پیامهای مغرضانه، خطرات تحلیلگرانه!
دوم آنکه؛ 12 اسفند امسال قرار است "آدم های" صندلی های "مجلس" عوض شوند، یعنی ملت فرصت دارند تا "راس امور" را به کسانی بسپارد که "سرشان" به "کت و شلوار های" شیک و ماشین های "لوکس" نمایندگی مجلس بیارزد، ببخشید به کسانی تحویل دهد که قلبشان از "سرخ رگ" انقلاب "خون" بگیرد، نه ضد انقلاب!
مثل همیشه تاریخ نه قرار است "بقال محل" کاندیدای انتخابات شود و نه قرار است "سبزی فروش" ها دخل مغازه شان را رها کنند و بروند "بهارستان" یا قرار نیست مثل "من" و "شما" ی کف خیابان "نماینده" شوند، بلکه از چند وقت پیش همان "یقه سفید های" عالم فضایی "سیاست" دارند آماده می شوند برای لبخندهای ژکوند مقابل دوربین ها؛ بی خیال شویم بهتر است، اصلا فضای این جور چیزها به ما نمی آید!
و اما بعد؛ آرایش گروه ها و دسته جات سیاسی فعال در عرصه سیاسی کشور یعنی همان هایی که قرار است بخاطر یک "مشت" صندلی با هم رقابت کنند ماجرای جالبی دارد، البته نمی شود و قرار نیست همه آنچه در حال حاضر در فضای سیاسی کشور می گذرد را در این نوشته بررسی کرد ولی حداقل می شود آرایش پشت پرده و روی پرده یکی از مهم ترین جبهه های فعال در بازار انتخابات را بصورت کلی به مطالعه نشست.
جبهه "دیدید گفتیم" را می توان یکی از 2 یا 3 جبهه اصلی انتخابات مجلس 90 دانست، برای شناخت این جبهه باید گفت می توان این جبهه را خطرناک ترین مدل گفتمانی حال حاضر کشور برای گفتمان ناب و اصلی انقلاب دانست، همان خطری که باید برای رفع آن آستین ها را بالا زد و مثل فتنه 88 وارد میدان شد.
حرف حساب "دیدید گفتیم ها" مثل کسی است که چشم دیدن ماشین همسایه اش را نداشته باشد و خراب شدن و تصادف کردنش لحظه شماری کند و آن وقت که ماشین همسایه ایرادی پیدا کند، ندای شادی سر می دهد که "دیدید گقتم این ماشین را نخر و..."
وقتی سوم تیر 84 محمود احمدی نژاد گوی انتخابات را از رقیب سرشناسش ربود و در میان بهت و حیرت گروه های راست و چپ سیاسی "مرد ناشتاخته" سیاسی ها رئیس دولت شد، می شد حدس زد که گروه های مغلوب آن روزها روزی جبران مافات کنند.
می شد حدس زد راست و چپ دروغین سیاسی ایران که با "جاخالی" دادن مردم بدجوری به هم خورده بودند، روزی با دیدن مشکلات طبیعی احمدی نژاد و دولتش بگویند: این حق مردم است چون به حرف ما گوش ندادند!
همان روز ها هم با تمسخر جائی برای پیروزی احمدی نژاد در محاسبات خود غائل نبودند و دلشان به شعارهای تکنوکراتی خودشان خوش بود ولی مردم حرف های تکراری راست و چپ را نمی خواست و البته هنوز هم نمی خواهد.
راز و رمز پیروزی کاندیدای ناشناخته 84 در پرچم بالای سر احمدی نژاد بود که رنگ و بوی اصل انقلاب را داشت و حالا اما آقای رئیس جمهور، خوشی زده زیر دلش و با هزار مشقت از زیر پرچم "عدالتخواهی" بیرون آمده است.
اینکه احمدی نژاد نتوانست مسیر پر پیچ و خم مبارزه با "زر" و "زور" را به سلامت ادامه دهد همان چیزی است که تکنوکرات های "راست" و "چپ" خواستند، حالا با دمشان "رای" می شمارند!
جبهه "دیدید گفتیم"ها که در راسسش بزرگترین تکیه گاه فتنه 88 یعنی آیت الله هاشمی رفسنجانی نشسته است، در این روزها ژست انقلابی گری گرفته اند و بخاطر کج روی احمدی نژاد می خواهند اصل "پرچم" و "گفتمان عدالت خواهی" را پائین بکشند.
سخنرانی های متعدد آقای هاشمی با محوریت حمله به دولت و تاکید بر اینکه "ما از اول می گفتیم اینها منحرف هستند" می خواهند ثابت کنند مشکل از "گفتمان سوم تیر" بود. هاشمی اما تنها نیست و تکنوکرات های راست که در دو جناح سنتی ها و مخالفان ذاتی احمدی نژاد قرار دارند هم در این جبهه فعالند.
همان دسته های رنگارنگ انتخابات 84 یکبار دیگر ظهور کرده اند و از شهردار تا سردار، از رئیس مجلس تا فرزند متفکر شهید، پای علم شکست "سوم تیر" صوت و هورا می کشند.
این نوشته قصد ندارد به دلایل تنافر این جبهه با گفتمان انقلاب بپردازد، فقط قصد دارد معرفی نامه ای باشد مجمل؛ به همین جهت خیلی زود به معرفی بخش پایانی این جبهه می رویم آنجا که فتنه گر های سبز رنگ هم با همان لبخند مذکور به مردم و انقلابی ها می خندند و می گویند: "دیدید گفتیم!"
دقت کنید کسانی آتش بیار و مجری "فتنه" بودند حالا با میدان دادن های جریان تکنوکرات، ندای شرط گذاری و بازگشت دارند یعنی آن همه خون و هزینه هدر داده شده در ایام فتنه بر باد فنا!
موضوع اصحاب فتنه و جبهه فتنه گرها در مطالبی دیگر بررسی خواهد شد.
در پایان جا دارد جمله ای از حضرت زینب کبری(س) خطاب به مردم کوفه بعد از عاشورا را ذکر کنیم تا تلنگری باشد برای دلهای گرد و خاک گرفته :
" شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید، نتوانستید به وظیفه تان عمل کنید نتیجه این شد که جگر گوشه ی پیغمبر سرش بر روی نیزه رفت..."