کد خبر: ۱۴۳۳۸۰
زمان انتشار: ۰۸:۳۰     ۰۵ تير ۱۳۹۲
گزيده‌اي از سرمقاله روزنامه‌هاي امروز را مي‌توانيد،اينجا بخوانيد.

ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به مقاله ای از حسين شريعتمداري با عنوان«يادتان باشدکه بدهکاريد ! »اختصاص یافت:

زمستان سال 1361 به دعوت اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان ايراني در اروپا و براي شرکت در همايش سالانه اين اتحاديه به هامبورگ آلمان رفته بودم. دانشجويان ايراني شاغل به تحصيل در فرانسه که موفق به اخذ ويزا براي حضور در همايش هامبورگ نشده بودند، تصميم گرفتند نشست مشابهي در پاريس داشته باشند و نگارنده سفري دو روزه به پاريس داشتم. موضوع چند جلسه سخنراني و پرسش و پاسخ‌هاي پس از آن، آينده انقلاب اسلامي، انگيزه آمريکا و متحدانش از راه‌اندازي جنگ تحميلي، عقبه گروهک‌هاي تروريستي و مسائل ديگري از اين دست بود.

 بعد از اولين جلسه آقاي پروفسور «رشيد بن عيسي» - الجزايري‌الاصل- که در جلسه حاضر بود نگارنده را براي صرف شام به منزل خود دعوت کرد که به اتفاق چند تن از برادران دانشجو از جمله دکتر سليماني، دکتر ميلي ‌منفرد، دکتر معتمدي و دکتر ثنايي - که همگي در آن هنگام دانشجو بودند - به منزل ايشان رفتيم.

يکي از دوستان الجزايري پروفسور رشيد بن‌ عيسي يک نسخه ويدئويي که از برنامه تفسير سياسي يکشنبه شب‌هاي تلويزيون فرانسه ضبط کرده بود را به نگارنده هديه داد. اين فيلم را در بازگشت به دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تحويل داده بودم و بايد در آرشيو سپاه باشد که در اين صورت تحويل آن به صدا و سيما براي پخش ضروري به نظر مي‌رسد.

مفسر سياسي تلويزيون فرانسه در اين برنامه به مقايسه انقلاب اسلامي با دولت عثماني مي‌پردازد و با نشان دادن تصاويري از گلوله‌هاي توپ ارتش عثماني که در چند ميدان شهر وين نگهداري مي‌شود، مي‌گويد؛ سلطان محمد فاتح، پادشاه عثماني تا پشت دروازه‌هاي وين پيشروي کرد ولي در مقابل ارتش اروپايي‌ها تاب مقاومت نياورده و عقب نشست.

 اين مفسر فرانسوي در ادامه مي‌گويد (نقل به مضمون): دولت عثماني اگرچه يک دولت اسلامي بود ولي مباني فکري و عقيدتي اين دولت سني مذهب با ايستادگي و جانفشاني در مقابل قدرت‌هاي ديگر همخواني نداشت و توضيح مي‌دهد که در نگاه بسياري از اهل سنت، اطاعت از هر کس که قدرت را در دست گرفته باشد واجب است، حتي اگر اين قدرت با زور اسلحه به دست آمده باشد. از اين روي دولت عثماني و يا هر دولت مشابه ديگر نمي‌تواند براي اروپا خطرناک تلقي شود. حاکمان در اينگونه دولت‌ها به آساني سازش‌پذير هستند زيرا از يکسو حلقه اتصال آنها با مردم سست و کم دوام است و از سوي ديگر، مردم به پذيرش حاکمان زور تن‌مي‌دهند!

مفسر تلويزيون فرانسه در ادامه مي‌گويد؛ اما دولت [امام] خميني يک دولت شيعي است و شيعيان فقط حاکميت برخاسته از مباني اسلام را مي‌پذيرند و با هر قدرتي که به زور حاکم شده باشد سر جنگ و ستيز دارند. از نگاه آنها، حاکم اسلامي بايد يک اسلام‌شناس (فقيه) عادل باشد و براساس قرآن که کتاب مقدس مسلمانان است حکومت کند و... مفسر تلويزيون فرانسه مي‌گويد؛ با همين اعتقاد شيعي بود که مردم ايران رژيم قدرتمند و مورد حمايت کامل آمريکا و اروپا را شکست دادند و با همين اعتقاد است که امروزه در يک جنگ سراسري با صدام تحت حمايت غرب مقابله مي‌کنند... و من بيم آن دارم که در آينده، مردم ساير کشورهاي اسلامي نيز با الگو گرفتن از ايران خميني، رژيم‌هاي غرب‌گراي منطقه را ساقط کنند و... در اين هنگام مفسر فرانسوي در حالي که يک کيف جيبي را به دست گرفته بود خطاب به بينندگان مي‌گويد؛ شايد روزي برسد که شما و من فرانسوي مجبور باشيم با پاسپورت‌هاي اسلامي در شانزه‌ليزه قدم بزنيم!

روز يکشنبه هفته جاري تعدادي از سلفي‌ها در مصر با چوب و چماق به محل سکونت چند تن از شيعيان در جنوب قاهره حمله کردند و 4 تن از شيعيان را به طرز وحشيانه و فجيعي به شهادت رسانده و پيکر پاک و مطهر آنان را در کوچه و خيابان به روي زمين کشيدند. اين اقدام وحشيانه بلافاصله از سوي مجامع و علماي شيعه و سني در سراسر جهان اسلام به‌‌شدت محکوم شد و علاوه بر علماي الازهر، محمد مرسي رئيس جمهور، اخوان‌المسلمين- حزب حاکم- و رهبران ساير گروه‌ها و جريانات سياسي و مذهبي مصر ضمن وحشيانه خواندن اقدام سلفي‌ها خواستار دستگيري و مجازات عاملان اين جنايت شدند که واکنش آنها به جاي خود درخور تقدير است، اما، در اين ميان گفتني‌هاي ديگري نيز هست که نمي‌توان از کنار آن به آساني عبور کرد.

1- مصر، آزادي خود از اسارت آمريکا و صهيونيست‌ها را مديون ايران اسلامي است و اگر پاکبازي، خون دادن، خون دل خوردن و ايستادگي شيعيان از جان گذشته ايراني نبود، مصر بايستي هنوز زير چنگال خون‌آلود حسني مبارک‌ها و تونس و ليبي و يمن زير يوغ بن‌علي‌ها و قذافي‌ها و علي‌عبدالله‌صالح‌ها دست و پا مي‌زدند. اين واقعيت را ملت‌هاي مسلمان به‌وضوح احساس کرده و ابراز قدرداني مي‌کنند و دقيقا به همين علت است که بعد از جنايت ياد شده، حتي گروه‌هاي هم‌پيمان با سلفي‌ها نيز در هراس از يورش مردم شريف مصر، ناچار به محکوم کردن اين جنايت وحشيانه شدند.

2- در وابستگي سلفي‌ها به آمريکا و اسرائيل و مزدوري آنان براي صهيونيست‌ها جاي کمترين ترديدي نيست و آمريکا و متحدانش آشکارا بر حمايت تسليحاتي، تدارکاتي و سياسي خود از اين جرثومه‌هاي فساد و تباهي تاکيد مي‌ورزند و هيچيک از گروه‌هاي سلفي نه فقط اين مزدوري را انکار نمي‌کنند- و نمي‌توانند انکار کنند- بلکه با احساس افتخار احمقانه‌اي در کنار دولتمردان آمريکايي، اروپايي و اسرائيلي نشسته و عکس يادگاري مي‌گيرند.

جنايت فجيع روز يکشنبه به دنبال شکست مفتضحانه و حقارت‌آميز سلفي‌ها در سوريه صورت گرفته است. آمريکا به اعتراف دولتمردان اين کشور، از بحران سوريه نه فقط طرفي نبسته است، بلکه به گفته جان کري، متحدان منطقه‌اي خود نظير ترکيه، قطر و عربستان را نيز با بحران مشروعيت روبرو کرده است و در پي اين شکست است که ماموريت حمايت از تروريست‌ها در سوريه به مصر منتقل شده است و پهلوان‌پنبه‌هاي سلفي انتقام شکست اسرائيل و آمريکا در سوريه را از شيعيان مظلوم مصر گرفته‌اند!

