با نزدیک شدن به شب های استغفار و آمرزش ،ستون یادداشت روز روزنامه کیهان (شنبه) به مطلبی از محمد ايماني با عنوان«عشقت به دست طوفان خواهد سپرد ما را »اختصاص یافت:
مقارنه
زمین و آسمان نزدیک است. امشب زمین به آسمان از همیشه نزدیکتر میشود؛
چندان نزدیک که شاید بتوان ابراهیموار در ملکوت آسمانها نگریست. «و کذلک
نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین». زمین و زمان، آن
حصار و حجابی است که دیده ما را از ملکوت مستور داشته و امشب جرعهای از
ملکوت را میچشانند تا بیتاب و بیقرارمان کنند. یک امشب از مبارکی،
هزارماه میشود و این جرعه یعنی که هستی ذاتا ملکوت است و زمین و
زمانبردار نیست. یعنی که جاودانگی و فرا زمانی زیستن تقدیر آدمی است، حتی
اگر دچار هبوط شده و در حصار زمین و زمان و تن گرفتار آمده باشد.
لحظه
تحویل سال و حال و جان نزدیک است. امشب زمین به آسمان از همیشه نزدیکتر
میشود تا بهار جان بدمد. «انّ لربکم فیایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا
لها». درست است که زندگی همواره از آسمان به سوی زمین میبارد و جاری
میشود و آفتاب زندگی همواره بر ما میتابد و جان میبخشد. اما این بار
ماجرا رویاییتر است.
راست گفت خداوند تبارک وتعالی که «هوالذی
یصلّی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظّلمات الی النور... او کسی است که خود
و فرشتگانش بر شما درود و تحیت میفرستند تا از تاریکیها به سمت نور خارج
کنند» (احزاب/43). این نزول حیات و تحیت، لاینقطع است اما حکایت امشب
حکایت دیگری است.
آنک فرشتگان رحمت الهی فرود میآیند و در بارگاه
امام عصر و صاحب زمان(عج) -حضرت ربیع الأنام و نضرهًْ الأیام- به ادب زانو
میزنند و بهترین درود و تحیتها و سلام و سلامتیها را تقدیم میکنند. این
چنین سزاوار است اگر بیقراران، امشب بیتابتر از همیشه بانگ برآرند که
«این السبب المتصل بین الارض و السماء». امشب لب به خنده گشوده است و دیده
از باران بیقراری، تر.
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
... عشقت به دست طوفان خواهد سپرد ما را
چون برق از این کشاکش، پنداشتی که رستی
حقیقت
همان است که خداوند به پیامبر(ص) فرمود. «بگو پروردگارم برای شما هیچ ارزش
و اعتباری قائل نیست اگر دعایتان نباشد» (فرقان/77) و «ای کسانی که ایمان
آوردهاید خداوند و فرستاده او را اجابت کنید آن هنگام که شما را میخوانند
تا زنده کنند و بدانید که خداوند میان انسان و قلب او حائل است و اینکه به
سوی او محشور میشوید.» (انفال/24).
اگر ادب بندگی و زندگی را به
انسان- ظلوم جهول- نمیآموختند، او بیدست و پاتر از آن بود که به سلامت به
سر آورد. «انت کهفی حین تعیینی المذاهب... تو سر پناه منی آن هنگام که
راهها مرا به رنج و سختی افکند. و تو از سر رحمت آفریننده منی حال آن که
از آفرینش من بینیازی بودی. و اگر رحمت تو نبود، هر آینه من از هلاک شدگان
بودم. و تو با یاری من بر دشمنانم، تأیید کننده منی و اگر یاری تو نبود،
هر آینه من از رسواشدگان بودم». (دعای نیمه رجب و مشابه آن، دعای 51 صحیفه
سجادیه).
ما از نسل آدم و حواییم که زبان به اعتراف گشودند و «
قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین»
(اعراف/23). ما به زیانکاری خویش اگر مورد مغفرت و عطوفت حق قرار نگیریم
اذعان داریم و با این همه زبان به شکر گشوده که «الحمدلله الذی دَلَّنا علی
التوبه التی لم نفدها الا من فضله. سپاس خدایی را که ما را به توبه و
بازگشت دلالت فرمود، توبهای که آن را از فضل خدا یافتیم». (دعای اول صحیفه
سجادیه).
«آنِ» لیلهًْ القدر همچنان که هنگام وسعت یافتن زمان است،
فرصت اتساع ظرفیتها و تحملها و قابلیتهاست. زمینهها و محاسبات متصلب و
منجمد مادی در این هنگام قابلیت تغییر و دگرگونی پیدا میکنند. جهان، جهان
تقدیر و تدبیر است؛ مجال تنگ اندازهها و محدوده تدبیرهای نارسای بشر
است. اما در میدان اسباب و علل میتوان گونهای دیگر از تقدیر را تدبیر کرد
و برگزید. «تقطعت بهم الاسباب» حکایت بیچارگی آنهاست که چشم از آسمان
برداشتند و خود را مبدأ اسباب و علل پنداشتند و از چشم پروردگار افتادند.
ما
پناه میبریم به خدا از اینکه ازچشم عنایت حضرتش بیافتیم. «و لاترم
بیکَرَمْیِ من سقط من عین رعایتک... و مرا مانند کسی که از چشم عنایت تو
افتاده و جامه خواری و بدبختی از جانب تو بر او پوشیده شده، از درگاه خود
دور مساز بلکه دستم را بگیر و از سقوط بیدینان و دلهره گمراهان و لغزش
فریبخوردگان و ورطه هلاک شدگان نجات ده... مرا به حیات طیبه زنده بدار... و
از شماتت دشمنان و پیشامد بلا و ذلت و خواری پناه بده... و مرا سرگشته در
وادی طغیان و سرکشی رها مکن و مایه عبرت دیگران نخواه... و دیگری را
جایگزین من نکن و نام مرا از دفتر نیکان تغییر نده». (دعای 47 صحیفه
سجادیه)
لحظه سال تحویل جان، شب تقدیر مختار و هنگام اختیار بهترین
تقدیرهاست. کلید گشایش تنگناها و بهانه بهرهمندیهای ماورای حساب عادی بشر
را باید در غیب عالم جست: «وعنده مفاتح الغیب». هستی، با محاسبه تمام پیش
میرود و نظام سبب و اسباب بر آن حاکم است. اما در این میان یک اَبَر
محاسبه وجود دارد که عین حساب و محاسبه و تدبیر و تقدیر است.
گمان و
پندار آدمی که همه محاسبه نیست. «و من یتّقالله یجعل له مخرجاً و یرزقه
من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه انّ الله بالغ امره
قدجعلالله لکل شی قدراً» (طلاق/3و2). قدر و اندازهها دست خداست و هم اوست
که قبض و بسط میدهد. تنها اوست که خواسته خود را به سرانجام میرساند و
چنین خدایی برای سپردن امور به وی کفایت میکند. تقوای خداست که گشایشگر و
بنبستشکن است. و تقواست که آدمی را بهرهمند میسازد از آنجا که هیچ
محاسبه نکرده و گمان نمیبرد.
گشایشها و مضیقهها به دست اوست و
سر آغاز این وسعت، در دل و جان آدمی است. به تعبیر امیرمومنان آنچه آدمی را
قیمتی میکند، همین گنجایش دل و جان اوست. «یا کمیل! هذه القلوب اوعیهًٌْ
فخیرُها اوعاها. ای کمیل این دلها مانند ظرف است و بهترین آنها
پرگنجایشترین آنهاست» (حکمت 147 نهجالبلاغه). ما باید اراده کنیم و
بخواهیم تا دعای«حول حالنا الی احسن الحال» مستجاب شود. تا تصمیم و کوشش
نباشد، کشش و گشایش نیز در کار نخواهد بود و تغییر اصلی آدم و عالم رخ
نخواهد داد.
زمین و زمانی که انسان ظلوم جهول در آن سر کرد، به غایت
رازآلود است. آدمی قرنها به نام تغییر در جا زد، به اسم پیشرفت عقب رفت،
به نام سعادت در کام بدبختی افتاد، به اسم آزادی خویشتن را در اسارت یافت و
به سودای کامجویی و دستیابی به خواستهها و آرزوها تلخکام شد. چرا؟ مصیبت
از آنجا آغاز شد که اراده و اشتها و خواستههای آدمی- به هوای داشتن آزادی
و اختیار- روی موج باطل افتاد و نافرمانی به جای اطاعت و سرسپردگی نفس جای
حرّیت نشست.
