«طناز طباطبايي» بازيگر جوان و محبوب 29 سالهيي است كه روزهاي پركاري را
در سينما، تئاتر و شبكه نمايش خانگي، سپري ميكند. او بازي در سريال قلب
يخي را پشت سر گذاشته و فيلم پرحاشيه «هيس! دخترها فرياد نميزنند» را روي
پرده سينما دارد و شبها در نمايش «باغبان مرگ» به ايفاي نقش مشغول است و
همزمان در سريال «شاهگوش» داود ميرباقري بازي ميكند كه هركدام به تنهايي
ميتواند بهانهيي براي گفتوگو با اين بازيگر جوان پرطرفدار باشد.
در
واپسين روزهاي پاياني سال 91، او در نقش كاراكتر معروف كميك استريپ
ماجراهاي تنتن «ميلو» در نمايش «تن تن و راز قصر مونداس» روي صحنه تئاتر
رفت و در نوروز امسال نيز به يكي از ميهمانان محبوب «كلاه قرمزي92» تبديل
شد و به كلاس درس آموزش زبان انگليسي ببعي و زبان دوري فاميل دور، رفت.
حالا
نمايش باغبان مرگ به كارگرداني آروند دشت آراي در يكي از مناطق شمال شهر
تهران، تالار شمس با وجود پيشبيني تئاتريها با استقبال خوبي روبهرو شده و
بازي او در كنار آتيلا پسياني مورد تحسين قرار گرفته است.
هرچند
او تجربه تلخ «قلب يخي» با سامان مقدم در شبكه نمايش خانگي را دارد اما به
واسطه اسم داود ميرباقري باز هم به شبكه نمايش خانگي اعتماد كرده تا در اين
سريال، ايفاي نقش كند. همچنين طباطبايي، دو فيلم سينمايي توقيفي «پريناز»
به كارگرداني بهرام بهراميان و «گزارش يك جشن» به كارگرداني ابراهيم
حاتميكيا را نيز در انتظار نمايش عمومي دارد. گفتوگوی اعتماد با طناز
طباطبايي پس از اجراي نمايش در ساعات پاياني شب رقم خورد كه آن را
ميخوانيد.
بازيگران زيادي هستند كه ميگويند تئاتر برايم جايگاه بالاتري نسبت به
سينما و تلويزيون دارد. آيا شما هم از آن دسته بازيگران هستيد كه جايگاه
تئاتر را بالاتر ميدانند؟
تئاتر يك جور پخته شدن است. تلويزيون و سريال برايم داراي يك بخش مالي است
چون زمان بيشتري را سر كار هستم و در نتيجه قرارداد آن نيز قابل توجه است.
در سينما هم وجه ماندگارياش را ميپسندم و شبيه آن است كه اگر بخواهم روزي
براي خودم مرور آثار بكنم، بگويم من هشت فيلم سينمايي طي ده سال داشتهام
كه ماندگار شده است. اما اين باعث نميشود كه حالا بخواهم اگر در تلويزيون
حضور پيدا ميكنم، تن به هر كاري بدهم. من تا به اكنون چهار كار تصويري
سريالي داشتهام كه با كيومرث پوراحمد، حسن فتحي و داود ميرباقري و سريال
قلب يخي بوده است.
از كلاه قرمزي امسال كه خيلي هم پرطرفدار بوده و من هم طرفدار آن قسمت حضور شما بودهام، بگوييد...
كلاه قرمزي يك كار دلي و عشقي بود. از نخستين سري كلاه قرمزي وقتي كه
دوازده ساله بودم، تمام ويدئوهاي ضبطي سريال را آرشيو كردهام. مجموعههايي
مثل شهرموشها، كلاه قرمزي، خونه مادربزرگه و... براي ما خاطرهساز و
نوستالژيك بوده و رشد به همراه داشته و تو هرگز نميتواني آن را از ذهن
بچههاي هم سن و سال من پاك كني!
بچههاي الان هم ارتباطي كه ميگوييد، برقرار كردهاند؟
همين را ميخواهم بگويم. مثلا در همين سري جديد و قسمت حضور خودم در جايي
كه بودم، من و يك بچه چهار ساله و يك آقاي شصت ساله داشتيم برنامه را نگاه
ميكرديم و من همان لحظه با خودم فكر كردم مگر ميشود كه يك طيف بيننده
از دختر بچه چهار ساله تا آقاي شصت ساله بتوانند يك برنامه را ببينند و با
آن ارتباط برقرار كنند و لذت هم ببرند؟ به نظرم در سالهاي اخير هيچ كاري
در تلويزيون توليد نشده كه بتواند اين طيف عظيم مخاطب را جذب كند. به نظر
من كار كلاه قرمزي فوقالعاده است.
از بازي و رويارويي با عروسكها بگوييد.