3- اگرچه آقاي مرسي، رئيس جمهور مصر و گروه اخوان‌المسلمين، حزب حاکم اين کشور، جنايت شرم‌آور ياد شده را محکوم کرده‌اند ولي اين گلايه جدي از آنها در ميان است که دو هفته قبل در قاهره اجلاسي از سوي سلفي‌ها برپا شده بود که موضوع آن همراهي با آمريکا و اروپا براي مقابله با دولت سوريه بود. در اين اجلاس بر بحراني شدن موقعيت ترکيه و قطر و عربستان تاکيد شده و درباره جايگزيني مصر به جاي کشورهاي ياد شده بحث شده بود.

 نکته درخور توجه آن که آقاي مرسي و برخي از اعضاي بلندپايه اخوان‌المسلمين نيز در اين اجلاس شرکت کرده بودند! در پايان همين اجلاس مشترک بود که دولت مصر با صدور بيانيه‌اي، رسما قطع رابطه خود با دولت سوريه را اعلام کرد. آيا جناب مرسي و اخوان‌المسلمين بعد از آنهمه شعار اسلام‌خواهي، با سلفي‌هايي که رسما وابسته به آمريکا و اسرائيل هستند، به ائتلاف رسيده‌اند؟!

4- آيا اخوان‌المسلمين فراموش کرده‌اند طي 85 سالي که از تشکيل اين حزب مي‌گذرد، هيچگاه قادر به انجام اقدام درخور توجهي نبوده‌اند و در معادلات منطقه تنها نقش اپوزيسيون سرکوب شده را داشته‌اند؟برادران عزيز اخواني حتما فراموش نکرده‌ايد که بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و ايستادگي‌هاي جانانه و فداکارانه شيعيان در مقابل فشارها و حملات سنگين آمريکا و اسرائيل بود که اخوان‌المسلمين در مصر و برخي ديگر از گروه‌هاي اسلامي در منطقه فرصت عرض اندام پيدا کردند.

آيا به خاطر نداريد که هيچيک از کشورها و حکام عرب، شما را به حساب نمي‌آوردند؟ و هر جا که يکي از وابستگان حزب شما- آن هم در پي فضايي که جمهوري اسلامي ايران ايجاد کرده بود- به قدرت مي‌رسيد، تنها با حمايت ايران اسلامي قادر به ايستادن بوده است. مگر نجم‌الدين اربکان در ترکيه و سپس اردوغان و عبدالله گل در اين کشور که از اعضاي اخوان‌المسلمين بودند تنها از حمايت ايران اسلامي برخوردار نبودند؟ و يا، چنانچه حمايت ايران از عمر البشير در سودان و حماس در فلسطين نبود، موفقيت‌هاي امروزي آنها قابل پيش‌بيني بود؟! شما مديون ايران اسلامي و مردم پاکباخته اين کشور هستيد که در جهان امروز پرچم پرافتخار و پرقدرت اسلام ناب محمدي(ص) را برافراشته‌اند.

5- چندي قبل «محمد بديع» موسوم به «مرشد عام» اخوان‌المسلمين به بهانه شکست مزدوران آمريکا و اسرائيل و عربستان و قطر در «القصير» با صدور بيانيه‌اي حزب‌الله لبنان را- به خيال خود- محکوم کرد! و سؤال اين است که اگر حزب‌الله نبود و يا حمايت‌هاي مستقيم ايران اسلامي از حزب‌الله و حماس در جنگ‌هاي 33 روزه و 22 روزه و 8 روزه نبود، آيا شما برادران «اخواني» توان مقابله با اسرائيل را داشتيد؟! و آيا صهيونيست‌ها همه شما را مانند گذشته تار و مار و خانه‌نشين نکرده بودند؟!

همين ديروز اعلام شد که ارتشي از 13 کشور - که 400 نفر آنها از نظاميان آمريکايي هستند- براي مقابله با تهديدهاي احتمالي عليه اسرائيل به مصر اعزام شده‌اند! آيا براي يک حزب اسلامي چند ده ساله که امروزه حاکميت مصر را نيز برعهده دارد، حضور نيروهاي خارجي در اين کشور آن هم براي مقابله با تهديد احتمالي مردم مصر عليه اسرائيل تاسف‌آور نيست؟! و در مقابل اين اقدام زورگويانه آمريکا و متحدانش چه پاسخي براي مردم مسلمان و فرهيخته مصر داريد؟!

6- و بالاخره ترديدي نيست که دولت مصر و حزب اسلامي اخوان‌المسلمين در جنايت وحشيانه اخير سلفي‌ها عليه شيعيان مظلوم نقشي نداشته و به واقع اين جنايت فجيع سلفي‌هاي مزدور اسرائيل و آمريکا را محکوم مي‌کنند ولي آيا مواضع و اقدامات نسنجيده‌اي که فقط به چند نمونه از آن اشاره شد در جرأت بخشيدن به سلفي‌ها براي ارتکاب جنايت اخير بي‌تاثير بوده است؟!... فأين تذهبون؟!

در ادامه مقاله ای از شروين طاهري را با عنوان «صدها دلیل کلی و یک دلیل کلیوی برای کناره‌گیری شيخ حمد؛صندلي بازي شيوخ قطر»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز از نظر می گذرانید :

کنار رفتن امیر چاق و چله قطر تقریبا از همان روزهایی که آوازه‌اش در دنیای سیاست و حتی ورزش به اوج رسیده بود ناگزیر به نظر می‌رسید. همان روزهایی که بره‌کشان شبکه تلویزیونی الجزیره نیز بود و این رسانه قطری با نهایت فرصت‌طلبی داعیه‌دار و آتش‌بیار معرکه‌ای شده بود که خود آن را برای نخستین‌بار «بهار عربی» نامید، ‌طوری که الجزیره کانال «مباشر» یا همان «پخش زنده» خود را کاملا به پوشش مستقیم رویدادهای انقلابی مصر و تونس و یمن و لیبی و حتی الجزایر و مراکش و البته بحرین (اما به شکل احتیا‌ط‌آمیزتر از سایرین چون آل خلیفه بحرین از تخم و ترکه قطری بوده‌اند!) اختصاص داده بود.

دوربین‌های الجزیره 24 ساعته میدان تحریر قاهره، سرنگونی قذافی در طرابلس، همه‌پرسی تونس و قیام صنعا را روی آنتن می‌فرستادند تا به این بهانه تصویر ورژن قطری گروهبان گارسیا را با آن قیافه و سبیل مضحکش به عنوان سمبل آزادیخواهی و دموکراسی در جهان عرب به مخاطب قالب کنند.

شیخ تپل که در تشخیص جهت باد استاد بود اینگونه از موج به راه افتاده در خاورمیانه سواری گرفت تا پرچم آمریکا و اسرائیل را نیابتا حمل کند. بیستم سپتامبر 2011 یکی از نقاط عطف حمالی پرچم آمریکا در دوران حاکمیت تقریبا 2 دهه‌ای او بود، زمانی‌که «وداه خنفر» مدیر شبکه الجزیره استعفا كرد و در حقیقت برکنار شد تا یک شاهزاده بی‌تجربه گازی‌- نفتی آل‌‌ثانی سکان رسانه‌ای را به دست بگیرد که انصافا مرزهای جدیدی را در ژورنالیسم حرفه‌ای و جنگ‌‌روانی گشوده بود.

دلیل کنار گذاشته شدن خنفر، اعتراض او به سیاست‌های رسانه‌ای جدید حاکم قطر بویژه به خاطر استفاده از مزدوران اسرائیلی در این راستا بود و از جمله مهم‌ترین آنها انتصاب «عزمی بشاره» نماینده عرب سابق کنست (پارلمان) اسرائیل به عنوان مدیر «موسسه دوحه» بود که شبکه الجزیره از متعلقات آن به حساب می‌آيد.