تن بر جان غالب شد و صدای اولیای شرافت و کرامت را
بلند کرد که «الا حُرٌّ یدع هذه اللُماظه لاهلها؟... آیا آزادهای نیست که
این ته مانده غذا کنار دندان (دنیا) را برای اهل آن واگذارد؟ همانا جانهای
شما را قیمت و بهایی جز بهشت نیست، پس جز به همین قیمت نفروشید» (حکمت 456
نهجالبلاغه). و شگفتا که انسان چگونه در خویش پیله کرده بود و نتوانست
سربلند کند و به افق بالاتر بنگرد.
همین چند روز پیش بود که مردم را
فراخواند و به خطبه ایستاد در حالی که لباسی پشمین بر تن و نعلینی از لیف
خرما به پا و علامت سجده بر پیشانی داشت. «الحمدلله الذی الیه مصائر الخلق و
عواقب الامر. سپاس خدایی را که سرنوشت مخلوقات و سرانجام کار به سوی اوست.
او را به خاطر احسان بزرگ و برهان روشن و فضیلت فزایندهاش سپاس
میگوییم». و با وجود سنگینی غمی که بر قلب نازنین خویش احساس میکرد، این
حمد و سپاس را به غایت و نهایت رساند.
آنگاه فرمود «بندگان خدا!
شما را به تقوای پروردگاری که لباس بر شما پوشاند و زندگی را ارزانی کرد،
سفارش میکنم. پس اگر کسی میتوانست نردبانی به سوی بقا یا راهی برای راندن
مرگ پیدا کند، همانا سلیمان پسر داود علیهالسلام بود که در کنار نبوت و
عظمت نزدیکی به پروردگار، مالکیت جن و انس به تسخیر او درآمده بود.
پس
آن هنگام که روزی خود را به تمامی گرفت و مدت عمر وی کامل شد، کمانهای
فنا، تیرهای مرگ را به طرف او نشانه رفت... و سرزمین و خانه او را قوم
دیگری به ارث بردند. و همانا برای شما در قرون گذشته عبرت است. کجا رفتند
عمالقه و فرزندان آنها؟ کجایند فرعونها و فرزندانآنها؟ کجایند اصحاب
شهرهای رس که پیامبران را کشتند و سنتهای الهی را خاموش نمودند و بدعتهای
جباران را زنده کردند؟».
داغ دل امام تازه شده بود. «شما را به
خدا! آیا انتظار امامی غیر از من را میکشید؟... بدانید بندگان برگزیده خدا
عزم کوچیدن از این دنیا را کردند و اندک این دنیا را که باقی نمیماند
فروختند و بسیار آخرت را که فنا نمیپذیرد خریدند. برادران ما که خون آنها
در صفین ریخت، زیان نکردند که امروز زنده نیستند تا غصهها بخورند و زهر
جانسوز اندوه بیاشامند. به خدا سوگند خداوند را ملاقات کردند و پاداش آنها
را به تمامی داد. کجایند برادرانم که راه را در پیش گرفتند و با حقطلبی
راه سپردند. کجاست عمار؟ و کجاست ابنتیهان؟ و کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند
همانندهای آنان از برادرانشان که با یکدیگر پیمان مرگ بستند و سرهای آنان
را برای فاجران هدیه بردند».
آنگاه دست بر محاسن مبارک کشید... دیگر
تاب نیاورد و با زبان روزه چون ابر بهاری گریست. و باز از برادرانی که
تلاوت و تدبر و احیای قرآن پیشهشان بود و مبارزه با بدعت رسمشان، یاد کرد و
سرانجام فرمود «الجهاد الجهاد عبادالله!...» (خطبه 182 نهجالبلاغه).
مقارنه
آسمان و زمین بود. شب قدر علی(ع) فرا رسیده بود. شهید مطهری در کتاب حماسه
حسینی پایان ماجرا را چنین روایت میکند؛ «علی بنابیطالب آن وقتی که تیغ
بر فرقش فرود آمده و تا نزدیک ابرویش شکافته، این طور حرف میزند: والله ما
فجأنی من الموت واردٌ کرهته... به خدا قسم مرگ ناگهانی و ضربت ناگهانی که
بر من خورد، یک ذره مورد کراهت من نیست، من افتخار میکنم و آرزوی چنین
روزی را داشتم، به خدا قسم مثل من مثل آن عاشقی است که به معشوق خود رسیده
باشد. به قول شاعر؛ دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد ]ابری که در بیابان بر
تشنهای ببارد[. مثل من در حال این ضربت خوردن، مثل همان مردمی است که در
شبهای تاریک دنبال آب میگردند و ناگهان به آب میرسند».
خداوندا
ما نیز از زبان امیرمومنان تو را میخوانیم. «نسألالله منازل الشهدا و
معایشهًْ السعداء و مرافقهًْ الانبیاء. خداوندا جایگاه شهیدان و زندگی
سعادتمندان و همنشینی پیامبران را از تو مسئلت میکنیم». امشب نام ما را
نیز در زمره سعیدان و شهیدان اهل یقین و مومن به غیب بنویس!
افزایش
بی رویه و غیر اصولی اجاره بهای مسکن و بلند شدن صدای اعتراض مستاجر
نشینان خانه به دوش، کورش شجاعي را بر ان داشت تا در مقاله ای با عنوان«اي کاش درد اجاره نشيني را مسئولان درک مي کردند»برای ستون یادداشت روز روزنامه خراسان این طور بنویسد:
برخي
گرفتاري ها و مشکلات تا گريبان انسان را نگرفته باشد نمي توان درباره عمق و
زواياي آشکار و پنهان آن مشکلات و گرفتاري ها به داوري نشست. حتماً براي
فهم درد و رنج و مشکلات متعدد خانه به دوشي، اين معضل دامن گير را بايد
تجربه کرده باشيم تا درک کنيم اجاره نشيني يعني چه؟
واضح و روشن است
که سرپناه، گوشت و مرغ و برنج و ديگر مايحتاج زندگي نيست که بگوييم کمتر
مي خوريم و برخي اقلام را اساساً از سبد غذايي حذف مي کنيم و صورتمان را با
سيلي سرخ نگه مي داريم! براي اجاره يک سرپناه فقط اين گونه مي توان صرفه
جويي کرد که هر سال خود را به حاشيه شهر نزديک تر کنيم تا شايد خانه اي با
رهن و اجاره اي کمتر که کيمياي دوران است پيدا کنيم!
خصوصاً سال
هاي اخير که اجاره خانه ها بي هيچ ضابطه اي سر به فلک کشيده است و هر روز
قد و قامت اجاره خانه ها کشيده تر و قامت مستأجران خميده تر مي شود. مشکلات
متعدد مستأجر بودن ده ها سال است که چنگال خود را بر ناي آرزومندان خانه
دار شدن و مستأجران مي فشارد و گويي اين مشکل قصد حل شدن ندارد و چنگال اين
عقاب خشمگين هر روز تيزتر مي شود و گلوي آزرده خانه به دوشان را بيشتر مي
فشارد.
اين قصه تلخ آن چنان تکراري و دنباله دار شده است که گويي
براي برخي مسئولان آن قدر عادي شده که يا فرياد گرفتاران خانه به دوش را
نمي شنوند يا نمي خواهند بشنوند يا مي شنوند و به سبب زيادت همت و غيرت
ککشان نمي گزد! آخر با چه زباني بايد گفت و ديگر با چه قلمي بايد نوشت که
با اين تورم و گراني فزاينده و با اين حقوق هاي کارمندي و کارگري چگونه مي
توان از پس اين اجاره هاي کمرشکن برآمد.
بازار مکاره دلالي
و
متأسفانه در اين وانفسا و در اين بازار مکاره برخي از اين دلالان و واسطه
هاي خانه و املاک چنان قاطر چموش خود را چهار نعل مي تازانند و دائم چنان
در گوش صاحب خانه ها مي خوانند که اجاره خانه ها چنين و چنان شده است که
حتي برخي صاحب خانه هاي باانصاف وسوسه مي شوند و به دام ستمکاري برخي از
اين بنگاه داران مي افتند و به مستأجران خود ظلم مي کنند.
حتي برخي
از اين بنگاه داران به در خانه مستأجران مراجعه مي کنند و مي گويند شما کي
مي خواهيد خانه را خالي کنيد آن هم بدون اطلاع صاحب خانه! اکبرآقا که مرد
ميان سال آبرومندي است چند روز پيش با من درد دل مي کرد و مي گفت شما که
قلم به امانت در دست داريد و مي توانيد بنويسيد تو را به خدا درد ما
مستأجران را و آه دل ما را به گوش مسئولان برسانيد.
