پس عبدالله بن عمر عرض کرد: ای سید من! اگر من بمیرم خونم به گردن توست!
حضرت
فرمودند: مضطرب نباش، چرا که الحال علامت راستگویی خود را به تو می نمایم؛
پس حضرت فرمود: ای ماهی! ناگهان ماهی سر از دریا بیرون آورد که بمانند کوه
عظیمی بود در حالی که می گفت: لبیک، لبیک ای ولی خدا.
حضرت فرمودند: تو کیستی؟
گفت: من ماهی یونسم ای ولی خدا.
حضرت فرمودند: ای ماهی ما را از داستان یونس آگاه نما.
ماهی
عرض کرد: ای سرور من؛ حق تعالی هیچ پیغمبری را از آدم (ع) تا محمد (ص)
مبعوث نگردانید مگر آن که ولایت شما اهل بیت را بر او عرضه کرد، پس هر که
قبول نمود سالم ماند و هر که اِبا کرد مبتلا گردید، تا آن که یونس (ع)
مبعوث گردید، پس حق تعالی به او وحی نمود که: ای یونس؛ قبول نما ولایت
امیرالمؤمنین علی (ع) و ائمه راشدین از صلب او را!
پس
یونس (ع) گفت: چگونه اختیار کنم ولایت کسی را که او را ندیده ام و نمی
شناسم؟ و به کنار دریا آمد، پس خداوند به من امر فرمود تا او را فرو بلعم،
پس چهل روز در شکم من ماند و می گرداندم او را در دریاها و او ندا می داد:
لا الهَ اِلا اَنت سُبحانَک اِنی کُنتُ مِنَ الظالِمین، قبول کردم ولایت
امیرالمؤنین و ائمه راشدین از فرزندان او را؛ پس چون ایمان آورد به ولایت
شما، خداوند مرا امر نمود تا او را به ساحلی سپارم. پس حضرت زین العابدین
فرمودند: برگرد ای ماهی به سوی آشیان خود و پس از آن امواج دریا کاهش یافت،
و همچنین به سند معتبر از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) منقول است که: حق
تعالی عرض کرد ولایت مرا بر اهل آسمان ها و زمین پس در این بین یونس (ع) آن
چنان که باید قبول نفرمود، پس خداوند او را در شکم ماهی حبس فرمود تا قبول
نمود، چنانچه شرط قبول بود.
منابع:
1- بصائر الدرجات: 75.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج4: 138.
3- حیوة القلوب (تاریخ پیامبران)، ج2: 1243، 1254- 1255.