چهره‌های رسانه‌ای در گوشه و کنار جهان بلافاصله دریافتند یک کودتای اسرائیلی در رسانه‌‌ای که نبض افکار عمومی جهان عرب را به دست گرفته در حال رخ دادن است و جالب اینکه شدید‌ترین تبلیغات الجزیره علیه بشار اسد و حزب‌الله لبنان از همان زمان (پاییز 2011) آغاز شد و بلافاصله آتش معرکه سوریه به لطف بسیج تروریست‌های سلفی از سراسر کشورهای عربی بالا گرفت. این همان الجزیره‌ای بود که حکم فرزند ارشد شیخ حمد را داشت و او در حقیقت از یک دهه پیش از واگذاری صوری قدرتی که از آمریکایی‌ها گرفته بود به پسرش «تمیم» قدرت را به الجزیره واگذار کرده بود.

بی‌شک پدیده «الجزیره» بزرگ‌ترین زاییده شکم بزرگ امیر قطر بود اما این شبکه از همان روزهای اوج خود در سال 2011 سقوطی آزاد را آغاز کرد چرا که صاحب اختیارش جناب شیخ‌حمد دچار اشتباهی بزرگ شده بود، یعنی حمل پرچم آمریکا و اسرائیل در ملأعام؛ چه در غائله‌های سوریه و غزه و چه در عرصه‌های دیگری که با بازیگوشی برای کسب شهرت یا انجام ماموریت به آنها سرک می‌کشید.

البته افتخار حمالی پرچم آمریکا از همان ابتدای ورود به قدرت با کلنل «شیخ حمد بن‌خلیفه آل‌ثانی» بود، زمانی که او پدر زمامدارش شیخ خلیفه را با کودتای آمریکایی آرامی در 1995 به زیر کشید و با استناد به قوانین دادگستری ایالات متحده حساب‌های او را برای جلوگیری از کودتا علیه خودش مسدود کرد. بدین‌ ترتیب برای هشتمین بار طی حاکمیت 150 ساله خاندان آل‌ثانی بر قطر، گردش قدرت با کودتای نظامی محقق شد هرچند این بار گردشي هم از نوکری محض لندن به نوکری محض واشنگتن پدید آمده بود.

شیخ حمد در ظاهر می‌خواست یک امارت اسلامی دموکراتیک سر تا پا آمریکایی در دل خلیج فارس بنا کند تا به جهان عرب ثابت کند «وهابیت» چه چیز خوبی است. اما در دموکراتیک بودن حکومت او همین بس که بلافاصله بیش از 7 هزار شهروند قطری از قبیله «آل‌المره» را از کشور بیرون کرد چرا که آنها وفادارترین افراد به پدرش بودند.

چنین تناقض‌هایی طی 18 سال حکومت بر قطر هرگز شیخ حمد را رها نکرد. او از یک سو داعیه‌دار مدرن‌سازی قطر بود و از سوی دیگر از تندروترین طیف‌های وهابیت یا اخوان‌المسلمین حمایت می‌کرد تا آنجا که نه‌ فقط آتش نفاق سلفی‌ها را به جان سوریه و عراق و لبنان و یمن انداخت بلکه شیخ‌نشین‌های اطراف خلیج فارس مثل امارات و کویت و حتی کشور بزرگی چون عربستان سعودی از افراط‌‌گری امیر قطر در پر و بال دادن به جریان‌های تندرو به شکوه درآمدند.

از جمله ماموریت‌های شیخ حمد به بازی گرفتن پتانسیل تخریبی سلفی‌ها از جمله شاخه وهابیت و همچنین طیف‌های تندرو «اخوان‌المسلمین» به عنوان سلاحی اجتماعی علیه دشمنان آمریکا و اسرائیل در منطقه بود از جمله هلال شیعی که سوریه در میانه آن قرار داشت. 3 وظیفه اصلی قطر در این زمینه تامین نیروی انسانی، پول و تبلیغات در جوامع عربی بود. کاریکاتور روزنامه ایندیپندنت انگلستان در مارس 2011 و در بحبوحه دخالت‌های ناتو و قطر در لیبی گویای نوکری امیر قطر برای غربی‌هاست.

این کاریکاتور جنگنده‌ای را به تصویر می‌کشید که نخست‌وزیر انگلیس و رئیس‌جمهور وقت فرانسه برای به دست گرفتن هدایت آن با یکدیگر گلاویز شده بودند در حالی كه رئیس‌جمهوری آمریکا در صندلی عقب هواپیما لم داده بود و چرت می‌زد و از دور بر اوضاع نظارت داشت و امیر قطر سوار بر نوک هواپیما انگشت سبابه خود را برای شناسایی جریان باد بالا برده بود.

حکومت او در قطر هم مصداق همین کاریکاتور بود. شیخ حمد بر دماغه طیاره‌ای نشسته بود که سکانش در دست آمریکا بود. هر چند باید اعتراف کنیم خلبان آمریکایی بویژه در غائله سوریه به واسطه آدرس‌های اشتباه بلد قطری ناشی و به هیجان آمده خود، راه را به خطا رفت. همچنین این امیر فاسد وجهه طیاره را هم زیر سوال برده بود. مثلا فقط در یک رسانه بشدت پرطرفدار مثل فوتبال، تصویر به ذوق آمده شیخ‌حمد و همسرش «موزه» با جام‌جهانی فوتبال به عنوان سمبل

زد و بند و فساد پشت پرده میزبانی جام‌جهاني برای همیشه در افکار عمومی ثبت شد یا وقتی زیپی لیونی وزیر خارجه اسبق اسرائیل فهرست فاسق‌هایش را که از آنها به نفع رژیم صهیونیستی بیگاری اطلاعاتی کشیده بود، می‌خواند، آن قدر خونسرد اسم «حمد بن خلیفه» را به زبان آورد که می‌شد مطمئن بود او قطعا برای آمریکا و اسرائیل یک مهره سوخته است.

 همچنین روزنامه «السفیر» لبنان چند روز جلوتر از سخنرانی خداحافظی امیرقطر، از تصمیم قطعی آمریکایی‌ها برای برکناری او پرده برداشته بود چرا که دشمنان آمریکا و قطر در منطقه (لابد ایران، سوریه، لبنان و شاید هم روسیه) قصد دارند در واکنش به حمایت او از تکفیری‌ها، اسناد فساد شیخ قطری را از عمق وابستگی‌اش به اسرائیل گرفته تا پرونده‌های مالی، اخلاقی و حتی قاچاق انسان در اختیار رسانه‌های بین‌المللی قرار دهند.

 قطعا این تهدید، خطر بسیار بزرگ‌تری برای «امیر دیپلماسی ترور» آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه محسوب می‌شد تا به فرض عود کردن بیماری کلیوی شیخ‌حمد یا درگرفتن جنگ قدرت احتمالی بین پسرش «شیخ تمیم» و نخست‌وزیر قدرت‌طلب قطر «شیخ حمد‌بن جاسم». پس بناچار آمریکایی‌ها باید پالان دیپلماسی مزبور را به سرعت عوض می‌کردند کما اینکه افسار «امیر جدید» به دست مادرش «شیخه موزه» عیال همیشه در رکاب و زن دوم شیخ حمد است، زنی که سال‌هاست به دربار انگلستان و نهاد‌های ماسونی رفت و آمد دارد و در غرب او را با لقب «بانوی سرخپوش تحولات در جهان عرب» می‌شناسند.

صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از عليرضا رضاخواه با عنوان«شيعه کشي ، مقدمه اي براي آشوب بزرگ در مصر»اختصاص یافت:

تنها يک هفته بعد از سخنراني هاي آتشين شيخ هاي سلفي و علماي تکفيري در نشست "ياري رساندن به سوريه" در مصر منطقه جيزه در حومه قاهره شاهد يکي از فجيع ترين جنايات عليه اقليت شيعه در اين کشور بود. صدها تن از سلفي هاي تکفيري در شب ميلاد حضرت بقية الله با حمله به منزل مسکوني شيخ حسن شحاته از رهبران شيعيان مصر وي و برادر و 2 تن از شاگردانش را به شيوه وحشيانه اي به قتل رسانده و جنازه ايشان را مورد هتک حرمت قرار دادند.