بنده خدا مي
گفت با ۵۸ سال سن حالا با چهار تا بچه حدود دوسوم حقوق و درآمدم را بابت
اجاره به صاحب خانه مي دهم. سال گذشته با هزار بدبختي از يکي از اين صندوق
ها وام گرفتم و به عنوان پول پيش به صاحب خانه دادم تا کمي از مبلغ اجاره
کاسته شود اما حالا که نزديک به آخر سال شده صاحب خانه مبلغي را به عنوان
افزايش اجاره خانه عنوان کرده که تنم را لرزانده و واقعاً ديگر توان پرداخت
آن را ندارم.
اکبرآقا مي گفت فلاني بايد اجاره نشين باشي تا درد
خانه به دوشي را درک کني که از همان اول سال به فکر آخر سال اند که سال بعد
چه کنيم؟ يکي از همکاران نيز همين ماه گذشته مي گفت خوش انصاف صاحب خانه
ما حالا ديگر به افزايش ۱۰ يا ۱۵ و يا حتي ۲۰ درصدي قانع نيست. نمي دانم
حالا که کم کم به فصل باز شدن مدارس نزديک مي شويم بايد چه کنم؟
از
قرار معلوم باز هم بايد کوله بار يک سفر شهري ديگر و اثاث کشي از جايي به
جايي ديگر به اميد اجاره کمتر را ببندم. اين همکارم مي گفت صاحب خانه مان
مي گويد من براي ساختن اين خانه کلي هزينه کرده ام و شهرداري هم هر روز بر
حق و حقوقات عوارض و جريمه هايش مي افزايد بالاخره ما صاحب خانه ها هم بايد
چيزي از اين همه سرمايه گذاري عايدمان شود.
به بنگاه دارها هم که
مي گوييم شما چرا آن به آن هيزم به آتش اين تنور داغ و افروخته مي ريزيد و
باعث افزايش اجاره خانه ها مي شويد برخي از آنان مي گويند تقصير ما نيست
خود صاحب خانه ها مبلغ اجاره را پيشنهاد و زياد مي کنند اما کيست که نداند
که اين همه بنگاه همچون قارچ روييده بر جاي جاي شهرهاو حاشيه شهرها و حتي
بخش ها و روستاها حاصل پول هاي هنگفت بادآورده اي است که برخي از بنگاه
دارها به انحاي مختلف و لطايف الحيل به جيب مي زنند.
البته از
انصاف به دور است که همه صاحبان اين حرفه را به يک چوب برانيم و همه را مثل
هم بدانيم بلکه مي توان ادعا کرد در مقابل عده اي که براي به جيب زدن پول
قسم هاي آنچناني مي خورند و حيله ها مي کنند و بازار داغي هايي که در اين
بازار مکاره به راه مي اندازند کساني هم هستند که در همين بنگاه ها رعايت
عدل و انصاف را مي کنند و سعي بليغ براي به دست آوردن نان حلال دارند.
نبايد از نظر دور داشت که در بين مستأجران هم هستند کساني که به تعهدات خود
عمل نمي کنند و از خانه مردم مراقبت لازم را انجام نمي دهند و رعايت حال
صاحب خانه و همسايگان را نمي کنند.
اقتصاد بيمار و پولهاي سرگردان
البته
که نمي توان در اين بلبشو، نقش اقتصاد بيمار را ناديده گرفت واضح است که
رکود تورمي، باعث کاهش توليد کارخانه ها از يک سو و افزايش نقدينگي از ديگر
سو مي شود و نقدينگي هاي بي حساب و کتاب، يک روز به بازار سکه و ارز و
ديگر روز به بازار مسکن و روز ديگر به دلالي و... سرازير مي شود و خانه در
اين اقتصاد بيمار به يک کالاي سرمايه اي تبديل و عاملي براي دلال بازي مي
شود.
و در حالي که هر روز بر مشکلات خانه به دوش ها افزوده مي شود
در جاي جاي شهرهاي کوچک و بزرگ تعداد زيادي خانه هاي ساخته شده و خالي از
سکنه جلوه گري مي کند. اين ساختمان هاي چند طبقه که هر روز بر تعدادشان
افزوده مي شود پرواز که نمي کند پس چرا هر روز قيمت خانه ها و اجاره ها
بيشتر و بيشتر مي شود؟
آيا کسي نيست که از برخي از اين مسئولان
بپرسد که ۷۵ ميليون نفر جمعيت بر اساس آمار که مشخص است چند خانواده را
تشکيل مي دهد به چه تعداد خانه در سراسر کشور نياز دارند و چند ميليون خانه
در سراسر کشور وجود دارد که پاسخگوي اين تعداد خانواده نيست. آيا اين
معمايي لاينحل است؟ يا اراده اي براي حل اين مشکل اساسي وجود ندارد؟ يا اين
که سوء تدبيرها و سوءمديريت ها اجازه حل اين مشکل اساسي مردم را نمي دهد؟
شاخ تيز ديو مسکن
به
هر صورت آن چه مسلم است، مجموعه اي از عوامل دست به دست هم داده و شاخ ديو
مسکن را هر روز تيزتر کرده است. و شاخ و خنجر اين ديو غول پيکر هر روز
بيشتر سينه خانه به دوشان را مي شکافد و بر جراحت آن مي افزايد. اما در اين
بيدادکده هنوز هستند برخي کساني که از مسير اجحاف و ظلم به مستأجران بسيار
دورند و بر مسير انصاف و مدارا حرکت مي کنند که سراغ دارم برخي از صاحب
خانه ها را که ظرف ۳ سال اخير با وجود افزايش سرسام آور اجاره ها اين آدم
هاي بسيار باانصاف در کل ۳ سال مجموعاً ۷۰ هزار تومان به اجاره خانه شان
اضافه کرده اند و حتي کسي را مي شناسم که گاه تا حدود ۴ ماه اجاره مستأجرش
به تأخير افتاده اما به گونه اي در ساختمان رفت و آمد مي کند که مستأجر
شرمنده نشود.
صاحب خانه هايي هم هستند که آنقدر با مستأجران خود
مدارا کرده اند تا اين که آنان توانسته اند سرپناهي براي خود تهيه کنند و
در حالي که خانه دار شده اند خانه اجاره اي را به صاحب خانه اهل مروت خود
تحويل داده اند. حتماً برخي از شما اين خبر چاپ شده در روزنامه خراسان را
خوانده ايد که يک جوان نيک انديش خيرخواه و نيکوکار مشهدي چند دستگاه
آپارتمان را وقف نيازمندان شهرمان کرده است. آري هستند کساني مثل آن معلم
بازنشسته اي که شب گذشته راديو با او مصاحبه مي کرد و اين مرد بلند همت
پاداش سي سال خدمت معلمي خود را وقف ساخت و اهداء چند کلاس درس کرده بود.
ماه عسل ايثار و محبت
آري
هستند آدم هاي اهل ايثار و مروت و جوانمردي که کارهاي خير فراوان انجام مي
دهند. مثل آن زوجي که چند شب پيش در برنامه ماه عسل دعوت شده بودند واز
قصه پرغصه از دست دادن جواني که ۲۰ سال براي زندگي کردن او زحمت کشيده
بودند، اشک مي ريختند.
همان جواني که ۲۰ سال پيش نوزادي بود که از
بهزيستي به فرزند خواندگي قبولش کرده بودند و چند وقت بعد پس از مراجعه به
پزشک متوجه شده بودند که اين کودک فلج کامل اعصاب است و وقتي به بهزيستي
مراجعه کردند؛ جواب شنيدند که اين کودک را بدهيد تا کودکي ديگر به شما
بدهيم ولي اين زوج همان کودک فلج را ۲۰ سال تمام با آن همه سختي مراقبت
کردند و بزرگش کردند و نفس به نفسش دادند تا بر روي تخت و ويلچر ۲۰ بهار بر
او گذشت و حالا اين زوج در غم از دست دادنش مثل ابر بهار مي گريستند و ۲
غصه داشتند.
