کد خبر: ۱۸۰۸۰
زمان انتشار: ۱۵:۳۹     ۳۰ مرداد ۱۳۹۰
598: "شب قدر به نوعی صحرای محشر ما است. صحرای محشری که امکان بازگشت از آن صحرا وجود دارد. صحرای محشر اگر روز رسوایی است، شب قدر هم شب رسوایی است." این بخشی از سخنان علیرضا پناهیان است که سال گذشته با فرا رسیدن شبهای قدر در سال گذشته به تبیین آن پرداخت.
 
به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ متن این سخنرانی به شرح زیر است :

اگر در صحرای محشر آدمیان رسوایی انسان را می بینند در شب قدر نزد وجود نازنین امام زمان علیه السلام ما رسوا می شویم و برای بعضی افراد این رسوایی خیلی مهمتر از رسوایی نزد مردم است.

شب قدر شب یک محاسبه عمیق و یک بصیرت عمیق هم هست. چون همین اتفاق درصحرای محشر هم روی می دهد. در صحرای محشر همه به خودشون بصیرت پیدا می کنند و دیگر معاذیری نمی توانند بیاورند «ولوالقا معاذیرة» همه می فهمند و خجالت می کشند.

کسانی شب قدر را درک می کنند که کمی نسبت به گذشته خودشان احساس صحرای محشر پیدا کنند. شما می بینید که برای برخی افراد خداوند می فرماید که اگر این افراد را به دنیا برگردانم با اینکه عظمت قیامت را دیده اند دوباره گناه خواهند کرد بعضی ها هم در شب قدر با اینکه این همه فرصت به آنها داده می شود راحت این فرصت ها را نادیده می گیرند و از فردای شب قدر گناه می کنند و اصلا هوس نمی کنند از این فرصت استفاده کنند. هرکس می خواهد شب قدر را درک کند باید گذشته را درک کند و بعد آینده را تمنا کند.

در صحرای محشر «یا لیت» گفتن دیگر به درد آدم نمی خورد اما در شب قدر «یا لیتنی» می شود گفت. این حسرتی که در صحرای محشر به انسان دست می دهد که هیچ فایده ای ندارد آن حسرتی که به آن «یوم الحسرة» گفته می شود این حسرت را هرکس امشب یعنی شب قدر در دنیا داشته باشد قیمتی می شود. قیمت هرکس در شب قدر به اندازه حسرتی است که می خورد. در پیشگاه الهی بایستیم و عرضه بداریم که ای کاش من اینگونه بودم. آنیده به تعداد ای کاش های شما درست می شود. آینده برای این کاش گو ها و میان سوزی است که در وجودشان شعله ور است. روز قیامت ویژگی هایی دارد که موجب حسرت می شود. الان هم سعی کنید به این ویژگی ها دست پیدا کنید تا حسرت بخورید.

به میزان «یا لیتنی کنت ترابا» ای کاش من خاک بودم این گناهان را انجام نمی دادم. خدا می فرماید این گناهان را برای بنده من پاک کنید. در مورد آینده می گویی ای کاش من در آینده اینگونه باشم خدا می فرماید آینده اش را درست بکنید. شب قدر آن افرادی زیباست که سر به دیوار بگذارند و هر چند دقیقه یک بار یک آه بکشند و بگویند کاش ما یک ذره پیش خدا آبرو داشتیم. کاش ما از بنده های خوب خدا بودیم.

در روایت آمده بنده من به درگاه من می آید و مدام ناله می زند. تا اینکه «حتی احبه» تا اینکه من او را دوست می دارم. خدایا! چقدر باید یک نفر در درگاه ابتهال داشته باشد و ضجه بزند؟ هشت سال کافی است. چون خودت فرمودی امشب هشتاد سال می ارزد. من امشب تا صبح در خانه ات می نشینم و ناله می زنم. می دانید نتیجه اش چیست؟ «و من احببته کنت له سمعا و بصرا و یدا » من دوست او می شوم چشم او می شوم کمکش می کنم اصلا زندگی اش را خودم اداره می کنم. از اهل بیت پرسیدند که کدام یک از شب ها شب قدر است؟ فرمود یکی از دوشب بیست و یک یا بیست و سه. بعضی از افراد را خداوند همین الان برایشان به گونه ای مقدر می کند که خداوند به طور خاص به آنها رسیدگی می کند.