سبعيتي که هرچند با فرهنگ و تمدن مردم مصر همخواني ندارد اما اين روزها به وفور در کشورهاي عربي از سوريه و عراق گرفته تا لبنان و بحرين يافت مي شود. همزمان با جنايت جيزه در مصر، لبنان نيز شاهد در گيري خونيني ميان طرفداران احمد الاسير شيخ تکفيري و نيروهاي ارتش بود که در جريان آن دهها تن کشته و زخمي شدند و لبنان 3 روز عزاي عمومي اعلام کرد.

البته فتنه سلفي هاي تکفيري تنها به مصر و لبنان و سوريه محدود نمي گردد، رد پاي جنايات ايشان را در سلاخي يک سرباز انگليسي در لندن و بمب گذاري هاي بوستون آمريکا نيز مي شود ديد. يکي از مولفه هايي که در تبيين موج فزاينده خشونت هاي اخير بسيار قابل توجه است، بهره گيري سران کشورهاي مختلف از جريان هاي افراطي در راستاي اهداف و منافع جاه طلبانه خود است.

هنگامي که موج ناآرامي هاي خاورميانه به سوريه رسيد سردمداران بسياري از کشورهاي مخالف سوريه و جريان مقاومت به خوبي مي دانستند که تکيه بر جريان هاي تروريستي و سلفي و حمايت از ايشان به زودي آتش درگيري هاي طايفه اي و مذهبي را در منطقه روشن خواهد ساخت؛ آتشي که به دليل ماهيت متکثر و موزاييک کشورهاي منطقه بيش از همه دامن خود ايشان را خواهد گرفت.

از همين رو بود که رسانه هاي وابسته چون الجزيره و العربيه در اقدامي پيش دستانه مدعي مي شدند که در گيري در سوريه باعث خواهد شد شيعيان و جريانات علوي ،خاورميانه را نا امن سازند. ترکيه حتي بارها تلاش کرد تا اخباري مبني بر دست داشتن ايران، عراق و سوريه در ناآرامي هاي کشورش منتشر کند، با اين حال واقعيت اين بود که جريانات تکفيري و تروريستي خاستگاهي غير شيعه در دين اسلام داشته و دارند، امري که کم کم و به دنبال موفقيت هاي ميداني ارتش و دولت سوريه باعث بازتوليد خشونت در کشورهاي مخالف سوريه شد.

هفته گذشته محمد مرسي رئيس جمهور مصر که ظاهرا در دو راهي دنبال کردن منافع ملي و يا منافع ايدئولوژيک خود، اهداف اخواني اش را بر مصالح ملت مصر ترجيح داده است با حمايت از جريانات تروريستي سوريه رسما اعلام کرد که دولت وي کساني که براي جنگ به سوريه بروند را مورد تعقيب قانوني قرار نمي دهد. در همين نشست بود که وهابي هاي تکفيري خون شيعيان را مباح اعلام کردند. درست يک هفته بعد مصر شاهد وقوع جنايتي سبعانه در حومه قاهره بود. شايد از همين رو است که بسياري از تحليل گران شخص محمد مرسي را مسئول اين جنايات معرفي کرده اند.

و اين درست همان اتفاقي است که اين روزها لبنان شاهد آن است؛ احمد الاسير يا همان گونه که در رسانه هاي لبنان به شيخ فتنه معروف شده است، بيش از يک سال است که رهبري گروه هاي پنج گانه سلفي لبناني در سوريه را برعهده داشته و در آتش جنگ طايفه اي در طرابلس و صيدا مي دمد . درگيري هاي خونين دو روز گذشته در لبنان بازتاب ديگري از ترويج خشونت در سوريه مي باشد.

نکته جالب اينجاست که درست هنگامي که سعودي ها و تونسي ها با درک تبعات افراطي گري و ترويج خشونت براي امنيت داخلي شان سعي کردند پاي شهروندان خود را از درگيري هاي سوريه کوتاه کنند، لبنان و مصر سعي کردند جاي خالي آن ها را پر نمايند.

علت اين امر را نيز مي توان به ضعف دولت هاي مرکزي و اولويت نگاه طايفه اي و ايدئولوژيک بر نگاه ملي مربوط دانست. امري که ناشي از ماهيت ساختاري دولت در لبنان و بي تجربگي مرسي و اخواني ها در مصر مي باشد. جنايت اخير حومه قاهره و شيعه کشي در مصر تنها آغازي است بر خشونت هاي فرقه اي و طايفه اي در اين کشور.

 محمد مرسي که نتوانسته بر مشکلات اقتصادي و امنيتي مصر فائق آيد با ائتلافي از گروه هاي معارض مواجه شده است که خواهان کناره گيري وي و انتخابات زود هنگام شده اند. حرکت به سمت افراط گرايي در سياست خارجي تلاشي است که اخواني ها براي بدست آوردن حمايت جريانات سلفي در داخل اين کشور پيش گرفته اند . ائتلاف مخالفان مرسي و جنبش تمرد تا کنون بيش از 15 ميليون امضا براي برکناري مرسي جمع کرده اند. آنها قرار است به زودي بزرگ ترين تجمع مخالفان دولت را برگزار کرده و تا برکناري دولت مرسي در خيابان ها بمانند. اخواني ها به دنبال يارگيري و آمادگي براي درگيري هاي خياباني هستند.

مصر کاملا اين پتانسيل را دارد که سوريه اي ديگر شود. شيعه کشي و جنايت اخير در حومه قاهره همچون مقدمه اي است براي آشوب بزرگ در مصر . واقعيت اين است که چنان چه عقلا و فرهيختگان مصر و اخوان المسلمين نتوانند از ترويج خشونت در اين کشور جلوگيري کنند بايستي به زودي شاهد فراگير شدن آشوب و هرج و مرج در اين کشور باشيم.

اشرف بروجردی( معاون اجتماعی وزیر کشور دولت اصلاحات)در مقاله ای با عنوان«حضور زنان در مناصب اجرایی»برای ستون سرمقاله امروز روزنامه آرمان این طور نوشت:

چند روزی است که در ‌رسانه‌ها گمانه‌زنی‌های متعددی درمورد چینش کابینه یازدهم و حضور زنان مطرح می‌شود اما ملاک مشخص، همان گفته‌ها و نقطه‌نظرات آقای دکتر روحانی در زمان تبلیغات ریاست‌جمهوری است. روحانی در صحبت‌هایش تاکید کرده‌ بود که در دولتش‌ نقش زنان نسبت به ادوار قبل پر‌رنگ‌تر خواهد شد، وعده داده بود که در همه مدیریت‌ها نقش زنان در جایگاه تصمیم‌گیری قرارخواهد گرفت تا این‌ جایگاه را با قوت پیش‌ ببرند. درحال حاضر نمی‌توان با اطمینان تاکید کرد خروجی دولت دکتر روحانی هم همان خواهد بود یا خیر اما جامعه زنان ایرانی امیدوار است که در مناصب اجرایی، حضور جدی و پر‌رنگ داشته باشند.

 درحال حاضر البته خبرهای خوب و امیدوارانه‌ای به گوش می‌رسد و در اتاق فکر‌هایی که برای تشکیل کابینه آقای روحانی تشکیل شده است، خانم‌ها حضور پررنگ و فعالی دارند. چه در حوزه‌های سیاسی، چه حوزه اقتصادی و چه حوزه فرهنگی و کارگری و به‌نظر می‌رسد زنان موفق و توانمندی از هر دو جناح سیاسی در کابینه حضور دارند.

در ابتدای تشکیل دولت احمدی‌نژاد نسبت به حضور زنان آن‌طور که انتظار می‌رفت، استقبال خوبی صورت نگرفت و تلاش‌های متعددی که در دولت آقای ‌هاشمی‌رفسنجانی با تاسسیس معاونت زنان و در دولت اصلاحات با حضور پررنگ‌تر خانم‌ها در مسئولیت‌های سیاسی صورت گرفته بود، نادیده گرفته شد.

