدهند.
*پاسخی داده نشد؟
توجیهاتی خواستند بکنند ولی پاسخی نداشتند. این ایده شاید آنجا جمع شد و جای دیگری گفته نشد ولی کجا خودش را نشان داد؟ در تحلیلهایی که بعدا شنیده شد که این خیزشها زیر نظر خود آمریکاست. وقتی او میگوید امت اسلامی نداریم یعنی ما هیچکدام از این قیامها را به عنوان قیام اسلامی قبول نداریم و این خیلی خطرناک است. یعنی زدن ریشه امت. ما چیزی به نام امت اسلامی نداریم؟!
عجیب این است که هر وقت در دنیا کار بزرگی انجام میشد و موفقیتی انجام میشد میدیدیم این آقای مشایی به قول خودمان موشی را در دیگ میاندازد و بحثی را پیش میکشد که موضوع به حاشیه برود. وقتی بعد از خطبه آقا این بحث میشود، معلوم است ناظر به این شرایط است. وقتی شما میگویید تمدن اسلامی نداریم، تمدن چیست؟ اگر ساختمان و اینهاست که ما داریم. اگر منظور آداب و روشها و احکام و نرمافزار است، اسلام کاملش را دارد. چهطور میگویید نداریم؟ یعنی چه تمدن اسلامی نداریم؟!
این یکی از مسائلی است که خودش را نشان داد. یک تناقضی هم اینجا هست. وقتی ایشان میگوید دوران اسلام تمام شده خب امام زمان وقتی که میآید چه می کند؟ اسلام را میآورد؟ امت اسلامی را تشکیل میدهد؟ دوران اسلام که تمام شده پس امت اسلامی یعنی چه؟! معلوم می شود این تمدن اسلامی و امت اسلامی که اینها میگویند بعدا خواهد آمد هم این ویژگی های اصلی را ندارد.
آن هم انسانی است در واقع...
آن هم انسانی است. این سوء استفادههایی است که در موضوع مهدویت میشود.
اینها از کجا نشأت میگیرد؟
فردی است به نام یعقوبی که آقای مشایی تحت تاثیر افکار این فرد است.
ارتباط آقای مشایی با این آقا قطعی است؟
بله. از زمان شهرداری این بوده. ارتباط داشتند، برنامه داشتند، نشست و برخاستها داشتند. این آقا 15 جلد کتاب دارد. یک ادعاهای عجیبی در حرفهایش هست. یکی از چیزهایی که اینها مطرح میکنند این است که میگویند ولایت فقیه مال دوران غیبت است. الان ما در صبح ظهور هستیم. یعقوبی میگوید الان زمان "تحسس" است. از آیه شریفه در مورد حضرت یوسف استفاده می کنند. وقتی برادران حضرت یوسف آمدند پیش پدر و گفتند بنیامین دستگیر شده فرمود يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ. بروید یوسف را پیدا کنید. میگوید باید امامزمان را حس کنیم. تحسس کنیم در مورد امام زمان. زنگ خطری که آیت الله مصباح مطرح کردند این بود که این صدای پای بابیت است.
چرا بابیّت؟
چون یک کسی دارد ادعا میکند که من ارتباط دارم و میدانم که امام زمان این را راضی است؛ ولو اینکه نائبش راضی نباشد. از کجا ما فهمیدیم که نائب امام زمان یک چیزی را میگوید و نظر خود آقا چیز دیگری است؟! آن نظر را از کجا بدست میآوریم؟! دوران، دوران غیبت است و ادعای ارتباط محکوم است. فرمودند تکذیب کنید اگر کسی ادعای ارتباط یا رؤیت مطرح کرد. اینکه میگویند اگر کسی ادعا کرد، من ادعی الرؤیه کذبوه، این تفسیر صحیحش بابیت است.
یعنی اینکه کسی بگوید من باب امام زمان هستم. مثل نواب خاص که باب امام زمان بودند و مردم میدانستند که اینها امام زمان را میبینند و میتوانند با او گفتگو کنند و نظر امام زمان را منتقل کنند. ولی وقتی غیبت صغری تمام شد، حضرت فرمودند غیبت کبری رخ داده و من ادعی الرویه کذبوه. این وقتی است که غیبت صغری تمام شده و غیبت کبری آغاز شده است. حضرت میفرمایند اگر کسی ادعای بابیت کرد، تکذیبش کنید. نه اینکه اگر کسی نائل به دیدار امام زمان شد و بعدا با یک علائمی فهمید که امام زمان بوده است، تشرفی رخ داد، انکار کنید. تشرف بدون شک وجود داشته و قطعا برخی بزرگان تشرفاتی داشتهاند مثل علامه بحرالعلوم.