اول؛ از دست دادن علي ۲۰ ساله که فلج کامل بودن او
مسئله اي حل شده براي آنان بود. دوم آن که وقتي براي بر عهده گرفتن سرپرستي
کودک ديگري به بهزيستي مراجعه کرده بودند، چنين جواب شنيدند که حالا شما
ديگر شرايط تحويل بچه را نداريد. اما چه نيکو تدبير کردند تهيه کنندگان
برنامه ماه عسل که همان شب با رايزني هايي که انجام داده بودند بدون آن که
آن زوج مطلع باشند، مسئولان بهزيستي کودک ديگري به آنان واگذار کردند تا
سايه مهرشان را بر سر او بگسترانند و آن زوج پس از آن گريه بهاري چقدر
کامشان شيرين شد از اين هديه الهي.
نمي دانم ربط اجاره هاي کمرشکن
به اين جريان را شما چگونه ارزيابي مي کنيد، اما با همين قلم الکن و کم
بضاعت خواستم بنويسم برخي از هموطنان ما چقدر بزرگ و بزرگوار و عطوف و
مهربان هستند که همه زندگي و جواني و سرمايه خود را به پاي يک کودک محروم
از سرپرست و فلج کامل مي ريزند و ميوه هاي شيرين اين کاشت خداييشان را هم
در دنيا و هم در عقبي مي چينند و اما متأسفانه در مقابل برخي گرگ هاي انسان
نما در اين شرايط کشور مايحتاج ضروري مردم را احتکار مي کنند و خون مردم
را مي مکند. برخي داروهاي حياتي را به پستوها مي برند و با جان مردم بازي
مي کنند و برخي هر چه مي توانند کلاه سر مردم مي گذارند و جيبشان را خالي
مي کنند.
برخي علناً لباس ننگين دشمني با خدا بر تن مي کنند و ربا
مي خورند و برخي زرنگ نماها به قول خودشان گنجشک را رنگ مي کنند و به جاي
قناري به مردم مي فروشند و برخي با آن که توانش را دارند به بدهکار ناچار
خود رحم نمي کنند و فرصتي به او نمي دهند و نه تنها او را به پشت ميله هاي
زندان مي فرستند بلکه خانواده بي پناه او را نيز به درد جانکاه بي سرپرستي و
مشکلات فراوان آن دچار مي کنند.
برخي هم جنايت کارانه قاچاق مواد
مخدر مي کنند و با به دام انداختن جوانان مردم و سوزاندن کاشانه و خانواده
آنان پول هاي کثيف و حرام به جيب مي زنند و برخي هم به مفت خوري و استثمار
ديگران خو کرده اند و برخي هم حاصل دسترنج ديگران را با حيله و نيرنگ تاراج
مي کنند و برخي هم دانسته به مردم اجحاف مي کنند و متأسفانه بر آن عمل زشت
خود لباس و کلاه شرع و عرف مي پوشانند. بالاخره در ميان ما مردم اهل انصاف
و مدارا کم نيستند. اما چه خوب است که اهل ظلم و اجحاف و حرام خوري آن قدر
کم باشند که انگشت نما شوند و گوشه عزلت گزينند يا توبه کنند و به سلک و
خيل اهل مدارا و انصاف بپيوندند. چنين بادا.
در ادامه یادداشتی از حجت كاظمي را با عنوان «معماي ارتش مصر»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز می خوانید:
از
زمان آغاز تحولاتي كه به سقوط حسني مبارك در مصر انجاميد همه تحليلها
درخصوص مهمترين نيروي موثر بر سرنوشت تحولات به گزينهاي به نام ارتش و در
راس آن شوراي نظامي ختم شده است. هيچكس ترديدي ندارد كه جهتگيري اين
نهاد و فرماندهان در آخرين روزهاي مبارك نقشي اساسي در تعيين تكليف تحولات
داشت.
ارتش كه از مبارك به واسطه تلاشش براي به قدرت رساندن جمال
مبارك ناراحت بود در هماهنگي با قدرتهاي غربي، به ناگاه پشت او را خالي
كرد تا مبارك به خيل ديكتاتورهاي ساقط شده تاريخ بپيوندد. از آن پس نيز
ارتش در ماجراي دولت انتقالي، انتخابات مجلس، رياستجمهوري وقانوناساسي
نقشي محوري ايفا كرد.آخرين گام ارتش در تعيين مسير تحولات در ماجراي كودتاي
اخير عليه اخوان و رئيسجمهور مورد حمايت آن شكلگرفت.
اما سوال
اين است كه ارتش در چند سال اخير با چه زمينهاي وارد تحولات مصر شده
است؟چشمانداز مطلوب آن براي روند تحولات چيست و نهايتا موانع موجود در
مسير ايفاي نقش آن كدام است؟پاسخ به اين سوالات در قالب چه نكته در زير
آورده ميشود.
1 - ارتش مصر، ارتشي برآمده از انقلاب كودتايي سال
1952 جمال عبدالناصر و محمد نجيب است و ايدئولوژي غالب آن مليگرايي عربي
با طعم سوسياليسم ناصري بوده كه البته اين آخري در سه دهه گذشته به حاشيه
رانده شده است.بر خلاف بسياري از ارتشهاي آفريقايي و خاورميانهاي،ارتش
مصر همواره نقشي محوري در نبردهاي ميهني از جمله نبرد سوئز و نيز جنگهاي
متعدد جهان عرب و اسرائيل داشته است و نماد مليگرايي مصريها تلقي ميشود.
برآيند همه اين موارد آنكه ارتش از محبوبيتي قابلتوجه در نزد
افكار عمومي مردم مصر برخوردار است.از همين رو بود كه در جريان منازعه
سياسي موافقان و مخالفان مبارك، ارتش با درك موقعيت، به طرف مخالفان چرخيد
تا محبوبيت و محوريت خود را دو چندان كند.از آن پس و در مقطع گذار نيز ارتش
كوشيده است تا حتیالامكان خود را در كنار كفه سنگينتر ماجرا قرار دهد و
طوري عمل نكند كه به وجهه مردمي و جايگاه آن آسيب جدي وارد آيد.
2 -
در نظريههاي گذار تصور بر آن است كه ارتش به عنوان نهادي فرادست و دارنده
بالاترين قدرت در عرصه منازعات اجتماعي و سياسي در دورههاي تحول و
بيثباتي سياسي، اين توانايي را دارد كه به نقطه ثبات و تعيينكننده
چارچوبهاي ايجاد نظم سياسي جديد بدل شود.برخي از ارتشهاي جهان سومي در
مقاطع مهمي بدل به حافظ چارچوبهاي يك نظام سياسي شدهاند.ارتش در برزيل و
بخش مهمي از آمريكاي لاتين و مركزي، براي چند دهه حافظ و ضامن حضور كشورهاي
اين منطقه در بلوك كشورهاي كاپيتاليستي و در خط مقدم مقابله با انقلابهاي
سوسياليستي بودهاند.
اين نقش را ارتشهاي كشورهاي آسياي جنوب
شرقي نيز ايفا كردهاند.در تركيه نيز ارتش براي بيش از 90 سال حافظ نظم
لائيك و ميراث آتاتورك تلقي شده است.ارتش مصر نيز براي چندين دهه همواره به
عنوان حافظ و نگهدارنده ميراث عبدالناصر تلقي ميشد.به نظر ميرسد ارتش
مصر طي تحولات چند سال اخير، با تجديدنظر در نقش تاريخي خود، در جهتي قرار
گرفته است كه ميتوان آن را ايفاي نقش در مقام«قابله دوران گذار» و حامي
شكلگيري«نظم دموكراتيك»نامگذاري كرد.
3 - اين انتخاب از منظر
تاريخي، اجتماعي و سياسي هوشمندانه و همگام با تحولات جهاني و داخلي بوده
است. ارتش از نهادي كه حامي نظمي اقتدارگرا، شخص محور و ناكارآمد به نهادي
بدل شده است كه همگام با مردم و بهويژه طبقه متوسط جديد حركت كرده است.اين
حركت از آن جهت هوشمندانه بوده است كه ارتش با عبور از نظم قديم و حمايت
از نظم جديد از يكسو محبوبيت خود را افزايش داده است و از سوي ديگر ضمانتي
براي افزايش موقعيت و نفوذ ارتش در سالهاي آينده به دست آورده است.
4
- ولي مسئله اين است كه در روند ايفاي نقش تاريخي ارتش طي دو سال گذشته
موانعي شكلگرفته است كه ميتواند به مثابه پاشنه آشيلي جدي براي اين نهاد
بدل شود و تمام رشتهها را پنبه كند.مشاركت در شكلگيري كودتاي سياسي
اخير مهمترين اين اشتباهات است كه با تحولات پس از آن ارتش را در وضعيت
دشواري درگير كرده است.
