به گزارش پایگاه 598 امیر ابیلی در رجا نیوز نوشت: برنامههای مناسبتی امسال صدا و سیما نیز با تمام حرف و حدیثها و انتقادهايی که در بین مردم و رسانهها برانگیخت، به پایان رسید.
شاید بتوان امسال را ضعیفترین سال در کارنامهی رسانهی ملی در تمام بیش از یک دهه تولید آثار مناسبتی ویژهی ماه رمضان نامید، اما با بررسی و تحلیل نقاط قوت و ضعف برنامههای امسال به رویکرد مناسبتری برای سالهای آینده دست یافت، اینکه چه عواملی موجب شد تا میزان رضایت مردم از سریالهای ویژهی این ماه به کمترین میزان برسد، چه دلایلی موجب شد تا آثار نمایشی امسال دچار چنین فقر محتوایی بیسابقهای در تاریخ رسانهی ملی شوند و همچنین اینکه به چه علت به رغم سالهای گذشته این برنامههای گفتوگو محور بودند که توانستند در جذب و رضایت مخاطب گوی سبقت را از آثار نمایشی بربایند.
گفتوگوها؛ نقطه قوت امسال
همانطور که از نظرات منتقدان و صاحبنظران و همچنین از بازخوردهای مردمی برنامههای امسال برمیآید، این بار این برنامههای گفتوگو محور بودند که توانستند میزان مخاطب و بهويژه میزان رضایت بیشتری را در بین ویژهبرنامههای باکس رمضان سیما به خود اختصاص دهند. برنامههایی مثل راز، اینشبها، ماه خدا، ماه عسل، پارک ملت، گره، استوا، نشانی و... با رقابت پایاپای و نفسگیرشان با سریالها، در جذب مخاطب و همچنین رضایت بیشتر مخاطبان، ثابت کردند که مانند آثار نمایشی از پتانسیل بالقوهی بالایی در جذب مخاطب برخوردارند، درعین حال که عموما محتوای مناسبتر و غنیتری در مقایسه با آثار نمایشی دارند.
با بررسی و تحلیل دلایل اقبال عمومی به این برنامهها میتوان به نکات مهم فراوانی دستیافت که میتواند در جهتدهی به سیاستهای مدیران سازمان صدا و سیما در روزهای پیشرو بسیار مناسب باشد.
1- استقبال از برنامههایی مثل راز، ماه خدا، استوا و این شبها، با وجود داشتن بدترین ساعات پخش و گاهی همزمانیشان با پخش سریالها، نشان دهندهی این است که موضوعاتی کاملا در چارچوب آموزههای اسلام و آرمانهای انقلاب نیز پتانسیل بالایی در جذب مخاطب و همچنین ایجاد موج اجتماعی در سطح کشور دارند و متاسفانه سالها در مهمترین مرکز فرهنگسازی کشور مغفول واقع شدهاند.
مدیران رسانهی ملی در تمام دورههای گذشته و بهويژه در دورهی مدیریت آقاي ضرغامی هدفشان جذب مخاطبان شبکههای ماهوارهای به برنامههای رسانهی ملی بوده است و همین هدف موجب باجدادن به مخاطبان عموما مرفه و بیاعتقاد به اسلام و انقلاب شده است که حتی باوجود تماشای برنامههای صدا و سیما، بازهم اعتمادشان به ماهوارهها بیشتر از رسانهی جمهوری اسلامی است.
بر همين اساس، معمولاً مظلومترین قشر جامعه حتی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی، قشر متعهد بودهاند که اتفاقا حتی درصد بسیار بیشتری از مخاطبان بالقوهی صدا و سیما را هم شامل میشوند و متاسفانه عمدتاً شاهد بیان دغدغههایشان در صدا و سیمای انقلاب نبودهاند و وقتی بعد از 30 سال حرفهای خودشان را از نادر طالبزاده و یا فرزاد جمشیدی حتی در بدترین ساعت پخش میشنوند، چنین استقبال قابل توجهي از برنامه ميكنند.
2- استقبال چشمگیر از برنامههایی مثل ماه عسل، ماه خدا، راز و... بازهم این نکته را ثابت میکند که مهمترین علت این استقبال؛ مجری به عنوان محور برنامه است. به یادبیاورید ماه عسل سال گذشته را با اجرای حسن جوهرچی، و یا دقت کنید به دیروز امروز فردا با تغییر وحید یامینپور.
در تمام این سالها متاسفانه شاهد یک بیبرنامهگی از سوی مدیران سازمان در قبال مجریان و جایگاه و تاثیرشان در اقبال مردم از یک برنامه و همچنین میزان جایگاه اجتماعی که بعد از اجرای یک برنامهی پربیننده در نزد افکار عمومی پیدا میکنند بودهایم، به همین علت است که گاه شاهد صرف هزینههای زیاد برای چهره شدن یک فرد ضد نظام هستیم و یا شاهد نابودی یکشبهی شخصی که سالها وقت و انرژی و سرمایه صرف چهرهشدن آن در همین صدا و سیما شده است.
3- استقبال فراوان از برنامههایی مثل راز و ماه خدا و استوا و این شبها و گره، با وجود مجریان مذهبی و معتقد، نکتهی مهم دیگری را نیز ثابت میکند و آن اینکه حضور نیروهای معتقد میتواند منشأ تحولات و خیر و برکات بسیاری برای صدا و سیما باشد.