البته در دولت دهم با انتخاب خانم دستجردی این ضعف کمی‌ برطرف شد و با توجه به اینکه نسبت به وزرای دیگر توانایی‌ها و قابلیت‌های زیادی داشتند اما متاسفانه آن هم سرانجام خوشی پیدا نکرد. این موضوع را باید مدنظر داشت که توقع از کابینه تدبیر و امید این است که وضعیت زنان در کابینه بهبود یابد. اگر قرار است 31 استاندار انتخاب شوند، انتخاب 5 استاندار زن خواسته زیاد یا پیچیده‌ای نیست یا در میان چند صد فرماندار در سراسر کشور اگر 15 تا 20 خانم حضور داشته باشند، اتفاق بجا و مناسبی است.

 این حضور نه فقط در سطح وزیر کشور که باید در همه مسئولیت‌ها باشد. چه مشکلی وجود دارد سفیر خانم یا رایزن فرهنگی خانم در دیگر کشورهای جهان حضور پیدا کند؟ انتظار نسل امروز از دولت تدبیر و امید این است که براساس نیازهای زنان جامعه ایرانی سهم آنان در مدیریت بازگردانده شود. ضمن اینکه دولت آقای روحانی یک مزیت مهم دارد و آن هم روحانی بودن آقای روحانی است.

به نظر می‌رسد ایشان با توجه به پیشینه‌ای که در چانه‌زنی داشته‌اند، بتوانند مسائل را راحت‌تر پیش ببرند. در زمان دولت اصلاحات حتی برای افتتاح یک استخر سرپوشیده در یکی از شهرستان‌ها مشکل وجود داشت و یکی از مسئولان شهر مانع این کار می‌شد چراکه اصلا تصور و تلقی از استخر بانوان نداشتند. دکتر روحانی می‌تواند با همفکری از طریق روحانیون و ائمه‌جمعه در شهرهای دور و نزدیک بسیاری از مسائل را حل کند و امکان مشارکت سیاسی اجتماعی زنان را در مدیریت شهر فراهم سازد.

 در زمان دولت اصلاحات برخی معتقد بودند که زنان توانایی حضور در مناصب اجرایی را ندارند در حالی که در همان زمان، شهردار فیروزکوه یک خانم بود و به گفته مردم آن منطقه، اندازه 10 مرد کار می‌کرد و به تمام پروژه‌ها سرکشی می‌نمود و همه از وی رضایت داشتند. هنوز آن‌طور که باید عرصه برای حضور پررنگ و اثرگذار زنان ایرانی در عرصه مدیریت فراهم نشده ولی با توجه به بستر اجتماعی این امیدواری وجود دارد که در دولت تدبیر و امید قفل حضور زنان باز شود.

داوود احمدزاده(كارشناس مسائل خاورميانه)در مقاله ای  با عنوان «چرايي كشتار شيعيان!»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:

مصر از دير باز كانون انديشه در جهان عرب بوده و تمام تغييرات منطقه از قديم متاثر از تحولات مصر بوده است. از زمان ناصر تا انقلاب2011. كشور مصر داراي تكثر فكري و اقوام مختلف است كه از دير باز در كنار هم زندگي مي‌كردند.حتي در رژيم مبارك به‌‌رغم جامعه بسته،اقوام از آزادي نسبي برخوردار بودند و انتظار مي‌رفت بعد از به قدرت رسيدن اخوان‌‌المسلمين فضايي ايجاد شود كه اقليت‌ها هم در آن جايي داشته باشند.

رشد جريان سلفي در مصر در واقع با حمايت از سوي خارجي‌ها تقويت شد و ظهور اين جريان روي وحدت ملي مصر تاثيرگذاشت.اين گروه در انتخابات اخير در كنار اخوان‌‌المسلمين از پايگاه نسبتاً خوبي برخوردار بودند و اين صعود در قدرت از سوي وهابيت تقويت مي‌شد.وجود سلفي‌ها د رقدرت باعث شد بالانسي بين اسلامگرايان و ليبرال‌ها به وجود آيد و در چنين شرايطي مرسي مجبور بود براي حفظ قدرت خود با گروه‌هاي سلفي كنار بيايد.

در چنين شرايطي رشد سلفي‌ها در مصر كه كانون حوزه‌هاي ديني است را داريم و دانشجويان الازهر هم در گسترش آن بي‌تاثير نيستند و اينگونه اين فضا بر سرنوشت شيعيان تاثير مي‌گذارد. مصر كشوري بوده كه بسياري آن را اعتدالي مي‌دانستند و آمار نشان مي‌دهد بعد از ايران تعداد زيادي از شيعيان در اين كشور حضور دارند و اين برمي‌گردد به حضور فاطميون در اين كشور كه اولين بنيان‌گذاران حكومت شيعي در اين كشور بودند. از سوي ديگر ما مي‌دانيم كه تضاد منافعي بين ايران و عربستان بر سر مصر وجود دارد و گروه‌هاي شيعه در مصر متهم به جانبداري از منافع ايران يا همسو بودن اعتقادي‌شان با ايرانيان هستند.

اين مسئله در واكنش‌هاي تندي كه نسبت به ورود توريسم‌هاي ايراني به مصر داشتند یا يورش به كنسولگري ايران مشخص است. اين واكنش‌ها با اين تصور كه ايران تحت لواي توريسم تاثيرگذاري بر جامعه سني خواهد داشت و راهي باز خواهد كرد براي اينكه انديشه شيعه را در اين كشور بيش از پيش وارد كند. آبشخور اين مسئله نيز به حمايت عربستان و قطر از اين رفتارهاي افراطي بر مي‌گردد. جهادي كه سلفي‌ها و وهابي‌ها با حمايت آشكار عربستان سعودي از آن دم مي‌زنند و القاعده الگوي شرم‌آور آن است، چيزي جز قتل و غارت كور و بي‌برنامه صرفا براي ايجاد هرج و مرج نيست.

 اما اين تيره‌ترين بخش هويت آنها نيست بلكه ظن ما به اين جهادي‌هاي قلابي وقتي بيشتر مي‌شود كه مي‌بينيم آنها نه در مقابل اشغال بيگانه بلكه برعكس براي زمينه‌چيني اشغال بيگانه مي‌جنگند. اتفاق اخير در مصر توسط بسياري در داخل مصر محكوم شد اما آنچه اهميت دارد اينكه سلفي‌هايي كه اقدام به اين خشونت‌ها مي‌كنند به شكل حزب و گروهي مشخص نيستند كه در تصميم‌گيري‌ها دخيل باشند و از اين رو حتي اگر رهبران اين كشورها آن را محكوم كنند باز هم مشخص نخواهد بود كه اين كشتارها به پايان برسد يا راهكاري اساسي براي آن انديشيده شود.

در ادامه مقاله امروز روزنامه رسالت نوشته محمد كاظم انبارلويي را با عنوان«فكر تفرقه!» می خوانید:

از فكر تفرقه باز آي تا شوي مجموع به حكم آنكه شد اهرمن سروش آمد فكر تفرقه چيست؟ ما چه وقت در درون خود جمع مي‌شويم؟ چه وقت اهرمن از ما نااميد مي‌شود و از ميان ما مي‌رود و سروش الهي را در گوش جان مي‌شنويم؟ اين سئوالات متعلق به اهل معنا و سير و سلوك عرفاني و اخلاقي است. اما در حوزه سياست هم كاربرد و كاركرد خود را دارد.