دليل قضيه هم مشخص است:برخلاف مبارك كه
اجماعي نسبي بر سر رفتن او شكلگرفت؛ در كودتاي اخير نسبت قابل توجهي از
جمعيت مصر حامي فرد بركنار شده است.بنابراين در دوران گذار جديد،ارتش براي
بازگرداندن نظم با مانعي به نام اخوانالمسلمين و پايگاه عظيم اجتماعي آن
روبهرو است.اتفاق مهم آن است كه اخواناز حاميان خود دعوت به حضور خياباني
ميكند و ارتش در اين ميانه اقدام به اعمال خشونت عليه مردم ميكند.
به
نظر ميرسد ارتش مصر اميدوار است تا با زبان تهديد و زور،به
اخوانالمسلمين بقبولاند كه مرسي ديگر به قدرت بازنخواهد گشت و بهتر است كه
از خير او بگذرند و ضمن بازگشت به روند سياسي، آينده را از نو
بسازند.ادامه بيتوجهي اخوان به اين پيامها ميتواند كار را بر مصر و ارتش
دشوارتر كند و حضور خياباني ارتش را تشديد كند.
بر كسي پوشيده نيست
كه حضور خياباني بيشتر به معناي خشونت بيشتر است و خشونت نيز به سرعت
مشروعيت هر نهادي را فرسوده ميكند.شايد وقتي چند سال ديگر بگذرد و نتايج
اقدامات آشكارتر شود، بسياري به اين گزاره راي دهند كه اقدام نظامي عليه
مرسي با عجله صورت گرفته است و بهتر بود به وي و حزب حامي او اجازه داده
ميشد تا ناتوانيهاي خود را در اداره كشور بيشتر آشكار كنند و در روندي
طبيعي از عرصه حذف شوند.
در ادامه سخنان خيرخواهانه حبيب الله عسكراولادي با اوباما را در یادداشتی با عنوان «سخني خيرخواهانه با باراك حسين اوباما»منتشر شده در ستون سرمقاله امروز روزنامه رسالت می خوانید:
مذاكره
با آمريكا اين روزها از سوي محافل خارجي و داخلي روي صفحات سايتها و
زبانهاست اين خبر اولين نيست و آخرين نيز نخواهد بود. بارها آمريكايي ها
اشتياق خود را به اين امر اعلام كرده اند. اما طي سه دهه گذشته به دليل
اصرار بر مواضع استكباري سران آمريكا و پيش شرطهاي تحميلي هيچگاه جامه عمل
نيافته است.
مي خواهم به اين بهانه چند كلمه از روي نصح و خيرخواهي با آقاي باراك حسين اوباما سخن بگويم.
1-
جناب آقاي باراك حسين اوباما شما چهل و چهارمين رئيس جمهور آمريكا هستيد.
طي دو قرني كه از پديداري آمريكا به عنوان يك كشور در جغرافياي طبيعي و
سياسي جهان مي گذرد ظاهراً اولين رئيس جمهور سياه پوست هستيد كه در اين
كشور انتخاب شديد. علي رغم ستم تاريخي دولت هاي آمريكا به ملت ايران طي نيم
قرن گذشته فكر مي كنم مردم ايران احساسي كه نسبت به شما دارد با رؤساي
پيشين ايالات متحده آمريكا متفاوت باشد.
شما با وعده گفتگوي بدون
پيش شرط با ايران وارد كاخ سفيد شديد و در نخستين پيام نوروزي پس از پيروزي
در انتخابات گفتيد؛ "خواستار در پيش گرفتن يك ديپلماسي براي حل تمام
مشكلات فيمابين و برقراري روابط سازنده با ايران هستم" و در كنفرانس خبري
كاخ سفيد رسماً گفتيد؛ "انتظار دارم كه پيشرفت تدريجي در روابط بين آمريكا و
ايران حاصل شود"با اين مواضع مثبت انتظار اين بود كه از برنامه خصمانه و
لجوجانه آمريكا عليه ملت ايران كاسته شود.
امّا متاسفانه طي پنج
سالي كه شما بر اريكه قدرت نشسته ايد نه تنها فشارها و تهديدها و تحريمها
كاسته نشده است بلكه هر روز به حجم و اندازه آن از طريق فشار به مجامع
جهاني و بويژه شوراي امنيت سازمان ملل بر آن افزوده مي شود.
شما در
پايان چهارساله رياست جمهوري با لحني خشن و تهديد آميز خطاب به ملت ايران
گفتيد: "شديدترين تحريمهاي تاريخ را در مورد ايران اجراء مي كنيم"سخن اين
است اينهمه خشونت و بي مهري عليه يك ملت كه مي خواهد روي پاي خود بايستد،
براساس چه منطقي است؟ چه منطق بشر دوستانه پشت اين تهديدها و خشونت ها وجود
دارد.
مگر شما مدعي پرچمداري حقوق بشر در جهان نيستيد به چه دليل
با ملت ايران و حقوق انكارپذير آن به عنوان يك كشوري كه 10 برابر كشور شما
ريشه تاريخي در جغرافياي طبيعي و سياسي جهان دارد بناي خصومت ورزي گذاشته
ايد.
2- زيبنده است به عقب برگرديم. دولت ايالات متحده آمريكا در
دهه 1330هجري شمسي در ايران يك كودتاي نظامي را مديريت كرد و يك دولت ملي
را ساقط كرد.
دولت آمريكا طي سالهاي حكومت محمدرضا پهلوي خشن ترين
استبداد را در ايران مورد حمايت قرار داد بهطوريكه در سالهاي 1356 و
1357هزاران نفر در خيابانها توسط رژيم شاه با تاييد گوناگون دولت آمريكا در
زير ديد جهانيان و در روز روشن به گلوله بسته و كشته شدند.
ملت
ايران با انقلاب اسلامي خود، يك حكومت دموكراتيك تشكيل داد و رهبران آمريكا
با كمك ايادي خود از همان روز اول بنا را بر كودتا، دخالت در امور داخلي
ايران، راهاندازي جنگ داخلي و تقويت تجزيه طلبي و بالاخره تحميل جنگ عراق
عليه ايران را گذاشتند.
با آنكه قرار بود طبق معاهده الجزاير دو
ملت به سمت عادي سازي روابط پيش بروند امّا اين مهم صورت عملي به خود
نگرفت.آقاي اوباما آيا از خود پرسيده ايد كه چرا روابط دو ملت و دو دولت به
صورت عادي درنمي آيد؟!
اجازه مي خواهم در دو بخش اين علت را بازگو كنم.
الف-منابع
اطلاعاتي شما از ايران از عناصر ضدانقلاب و بويژه منافقين همان ها كه با
ترورهاي فراوان دستشان به خون هزاران نفر از مردم بيگناه ايران آغشته است،
تغذيه مي كنند. اين جماعت هيچگاه واقعيت هاي ديروز، امروز و فرداي ايران
را به شما نمي گويند.
ب-رژيم صهيونيستي به عنوان يك رژيم نامشروع
خواهان عادي سازي روابط آمريكا با ايران نيست و در اين باره اخلال مي كند.
بد نيست به اعتراف آقاي گري سيك گوش فرادهيد كه اخيراً گفته بود نتانياهو
20 سال است به آمريكا در مورد ايران دروغ مي گويد و رهبران كاخ سفيد را
فريب مي دهد.
3- آقاي باراك حسين اوباما اگر خواهان جدّي روابط و
گفتگو با ايران هستيد بايد در صحت منابع اطلاعاتي خود تجديد نظر كنيد.
ايران امروز كه از زير غبار هشت سال جنگ و 35 سال توطئه ضدانقلاب و نيز
اخيراً پيروزمندانه از جنگ نرم بيرون آمده است يك ايران مقتدر، مستقر،
مصمم، يكپارچه، متحد و نيرومند در همه قلمروهاست. تهديدها و تحريمها نه
تنها اثري در اراده ملت نگذاشته بلكه آنها را در راهي كه مي روند مصمم تر
كرده است.
4- ظاهراً بهانه تازه آمريكا در خصومت ورزي عليه ملت
ايران موضوع استفاده از فناوري صلح آميز هسته اي است كه از آن به عنوان
توليد بمب هسته اي ياد مي كنند و قبل از اين بهانه، رهبران آمريكا هرآنچه
از دستشان بر مي آمده عليه ملت ايران انجام داده اند.