البته این نکته خطاب به دو گروه است. یکی مسئولین صدا و سیما که نحوهی برخوردشان با برنامهی پربینندهی دیروز امروز فردا کام نیروهای حزبالهی را تلخ کرده است و دیگری خطاب به نیروهای انقلابی و حزبالهی. قطعا نیروهای کارنابلدی که هیچ دغدغهی ورود به میدان را ندارند و فقط انتقاد بلدند حق اظهار نظر در مورد محتوا و کیفیت برنامههای رسانهی ملی را هم ندارند، تا وقتی آنها بیکار نشستهاند، خب واضح است که روشنفکران در سازمان صدا و سیما جولان خواهند داد و محتوای برنامههای روشنفکران هم که از قبل معلوم است.
سریالها؛ یک شکست تمام عیار
در نقد سریالهای امسال در رسانههای مختلف بسیار گفته و نوشتهاند و از تمام زوایا به این افتضاح تاریخی پرداختهاند، پس در این فرصت بهتر است به علل و عوامل این شکست پرداخت تا شاید گرهگشای روزهای پیشرو باشد.
شايد مهمترین مورد از عوامل علل ناکارآمدی، عنوان فرمالیتهی مشاور مذهبی در سریالها باشد. وجود مشاوران ایدئولوژیک و یا اتاقهای فکر مدت زمان زیادی است که در تمام دنیا، در پروژههای رسانهای، از جمله سریالسازی در کنار گروه کارگردانی و تولید امری جاافتاده و پذیرفته شده است و اعضای این اتاقهای فکر از جایگاه ویژه و تاثیرگذاری در دستگاه رسانهای برخوردارند، اما چه اتفاقی میافتد که در دستگاه رسانهای ما این اتاقهای فکر به یک عنوان فرمالیتهی بیتاثیر تقلیل پیدا میکند؟
عنوان مشاور مذهبی در تاریخ سریالسازی ایران اولینبار در ساخت سریال "کمکم کن" به کارگردانی قاسم جعفری در تیتراژ مشاهده شد و از آن پس تبدیل شد به یک عنوان ثابت در تیتراژ تمام سریالهای ماورايی این سالها، اما این جنین تازه متولد شده از همان ابتدا ناقصالخلقه به دنیا آمده بود. به چند دلیل:
1- اولین دلیل ناکارآمدی مشاوران مذهبی این است که این افراد با بخشنامهها و از طریق مدیران سازمان به پروژههای سریالسازی تزریق شدند نه به دلیل احساس نیاز خود تولید کنندگان، و این قطعا میزان اثرگذاری این افراد را به شدت کاهش میدهد.
ساخت اغلب برنامههای صدا و سیمای جمهوری اسلامی دست روشنفکرانی است که اصلا از اساس با دینی و مذهبی شدن آثارشان مشکل دارند و واضح است که وجود افرادی تحت عنوان مشاور مذهبی را در کنار خود برنمیتابند، آن گروه دیگر سازندگان هم که کم و بیش اعتقادی به مفاهیم دینی دارند يا براي روي آنتن رفتن رفتن اثرشان آنهم در مناسبتها ناچارند از اين چاشني استفاده كنند، غالبا خود را بینیاز از مشورت کردن با مشاور مذهبی میدانند و بافتههای به ظاهر معنوی التقاطی خود را همان آموزههای دینی قلمداد میکنند و همانها را هم به خورد مخاطبان میدهند.
2- در ایران برای مشاوران و گروههای فکری در روند ساخت و تولید یک اثر هنری هیچ جایگاه مشخصی تعریف نشده است و این گروه از هیچ قدرت اجرایی و اثرگذاری برخوردار نیستند. یک هنرمند باسابقه در صدا و سیما وقتی هم ایدهی اثر را خودش داده و هم نوشتن فیلمنامه و کارگردانی با خودش است چرا باید در روند تولید کار نظرات کسی را که نه در تولید ایده نقش داشته و نه در نوشتن فیلمنامه دخیل بوده را قبول کند؟ در غرب ایدههای اولیهی آثار سینمایی و یا تلویزیونی را همین اتاقهای فکر تولید میکنند.
3- در ایران مشاوران مذهبی شاغل در صدا و سیما معمولا از دانش کافی در حوزهی رسانه برخوردار نیستند و اطلاع کافی از جریانهاي هنری کشور و همچنین روند تولید یک اثر هنری ندارند، بنابراین هموراه از جایگاه پايینی در گروههای سازندهی آثار تلویزیونی برخوردارند.
در غرب اعضای این اتاقهای فکر را تئوریسینهای کارکشتهای تشکیل میدهند که علاوه بر دانش کافی در حوزهی رسانه، اطلاعات وسیعی از سیاستهای کلی فرهنگی و سیاسی کشور خود و همچنین جریانهاي سیاسی و فرهنگی اصلی دنیا دارند و خود صاحب ایده و فکرند، بنابراین وقتی در یک گروه سازندهی یک اثر هنری قرار میگیرند همه گروه زیر سایهی آنها قرار میگیرند.
4- در ایران حضور مشاور مذهبی محدود شده است به آثار ماورايی و به ظاهر دینی، درصورتی که اگر رسانه دارای یک سند راهبردی و استراتژی بلند مدت باشد، الزاماً این استراتژی خود را باید از طریق همین مشاوران و اتاقهای فکر در تمام خروجیهای خود اعمال کند نه فقط در تعداد محدودی از برنامهها، و دقیقا به همین علت است که در دستگاه رسانهای غرب حضور اتاقهای فکر در تولید سریالهایی مثثل لاست و 24 و فرار از زندان و فرینج بسیار مهمتر از تولیدات به ظاهر معنوی است.