چون خودم عاشق عروسكها بودهام و با عشق به سر كار رفتهام از همان اول
كه عروسكها را ديدم با توجه به شناختي كه از آنها داشتم، يك اتفاق
بامزه افتاد و اين بود كه من با آنها شروع به صحبت كردم. آقاي طهماسب به من
گفت هر آنچه از اين عروسكها در ذهن داري بريز دور و فرض كن آدمي هستي كه
براي نخستينبار به اينجا آمدي و ميخواهي به كلاس بروي تا ببعي به تو زبان
درس بدهد! اينكه من بتوانم همه بكگراندهاي ذهني خودم از اين مجموعه را
حذف كنم تا يك اتفاق جديدي را رقم بزنم، نخستين سختي ماجرا بود. دومين سختي
ماجرا هم به رفتار با عروسكها بر ميگشت. چون معمولا ما وقتي صدايي را
ميشنويم به سمت صدا بر ميگرديم و عكسالعمل نشان ميدهيم اما اينجا برعكس
بود و وقتي كه به گوشم ميرسيد نبايد به آن سمت برميگشتم و بايد به
عروسكها نگاه ميكردم. اما از آنجايي كه اين كار عاشقانه بود و هميشه يكي
از روياهاي من بغل كردن و فشار دادن كلاه قرمزي بوده است حضور در اين كار
را اتفاق بزرگي در دوران كاري خود ميدانم. همينجا بايد از دوست و همكار
عزيز آقاي حبيب رضايي بهخاطر اين تجربه قدرداني كنم.
تا يادم نرفته! چرا سريال «قلب يخي» شكست خورد؟
تا شكست را چه بداني!
فروش پايين اثر، كاهش و ريزش شديد مخاطب، عدم استقبال مردم در شهرستانها و...
من اصلا نميخواهم اين طوري مقايسه كنم. قلب يخي هم تجربه متفاوتي در نوع
خودش بود كه بنا به دلايل مختلف كه همه آنها هم به اثر بستگي ندارد دست به
دست هم دادند تا فروشاش قابل قبول نباشد اما من توشه خود را از آن كار
بردهام و سعي كردهام كار خود را در آن سريال درست انجام دهم.
پس چرا قلب يخي يك، آن ميزان طرفدار داشت؟
به نظرم هر كاري را بايد با خودش مقايسه كنيم. صرفا نبايد به خاطر يك اسم
مشترك دو اثر را با هم مقايسه كنيم. و اين سوالي است كه بايد از كارگردان و
تهيهكننده بپرسيد و نه از بازيگر. من درباره كاري كه كردهام به لحاظ فني
ميتوانم صحبت كنم اما اينكه چرا قلب يخي يك فروخت و دو نفروخت در اين
گفتوگو محلي از اعراب ندارد.
كاري به قلب يخي (محمدحسين لطيفي) ندارم، من سه قسمت از قلب يخي جديد (سامان مقدم) را ديدم و بعد آن را گذاشتم كنار...
اين انتخاب شما است و من هم به آن احترام ميگذارم ولي چون اصرار داريد
ميگويم، من شخصا بيشترين علت عدم موفقيت و نه شكست «قلب يخي» را، نام
مجموعه و تمام نشدن «قلب يخي ?» و اضافه شدن سري بعد و حجم اطلاعات وسيعي
كه به تماشاگر ميداد بدون آنكه به نتيجه و سرانجامي برسد و سيستم پخش
بسيار بد آن ميدانم. در همين مجموعه «شاهگوش» آقاي ميرباقري نخستين سوالي
كه كردم اين بود كه آيا سريال منظم و مرتب پخش ميشود يا نه و گفتم اگر
منظم پخش نشود، سريال را كار نميكنم چون در قبال مخاطبم مسوول هستم. زيرا
او به كارم اعتماد كرده است و من اجازه چنين كاري ندارم.
از نمايش فاصله گرفتيم! روي پوستر نمايش باغبان مرگ تاكيد شده كه
ورود بيماران قلبي و افراد زير 14 سال ممنوع است، اين حربه تبليغاتي كمي
كهنه نشده؟
نه اينطور نيست! فكر ميكنم سوال درباره اين موضوع كهنه شده است چرا كه
اين بحث در مطبوعات مطرح شد و گروه هم همان زمان به آن پاسخ داد و آن اين
بود كه به دليل اينكه بخش عمدهيي از مخاطبان نمايش قبلي گروه را كودكان و
نوجوانان تشكيل ميدادند و گروه اين نگراني را داشت كه اين نمايش براي
روحيه آنان مناسب نباشد به همين دليل گروه نيز تصميم گرفت اين هشدار را
اعلام كند. همچنين در نمايش لحظاتي هم وجود دارد كه ممكن است بر اعصاب
تماشاگر اثر شديد بگذارد لذا اين توصيه اصلا حربه تبليغاتي نيست.
