عضو هيئت علمي دانشگاه باقرالعلوم(ع) با بيان اينكه ولايت فقيه مشروعيت خود را به امور دنيوى مقيد نمىكند، اظهار داشت: ولايت فقيه اراده تشريعى خداوند را كه ساحت نخستين مشروعيت است، زادگاه خويش مىداند.
به گزارش 598، حجتالاسلام والمسلمين حميد پارسانيا، در گفتوگو با خبرنگار آيين و انديشه خبرگزاري فارس درباره مشروعيت ولايت فقيه و نحوه نظارت بر آن اظهار داشت: مشروعيت در دو افق حضور به هم مىرساند و در هر يك از آن دو حكمى مخصوص به خود دارد. افق نخستين مربوط به حقيقت و يا نفسالامر آن است. مشروعيت در اين افق به اراده تشريعى خداوند باز مىگردد، و هويتى متعالى دارد.
وي در ادامه افزود: افق ديگر مشروعيت مربوط به واقعيت فرهنگى و اجتماعى آن است. مشروعيت در اين مقام به ظرف باور، اعتقاد و اراده تاريخى انسانها باز گشت مىنمايد.
* اراده تشريعى خداوند ريشه در علم ازلى الهى دارد
اين پژوهشگر در ادامه افزود: اراده تشريعى خداوند ريشه در علم ازلى الهى دارد و اراده اجتماعى آدميان ريشه در بخشى از آگاهى دارد كه از مسير معرفت آدميان عبور كرده و به حوزه فرهنگ اجتماعى انسانها وارد شده است.
وي در پاسخ به اين سؤال كه منابع معرفتى مشروعيت چيست، گفت: اراده تشريعى خداوند با دو منبع معرفتى وحى و عقل به حوزه ادراك و آگاهى انسانها وارد مىشود، وحى از طريق كتاب، سنت، اجماع و نظائر آن در متن جامعه و تاريخ گسترش مىيابد. عقل نيز با همه مراتب نظرى و عملى خود مستقلاً و يا از طريق تأمل در آموزههاى وحيانى به شناخت مراحل و مراتب مختلف اراده تشريعى خداوند مىپردازد.
اين استاد حوزه و دانشگاه گفت: عقل ابزارى و تجربى پايينترين مرتبه عقل نظرى است اين مرتبه از عقلانيت نيز در شناخت بخش قابل توجهى از اراده تشريعى كه به حوزه امور جزيى و عملى انسانى نزديك مىشود، دخيل و سهيم است.
عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم وحياني و معارج اظهار داشت: مشروعيت هنگامى كه با وساطت آگاهى، باور و اعتقاد آدميان به افق فرهنگ وارد مىشود، از اعتبار عمومى نيز بهره برده، با مقبوليت اجتماعى مواجه مىشود، و به صورت يك واقعيت معتبر در مىآيد.
وي خاطرنشان كرد: و لكن اگر مشروعيت در افق نفسالامر باقى بماند و به آگاهى و ذهن فرهيختگان، نخبگان و انسانها متأمل وارد نشود، و يا اگر مشروعيت، پس از آن كه به ادراك و ذهن برخى از نخبهگان وارد شد، در رفتار و اعمال اجتماعى آنها بروز و ظهور نيابد، و به صورت واقعيت اجتماعى در نيايد، فاقد اعتبار و مقبوليت اجتماعى خواهد بود، و در اين حال آنچه به عنوان واقعيت اجتماعى معتبر شمرده مىشود، دور از حقيقت بوده، باطل مىباشد.
اين استاد سطوح عالي علوم عقلي حوزه علميه قم خاطرنشان كرد: با حضور مشروعيت به عرف؛ فرهنگ و واقعيت اجتماعى رنگ حقيقت به خود مىگيرد، و قدرت اجتماعى به صورت اقتدار مشروع در مىآيد.