چه فرقی وجود دارد؟
علامه بحرالعلوم باب امام زمان نبود. ایشان فقیه بود. اگر فتوا میداد، حرف خودش را میزد. نمیگفت امام زمان این گونه میگوید. ادعای این گونه نداشت. حالا کسی پیدا بشود که این ادعا را بکند. ولو در موارد محدود. این خطر بزرگی است.
البته در عقاید صوفیه این هست که امام زمان یک حقیقت کلیه است که قطب خودشان را میگویند انسانهای کاملی میشوند و میرسند به آن حقیقت به گونهای که متحد میشوند و این قطب میشود آن امام زمان. میرسد به آن حقیقت کلیه. چنین ادعاهایی ممکن است یک کسانی داشته باشند. گاهی گفته میشد بعضیها به مقامی میرسند که 200 سال آینده را میبینند و این اشارهای بود که برداشت میشد آقای مشایی این گونه است. البته تصریح نبوده است. ولی گفتند چه اتفاقی میافتد اگر کسی با خدا باشد و به مقامی برسد که تا 200 سال آینده را هم ببیند. پردهها میرود کنار و.... در یک جایی هم آقای احمدینژاد در هیئت دولت گفت مشایی قله است و ما باید به قله برسیم. اینها چیزهایی است که نشان میدهد این آقا یک جوری احمدینژاد را قانع کرده که من این جوری هستم.
اگر این واقعا به این شکل باشد و اعتماد این گونه باشد، خطرناک است. آن وقت شما ببینید آقای مشایی از همه مسائلی که از اول مطرح بوده، آن چیزی که اول سراغش رفته همان گردشگری بوده که با مسئله باستانگرایی مرتبط است. بعد هم روی ارتباطات خارج از کشور تاکید داشته. بعد هم ارتباطات با شخصیتهایی است که مثل خانم پریوش سطوتی مورد اختلاف است. دعوت از ایشان و بعد هم ارتباطاتی که الان متوجه شدند که این خانم با MI6 داشته و آوردن این و ارتباط دادن این با اطرافیان رئیس جمهور قابل تأمل است. شما این را بگذارید کنار منشور کوروش که از انگلیس میآید. من نمیخواهم الان نتیجه قطعی بگیرم.
حضرت آیت الله مصباح میفرمودند وقتی محتمل قوی باشد، آدم باید به احتمالات هم ترتیب اثر بدهد. آن زمانی که محمد علی باب آمد و بهائیت را راه انداخت، زیر سر همین رفت و آمدهای مشکوک بود. کمکم تبدلیش کردند به عاملی برای تفرقه در میان مسلمانان که هنوز هم ادامه دارند. این شگردهایی است که استعمارگران از قبل داشتند. وقتی ما شباهتها را ببینیم، باید شصتمان خبردار شود که این احتمالات وجود دارد و ممکن است برخی مسئولین ما هم غفلت از این مسائل داشته باشند. ولی آنهایی که پاسدار مرزهای فکری و عقیدتی هستند، خوب تشخیص میدهند. میتوانند این انحرافات را خوب تجزیه و تحلیل کنند و به آن حوادث پشت پرده برسند.
لفظ ظهور صغری که آقای یعقوبی میگوید را ما پیش از این در افواه علما هم داشتهایم یا ایشان جعل کرده است؟
نه. چنین چیزی نداریم. در روایات نداریم که مثل غیبت صغری و کبری، ظهور صغری و کبری رخ بدهد. البته ما داریم که بین ظهور و قیام مدتی طول میکشد. آقا میآید خودش را معرفی میکند. خبر آمدن ایشان منتشر میشود. اصحابشان دورشان جمع میشوند. دوباره پراکنده میشوند. دوباره برمیگردند و قیام بعدا شروع میشود. ظهور معنایش اعلام است نه اینکه کسی نداند. الان مگر میشود ظهور باشد؟ ظهوری نیست. کجا ظهور است؟ مگر با توجیهاتی که خود اینها بکنند. بگویند که ظهور لازم نیست که خود امام زمان باشد. اینکه تاکید میشد روی این سیدی ظهور میخواستند این را به ذهن تقریب کنند که الان خیلی نزدیکیم و حتی نامحسوس شروع شده است. ما هیچ دلیلی برای این مسئله مثل آیه، روایت یا نقلی نداریم و این ساختگی است.