 ايام، ايام شهادت سيد‌الشهداي انقلاب اسلامي، دكتر بهشتي و 72 تن از ياران باوفاي او در قتلگاه حزب جمهوري اسلامي است. شهيد بهشتي بدون شك يك فقيه،‌ فيلسوف،‌ حكيم و عارف بود. او از اين وادي پاي در وادي سياست گذاشته بود. او سياستمداري برجسته،‌شجاع، زمان‌شناس، مدير و مدبر بود اما آنچه او را از ديگر همسالان و همرديفانش برجسته‌تر مي‌نمود نبوغ او در سازماندهي و تشكيلات بود. حزب جمهوري اسلامي را او به همت برخي فقها و علماي بزرگ و رهبران ملي كشور بنيان گذاشت و در اوايل انقلاب اسلامي، اين حزب نقش كليدي در مبارزه با جبهه متحد كفر، نفاق و الحاد داشت.

او يك تنه پرچم مبارزه با ليبراليسم نقابدار را بر دوش كشيد و شهادت وي يك پرده‌برداري شجاعانه از تبهكاراني بود كه با ماسك آزادي به جنگ انقلاب اسلامي آمده بودند. شهيد بهشتي دو روز قبل از شهادت خود رهنمودهايي كليدي در مورد حزب و سازماندهي در يك جمع تشكيلاتي فرمودند كه خلاصه‌اي از آن در زير مي‌آيد:

ز فكر تفرقه باز آي تا شوي مجموع
به حكم آنكه شد اهرمن سروش آمد

فكر تفرقه چيست؟ ما چه وقت در درون خود جمع مي‌شويم؟ چه وقت اهرمن از ما نااميد مي‌شود و از ميان ما مي‌رود و سروش الهي را در گوش جان مي‌شنويم؟ اين سئوالات متعلق به اهل معنا و سير و سلوك عرفاني و اخلاقي است. اما در حوزه سياست هم كاربرد و كاركرد خود را دارد.

ايام، ايام شهادت سيد‌الشهداي انقلاب اسلامي، دكتر بهشتي و 72 تن از ياران باوفاي او در قتلگاه حزب جمهوري اسلامي است. شهيد بهشتي بدون شك يك فقيه،‌ فيلسوف،‌ حكيم و عارف بود. او از اين وادي پاي در وادي سياست گذاشته بود. او سياستمداري برجسته،‌شجاع، زمان‌شناس، مدير و مدبر بود اما آنچه او را از ديگر همسالان و همرديفانش برجسته‌تر مي‌نمود نبوغ او در سازماندهي و تشكيلات بود.

حزب جمهوري اسلامي را او به همت برخي فقها و علماي بزرگ و رهبران ملي كشور بنيان گذاشت و در اوايل انقلاب اسلامي، اين حزب نقش كليدي در مبارزه با جبهه متحد كفر، نفاق و الحاد داشت. او يك تنه پرچم مبارزه با ليبراليسم نقابدار را بر دوش كشيد و شهادت وي يك پرده‌برداري شجاعانه از تبهكاراني بود كه با ماسك آزادي به جنگ انقلاب اسلامي آمده بودند. شهيد بهشتي دو روز قبل از شهادت خود رهنمودهايي كليدي در مورد حزب و سازماندهي در يك جمع تشكيلاتي فرمودند كه خلاصه‌اي از آن در زير مي‌آيد:

- حزب بايد پاسدار ارزش‌ها باشد نه پاسدار خود.

- حزب بايد به درد مردم بخورد و مشكلي از مشكلات مردم را حل كند.

- حزب بايد به درد نظام بخورد و باري از دوش نظام بردارد.

- تشكيلات نبايد "بت"، "لغو" و يا "لهو" باشد. بايد آسان‌كننده خودسازي ما و كمكي به سير الي الله باشد.

خب اگر انسان بخواهد به اين رهنمودها عمل كند و حزبي را سامان دهدخيلي مشكل است. واقعا نداشتن حزب در كشور يك مشكل است اما داشتن آن ممكن است ده‌ها مشكل پديد آورد.

وقتي انسان خودش با خودش است ممكن است در درون خود ده‌ها مشكل داشته باشد. به اصطلاح خودش با خودش جمع نشود.
به قول حافظ "فكر تفرقه"،‌حضور قلب او را در سير الي الله بگيرد. خوب حالا اگر همين انسان بخواهد خود را در كنار ديگر انسان‌ها در يك مجموعه قرار دهد به عدد مشكلات دروني خود در يك سازمان و حزب، مشكلات پديد مي‌آورد.

علت اينكه حزب به معناي اسلامي آن در كشور پا نمي‌گيرد آن است كه افرادي كه در آن جمع مي‌شوند ابتدا آهنگ خدا مي‌كنند و مي‌خواهند به مردم و كشورشان خدمت كنند اما در ادامه مسير سر از "ما" و "من" در مي‌آورند. ريشه اين انحراف فقط "فكر تفرقه" است.

اگر ناكامي و شكستي هم هست عدم توانايي نخبگان حزب براي دستيابي به اجماع است.برخي از ما گرفتار خيالات خود هستيم و اصرار داريم ديگران را هم به دنبال آن بكشيم. خيال يك قوه خودسر است كه دائم ما را از اينجا به آنجا مي‌برد و در اين كشش و كوشش، نيروهاي ما را هدر مي‌دهد. فكر تفرقه ما را به وادي تشتت خيال مي‌برد. خيال منبع تشتت و تفرق است. خيال، ما را از ادراك مطابق با واقع دور مي‌كند، حتي گاهي واقع را به انكار مي‌نشيند.

ما تا از "تفرق" بيرون نياييم نمي‌توانيم "جمع" شويم. حال اين در وادي عبادت و خودسازي فردي باشد يا در وادي اجتماع وجامعه‌سازي ، فرق نمي‌كند.اقبال مردم به اصولگرايان در يك دهه گذشته به خاطر همگرايي، وحدت روي اصولي بود كه مردم آن را به عنوان ميثاق ديني و ملي پذيرفته بودند.

مشكلاتي كه در پيش پاي اصولگرايان براي استمرار وحدت و همگرايي بود با راهبرد نقد درون گفتماني مديريت مي‌شد اما اين مديريت در دو سال پاياني دولت آقاي احمدي‌نژاد كارا‌يي خود را از دست داد. لذا مرجعيت فكري و سياسي در اصولگرايان همزمان پايگاه خود را در ميان "مردم" ضعيف كرد و در انتخابات اخير هم نفوذش را در ميان "نخبگان" مطرح از دست داد، لذا آن شد كه ديديم.

رقيب و حريف ما پيش از آنكه توفيق خود را مديون برنامه‌ريزي و طراحي شعارهاي كليدي خود بداند، مديون تفرقه و تشتت بين اصولگرايان مي‌داند. معمولا در اين وادي گفته مي‌شود:

زلف آشفته او موجب جمعيت ماست

چون چنين است پس آشفته‌ترش بايد كرد

آنها زلف ما را آشفته و در هم ديدند و با همين آشفتگي و سياهي، سپيدي پيروزي خود را رقم زدند. بگذريم از اينكه حريف از مهندسي عميق كردن شكاف‌ها بين اصولگرايان غافل نبود.

برخي از ما هم به جاي آنكه پاسدار ارزش‌ها باشند به پاسداري از خود پرداختند. گذشته‌ها گذشته است. بايد به آينده فكر كنيم. بايد ديد آيا روند واگرايي بين اصولگرايان پس از انتخابات دوره يازدهم رياست جمهوري ادامه خواهد يافت و اين عدم توفيق عبرتي براي توقف فرآ‌يند واگرايي پديد نمي‌آورد؟

راه توفيق ما؛ برون رفت از فكر تفرقه در حوزه سياست است. شرط تحقق آن هم برون‌رفت تك تك عناصر كليدي در رهبري اصولگرايان از اين مهلكه در معنا و سير و سلوك روحي و اخلاقي است. كسي كه از خود عبور كردن را تمرين نكند، نمي‌تواند در فرآيند همگرايي و اجماع نقش‌آفرين باشد. از هم اكنون بايد يك تئوري براي همگرايي اصولگرايان و برگشت از فرآيند واگرايي نوشت و بر آن اساس ساز و كار حقوقي آن را طراحي كرد. اگر امروز اين كار را نكنيم فردا خيلي دير است.