در روزهاي
آغازين انقلاب اسلامي كه ما اصلاً بحث فناوري هسته اي نداشتيم آن همه دخالت
در امور ايران از طريق راه اندازي جنگ نرم و حمايت از گروههاي مسلح و راه
اندازي جنگ تحميلي به چه بهانه اي راه افتاد؟! دولت آمريكا و همه غرب تمام
قد پشت صدام ايستادند تا پشت ملت ايران را به خاك بمالند. امّا تقدير الهي
چنان شد كه دشمنان ملت ايران به خاك سياه نشستند و اكنون آثاري از آنها در
منطقه نيست.
اين هم يك عبرت الهي بود كه صدام نه با جنگ نرم و سخت
ما بلكه با دست همان كساني كه اين گرگ را به جان ملت ايران انداخته بودند
ساقط شد. اگر همه استراتژيست هاي عالم و بويژه آمريكا جمع شوند نمي توانند
تغييري بر اين تقدير الهي و روسپيدي ملت ايران ارايه دهند.
5- شما
نيك مي دانيد ايران پرچمدار خلع سلاح هسته اي در جهان بوده و هست و
انشاءالله خواهد بود. شما اطلاع داريد ايران نه به خاطر ترس از آمريكا يا
اسرائيل بلكه به خاطر يك اعتقاد ديني و الهي، ساخت بمب هسته اي و اتمي را
جايز نمي داند كه فتواي صريح رهبر انقلاب اسلامي جاي ترديد در اين موضوع
نمي گذارد.
شما نيك مي دانيد بيش از دوسوم مردم جهان در قالب
دولتهاي خود در غير متعهدها و كنفرانس اسلامي بارها از ايران و ملت بزرگ ما
دفاع كردند و گفته اند ايران بهدنبال ساخت بمب هسته اي نيست. پس چرا يك
دروغ و تهمت ناروا را تكرار مي كنيد و اساس ديپلماسي خود را بر يك دروغ و
نيرنگ استقرار كرده ايد؟
آيا فكر مي كنيد گفتگو در فضاي دروغ، فريب
و نيرنگ شكل مي گيرد؟ما معتقديم نتيجه و محصول آن چيزي جز بي اعتمادي ما و
عدم صداقت شما نيست. هيچ منطق انساني پشتوانه اين گفتگو نيست.
6-
شروط گفتگو، براساس يك منطق انساني و الهي هم در زمان امام خميني (ره) و هم
در زمان آيتالله العظمي خامنهاي رهبري معظم انقلاب بارها اعلام شده است:
الف- دست كشيدن از ادامه خصومت و دشمني با مردم ايران
ب- آزاد كردن منابع مالي بلوكه شده در آمريكا از زمان شاه كه امروز يك رقم نجومي را تشكيل مي دهد
ج- به رسميت شناختن انقلاب اسلامي ايران و دولت برخاسته از راي ملت و عدم مداخله در امور داخلي ايران
د- پايان دادن به تهديدهاي روزافزون و تحريمهاي ظالمانه كه حتي شامل اقلام دارويي هم شده است!
هـ- پايان دادن به دشمني با اسلام و مسلمانان و برداشتن پروژه
جنگ هاي صليبي از روي ميز وزارت دفاع ، سازمان سيا و وزارت امورخارجه ايالت متحده آمريكا.
من
فكر مي كنم اگر شما دور از فشارهاي اسرائيل و تحميل جناح تندرو بي منطق،
منافع حال و آينده دو ملت آمريكا و ايران را در نظر داشته باشيد و همه اين
امور يا حتي يكي از آنها را عملياتي كنيد مقدمات گفتگوي صادقانه آنهم از
موضع احترام دو جانبه پديد مي آيد.
اينجانب خيرخواهانه و صميمانه مي
گويم كه كوبيدن برطبل دشمني با ملت ايران كه طي 35 سال گذشته هر روز صداي
آن بيشتر به گوش مي رسد به نفع دولت شما و منافع دو ملت و صلح جهاني نيست.
اين
را نه به اين خاطر مي گويم كه اكنون پرقدرت ترين كشور منطقه و بانفوذترين
ملت در بين ملتهاي جهان هستيم. بلکه به اين دليل مي گويم که در اين مناقشه
خداوند بزرگ از ملت ما حمايت مي کند و شما از حمايت خدا بي نصيب هستيد به
همين خاطر ملت ما هميشه در اين هماوردي پيروز است.
نكته آخر اينكه
شايسته است جغرافياي كهن سياسي و تمدني ايران را با اسلام، انقلاب، رهبر و
مردمش بشناسيد پيام اين كشور در طول تاريخ حياتش، صلح و دوستي بوده و
همواره از هويت ديني و ملي خود دفاع كرده است. تاريخ اين ملت قابل احترام
است. شما از اين فرصت استفاده مطلوب نماييد.
جمهوري اسلامي ايران
يازدهمين دوره رياست جمهوري خود را با موفقيت و حضور گسترده و وسيع مردم در
انتخابات و در كمال آزادي، آرامش و امنيت برگزار كرده است، حقاً از اين
"فرصت" بينالمللي پديد آمده استفاده كنيد و نگذاريد به "تهديد" تبديل شود.
به
گمانم شما مي دانيد بين دو ملت ايران و آمريكا خصوصاً نخبگان دو كشور، ضمن
احترام متقابل، مسئله چالش برانگيزي كه مانع شناخت و درك بيشتر شما باشد
وجود ندارد شايسته است از اين فرصت مناسب باقيمانده دوره مسئوليت خود به
نحو مطلوب استفاده كنيد.
جناب آقاي اوباما شأن شما اين است كه با
عبرتگيري از تاريخ، به ملتها و خواست آنان احترام بگذاريد. اوضاع جهان
اقتضاي ويژه دارد زيرا با يك تلنگر شوروي سابق تجزيه شد و امام خميني (ره)
اين اخطار را غير مستقيم به غرب داده بودند كه مواظب باشيد اتفاقي كه در
تجزيه شوروي پيش آمد براي شما پيش نيايد.
جناب آقاي اوباما! شما در
تبليغات انتخابات دور اول رياست جمهوري خود قول داديد"تغيير" ايجاد كنيد
اما در اين چند سال عملكرد مسئوليت شما "تغييري" را شاهد نبوديم شما مي
توانيد در تاريخ سياسي ايالات متحده آمريكا نقطه عطفي ايجاد كنيد كه منجر
به "حيات طيبه"شود اين مفهوم را از قرآن كريم كه پيام الهي است به شما هديه
مي كنم تا با مشاركت همه انسانهاي نيك انديش به فكر صلح و آرامش انسانها
باشيد و اين پيام يكي از مصاديق بندگي خداي قادر متعال است.
به اميد سعادت و نيكبختي همه انسانهاي عالم/والسلام
روزنامه جمهوری اسلامی (شنبه)در ستون سرمقاله خود به«افشاي چهره خشن غرب» پرداخته و نوشت:
بسمالله الرحمن الرحيم
فرانتيس
فانون، نويسنده آفريقائيالأصلي كه متولد شده "مارتينيك" از مستعمرات
فرانسه در جزاير كارائيب (آمريكاي مركزي) است و در فرانسه تحصيل كرد و در
الجزائر به همراه مبارزان عليه استعمار فرانسه جنگيد، در مقدمه كتاب
"استعمار ميرا"* مينويسد:
خانم كريستيانا ليليستي يرنا، روزنامه
نگار سوئدي در اردوگاهي با چند تن از هزاران آواره الجزايري مصاحبهاي كرده
است. خلاصهاي از اين مصاحبه را نقل ميكنيم:
"نفر بعدي پسركي است
هفت ساله كه جراحتهاي عميقي دارد كه زاده سيمي فولادي است، سيمي كه
سربازان فرانسوي او را با آن بسته بودند و در همان حال پدر و مادر و
خواهرانش را جلو چشم او عذاب ميدادند و ميكشتند. افسري چشمان پسرك را به
زور باز نگه ميداشته است تا او ببيند چه ميگذرد و به ياد داشته باشد...
پدر بزرگ اين پسرك 5 شبانه روز او را به دوش كشيد تا به اين اردوگاه
برساند. پسرك ميگويد: در دنيا تنها يك آرزو دارم و آن اينكه سربازي
فرانسوي را تكه تكه كنم، ريز ريز كنم."
