سایت مشرق نوشت: این روزها داستان جام سیمین شیردال حسابی بحث برانگیز شده است. عدهای در جایگاه موافق، از فرط خوشحالی، از خود بیخود شده و از هول حلیم داخل دیگ افتاده اند و بدون توجه به سابقه ی این اقدام و ارزش این هدیه آمریکایی! فریاد مستانه سر می دهند. عده ای دیگر نیز در جایگاه مخالف قرار گرفته و با غفلت از سابقه طرف حساب آمریکایی و عدم کنکاش در اصل موضوع، بر تقلبی بودن این جام متمرکز شده اند. در گزارش پیش به موضوعاتی در خصوص جام شیردال پرداختیم. حال نکته ای اساسی باقیمانده است که در این گزارش به آن می پردازیم.
گیل استاین(رئیس موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو). این موسسه، در دوران رژیم پهلوی یکی از فعال ترین مراکز در غارت میراث فرهنگی کشورمان و انتقال آن به آمریکا بوده است. موسسه غارتگر مذکور در سال 1381(دوره اصلاحات) دوباره فعالیت خود را در ایران آغاز کرد.
بنا بر اظهارات رئیس سازمان میراث فرهنگی، معاون موسسه بدنام و غارتگر شرق شناسی دانشگاه شیکاگو یکماه دیگر به ایران می آید. این همان موضوعی است که مورد غفلت دوستان منتقد قرار گرفته است. حالا اصل ماجرا چیست؟
حکومتهای پادشاهی ایران در یک وادادگی افراط گونه، میراث فرهنگی و تاریخی سرزمینمان را بدون هیچ تعصبی به کشورهای غربی بخشیدند و این در حالی بود که این میراث را جزو ما یملک خود می دانستند. محمدرضا پهلوی، آخرین پادشاه ایرانی در این خصوص اظهار نظر جالبی داشته است. اموال و آثار فرهنگی در نظر وی، همانند دیگر پادشاهان ایرانی، فاقد ارزش بود. او همه ایران را متعلق به خود میدانست و با قاطعیت اعلام میکرد: «تمام ایران به من تعلق دارد و همهچیز مملکت در اختیار یک رهبر قدرتمند است.» پس آنچه اشخاصی مانند آرتور پوپ از میراث فرهنگی کشور در توبره کرده بودند، نه مال مردم و مملکت، بلکه اموال شخصی شاه بوده و البته اجازه این غارت را نیز عطا فرموده بود، چون خود نیز همانند پدرش سهم قابل توجهی از فروش آنها دریافت میکرد.
سید محمد بهشتی و گیل استاین(رئیس موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو). در اردیبهشت ماه 1383، دانشگاه شیکاگو، با سرپیچی از قوانین بین المللی و در اقدامی توهین آمیز، از میان ده ها هزار اثر باستانی ارزشمند ایرانی که در دوره های مختلف توسط باستان شناسان آمریکایی به غارت رفته و در موزه های این کشور به نمایش گذاشته شده بود، تنها سیصد لوح گلی را به نشانه ی حسن نیت به ایران بازگرداند و روزنامه گاردین، با اشاره به رفتار منفعلانه ی هیات ایرانی و سپاسگزاری از موسسه شیکاگو، آن را اقدامی تأثیرگذار در فریب افکار عمومی ایرانیان نامید.
میزان ارزشی که محمدرضاشاه برای میراث فرهنگی کشور قائل بود، از این حقیقت تاریخی هویدا است: وقتی اقوام نزدیک شاه به جان تپهها و مناطق تاریخی ایران افتادند و حتی شهر سوخته سیستان را با انواع ماشین های حفاری از هم دریدند تا به طلا و نقره دست یابند، محمدرضا به جای اعتراض به این اقدامات، چنین گفت: «این مملکت بسیار وسیع است و از اینگونه اشیای کهنه و بیارزش در دل خاک آن فراوان است! و موزه ایران باستان، آنقدر از این خرت و پرت ها !! پر شده که دیگر جا برای اشیای جدید ندارد.البته پس از پیروزی انقلاب و علی الخصوص در دوران جنگ تحمیلی نیز قاچاق آثار باستانی ادامه پیدا کرد ولیکن حجم این قاچاق با ده ها هزار اثر غارت شده در دوران گذشته به هیچ عنوان قابل مقایسه نیست.