خدایا! خسته شدم آنقدر خودم زندگی کردم. تو برای من زندگی کن. تو زندگی ام را طراحی کن. هیچ کس غیر تو نمی تواند به من کمک کند. از فردا هر اتفاقی در زندگی من رخ می دهد برای تکامل من باشد. شب قدر برای آینده تان چه می خواهید؟ اینکه خدا زندگی من را اداره کند. من را به خودم واگذار نکن.

یکی درد و یکی درمان پسندد/یکی وصل و یکی هجران پسندد/من از درمان و درد و وصل و هجران/پسندم آنچه را جانان پسندد
من از تو چیزی نمیخواهم. فقط آن چیزی را به من عطا کن که تو دوست می داری. هر چه می خواهی به من بده. فقط آن آرامش نهایی که یک انسان بعد از سیر شدن پیدا می کند به من بده و من را راضی کن.

من هرچه به دنبال دنیا رفتم راضی نشدم. من با خودم فکرکردم که اگر به من خانه بدهی راضی می شوم. من به تو خانه دادم ولی هنوز راضی نبودی. تو خودم را می خواستی. تو دنبال خودم هستی چرا چیز دیگری از من می خواهی؟ آیا حاضری من به تو ماشین و خانه و سواد بدهم و آن آرامش را از تو بگیرم که دیگر از زندگی ات لذت نبری؟ آن افرادی امشب برد می کنند که بگویند خدایا تسلیم. اگر من دنیا می خواهم همه را برای تو می خواهم. ابا عبدالله هم در گودی قتلگاه به خداوند عرضه می دارد که من به آنچه که تو بخواهی راضی ام. خدایا افرادی که تو آنها را می پسندی چه عملی انجام می دهند که نزد تو عزیز می شوند؟ وقتی به سوره نور نگاه می کنید از شدت هوس دق می کنید.

می فرماید من به مادر موسی دستور دادم که موسی را به دریا بینداز. مادر می ترسد. خدا گفت بینداز من ادره اش می کنم. این بنده معمولی من نیست. این انتخاب شده است. مهر بچه را در دل فرعونیان انداختم. خدا می فرماید دیدم مادرش خیلی ناراحت است. زمینه را فراهم کردم که مادرش دایه اش بشود. بعد در دامن فرعون بزرگت کردم. بعد زمینه مبارزه با فرعون را برایت فراهم کردم. بعد تو آن دو نفر را کشتی. سر یک چاه به چند دختر مظلوم کمک کردی که آنها دختران پیغمبر بودند و من خودم آنها را سر راهت قرار دادم. رفته بودی هیزم بیاوری تو را به پیامبری مبعوث کردم. آخر این ماجراها می فرماید:«واصطنعتک لنفسی» موسی من تو را برای خودم ساخته ام.

خدایا چرا ما را نمی پذیری؟ من می خواهم برای چه کسی هرز بروم. در جای دیگریاز قرآن طوری با موسی حرف زدی. «انا اخترتک» من تو را انتخاب کردم. «انی انا ربک» من رب تو هستم. خدایا تو اگر بخواهی می توانی.

مادر شهید بهشتی نقل می کند که وقتی شهید بهشتی به دنیا آمد چهار خانم مجلل آمدند و بچه را به من دادند و گفتند مادر این بچه متعلق به ما است. خدایا بعضی ها را موقع تولد انتخابشان می کنی. خدایا با ما چه کار داشتی ما را صدا زدی؟ «یا باسط الیدین بالعطیه» خدایا دستانت را نشان بده چه چیزی برای ما آوردی؟ خدایا یک شب هم تو به من بگو «واصطنعتک لنفسی» تو را من برای خودم می خواهم. چطور حر را برگزیدی پس می توانی یک شبه هر که  را بخواهی عوض کنی «یهدی من یشاء».

خدا می فرماید اگر تو نیامدی من چه کنم؟ و ما عرضه می داریم « لک العتبی حتی ترضی» من را ببر. به حرف من گوش نده. من را بزن ولی مرا با خودت همراه کن. گرچه من می دانم که به این سادگی دست روی بنده ات بلند نمی کنی. و بد بختی من زمانی است که تو آنقدر محبت می کنی که من از تو و لطف تو غافل می شوم. تو عجول هستی. اگر دو روز جواب تو را ندهم می روی. «اللهم وفقنی لما تحب و ترضی واجعلنی کما تحب و ترضی» آنچه که تو خمودت دوست داری.

آخرین لحظات امیرالمونین است که می فرماید: «الهی انت تکون کما احب» تو همان گونه ای هستی که من دوست دارم. «واجعلنی کما تحب» من را آن جوری کن که تو دوست داری.
تو از خدا چه می خواهی؟

مساله این نیست که تو چی می خواهی از دین تو هر چه بخواهی دین به تو می دهد تو خاسته های اساسی  خود را مطرح کن هر چه خواهی دین برایت فراهم می کند اگر مقام می خواهی دین که کسی را محدود نمی کند و اگر مسی ایت را امشب بفهمد با خودم می گوید عجب کاری کردم و شب قدر می شود یوم الحسرت .خدا می گوین که بنده من تو به من اعتماد نمی کنی مقام می خواهی ؟

مقام می خواهی که لذتش را ببری؟ مقام نمی خواهی که برای رنج باشد. خب اگر من خدا به تو بیشترین حد لذت مقام را بدهم راضی می شوی؟ خدایا ما که حرفی نداریم .خب پس چرا گناه می کنی؟ مقام می خواهی بیا از من بخواه آیا اطمینان می کنی که من بخواه بهت مقام می دهم بچه نشی به خدا بگی من این مقام را می خواهم .
 به خدا می گویی مال می خواهم ؟ مال را برای راحتی می خواهی ؟ خب اگر من تمام راحتری دنیا را برایت فراهم کنم چه؟ تموم می شود؟ لذت می خواهی ؟ خب من لذت را برایت تامین می کنم . اما ما می کوییم من همین شیرینی و لذت همین را می خواهم و خدا هم آن شیرینی را به ما می دهد و بعد یک کاری می کند که تو گلوت گیر کند. بعد متوجه می شوید که این شیرینی برای تو لذتی نداشت خب اگر شیرینی می خواهی برای لذتش به خدا بگو که من لذت این شیرینی را می خواهم .

لذت می خواهی؟ عزت می خواهی ؟ بگو به خدا من تمام دوست داشتنی هایم را می خواهم تو هنوز دوست داشتن را یاد نگرفتی. دوستی نمی فهمی یعنی چی.  من نمی گویم که تو چیزی را دوست نداشته باش اما بنشیم و دوست داشته هایت را لیست کن .

دارید اشتباه می کنید هنوز نفهمیدید که دوست داشتنی هایتان چیست .آیا شما غریبی دارید که دوستش داشته باشید و برای دیدنش خواب به چشم هایتان نیاید و تا سحر با او صحبت کنید و برایش نامه بنویسید؟ اصان تو شوق دیدار می فهمی یعنی چی  که می گویی خدا منو به دوست داشتنی هایم برسان؟ تو دوست بدار بهم بگو چه کسی را می شود این گونه دوست داشت و بیا به من بگو. برو بگرد و ببین واقعا تو عالم چه کسی را می شود جز مهدی فاطمه را این جوری دوست داشت؟ بعد بیا بگو من دوستم را پیدا کردم خدا می شود من را به دوستم برسونی؟ آن وقت است که خدا می بردت تو خیمه اش. بنده من  من می خواهم تو خیلی خوشحال باشی و اگر دوست داشتنیت کم باشد زود خسته می شوی من می خواهم تو بیشترین لذت را ببری پس برو دوست داشته باش .

عالمی بود و مکررا به حج می رفت و می گفت می خواهم مهدی فاطمه را ببینم و هی موفق نمی شد اما می گفت من توفیق ندارم اما سماجت که دارم گفت آقا باید در مدینه شهر مادرشان فاطمه یک خونه داشته باشند من می روم تک تک خونه های مدینه را در می زنم و می گویم اینجا خانه حجت ابن حسن است؟ یا می گویند آره و با نه.  و امکان دارد  من در خانه آقا رو بزنم و به غلامشان بگویند که برو بگو اینجا خانه ابن الحسن نیست.

آقا دروغ نمی گوید و می رفت تک تک خانه ها را می زد و همه به او نگاه می کردند شب ها و روز ها گذشت تا که به یک خانه رسید و تا آمد در بزند در باز شد بدون اینکه بپرسد گفتن هذه بیت ابن الحسن. بیا و سه روز مهمان مهدی فاطمه شد .