جالب اینکه این یعقوبی ادعاهای بزرگ و سخیف داشته است. مثل اهانت به حضرت موسی. میگوید من به حضرت موسی گفتم برای پیروانش یک فکری بکند و گر نه چه میکنم. ادعای اینکه ما شبهای جمعه میرویم کربلا و همه انبیا هستند و... ادعاهای عجیب و اهانت به انبیاء اولوالعزم و تعبیرات سخیفی نسبت به آنها دارد. این دیگر انحراف است. این انحراف عقیدتی است. از انحراف سیاسی گذشته است. این علت برخی انحرافات سیاسی شده.
این که میگویم البته معنایش این نیست که دولت نباید به کارش ادامه دهد. آقا نظرشان این است که باید تفکیک شود. بلکه این تبیینها مسئله را برای آقای احمدینژاد هم روشن بکند که بداند این جور نباید اعتماد کرد.
این را آقا به این شکل فرمودند؟
آقا فرمودند احمدینژاد رئیسجمهور کشور است و نباید شکسته شود. باید تلاش کرد جدا بشود این مسئله. از آن طرف هم کسانی که خودشان بالاتر از این حرفها دارند الان میداندار شدهاند و یکی از حرفها هم همین است که این اقدامات تندی که علیه دولت میکنند و میخواهند دولت و رئیس جمهور را از اعتبار ساقط کنند، خلاف حرف آقاست. اینها با این کارهایشان نشان میدهند که پیرو آقا نبوده و نیستند.
*در واقع برخی از آنها میخواهند انتقام بگیرند.
بله. ما باید به دنبال این باشیم که مسائل را تفکیک کنیم.
*برخی از منتقدین میگویند دیدید ما میگفتیم که شما اشتباه میکنید. حالا دیدید ما درست میگفتیم. جواب اینها را چگونه باید داد؟
شما مگر خودتان نظر صائبی داشتید نسب به فردی دیگر؟ آن وقت شما دیگران را تایید میکردید. در همین انتخابات 88 موسوی را تایید میکردید که بعد هم نشان دادند چگونه دستشان در دست بیگانگان بود. مخالفت آن وقت با احمدینژاد از این دست نبود. آنها مسائلی را دستاویز قرار میدادند که رقیب را از صحنه بیرون کنند. و الا این بصیرتی که الان وجود دارد، آن وقت نبود. آنها بدون سند و مدرک چیزهایی میگفتند. اگر عملکرد دوره اصلاحات اینها را هم نگاه کنید، میبینید عملکرد صحیحی نبوده است. ما وقتی به آقای احمدینژاد رأی دادیم روی یک سری ویژگیهایی به ایشان رای دادیم که هنوز این ویژگیها را تایید میکنیم.
*چه ویژگیهایی؟
مردمی بودن، عدالتطلب بودن، خاکی بودن و... این ویژگیها هنوز سر جای خودش هست. ما هنوز اینها را منتفی نمیدانیم. همان طور که امام فرمودند، وضعیت فعلی افراد ملاک قضاوت است. وقتی ما به آقای احمدینژاد رأی دادیم، وضعیت ایشان همان چیزی را اقتضا میکرد که ما انجام دادیم. ما اصلا از انتخاب ایشان پشیمان نیستیم. صفات مثبتی که ایشان دارد مثل پرکاری و عدالتخواهی هنوز هست. ما جریان انحرافی را قبول نداریم و میگوییم این باید کنار برود. حالا اگر آقای احمدینژاد نخواهد بپذیرد، این بحث دیگری است. ما الزامی نداریم که اگر کسی را قبول کردیم، تا آخر قبول کنیم و اگر رد کردیم، تا آخر رد کنیم.
برای انتخابات بعد هم با همان ملاکهایی که آقا فرمودند، کسی را پیدا خواهیم کرد. من در همه جا گفتم آقای احمدینژاد یک مصداق است و آن چیزی که مهم است، مقام معظم رهبری است. این حرکت متعلق به ایشان است. اگر آقای احمدینژاد تغییر کرد، ما یکی را با همین ویژگیها پیدا خواهیم کرد و جای ایشان خواهیم گذاشت.
*یعنی نه گفتن به آقای احمدینژاد بله گفتن به خواص مردود یا سایر نامزدهای انتخابات 84 نخواهد بود.
باید محک بخورند و محک خوردند. اگر آن وقت این ویژگیها را کسی داشت، انتخابش میکردیم. الان هم ما با همین ویژگیها و ملاکها جلو میرویم و هر کسی را که واجد اکثر این ملاکها باشد، همان را انتخاب میکنیم.