ورود مدیران موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو در دوره اصلاحات و حضور در اماکن تاریخی، هیچ منفعتی برای ایران نداشت و هیچگاه آثار ارزشمند ایرانی بلوکه شده در موزه های آمریکایی به کشور بازنگشت. درخصوص مسائل پژوهشی نیز تنها وعده و وعید نصیبمان شد.
* موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو چه سابقه ای در ایران دارد
نحوه رفتار آمریکایی ها در دوران پهلوی همواره از موضع زورگویی و گفتمان تاراج بوده است. هنگامی که موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو در تاراج میراث فرهنگی کشورمان با امتناع طرف ایرانی مواجه می شود، با لحنی توهین آمیز، خطاب به حکومت پهلوی چنین می گوید: باید صراحتاً عرض کنم چنانچه مطالبات حقه آن موسسه، که در نامه مذکور آمده است، در مدت زمانی معقول برآورده نشود، همه ی جهانیان به زودی خواهند پرسید که چرا عملیات موسسه در تخت جمشید به حال تعلیق در آمده است. موسسه نیز در کمال تأسف مجبور است دلایل تعلیق کار در تخت جمشید را به مطبوعات توضیح دهد که مسلماً بیشترین انعکاس را در کل مطبوعات تمدن غرب خواهد داشت. این نامه موجب وحشت رژیم پهلوی شد. چون خود می دانست که چه خیانتی به مردم کشورش روا داشته است.در نهایت این موسسه ی آمریکایی با حمایت وزارت خارجه ی آمریکا، ایران را وادار به پذیرش خواسته های خود کرد.
یکی از باستان شناسان و یا به عبارتی، غارتگران مشهور آن دوره، آرتور آپهام پوپ بود که با پشتیبانی و حمایت مالی مؤسسه هنر شیکاگو نخستین سفر خود را در سال 1925م به ایران انجام داد. وی به عنوان دلال، مشاور و تهیه کننده آثار باستانی ایرانی برای موزه ها، موسسات، مجموعه دارن شخصی و دانشگاه های آمریکایی عمل می کرد و به همراه باند خود بسیاری از آثار باستانی را از ایران خارج کرد. او همچنین بسیاری از آثار باستانی و کتیبه های ایران را به عنوان امانت و به منظور بررسی بیشتر و خوانش خطوط آنها از ایران خارج کرد که این آثار هیچگاه به ایران بازنگشتند.
موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو در دوران پهلوی به اندازه ای در تاراج و چپاول میراث فرهنگی کشورمان افراط کرد که باستان شناسان از آن به کودتای باستان شناسی یاد کرده اند. این موسسه تاکنون ده ها هزار اثر باستانی و میراث فرهنگی کشورمان را به آمریکا منتقل کرده است. پس از پیروزی انقلاب، فعالیت این موسسه در ایران متوقف شد ولیکن در دوره اصلاحات، مدیران این موسسه به کشورمان دعوت شدند و با تابلوی پژوهش و باستان شناسی در اماکن تاریخی حضور پیدا کردند. این حضور هیچ منفعتی برای ایران نداشت و هیچگاه آثار ارزشمند ایرانی بلوکه شده در موزه های آمریکایی به کشور بازنگشت.
تندیس «سر گاو» از تخت جمشید در موزه دانشگاه شیکاگو
* معاون موسسه بدنام و غارتگر شرق شناسی دانشگاه شیکاگو، به چه حقی، یکماه دیگر به ایران می آید؟
لطفا به این سوال پاسخ دهید که با وجود اقدامات گستاخانه و کارنامه سیاه موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو در دوران رژیم پهلوی و تاراج میراث فرهنگی کشورمان و استمرار حضور این موسسه در دوره اصلاحات، بدون آنکه تغییر قابل ملاحظه و مستمری در رفتار غربی ها درخصوص بازگشت میراث فرهنگی کشورمان رخ داده باشد، و به قول معروف، منفعتی برایمان داشته باشد، با چه منطقی از مدیران این موسسه برای سفر به ایران دعوت شده است؟ اگر حضور این ها برای ما مثبت بود، پس چرا در زمان اصلاحات، بازگشت میراث فرهنگی کشورمان به هیچ عنوان استمرار نیافت؟
آیا قرار است مدیران مرکز شرق شناسی شیکاگو در کنار مدیران بنیاد صهیونیستی آقاخان، پروژه های مشترکی را در ایران دنبال کنند؟