چی کی خواهی من برایت فراهم بکنم بنده من تو فکر کردی آفریدمت که زجرت بدم؟ نه من متکبر امور تو ام. تو خاستی از من من برایت فراهم نکردم ؟ چی می خواهی ؟ تو دوست داشته باش من ببینم واقعا دوست دار هستید؟ چی می خواهی ؟ عزت می خواهی ؟ لذت می خواهی ؟غدرت می خواهی ؟ من بهت بدم . خدایا ن دارایی های عالم را می خواهم . خب برای چی می خواهی ؟ من که بخل ندارم فقط می خواهم بدانم که باری چی می خواهی ؟ می خواهی لذت ببری  می خواهی احساس اطمینان و آرامش  داشته باشی؟

تمام دارایی  ها را می خواهی ؟ اگر من اطمینان و آرامش را به تو دادم چی ؟ دیگر دارایی های عالم به چه دردت می خورد؟ ببین من به عباسم چی دادم. یک لبخند حسین را به او دادم به مقامی رسید که با قدرت به میدان می رفت و با تمام قدرت می جنگید که هیچ طوفانی نمی توانست تکانش دهد.چرا؟ چون وقتی بر می گشت پیش حسینش  حسین می گفت برادر من فدای تو بشوم .

همین برای عباس بالا ترین لذتها و دارایی ها بود . اسلام آمده کسی را محدود کند؟ تو فقط بگو چی می خواهی و لذت ها را فهرست کن.بیا از طریق من تامین کن . بعد تو بنده می گویی من به تو اطمینان نمی کنم . چرا؟ پس به کی اطمینان می کنی؟ به چشم خودم.

اگر تو به خدا بگویی من عجله دارم برای رسیدن به خواسته هایم برسم خدا هم با عجله بهت می دهد.  تو می گویی من نمی توانم تا قیامت صبر کنم خب من خدا همین جا به تو خواسته هایت را می دهم .ولی تو به من اطمینان نداری و نمونه عینی می خواهی  و من می گویم که روزی می خواهی خب من خدا برایت تامین می کنم اما می گویی نه من به تو اطمینان ندارم برایم چک بکش بابا بنده من ، من خدام چک نمی کشم که . اما راضی نمی شوی و می روی دنبال دنیا و می دوی و به هیچ جا نمی رسی.

من نمی تونم صبر کنم تا قیامت  من همین جا جوابتو میدم.

بیشتر از این؟!! دیگر چه می خواهی؟! من سر عجله تو که مشکلی ندارم فقط تو به من اطمینان نمیکنی میگی خدا راه عینی اش رو به من بگو من بهت میگم میذاری من روزیتو اضافه کنم؟ میگیم خدایا چک بکش! میگم من خدام تو منم قبول نداری؟! چک بکشم؟!! بگم چه جوری؟؟ نه خدا تا نگی چه جوری من قبول نمی کنم اطمینان به تو نمی کنم خودم میرم دنبال دنیا و          تو چه جوری آخه می تونی به من..! به من اطمینان نمی کنی؟! بنده من تو به من اطمینان نمی کنی با اینکه تو به من اطمینان نمی کنی بارها می خواستی فرار کنی سقوط کنی یواشکی اومدم دستتو گرفتم نجاتت دادم اصلا نفهمیدی به جای اینکه از من تشکر کنی رفتی از یه کس دیگه تشکر کردی گاهی از عقل خودت تشکر کردی من انداختم تو ذهن تو من نجاتت دادم میگی شانس آوردم. بیچاره ای تو چه رفتارهایی با من کردی مقابل این ملائکه  مقابل امام زمان مقابل اولیا من چیکار کردی؟ فقط بی اعتمادی به من کردی بی دینی یک معنا بیشتر ندارد بی اطمینانی به خدا من خدایا به تو اطمینان ندارم هر گناهی هرکسی میکنه خبیث ترین کلمه رو به زبانش جاری میکنه من خدایا به تو اطمینان ندارم  خودم باید راهمو پیدا کنم به من اطمینان کن.

امشب ما اومدیم توبه کنیم نه غلط کردیم از چی از همین خدایا غلط کردم به تو اطمینان نکردم خب این حرفای شب قدریمون اون توبمون اونم آرزومون این توبه از گذشتمون اونم آرزو برای آیندمون! دو تا حرف تموم شد؟! بریم امشب کنار بستر علی ابن ابی طالب، آقا تو چرا انقدر گریه می کنی؟ آقا چرا می گی راحت شدم؟ تمام درددل علی آی گنهکارایی که تجربه گناهتون یعنی عدم اعتماد به خدا تمام درددل علی میدونید چی بود همین یک کلمه بود من هرچی رفتم در خونه مردم رو زدم مردم به علی اطمینان کنید گفتند علی ما به تو اطمینان نمی کنیم تمام غصه علی ابن ابی طالب آی گنهکار امشب میدونی از چی توبه کن؟! من خاک بر سر به خودم میگم میدونی از چی توبه کن از همسنخ شدن با اونایی که در خانه فاطمه رو آتش زدند چون گناه از همون سنخه        جنسشون یکیه! یکمه دیگه خدا ولت می کرد نمی آوردت در خونشا کم کم میلی هم به اونا پیدا می کردیا ببین خدا به موقع دستتو گرفت برت گردوند!