شهيد بهشتي در رهنمودهاي تشكيلاتي خود در همان جمع فرموده بودند: "تحزبي كه مي‌گويد من و غير من هيچ، اين ضد وحدت است، اين تفرقه به وجود مي‌آ‌ورد."

اگر جمع‌هاي اصولگرايي از تهذيب فاصله بگيرند به چنين وادي‌اي سقوط مي‌كنند و تحت هيچ شرايطي حاضر نيستند به صورت "مجموعه" عمل كنند. اين محصول فكر تفرقه است. از اين فكر بايد فاصله گرفت تا در انتخابات آينده حرفي براي گفتن داشته باشيم.

صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای  با موضوع«آتش افراط را خاموش كنيد»اختصاص داد:

بسم‌الله الرحمن الرحيم
به شهادت رسيدن چند تن از شيعيان مصري در روستاي "ابومسلم" در حومه قاهره كه به دست افراطيون و به دستور تكفيري‌ها و سلفي‌ها صورت گرفت، بي‌ثباتي مصر و بي‌كفايتي رئيس‌جمهور مرسي را به نمايش گذاشت.

واقعه چنين است كه جمعي از شيعيان مصري به دعوت "شيخ حسن شحاته" از علماي شيعه شده اين كشور در شب ميلاد امام زمان عليه السلام مجلس جشني برپا مي‌كنند و به همين جرم مورد حمله اراذل و اوباشي كه توسط سلفي‌ها و تكفيري‌ها اجير شده بودند قرار مي‌گيرند.

حمله كنندگان كه از حمايت خود سلفي‌ها و تكفيري‌ها و جمعي از تحريك شدگان برخوردار بودند، ابتدا شيخ حسن شحاته و جمعي ديگر از شيعيان را با سلاح‌هاي سرد بشدت مورد ضرب و شتم قرار مي‌دهند و سپس بدن‌هاي آنها را روي زمين مي‌كشند بطوري كه 4 نفر از آنان در همان واقعه به شهادت مي‌رسند و عده‌اي مجروح مي‌شوند و تا عصر روز دوشنبه با جان باختن يكي از مجروحان تعداد شهدا به 5 نفر مي‌رسد.

با اينكه انجام اين جنايت، ساعت‌ها طول مي‌كشد و افراد پليس نيز در نزديكي محل جنايت حضور داشتند به بهانه كمبود تعداد از مداخله خودداري مي‌كنند و جنايتكاران در برابر چشمان اعضاء خانواده‌هاي شيعيان هر جنايت و اهانتي كه خواستند عليه شركت كنندگان در جشن ميلاد امام زمان عليه السلام مرتكب شدند و خانه محل برگزاري جشن ميلاد را به آتش كشيدند.

بعد از اين واقعه، رئيس جمهور، نخست وزير، جنبش اخوان المسلمين مصر، دانشگاه الأزهر و بعضي احزاب و شخصيت‌هاي سياسي مصري نسبت به اين جنايت عكس‌العمل نشان داده و آن را محكوم كردند. رئيس‌جمهور محمد مرسي نيز اعلام كرد كساني كه مرتكب اين جنايت شده‌اند بايد محاكمه و مجازات شوند، اما آنچه بسيار مهم و قابل تأمل است اينست كه چرا در كشور مصر كه مردم آن به ارادتمندي اهل بيت پيامبر صلوات‌الله عليهم اجمعين معروف هستند چنين جنايتي در حق شيعيان و پيروان اهل بيت آنهم به جرم برگزاري جشن ميلاد فرزند پيامبر اكرم رخ مي‌دهد؟

پاسخ اين سؤال را بايد در عملكرد آقاي محمد مرسي رئيس جمهور، خط فكري حاكم بر الأزهر و نقشه‌اي كه بيگانگان براي مصر و امت اسلامي كشيده‌اند جستجو كرد.قبل از هر چيز توجه به اين نكته لازم است كه كشور مصر، در جهان عرب و اسلام از موقعيت ممتازي برخوردار است. سابقه تاريخي مصر، وجود دانشگاه پرسابقه الأزهر، فرهنگ و تمدن بالاي مردم مصر و حاكميت تفكر مذهبي معتدل با گرايش به اهل بيت پيامبر صلوات‌الله عليهم اجمعين از ويژگي‌هاي كشور و ملت مصر است.

 به دليل همين جايگاه ممتاز بود كه در طول سه دهه‌ي گذشته، آمريكا و صهيونيسم بين الملل تلاش كردند حكومت مصر را در اختيار خود داشته باشند و اجازه ندهند ملت مصر براساس تمايلات فكري و سياسي خود عمل كند. قيام مردم مصر در سال 1389 و ساقط كردن حسني مبارك، واكنشي بود كه اين مردم نسبت به مداخلات خارجي و استبداد داخلي نشان دادند. آنها تصميم داشتند سرنوشت مصر را دردست خود بگيرند و استقلال و‌ آزادي از كف رفته را بازيابند و با روش اسلامي كشور خود را به پيش ببرند.

متأسفانه، با موج سواري گروه اخوان‌المسلمين، كه عليرغم سابقه مبارزاتي در مصر در دهه‌هاي اخير به گرايش‌هاي سازشكارانه مبتلا شده بود، انقلاب مردم اين كشور مصادره شد و آمريكا و رژيم صهيونيستي توانستند به راحتي جايگاه گذشته خود، كه در حاكميت انورالسادات معدوم و حسني مبارك معزول داشتند، را بازيابند. اكنون دولت مصر كه در اختيار گروه اخوان المسلمين است، با آمريكا و رژيم صهيونيستي همان تعاملي را دارد كه در زمان سادات و مبارك داشت.

جايزه دادن به همسر سادات به عنوان تقدير از رئيس‌جمهور معدوم و منفور و خائن، برقراري رابطه نزديك با رژيم صهيونيستي، قطع رابطه با دولت سوريه با هدف حمايت از تروريست‌هائي كه سوريه را به صحنه‌اي فرسايشي به نفع صهيونيست‌ها و آمريكا تبديل كرده اند، هماهنگي با سياست منطقه‌اي آمريكا و رژيم صهيونيستي، همراهي با سران مرتجع عرب در مقابله با جريان بيداري اسلامي،‌ باز گذاشتن دست تكفيري‌ها و سلفي‌هاي افراطي و محدود ساختن آزادي‌هاي مشروع شهروندان به ويژه در بخش مذاهب، نمونه‌هائي از سياست‌هاي رئيس‌جمهور اخواني مصر هستند كه وابستگي دولت مصر به بيگانگان و پشت كردن اين دولت به آرمان‌هاي ملت مصر را به اثبات مي‌رسانند.

دانشگاه الأزهر، با سابقه‌اي كه از قرون گذشته دارد، اعتبار خود را در اعتدال، سعه صدر و به رسميت شناختن مذاهب اسلامي دارد. جريان تقريب مذاهب، كه از حدود يك قرن قبل به ابتكار شيخ محمود شلتوت به راه افتاد، مدال افتخاري بود كه بر تارك دانشگاه الأزهر درخشيد و آن را به جايگاه يك مجمع علمي فراجناحي ارتقاء داد. مسئولان كنوني الأزهر به جاي آنكه اين جايگاه را حفظ كنند و در ارتقاء آن بكوشند، با برخوردهاي منفعلانه در برابر سلفي‌ها و تكفيري‌ها درحال ضايع ساختن دستاوردهاي گذشته اين دانشگاه هستند.

در واقعه روستاي ابومسلم، هر چند دانشگاه الأزهر اقدام به محكوم كردن جنايت سلفي‌ها و تكفيري كرد ولي علاوه بر اينكه بيانيه صادره دوپهلو است، اصولاً انتظاري كه از الأزهر مي‌رود اينست كه با اجراي برنامه‌هاي قوي و دقيق ريشه افراط را در مصر بخشكاند و فرهنگ اعتدال را بر اين كشور حاكم كند. تا زماني كه مسئولان الأزهر به اين وظيفه خود عمل نكنند، آنها را در وقايع جنايتكارانه‌اي از قبيل آنچه در روستاي ابومسلم رخ داد بايد شريك دانست.