فانون، پس از نقل اين گزارش،
مينويسد: "آيا تصور ميكنيد ميتوان كشته شدن پدر و مادر اين كودك و عطش
انتقام عظيم او را به آساني از يادش برد و از خاطرش زدود؟ آيا پيامي كه
دموكراسي فرانسه از خود بر جا خواهد نهاد فقط و فقط همين كودك يتيمي است كه
در چنين محشر عظيمي بزرگ ميشود؟ هيچكس تصور نميكرد كه فرانسه پنج سال
تمام، قدم به قدم، از چنين استعمار بيآزرمي - كه مانند آن را در اين قاره
فقط در آفريقاي جنوبي ميتوان يافت - بدينسان دفاع كند. هيچكس نيز تصور
نميكرد كه ملت الجزاير با چنين شدت و قاطعيتي وجود خويش را بر صحنههاي
تاريخ استقرار بخشد."
با گذشت چند دهه از مبارزات مردم الجزاير عليه
استعمار فرانسه، اكنون غبار فراموشي بر جنايات ارتش فرانسه مستولي گشته و
امروز رسانههاي غربي درباره پرونده سياه فرانسه چيزي نميگويند و
نمينويسند و حتي فرانسويها تلاش ميكنند كشور خود را مهد دموكراسي و
آزادي و تمدن معرفي كنند.
البته اگر رفتار امروز دولت فرانسه با
سوريه زير نظر قرار بگيرد، به روشني مشخص خواهد شد كه خوي وحشي گري و جنايت
در وجود فرانسوي هاو بطور كلي غربيها نهادينه شده و ريشه بسياري از
خشونتها و جناياتي كه در نقاط مختلف جهان رخ ميدهد را ميتوان در همين
رفتارها جستجو كرد.
جنگ داخلي در سوريه و قبل از آن در افغانستان و
جناياتي كه توسط سلفيها و تكفيريها در اين دو كشور و ساير كشورهاي اسلامي
در سالهاي اخير صورت گرفته و ميگيرد، علاوه بر جنبه ظاهري داراي يك
واقعيت باطني و پشت صحنه نيز هست. متأسفانه ضربهاي كه وحشيگريها و
خشونتهاي عناصر افراطي در جريان منازعات داخلي كشورهاي اسلامي به حيثيت و
اعتبار اسلام وارد كرده، بسيار سنگينتر از تلفاتي است كه در اين جنگها و
درگيريها بر مسلمانان تحميل شده است. به همين دليل، در برآورد خسارات
جنگها و منازعات كشورهاي اسلامي در سالهاي اخير، قبل از هر چيز بايد به
خسارتي كه اسلام از اين رويدادها متحمل شده است توجه كرد.
بررسي اين
موضوع از اين نظر اهميت دارد كه غربيها با امكانات وسيع رسانهاي از
خشونتها و جنايات تكفيريها و سلفيها كه در افغانستان و سوريه و عراق و
ساير كشورها مرتكب ميشوند حداكثر بهرهبرداري را به عمل ميآورند و تا
ميتوانند چهره نوراني اسلام را مخدوش ميكنند. آنها درحالي اين
بهرهبرداري خائنانه را انجام ميدهند كه دو واقعيت مهم و تكان دهنده را از
افكار عمومي دور نگه ميدارند و حاضر نيستند درباره آنها ذرهاي اطلاعات
بدهند.
يكي از اين دو واقعيت اينست كه عامل اصلي جنگها و خشونتها
و حتي تأسيس گروههاي تروريستي در كشورهاي اسلامي از قبيل طالبان و
القاعده و النصره و... خود غربيها هستند و واقعيت مهمتر اينكه خشونت و
جنايتهاي سنگين، زائيده خوي خود غربي هاست و آنها عليرغم سابقهاي كه در
اين زمينه دارند و هم اكنون نيز پيوسته مرتكب انواع خشونتها و جنايتها
ميشوند، چهرهاي صلح طلب و مدافع حقوق بشر از خود به نمايش ميگذارند و
مسلمانها را به ارتكاب اين جرائم متهم ميكنند تا چهره اسلام را مخدوش
نمايند.
علاوه بر جناياتي كه اروپائيها در خود اروپا و آمريكا
مرتكب شدهاند و هم اكنون نيز ميشوند، عملكرد خشن و سرتاسر جنايت
استعمارگران غربي در مستعمرات و آنچه در دهههاي اخير در كشورهاي اسلامي و
شرقي مرتكب شدهاند به روشني اين واقعيت دهشتناك را به نمايش ميگذارد.
فرو
ريختن بمبهاي اتمي توسط آمريكا بر سر مردم شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي
ژاپن، قتل عام مردم ويتنام توسط ارتش آمريكا با هواپيماهاي ب 52 و بمبهاي
خوشهاي و اورانيومي، جنايات كم نظير ارتش فرانسه در الجزاير و كشتارها و
ويرانيها و شكنجهها و تجاوزاتي كه آمريكائيها و همپيمانان آنها در
جنگهائي كه به افغانستان و عراق تحميل كردند مرتكب شدند نمونههائي از اين
جنايات هستند.
با اين تصوير روشن كه از عملكرد غرب در گوشه و كنار
جهان در اختيار داريم، به راحتي ميتوانيم به اين نتيجه برسيم كه
اروپائيها و آمريكائيها علاوه بر اينكه سرآمد جنايتكاران تاريخ هستند،
منشأ خشونتها و جنايتهائي كه ديگر ملتها مرتكب ميشوند نيز هستند.
جنايت
بزرگتر غربيها اينست كه با برافروختن آتش جنگها در كشورهاي اسلامي و
درگير ساختن مسلمانان با يكديگر، تلاش ميكنند چهرهاي خشن از اسلام به
افكار عمومي جهان معرفي كنند و اهداف استعماري و استكباري خود را آسانتر و
سريعتر دنبال نمايند.
طبيعي است كه از دشمن نميتوان انتظار ديگري
داشت، اما آنچه مهم است هوشياري ما مسلمانان و زمان شناسي و درك واقعيتهاي
ملموس و سپس برنامه ريزي براي مقابله با تهاجم همه جانبه دشمنان است.
حوادث
اين سالهاي كشورهاي اسلامي نشان ميدهد غربيها براي نابودي اسلام كمر
بستهاند. اين واقعيت تلخ را هم بايد باور كنيم كه مسلمانان نيز به جاي
دفاع از خود و اسلام، براساس طرح و نقشه دشمنان عمل ميكنند؛ عدهاي ابزار
غربيها شدهاند و عدهاي ديگر مفتون آنها. در اين ميان، نخبگان جهان اسلام
براي مقابله با اين توطئه بزرگ وظيفهاي بس خطير برعهده دارند. علماي
ديني، دانشگاهيان، نويسندگان و اصحاب رسانه ميتوانند و بايد روشنگري كنند و
مسلمانان را در جبههاي واحد براي نماياندن چهره واقعي اسلام و دفاع از
آن، بسيج نمايند. منتظر تغيير رويه غرب ماندن، بينتيجه است.
غرب،
جبههاي متحد و متشكل از همان كساني است كه قرآن كريم به پيامبر اكرم
فرموده تا ابد از تو راضي نخواهند شد مگر آنكه تسليم خواستههاي آنها شوي.
آنها امروز از پيروان پيامبر اسلام هم همين را ميخواهند. درجهان امروز،
كار رسانهاي حرف اول را ميزند. ما مسلمانان بايد با استفاده از رسانه،
چهره خشن غرب را به ملتها بشناسانيم و مطمئن باشيم كه ملتها انتخاب درستي
خواهند داشت.
روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله امروز خود با ارائه«يك پیشنهاد اجرايي براي «جنبش مدنی ضد تحریم»»،به قلم دکتر علینقی مشایخی( بنیانگذار دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف )نوشت:
تحریمهای
تحمیل شده به کشور، اقدام غیرانسانی و ظالمانهای است که فشارهای زیادی
بر مردم ایران وارد کرده است. افزایش تورم، مختل کردن فعالیتهای اقتصادی،
تشدید بیکاری، فقر خانوادهها، کمبود دارو برای افراد مریض و نیازمند،
ناراحتیهای روحی و روانی ناشی از فقر و بیکاری، افزایش فساد و جرم و جنایت
همه عواقب شومی است که بر مردم شریف و صلحطلب ایران در نتیجه این
تحریمها تحمیل شده است. این فشارهای غیرانسانی را مردمی باید تحمل کنند
که نمایشی شکوهمند از رفتار مدنی و رشد سیاسی در انتخابات اخیر
ریاستجمهوری از خود نشان دادند.
