به گزارش 598، شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از اندیکا نیوز، اما داستان زندگی او به معنای واقعی یک تراژدی میباشد و قلب هر انسانی از شنیدنش و آگاهی از وضعیت فعلی زندگی او درد میگیرد.
او که در مناطق عشایری متولد شده است،در اوایل جوانی برای اولین بار شوهر میکند و زندگی مشترک خود را اغاز میکند اما این زندگی زیاد دوام نمی اورد و او در حالی که دختر پنج ماهه ای در شکم داشت،شوهرش را از دست میدهد و پس از آن به سختی و در تنهائی دختر خود را به دنیا می آورد و او را با همه گرفتاریهایش بزرگ میکند.
اما "دالو منیژه "پس از چند سال به تعبیر خودش به اجبار دوباره ازدواج میکند،با مردی که از او بزرگتر بود و دو پسر هم از ازدواج اولش داشت.اینبار هم زندگی روی خوب خود را به "دالو منیژه" نشان نمیدهد و او دو پسر خود را که حاصل این ازدواج بود هر بار در همان بدو تولد از دست داد و همه سهم او از دو بار ازدواج تنها یک دختر شد.
با گذشت ایام و بزرگ شدن بچه ها هر کدام از آنها به سراغ زندگی خود می روند. دخترش ازدواج میکند و رهسپار اصفهان میشود و پسران شوهرش نیز پس از تشکیل خانواده به شهرهای مجاور مهاجرت میکنند و از آن روزها به بعد سهم او از فرزندانش سالی چند بار دیدن آنها شد.
او که سالها در مناطق عشایری کار کرده بود با نزدیک شدن به سن پیری دیگر توان ابتدائی را نداشت،بیماریهای مختلف به سراغ او آمد و این موضوع باعث شد تا او بیش از پیش ضعیف شود و این وضعیت سبب شد تا براثر یک زمین خوردن ساده برای همیشه امکان استفاده از پاهایش را از دست بدهد و از آن روز به بعد او با استفاده از دستهایش راه میرود و همه کارهای خود که گاه مجبور میشود برای انجام دادن انها مسافت 20 کیلومتری را نیز طی کند را با کمک دستهای خود انجام میدهد.
از آنجائی که قرار نبود "دالو منیژه" آرام و راحت زندگی کند،پنج سال پیش شوهر دوم او نیز فوت میکند و برای دومین بار او به عزای شوهر مینشیند و یکبار دیگر تنها میشود و اینبار "دالو منیژه "به معنای واقعی طعم تنهائی را می چشد.از یک سو دوری فرزندان و از سوی دیگر عدم توانایی برای راه رفتن شرایط دوباره را برای یک زندگی سخت فراهم آورد.
"دالو منیژه" در این پنج سال همه زندگی اش به نشستن در کنج تک اتاقی اش و گاه آمدن بیرون از خانه برای رفتن به دکتر و یا تامین غذا از اطرافیانش خلاصه شده است.همه دارایی اش در یک کپسول گاز و یک اجاق گاز ساده خلاصه میشود و با وجود اینکه هوا سرد شده است و حتی فرشی برای پوشاندن کف اتاق خود ندارد و هیچ لباس گرم و یا پتویی برای پوشاندن خود ندارد ولی عزت انسانی اش اجازه نمی دهد تا این مایحتاج اولیه خود را از کسی گدایی کند و آرام در کنج خرابه خود نشسته است و خودش میگوید که گاه اتفاق می افتد که چند روز غذا نمیخورد،چون چیزی برای خوردن ندارد و کسی هم برای او غذا نمی آورد.
"دالو منیژه"میگوید که همه زندگیش از مستمری کمیته امداد و یارانه ها میگذرد و این مقدار حتی جوابگوی نیازهای درمانی او نیست و پولی برای خریدن لباس و غذا هیچموقع ندارد.
او که امروز میبیند کسی بعلت وضعیتش حاضر به همنشینی با او نیست،گربه ها را بعنوان هم نشین خود انتخاب کرده است و در تک اتاقش ده ها گربه وجود دارد که در حال رفت و آمد هستند و با آنها همزیستی مسالمت آمیز دارد.
او که از وضعیت زندگیش به شدت ناراضی است ، آرزو میکند که ای کاش بعضی از تصمیم ها را در دوران جوانی اش نمیگرفت تا امروز اینچنین سرنوشتش نباشد.
اما آنچه که واضح است "دالو منیژه" در شرایط بسیار بدی بسر میبرد و نیازمند توجه مسئولین میباشد و هر چه زودتر نهادهای حمایتی باید به سراغ او بیایند و برای حل مشکلات او چاره ای بیاندیشند.
-"دالو" در زبان بختیاری به معنای پیرزن میباشد.