* در انديشه دينى اسلام، مشروعيت به اراده تشريعى خداوند سبحان باز مىگردد
وي در ادامه افزود: در انديشه دينى اسلام، مشروعيت به اراده تشريعى خداوند سبحان باز مىگردد، و هويت و نفسالامر آن از اين ناحيه تأمين مىشود و اين امر امكان تفكيك بين مشروعيت و مقبوليت و تفريق بين حقيقت و واقعيت را پديد مىآورد، بر اين اساس نقد و نظارت مىتواند از بند تعلقات و پيوندهاى گروهى خارج شده و از وابستگى نسبت به واقعيتهاى موجود رهايى يابد، و در امتداد حقيقتى قرار مىگيرد كه فراسوى همه واقعيتها، با حفظ هويت علمى خود، ارائه طريق مىكند.
اين پژوهشگر در ادامه اظهار داشت: نقد و نظارت در نظام دينى مبتنى بر ولايت فقاهت و عدالت به حوزه مقبوليت تقليل نمىيابد و حقيقت به افق واقعيت تنزل داده نمىشود. بلكه مشروعيت در اراده تشريعى خداوند جستوجو مىشود و واقعيت نيز به معيار حقيقت سنجيده مىشود، در اين نظام مسأله به نهادينه شدن و يا ضابطهمند بودن نقد و نظارت پايان نمىپذيرد.
* نقد و نظارت حتى هنگامى كه به صورت جمعي انجام مىشود بايد فارغ از اميال گروهى و منافع حزبى باشد
پارسانيا در نظام مبتنى بر مشروعيت الهى، نقد و نظارت نه تنها مىتواند و بايد نهادينه و ضابطهمند باشد، بلكه دو خصوصيت مهمتر را نيز بايد داشته باشد. اوّلاً؛ نقد و نظارت حتى در هنگامى كه به صورت جمعى و گروهى انجام مىشود بايد فارغ از اميال گروهى و منافع حزبى باشد، زيرا منافع و اميال گروهى و حزبى به مصداق «كل حزب بمالديهم فرحون»، نسبيت نقد را بر مدار واقعيتهاى موجود به دنبال مىآورد، و حال آن كه نقد هر واقعيت بايد فارغ از هر واقعيتى و تنها ناظر به حقيقت باشد.
وي در ادامه افزود: ثانياً؛ نقد و نظارت بايد به گونهاى روشمند و علمى باشد. علمى بودن نقد به معناى استفاده ابزارى ناقد از دادههاى علمى مدرن نيست، زيرا اين گونه استفاده از علم، عنصر محورى نقد را كه ناظر به هويت و واقعيت اجتماعى شخصيت ناقد است، از منظر و داورى علم خارج مىكند. و نقد را در خدمت آن واقعيت قرار مىدهد.
اين پژوهشگر علوم اسلامي با بيان اينكه ولايت فقيه مشروعيت خود را به امور دنيوى و واقعيتهاى موجود مقيد نمىگرداند، اذعان داشت: ولايت فقيه اراده تشريعى خداوند را كه ساحت نخستين مشروعيت است، زادگاه خويش مىداند و به همين دليل ـ آن گاه كه به افق مقبوليت وارد شده و در نظام جهانى اقتدار به عنوان بخشى از واقعيت اجتماعى حضور به هم مىرساند ـ ظرفيت نقد و نظارت را به مراتب فراتر از نظامهاى ديگرى دارد كه مشروعيت خود را در افق فرهنگ عمومى دنبال مىكنند.
اين پژوهشگر خاطرنشان كرد: ولايت فقيه در بستر نقد و نظارت علاوه بر وظيفه دفاع از واقعيت عينى و اجتماعى خود بايد همواره اين واقعيت را در راستاى مدل و الگوى آسمانى خود، حراست نمايد. بنابراين جمهورى اسلامى كه نظام مبتنى بر ولايت فقيه است، داراى دو وظيفه است، و نقد و نظارت خود را در جهت اين دو وظيفه انجام مىدهد.
وي در ادامه افزود: وظيفه نخست همان وظيفه مشتركى است كه هر نظام اجتماعى براى حراست از مرزهاى وجودى خود احساس كرده و بر اساس آن نيز عمل مىكند. وظيفه دوم وظيفه ويژهاى است كه خصلت دينى بودن نظام بر آن تحميل مىكند، نقد و نظارتى كه در قلمرو وظيفه دوم شكل مىگيرد، اصل هويت، و واقعيت، نظام را به گونهاى مستمر در معرض روشنگرى نقاد قرار مىدهد.