این فشارها را مردمی باید تحمل
کنند که در رشد و تکامل فرهنگ و تمدن بشری نقشی تاریخی و بارز داشتهاند.
این فشارهای غیرانسانی را مردمی باید تحمل کنند که فرزندانشان چه در داخل
و چه در خارج از کشور همواره از خود انسانیت، نوع دوستی و فرهیختگی نشان
دادهاند. این فشارها بر مردمی تحمیل میشود که در حالی که ترور و حرکات
وحشیانه در منطقه و اطراف آنها موج میزند، نه تنها هیچگاه با آن حرکتهای
غیرانسانی و وحشیانه همسو نبودهاند، بلکه با نمایشی از دوستی همنوعان
خود از یک طرف و حرکتهای مدنی و صلحآمیز از طرف دیگر میتوانند الگويی
برای مردم آشوب زده و ملتهب منطقه باشند.قطعا تحمیل چنین تحریمهايی بر
مردم نجیب، نوع دوست و صلح طلب ایران غیرانسانی، غیراخلاقی و به دور از
مدنیت و انصاف است.
در چنین شرایطی، شایسته است که فرزندان فرهیخته
این ملت برای کاهش فشارهای غیرانسانی بر مردم نجیب و بیگناهشان صدای خود
را بر ضد این تحریمها به گوش جهانیان و تحریمکنندگان برسانند.
لازم
است نخبگان جامعه که توان رساندن صدای خود به گوش جهانیان را دارند در دفاع
از خانوادههای فقیر و تحت فشار کشور خود، در دفاع از جوانان بیکار، در
دفاع از کودکان معصومی که به علت بیکاری و فقر پدر روزگار سختی را در کودکی
خود تجربه میکنند، در دفاع از بیمارانی که نمیتوانند داروی لازم برای
درمان خود را پیدا کنند و با استیصال دردمندانه بهانتظار مرگ نشستهاند و
در دفاع از اخلاق، انسانیت و کرامت انسانی صدای خود را به گوش جهانیان و
تحریمکنندگان برسانند.
در واقع این مسوولیت نخبگان و فرهیختگان
کشور است در دفاع از همه پدران و مادران فقیر و زحمتکش، از همه کودکان
معصوم این سرزمین، از جوانان بیکار و از بیماران دردمند کشور خود صدای
اعتراض خود به این تحریمهای غیرانسانی را بلند کنند. بهخصوص اکنون که
مقارن با آغاز فعالیت دولت «اعتدال» و «تدبیر» است، یک جنبش مدنی ضدتحریم
اقدامی صلحطلبانه، منطقی و ارزشمند است که اگر با استقبال مناسب از سوی
فرهیختگان داخل و خارج کشور مواجه شود، میتواند مکمل تدبیرهای دیپلماتیک
دولت جدید در جهت رفع تحریمها باشد.
به ویژه اگر گروههای صاحب
نفوذ و خوشنامی مانند «اساتید دانشگاه»، «اقتصاددانان»، «تشکلهای اقتصادی
بخش خصوصی»، «روزنامهنگاران»، «پزشکان»، «هنرمندان»، «حقوقدانان»،
«معلمان»، «مهندسین»، «مدیران و کار آفرینان بخش خصوصی» حضوری فعال و
دغدغهمندانه در این کمپین اعتراضی علیه تحریمها داشته باشند، خواهند
توانست پیامی صلحآمیز به افکار عمومی آمریکا و کشورهای اروپایی فرستاده و
موجب تضعیف لابیهای جنگطلب فعال در آمریکا و اروپا شوند.
قطعا
نخبگان دغدغهمند ایرانی، چه مقیم ایران باشند و چه مقیم خارج از کشور،
وظیفه خود میدانند که در حد توان خود به تحریمکنندگانی که با تحریمهای
اقتصادی نامنصفانه باعث افزایش فقر و بیکاری در کشور شده و زندگی میلیونها
ایرانی را تحت فشار قرار دادهاند، اعتراض کنند.
شاید در دولت
پیشین نخبگان و فرهیختگان جامعه ایرانی به دلایل مختلف، از جمله ناامیدی از
تاثیرگذاری این اقدامات اعتراضی، انگیزه کافی برای اقدامات اعتراضی علیه
تحریمها نداشتند، اما در دولت جدید و با توجه به پیشبینی اجرای دیپلماسی
منطقیتر و تاثیرگذارتر، انگیزه نخبگان برای راهاندازی جنبش مدنی ضد
تحریم، بسیار بیشتر خواهد بود. نکته دیگری که باید در رابطه با این جنبش
مورد توجه قرار گیرد این است که برخی از رسانههای خارجی، دائما به شکلی
نامنصفانه و غلط تبلیغ میکنند که در ایران دولت نماینده واقعی مردم نیست.
البته
این رسانهها تحلیل ناصحیحی دارند و انتخابات پرشکوه اخیر و مشارکت 72
درصدی حائزین شرایط رای دادن و رای آنها به جریان اعتدالطلب را که
مهمترین شاهد بر غلط بودن ادعای آنها است، ندیده میگیرند؛ اما به هر حال
همسو با ارائه این تحلیلهای نادرست از سوی برخی رسانههای آمریکایی و
اروپایی، لابیهای سیاسی جنگطلب هم مرتبا سیاستمداران این کشورها را تحت
فشار قرار میدهند که از مذاکره منطقی و سازنده با ایران خودداری کنند.
در
چنین شرایطی، فعال شدن جنبش مدنی و مردمی ضد تحریم از سوی گروههای
فرهیخته جامعه و شکلگیری اعتراض به تحریمها از متن جامعه ایران، باعث
میشود که صدای این اعتراض، هم به گوش دولتهای غربی برسد و هم به گوش
نهادهای غیردولتی این کشورها؛ فرآیندی که به تحکیم موقعیت دولت جدید در
گفتوگوهای دیپلماتیک با کشورهای غربی منجر شده و لابیهای جنگطلب مستقر
در آمریکا و اروپا را تضعیف میکند. البته باید امیدوار بود که گروههای
کوچک ولی پرسر و صدای سیاسی داخل کشور مواظب باشند همسو با لابیهای جنگ
طلب خارجی در جهت خلاف خواست مردم صلح طلب و تحت فشار ایران که نظر خود را
با رای به اعتدال و تدبیر و امید در انتخابات گذشته اعلام کردند فعال
نشوند.
برای شروع جنبش ضد تحریم شایسته است که در آستانه آغاز
فعالیت دولت جدید متن منسجمی خطاب به سران کشورهای 1+5 تنظیم شود که در
تنظیم آن از دیدگاههای چهرههای مقبول در گروههای مرجعی مانند «اساتید
اقتصاد و حقوق و علوم سیاسی»، «روزنامهنگاران»، «پزشکان» و «حقوقدانان»
استفاده شود؛ گروههایی که هم در ایران و هم در کشورهای غربی جزو موجهترین
گروهها محسوب میشوند.
طبیعتا محتوای این نامه، اعتراض منطقی و
مستدل به تحریمهای نامنصفانهای خواهد بود که آثاری غیرانسانی به همراه
داشته و جامعه ایران را با این همه فشار مواجه ساخته؛ جامعهای صلحطلب که
رفتارهای مدنی و صلحآمیز نمونهای در منطقه دارند و نمونه آن را میتوان
در رفتار مدنی پرشکوه اخیر مردم ایران در مشارکت وسیع انتخاباتی برای کمک
به پیروزی کاندیدای اعتدالطلب مشاهده کرد.
پس از تنظیم متن و
فراخوان برای امضای نامه مذکور، میتوان انتظار داشت که مشارکت وسیع نخبگان
حوزههای مختلف بهطور انفرادی و نیز از طریق تشکلها و انجمنهای مدنی و
مردمی مربوطه در داخل و خارج کشور را برای امضای این نامه و نیز انتشار آن
در رسانههای مختلف شاهد باشیم. میتوان امیدوار بود که با انتشار این نامه
در سطح رسانهای بهطور وسیع در داخل و خارج از کشور، زمینهسازی مناسبی
برای تسریع در پیشبرد مذاکرات منطقی و سازنده بین ایران و گروه 1+5 ایجاد
شود. به این ترتیب انشاءالله هم به موفقیت دولتمردان در مذاکرات کمک خواهد
شد و هم سرآغازی خواهد بود بر مشارکت پویاتر و فعالانهتر فرهیختگان جامعه
در کنار تشکلهای مدنی و مردمی، برای رقم زدن تحولی فراگیر در جهت اعتلای
ایران اسلامی.