از اول نمايش تا آخر روي صندلي نشستهايد و حوصله مخاطب هم گاهي سر ميرود، پس فرق اين نمايش با نمايشنامهخواني چيست!؟
اگر اين همه حركت را در اين نمايش متوجه نشدهايد و حوصلهتان سر رفته است
پيشنهاد ميكنم يك روز ديگر دوباره و با دقت بيشتري نمايش را ببينيد. چرا
كه تماشاچيان اين نمايش از ابتدا تا انتها تكان هم نميخورند و بعضا
نفسشان طبق چيزهايي كه ميشنويم بند ميآيد. اين نمايش بر اساس تمركز و
بازيهاي فراوان ميزانسني كه به وجود ميآورد شكل گرفته و كنشهاي حركتي در
آن نقش مهمي دارند. حال چگونه بهنظر شما با نمايشنامه خواني مقايسه
ميشود هم جالب است.
برويم سراغ فيلم «هيس! دخترها فرياد نميزنند» با بازي خوبتان.
حداقل حق مسلم شما براي كانديداتوري سيمرغ بهترين بازيگر جشنواره پايمال
شد. حالا چند ماهي ميگذرد. آيا با آن قضيه كنار آمديد؟
برايم مهم نيست كه آدمها مرا تشويق ميكنند يا نه، زيرا نقش مهم است.
البته خوشحال ميشوم كه تشويقم ميكنند. اما اگر نكنند دو حالت دارد، يك
حالت اينكه فكر ميكنم، چه ايرادي داشتم كه انتخاب نشدم كه البته حتما
ايراد داشتم وگرنه ديوانه نيستند كه كانديدم نكنند! حتما فيلم مورد سليقه
آن هفت نفر داور نبوده است. به اضافه اينكه آقاي ميرباقري كه الان در حال
كار كردن با او هستم و جزو هيات داوران جشنواره نيز بوده، گفت: «هيچ چيزي
از اينكه تو بازيگر خوبي بودي اما كانديد نشدي، كم نميكند.» اما اينكه
كانديد نشدم برايم مهم نيست و اعتراضي هم ندارم. من سر جاي خودم ايستادهام
و با سيمرغ و بيسيمرغ به مسيرم ادامه ميدهم اينها اصل نيست و فرع است.
حتما خبر داريد كه پوران درخشنده شما را براي بازي در نقش شيرين از بين
هشتصد نفر براي فيلمش انتخاب كرده است. هيچوقت شد كه علت انتخابتان را از
خانم درخشنده بپرسيد؟
خانم درخشنده جزو كارگردانهاي تيزهوش است. شايد او به خاطر ويژگي صورت و
بازيام مرا انتخاب كرده است اما اين طور كه شنيدم، ايشان روزي اتفاقي عكسي
از من مربوط به فيلم نارنجيپوش را در روزنامه ديده و در ملاقات حضوري كه
داشتيم مرا مناسب نقش ديده و در نهايت انتخابم كرده است.
چهل دقيقه پاياني و ماجراي پليس بازي، كمي آن شكل و ريتم خوب اول
فيلم را خراب ميكند، فكر نميكنيد اين پليس بازي به فيلم صدمه زده است؟
اين فيلم به هر شكلي ميتوانست ساخته شود. اين شيوه و پايان مورد سليقه
كارگردان بوده است. فيلم سه بخش دارد. بخش اول سكوت و حرف نزدن شيرين است،
بخش دوم اعترافات و كشف زندگي شيرين را شامل ميشود كه تماشاگر به صورت
تدريجي با آن آشنا ميشود. بخش پاياني احتياج به يك كشف و سرعت بالا داشت
كه بالاخره سرنوشت اين دختر بچه خواهد شد. خانم درخشنده تصميم گرفته بود كه
اين دختر را قرباني كند و اين قرباني كردن نياز به يك سري تعقيب و گريز
دارد تا تلاش ما براي نجات او نشان داده شود. حالا اينكه اين تلاش به چه
شكل فيلمبرداري شده واقعا به بازيگر ربطي ندارد و آن را بايد از كارگردان
بپرسيد!
چقدر پيشنهاد بازي در اين مدل نقش را بعد از جشنواره داشتيد؟
«صداها» را كه بازي كردم دائما به من نقش معتاد پيشنهاد شد، «ميوه ممنوعه»
را بازي كردم، بارها نقش دختر چادري پيشنهاد شد. هميشه تلاش كردهام كه
هيچ كدام از نقشهايم شبيه هم نشود و شايد يكي از اصليترين دلايل پذيرش
بازي در «شاهگوش» تفاوت اين نقش با همه نقشهاي زجر كشيدهام بوده است.
و يك ويژگي خوب «هيس! دخترها فرياد نميزنند» از نظر طناز طباطبايي؟
سوژه فيلم را مهمترين و بهترين ويژگي آن ميدانم. اين سوژه براي نخستين
بار در ايران مطرح ميشود و داراي اهميت جهاني است و معتقدم فيلم نيز فروش
خيلي خوبي خواهد داشت.