بي عملي دولت محمد مرسي در مقابل افراطيون و بي‌تفاوتي مسئولان الأزهر در برابر جريان سلفي و تكفيري، درست همان چيزي است كه آمريكا و صهيونيست‌ها مي‌خواهند. آنها از جنگ ميان شيعه و سني كه مسبب اصلي آن افراطيون سلفي و تكفيري هستند حداكثر بهره را مي‌برند و با استفاده از اين آب گل آلود ماهي مقصود را مي‌گيرند. اين هدف شوم را آمريكا و صهيونيست‌ها در سوريه نيز دنبال مي‌كنند و با توجه به ناكامي‌هائي كه در سوريه داشتند اكنون لبنان را نيز به عرصه تاخت و تاز سلفي‌ها و تكفيري‌ها تبديل كرده‌اند.

در اين آشفته بازاري كه در جهان اسلام پديد آمده، تنها راه چاره اينست كه علماي بزرگ شيعه و سني با اجراي برنامه‌هاي فوري و مباحثات حضوري و چهره به چهره، راهكاري براي مقابله با افراط بيابند و آبي بر اين آتش كه اساس اسلام و امت اسلامي را تهديد مي‌كند بريزند. بدون ريشه كن ساختن تفكر افراطي، اين آتش خاموش نخواهد شد. اين، كاري است كه فقط از بزرگان علماي اسلام اعم از شيعه و سني بر مي‌آيد و البته اگر امروز اقدام نشود فردا دير است.

«مدیریت انتظارات در دولت آينده»موضوع  مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته حمید زمان‌زاده را  از نظر می گذرانید:

اکنون که دکتر حسن روحانی با شعار دولت تدبیر و امید به اراده و رای مردم به ریاست‌جمهوری برگزیده شده، انتظارات عمومی به ویژه در عرصه اقتصاد رو به فزونی است. این انتظارات فزاینده البته انعکاس و پیامد شرایط سخت و فشارهای شدید اقتصادی بر مردم است. فضا به گونه‌اي است که این انتظار عمومی شکل گرفته که در دولت تدبیر و امید، مشکلات فزاینده اقتصادی به سرعت حل و فصل مي‌گردد و اوضاع رو به راه خواهد شد.

فضای رسانه‌اي نیز بر این انتظار دامن مي‌زند که فشارهای اقتصادی که بر گرده مردم وارد شده است، در دولت آینده هرچه سریع‌تر برداشته شود. این موضوع البته یک واقعیت است که کلید حل مشکلات اقتصادی کشور در دست دکتر روحانی است و این کلید جز تشکیل یک تیم اقتصادی – سیاسی قوی، تکیه بر کار کارشناسی، برنامه‌ریزی سیاست‌هاي صحیح و اجرای اصولی آن، تاکید بر عقلانیت و در نهایت پرهیز از افراط و حفظ خط اعتدال و میانه روی نیست.

 بر این اساس انتظار حل و فصل مشکلات اقتصادی در دولت آینده، مبتنی بر واقعیت و قابل حصول است، اما همگان باید به این نکته توجه داشته باشند که این فرآیند زمانبر و نیازمند صبر و بردباری است. شرایط اقتصادی کشور در حال حاضر چیست؟ عبور نرخ تورم از مرز 30 درصد، کاهش شدید ارزش پول ملی و نوسانات شدید نرخ ارز، نرخ رشد اقتصادی نزدیک به صفر یا حتی منفی و گسترش بیکاری همه و همه بیانگر شرایط حاد اقتصای است.

نیاز به صبر و گذشت زمان برای عبور از این شرایط حاد اقتصادی و بازگرداندن آرامش، ثبات و رونق اقتصادی در دولت آینده از دو جنبه قابل توجه است. از یک سو باید توجه داشت که این شرایط حاد اقتصادی ماحصل تضعیف نظام تصمیم سازی و تصمیم‌گیری در سیاست داخلی و خارجی، تضعیف فضای کسب و کار، تخریب نظام بودجه ریزی، تضعیف جایگاه نهادهای مهم اقتصادی مانند بانک مرکزی، تضعیف اعتماد عمومی نسبت به نهادهای تصمیم‌گیر، بی‌انضباطی مالی، بی انضباطی پولی، نرخ بالای رشد نقدینگی و مانند اینها در طول سالیان اخیر است.

جنبه دوم، زمانبر بودن فرآیند نتیجه‌گیری از اجرای سیاست‌هاي اقتصادی است. اقتصاد و عملکرد آن منطق خاص خود را دارد که باید آن را به خوبی درک کرد و بر مبنای کار کارشناسی برای بهبود عملکرد اقتصادی تصمیم گرفت، سیاست‌گذاری کرد و البته صبور بود تا ثمرات به بار نشیند. بنابراین حتی اگر ساختار اجرایی دولت به سرعت احیا شود و سیاست‌هاي صحیح اقتصادی که در دولت تدبیر و امید از پیش طراحی و برنامه‌ریزی شده است، به محض آغاز فعالیت دولت آینده به سرعت و به صورت اصولی به مرحله اجرا درآید، روشن است که پیامدهای مطلوب این سیاست ها به مرور و طی یک فرآیند زمانی به بار خواهد نشست.

بینش اقتصادی بیانگر این موضوع است که طراحی و اجرای سیاست‌هاي اقتصادی ضربتی به هدف بهبود سریع وضعیت معیشتی مردم، عمدتا نتیجه معکوس به بار مي‌آورد و وضع مردم را بدتر خواهد کرد. همچنان که تجربه سیاست‌هاي ضربتی در سال‌هاي اخیر نیز به کرات این موضوع را ثابت کرده است. پس برای به بار نشستن ثمره سیاست‌هاي دولت آینده نیز باید صبور بود. البته در این موضوع یک استثنا نیز وجود دارد. یکی از کلیدهای موثر دولت تدبیر و امید برای بهبود شرایط اقتصادی، بهبود روابط خارجی کشور در بستر یک سیاست خارجی صحیح و اصولی است.

در صورتی که سیاست خارجی دولت آینده بتواند طی زمانی کوتاه به بهبود روابط خارجی و حل و فصل پرونده هسته‌اي نائل آید، انتظار مي‌رود از مسیر کاهش و نهایتا رفع تحریم‌هاي اقتصادی، فرآیند بهبود اوضاع اقتصادی و معیشت مردم به صورت سریعی بروز و ظهور یابد. در عین حال این امر محتمل است که حل و فصل پرونده هسته‌اي و رفع تحریم‌ها نیز به زمان قابل توجهی نیاز داشته باشد. بنابراین احتیاط شرط عقل است.

از این منظر، مدیریت انتظارات عمومی به ویژه فضای رسانه‌اي خود یک امر کلیدی در دولت تدبیر و امید است. تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان دولت تدبیر و امید از هم‌اکنون باید بر مدیریت انتظارات عمومی تمرکز كنند و این آگاهی را به مردم تزریق کنند که بهبود وضع معیشت، اگرچه قطعی است، اما نیازمند صبر و گذشت زمان است. چراکه شکل‌گیری و تداوم انتظارات فزاینده برای حل و فصل سریع مشکلات و بهبود سریع معیشت مردم، مي‌تواند در صورت عدم پاسخگویی سریع، امیدهای بزرگ مردم را کمرنگ کند و خود به مانعی برای دستیابی به هدف بهبود معیشت مردم بدل شود.

مهم این است که وقتی دولت آینده رو به پایان مي‌رود، این احساس به صورت قوی در مردم شکل گرفته باشد که وضع اقتصادی و معیشتی آنان به نحو ملموس و قابل توجهی بهبود یافته است. بنابراین باید این مهم را به افکار عمومی تزریق کرد که اگرچه کلید حل مشکلات اقتصادی در دست دولت تدبیر و امید است، اما باز کردن قفل‌هاي اقتصادی، گره‌هاي کور و بهبود معیشت مردم نیازمند صبر و بردباری است؛ صبری که البته در نهایت به حول و قوه الهی ثمربخش و شیرین خواهد بود.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها