به گزارش 598 به نقل از پايگاه اينترنتي بسيج، واژه هاي اين شعر، يكصد لقب و صفتي است كه
امام خميني عليه الرحمه به رژيم ايالات متحده امريكا داده اند. اين شعر در
اختتاميه چهارمين كنگره شعر مقاومت توسط رييس سازمان بسيج مستضعفين قرائت
شد.
اي عبد صالح، اي امام آسماني
آموزگارِ درس هاي جاوداني
سرفصلِ درس اوّلَت عشقِ وِلا بود
درس برائت، دومين درس شما بود
هر سطر آن برّنده چون شمشير حيدر
رسواگر و كوبنده ي قوم «ستمگر»
يكصد لقب دادي به امريكاي «كافر»
پس مي دهم درسَت، ز اول تا به آخر
گفتي كه امريكا «شرور» اولين است
«وحشي ترين» «غارتگر» روي زمين است
در «رأس استثمار» و «استعمارگر»، اوست
«غارتگر بين الملل»، «اشغالگر»، اوست
«رأس جنايت كارها»، «جاني» چو «گرگ» است
او «دشمن اصلي» است، «شيطان بزرگ» است
«رأس تجاوز كارها»، «شوم» و «خبيث» است
برجمله ي «طاغوت ها»، اينك رئيس است
آن «زورگوي» «ظالم» و «دژخيمِ» «جبار»
در «رأس استكبار» «خونخوار»ِ «جهانخوار»
«غارتگر»ست و «سلطه جوي» و «نفت خوار» است
دايم «چپاول» مي كند او «مفتخوار» است
اين «غول» «دنيا خوار»، «رأس دشمنان» است
در قتل و در «وحشيگري» او بي عنان است
در حكم راني ها «قرون وسطايي» است او
اندر حقوق خلق سوفِسطايي است او
از هرچه «بد، بدتر»، «دخالت گر»، «كثيف» است
«خصم همه اديان» و «اسلام حنيف» است
«ام الفساد قرن» و «طاغوت» «پليد» است
بر«ضد خلق» و «ضد قرآن» مجيد است
او «دشمن اصلي اسلام و پَيَمبَر»
او «فاسد» است و «منحرف»، او «يار كافر»
«نقشه كش شيطاني» و «وسواس خناس»
او «تفرقه افكن»، ميان امت و ناس
«خائن»، «منافق»، «حيله گر»، «ملعون» و «غدّار»
«رسواي جاسوسي» است، اين ديو «ستمكار»
او «قدرت شيطاني» و «فرعون» دوران
«طراح صدها توطئه» بر ضد ايران
«سرچشمه كل مصائب»، «فتنه گر» اوست
«مستكبر» است و «كودتاچي»، «سلطه گر» اوست
در «توطئه»، در «جرم باشد دست برتر»
باشد زِ مِرفَق، دست او در خون شناور
او «مجرم اصلي»، «جنايتكار اصل» است
او عامل فسق و هلاك حرث نسل است
«آتش كشيده اين سو و آن سو جهان» را
در بند كرده جمله مستضعفان را
«آدم كش» و «اهل ترور»، «بالذات قاتل»
او «دشمن نوع بشر» از اصل باطل
اين «سر سپرده» نزد صهيون چون غلام است
ظلمش ز حد بگذشته عمر او تمام است
اين «عربده كش»، «پرهياهو»، «دين ستيز» است
خواب و خيالاتش گزينه روي ميز است
او را لقب دادي «جنايتكار تاريخ»
كوبيده بر تابوت خود او آخرين ميخ
گفتند برخي سُفلگان، مرگش نخواهيد
فرياد مردم پاسخش تا ماه و ناهيد
گرديده رسواي جهان اين «خصم ملت»
«منفورتر» از او نديده كس به ذلت
بشكسته اي «بت» را به اعجاز كلامت
از هر طرف بارَد بر او نفرين، ملامت
آن «قدرت پوشالي» و ربِّ خيالي
«در هم شكسته»، ريخته، جاي تو خالي
رباعي
فرمود امام اين ديو، شيطان بزرگ است
باور نكن آدم شده قدرش سترگ است
هرچند پير است و ذليل و ناتوان است
از او حذر كن هرچه باشد گرگ گرگ است
سروده ي محمد رضا نقدي