
وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا * * * شما را چه شده که در راه خدا و [رهایی] مردان و زنان و کودکان مستضعف [ی که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند] نمی جنگید؟ آن مستضعفانی که همواره می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده. * * * بدون کشته شدن سرنوشت بیهوده است / شهید اگر نتوان شد بهشت بیهوده است
به گزارش 598، وبلاگ مسیحای شرق نوشت: خیلی خوشحال کننده است که ببینی دوستی، از دیدنت، این قدر خوشحال شده باشد. و خوشایندتر این که دیدار دوستی، تو را به فرداهای سرزنده تر امیدوار تر کند.
حال ناصر خوب است و وقتی از خانه پر از مهربانی، از کنار مادر و خواهر بزرگوار ناصر برمی گشتم، به ناگاه یاد عنوان کتابی از نزار قبّانى، شاعر قدرتمند عاشقانههاى عرب افتادم. عنوان کتاب این بود: باران، یعنی تو بر می گردی...