گنهکاری یعنی چی؟!! گناه انجام دادن! گناه یعنی بی اعتمادی به خدا! بی اعتمادی به خدا می دونی یعنی چی از جنس چیه؟!! علی برای اینکه اطمینان جذب بکنه می رفت در خانه ها رو میزد تا در میزد میگفتن کیه؟ می فرمود علی همسر فاطمه زهرا دختر پیغمبر شماست منم علیم باز اومدم اومدم اطمینان شمارو به علی جلب بکنم. ترجمه کنم؟!! من دزد نیستم من نمی خوام اموال شمارو غارت کنم به من اطمینان کنید! لا اله الا الله.... می گفتن علی به ما قول بده! می فرمود حرمت علی رو نشکنید علی  یکبار به خذا قول داده همونو قبول کنید می گفتن نه ما اون قولو قبول نمی کنیم بیا با ما قرارداد ببند همون علی با خدا قرارداد بسته  انقدر علی صدا می زد خوش به حال اوناییکه از اون دوتا موضوع اول  درخواست برای آینده که خدایا مرا برای خودت انتخاب کن و حسرت برای گذشته که خدایا غلط کردم  به تو اطمینان نکردم  خودم راه رسیدن به منافعم رو طی کردم غلط کردم به تو سوءظن پیدا کردم... این دوتا مشکل     به گذشته و آینده! خوش به حال اوناییکه امشب اینارو بتونن رها کنن تا صبح برای ابیطالب و دردش بسوزند هی بگن آی مردم کوفه  آی نامردها چرا به علی اطمینان نکردید؟

 

خوش به حال آنان که امشب آن دو مشکل را کنار بگذارند و تا صبح برای علی گریه کنند و بکویند ای اهل کوفه ای نامردها چرا به علی اطمینان نکردید؟علی دزد اموال شما بود ؟ علی به دنیای شما احتیاج نداره  چرا به علی اطمینان نکردید؟ ولایت می دانید یعنی چی ؟ ولایت یخنی آثا علی بن ابی طالن می آید دم در خانه ای و می گویند من یکی از اتاق های این خانه را گه گاهی که به تو ضرر نزنه را می خواهم قبول می کنید؟ ابلیس خبیث می دانید یعنی چی ؟ یعنی بگویید که بر چه حساب کتابی؟ آقا دیگه بهت جواب نمی دهد و و بعد می گویی آقا اگر خیلی اصرار دارید باید قرار داد بنویسیم آخه من باید زمانش را بدانم و آقا به تو می گوید نترس من مصالح تو را بهتر از خودت می دانم تو اطمینان بکن به من .اما تو می گویی باید قرار داد بنویسیم و آقا خداحافظی می کند. اطاعت از ولایت مطلقه یعنی این. ولی خیلی از نامردها قبول نمی کنند.

درد علی ولایت ناپذیری بود و به خدا می گفت خدا چرا این مردم من علی را دوست ندارند آیا علی به این ها ظلمی کرده یا مال کسی را خورده؟ چرا اینها به من اطمینان نمی کنند؟ خدا می گوید که علی جانم  اینها را نگو من خدا دق می کنم این ها خبیثند و نمی قهمند.

حالا ولایت پذیری یعنی چی؟ یعنی آقا امیر المومنین می آید به تو می گوید گوشه یکی از اتاق هایت را به من می دهی برای برخی اوقات می خواهم و من صلاح تو را بهتر می دانم ولی با تو قرار داد نمی بندم خاضری اتاقت را به من بدهی؟

آن وقت اگر ولابت پذیر باشی دست آقا را می گیری می بری محضر همه خانه خود را به نام آقا می کنی . آن وقت تو به آقا می گی آقا خونه برای شماست آیا اجازه می دهی که من برم داخل این خانه و استراحت کنم. و این می شود ولایت مطلقه داشتن.و بعد اجازه می گیری که آقا از کدام اتاق ها استقاده کنم .این حرف را فقط زهرا به علی زد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها