کد خبر: ۱۴۰۸۱
زمان انتشار: ۱۹:۲۹     ۲۹ خرداد ۱۳۹۰
گفتاری از حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان:
کسی که به او نصیحتی می‌شود امّا در او اثر ندارد، بار دوم به او گفته می‌شود، باز در او اثر ندارد، حتی چند بار به او گفته می‌شود امّا او نمی‌پذیرد. امّا وقتی که با شماتت و با سرزنش و یا احیاناً کتک نصیحت شود، کوتاه می‌آید و می‌پذیرد. حضرت می‌فرماید جزو این تیپ افراد نباشید که «موعظه» در او اثر ندارد مگر اینکه «دردِ» موعظه به او تزریق شود. نه تنها عاقل با «اشاره» حرف و نصیحت تو را می‌پذیرد، بلکه این اشارة تو از صد چوب برای او بدتر است.
پایگاه 598 - بهره مندی از نصایح دیگران و آنچه دلسوزان ما در طول زندگی آموخته‌اند، کمک بزرگی برای استفاده بهتر از فرصت کوتاه عمر، خطا و اشتباه کمتر و دستیابی بهتر به خیرات و برکات زندگی است . به طوری که امیرالمومنین علی (ع) در این باره می فرمایند: «من قبل النصیحه امن من الفضیحه » هر کس نصیحت پذیر باشد از رسوایی در امان خواهد بود.

به گزارش پایگاه 598، متن ذیل گزیده ای از سخنان حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در هیئت محبین اهلبیت علیهم السلام درباره خصوصیات نصیحت پذیری عاقل می باشد که به بررسی ابعاد و فوائد نصیحت پذیر بودن مؤمن می پردازد:

نصیت‌پذیری با «تندی»

«وَلاتَکُونَنَّ مِمَّن لاتَنفَعُهُ العِظَةُ إلاّ إذا بالَغتَ فی ایلامِهِ»

حضرت در این فراز از نامه از کسانی نباش که پند دادن به آنها سود نرساند مگر هنگامی که به آزردن و رنجاندنشان بکوشی. به عبارتی جزو کسانی نباشید که نصیحت را جز از راه شماتت و با تَشَر نمی‌پذیرند.

 شاید افرادی که دارای این تیپ شخصیتی هستند را در زندگی خود دیده باشید. کسی که به او نصیحتی می‌شود امّا در او اثر ندارد، بار دوم به او گفته می‌شود، باز در او اثر ندارد، حتی چند بار به او گفته می‌شود امّا او نمی‌پذیرد. امّا وقتی که با شماتت و با سرزنش و یا احیاناً کتک نصیحت شود، کوتاه می‌آید و می‌پذیرد. حضرت می‌فرماید جزو این تیپ افراد نباشید که «موعظه» در او اثر ندارد مگر اینکه «دردِ» موعظه به او تزریق شود.
 
 خصوصیات نصیحت‌پذیری عاقل

حالا بیاییم ببینیم آدم خوب چگونه است؟ او از چه راهی نصیحت می‌پذیرد؟

1) نصیحت‌پذیری با «اشاره»
 حضرت در غرر الحکم حدیثی دارند که خیلی با این فراز نامه 31، متناسب است. می‌فرمایند: «عُقُوبة العاقِلِ التَّلویحُ و عُقوبة الجاهِلِ التَّصریح» عاقل با «اشاره» تنبیه می‌شود؛ جاهل با تصریح.

 نه تنها عاقل با «اشاره» حرف و نصیحت تو را می‌پذیرد، بلکه این اشارة تو از صد چوب برای او بدتر است. او با آن اشاره فقط نصیحت نمی‌شود، تنبیه هم می‌شود. امّا برای تنبیه جاهل باید تصریح کنی؛ باید کار بد او را به رویش بیاوری. مثلاً به او بگویی: چرا این کار را نکردی؟ خجالت نکشیدی؟... .

 از کنار هم قرار دادن این دو روایت می‌فهمیم که ما دو جور تیپ شخصیتی در قبال نصیحت پذیری و در مسائل تربیتی داریم:

1) کسانی که اهل اشاره‌اند: یک اشاره برای اینکه او را از کار بدش آگاه کنی برایش کافی است.
2) کسانی که وقتی می‌خواهی آنها را موعظه کنی اولاً باید تصریح کنی و ثانیاً باید در نصیحت خود تا به سر حدّ سرزنش و حتی بیشتر هم مبالغه کنی.
 
2) نصیحت‌پذیری با «آداب»
 امّا در عبارت بعدی یک خصوصیت دیگر از شخصیت کسانی که با «اشاره» نصیحت می‌شوند را نیز بیان می‌کند. می‌فرماید: «فَإنَّ العاقِلَ یَتَّعظُ بِالآداب». عاقل کسی است که با آداب، تربیت و موعظه می‌شود.
 
خصوصیات ادب:

1) برنامه است: ادب، یعنی یک برنامة رفتاری مشخصی که شخص برای خودش در نظر می‌گیرد. این برنامه اگر با مقتضیات و مصالح اجتماعی هماهنگ باشد، «ادب اجتماعی» نام دارد. اگر این برنامه با مصالح شخصی و فردی او هماهنگ باشد «ادب فردی» نام دارد.

2) مستمر است: ادب، برنامه‌ای است که اجرای آن نیاز به «استمرار» دارد. گاهی اوقات و از سرِ دل‌بخواهی کار خوب کردن، این ادب نیست. آن برنامه به صورت یک جریان مستمر در زندگی او جریان دارد.

3) مطابق هوای نفس نیست: برنامه جلوی هوای نفس را می‌گیرد. چرا که نفس اهل تفریح و تنوّع است؛ اهل حال و حول است، امّا برنامه آدم را محدود می‌کند، مقیّد می‌کند. حالِ نفس آدم را می‌گیرد. در لحظه‌ای که نفس تو می‌خواهد مطابق میلش برخورد کند، سر و کلة برنامه پیدا می‌شود که آقا! مثلاً طبق برنامه‌ای که ریخته‌ای الان وقت نماز است. تو برنامه داشتی نماز اول وقتت ترک نشود.

 البته ممکن است کسی بگوید که مگر خارج از برنامه نمی‌شود مخالفت با نفس کرد؟ در جواب باید بگوییم چرا می‌شود. امّا آن مخالفت با نفس، ادب نیست، چرا که ادب برنامه است.

 معنای ادب: بنابراین می‌توان گفت: ادب عبارت است از برنامه‌ای مستمر برای مخالفت با هوای نفس.
 
موعظه با ادب

حضرت در این فراز می‌فرماید عاقل با «آداب» موعظه می‌شود. عاقل، کسی است که سعی می‌کند مقیّد به آداب باشد، خودش را با «برنامه مستمر» تربیت می‌کند. «واعِظاً لِنَفسِهِ» است. خودش خودش را نصیحت می‌کند تا می‌خواهد دست از پا خطا کند، «برنامه‌اش» به او می‌گوید که آقا! تو این کار را نباید بکنی.

 مثلاً یک سال برای خودش برنامه‌ریزی کرده است که فحش ندهد، این فردی که با «ادب» خودش را نصیحت می‌کند، تا عصبانی می‌شود یاد برنامه‌اش می‌افتد. برنامه‌اش به او می‌گوید که حواست باشد! قرار است فحش ندهی!

بنابراین افرادی که شخصیتشان در مقابل کسانی است که با تشَر نصیحت می‌شوند دو خصوصیت دارند:

1) در مقابل نصیحت دیگران، با یک «اشاره»، نصیحت را می‌پذیرند.

2) حتی بالاتر از خصوصیت قبلی، خودشان واعظ و نصیحت کنندة خودشان هستند؛ و خود را با «برنامه مستمرِ مخالفت با نفس» یا همان آداب، نصیحت می‌کنند.

«وَالبَهائِمُ لاتَتَّعِظُ اِلاّ بِالضَّربِ»: چهارپایان، با چوب موعظه می‌شوند. حضرت می‌فرماید کسی که با تَشَر و با چوب و کتک موعظه می‌شود، مثل چهارپایان است. چهار پایان هستند که اگر راه را اشتباه بروند فقط باید او را زد تا راهش را درست کند. و الا آدم با اشاره تربیت می‌شود. با آداب تربیت می‌شود و ما باید به سمتی برویم که با اشاره تربیت شویم. این یک ارزش انسانی است که کسی با اشاره تربیت شود.
 
ریشه‌یابی شخصیت افرادی که فقط با «تندی» نصیحت می‌پذیرند:

 اما چرا فرد به جایی می‌رسد که فقط با تشر و کتک موعظه می‌پذیرد؟ چه عواملی در شکل‌گیری شخصیت این فرد مؤثر است؟

 1) تربیت خانوادگی: اگر کسی در خانواده‌ای تربیت شده باشد که از بچگی با داد و فریاد و با مبالغه نصیحت شده است، این فرد به گونه‌ای بار می‌آید که تا با او تندی نشود، نصیحت نمی‌پذیرد.

 هیچ وقت بچه‌های خود را این گونه تربیت نکنید. اگر بدون ملاحظة مراتب تذکر و نصیحت، از همان ابتدا سرِ بچه داد زدید، این بچه طوری بار می‌آید که دیگر تا داد و فریاد نشنود، تربیت نمی‌شود.

 مربیان، پدر و مادرها، حواسشان باشد، با مبالغه فرزندان را تربیت نکنید. این مبالغه شخصیت او را خراب می‌کند. برای تربیت بچه‌ها، صبر کنید. حتی شاید لازم بشود یک مقداری هم هزینه کنید. و الاّ بچه طوری بار خواهد آمد که بزرگ هم که شد دیگر «لاتَتَّعِظُ اِلاّ بِالضَّربِ» بدون کتک موعظه نمی‌پذیرد.

 اگر کسی این جوری تربیت شده است، باید سعی کند لباس شخصیتی خود را بتکاند. اصولاً خوب است انسان، معایبی را که در اثر چنین عواملی در او بوجود آمده، از خود دور کند. این کار لازم است.

 2) داستانها و فیلم‌ها: امروزه داستان‌ها، فیلم‌ها و سریال‌ها اکثراً طوری هستند که فقط مصداق «البَهائِمُ لاتَتَّعِظُ اِلاّ بِالضَّربِ» دیده می‌شود. در داستان‌ها و فیلم‌ها، فقط کسانی را نشان می‌دهند که موعظه نمی‌شوند مگر اینکه یک ضربه‌ای بخورند.

 فقط بهائم را نشان می‌دهند. در همین سریال اخیر، کسی را نشان دادند که بعد از اینکه در قبر گیر کرد، آدم شد. اصلاً به مردم یاد می‌دهند که آدم شدن بعد از «ضربه خوردن» است.

 امّا چرا این اتفاق در غالب داستان‌ها و فیلم‌نامه‌ها می‌افتد؟ چون ملاک داستان‌ها و فیلم‌ها، فقط جلب توجه است. و اتّفاقاً برای جلب توجه ساده‌ترین و سطحی‌ترین راه که همان «نمایش حادثه» است را انتخاب می‌کنند. نشان می‌دهند که طرف تا سرش محکم به سنگ نخورد، آدم نمی‌شود. ملاک که جلب توجه شد، دیگر با مبتذل‌ترین و سطحی‌ترین شکل، تربیت به تصویر کشیده خواهد شد؛ و نتیجه این خواهد شد که موعظه پذیری را بخواهند نشان بدهند فقط کسی را نشان می‌دهند که تا ضربه نخورد، آدم نمی‌شود. آنی که با ضربه خوردن تربیت می‌شوند، بهائم‌اند.

 دیگر به این نکته توجه ندارند که عاقل با «اشاره» تربیت می‌شود. لااقل، در داستان‌ها و فیلم‌هایمان، «آدم» هم نشان بدهیم. یک نفر هم نشان بدهیم که ضربه نخورده آدم بشود، تربیت یک «عاقل» را هم داستان کنیم. فقط که نباید «عبرت» بگیریم. «درس» هم باید بگیریم. درس را باید از «عاقل» گرفت نه از بهائم. «درس» را باید از کسی بگیریم که شکست‌نخورده و ضربه نخورده آدم شده است. چون «عاقل» بوده و با «اشاره» آدم شده است. و البته این چنین داستان نوشتن، استعداد فوق العاده‌ای هم می‌خواهد. کار هر کسی نیست.
 
 ارزیابی معنوی «عاقل»: مؤمن اهل «اشاره» است

 ارزش معنوی کسی که با «اشاره»، ادب می‌شود چیست؟ آیا داشتن چنین شخصیتی از نظر معنوی، ارزش است؟  اساساً رابطة خدا با بشر، رابطه‌ای «اشاره‌ای» است. اساساً سبک دین ما چنین است؛ و این یکی از مهمترین نکات تربیتی است. کسی که می‌خواهد در دین تربیت بشود باید اهل گرفتن اشاره باشد. هیچ چیز در دین «رو» و «پیدا» نیست. خدا، امام زمان(عجل الله فرجه) و ملائکه هیچ کدام جلو نمی‌آیند. خدا پشت پرده است. انسان باید اهل گرفتنِ «اشاره» باشد.

 دین با ما اینگونه برخورد می‌کند. ما باید عادت کنیم و خود را اینگونه تربیت کنیم که اهل گرفتنِ اشاره باشیم. «مراقب» اشاره‌ها باید باشیم. نه فقط «عقیده» داشته باشیم که خدایی هست و ناظر است. نه، ما باید خود را تربیت کنیم. «مراقبه» داشته باشیم. در روایت هست که هر کسی از دنیا می‌رود از خداوند سؤال می‌کند که خدایا چرا بی‌خبر مرگ مرا رساندی؟
خداوند می‌فرماید من سه بار به تو خبر دادم. بار اول آن موقعی بود که یکی از همسایگانتان فوت کرد، بار دوم وقتی بود که یکی از نزدیکانت فوت کرد، بار سوم هم یکی از رفقایت!

 این است که آدم باید اهل اشاره باشد، نگوید مرگ این و آن به من چه ربطی دارد؟!. اصلاً دین اینجوری است. اهل اشاره بودن، یکی از تفاوت‌های اساسی یک فرد متدین و یک فرد غیرمتدین از لحاظ شخصیتی است.

خانواده‌های محترم! بچه‌هایتان را با اشاره بار بیاورید تا چنین شخصیتی پیدا کنند و راحت‌تر دیندار شوند. اهل اشاره که شدیم، دیگر ذکر گفتن سنگ‌ها را هم خواهیم شنید.
 
 چه کنیم تا اهل «اشاره» گرفتن باشیم؟

 قرآن خواندن:

1) یک برنامة یک ساله برای امسال داشته باشید که روزی پنجاه آیه قرآن یا یک سوره یاسین بخوانید. سعی کنید با آیات قرآن یک ورزش معنوی به روح خود بدهید. اشاره‌های قرآن را بگیرید. با این کار روح خود را آماده کنید تا اهل اشاره گرفتن بشود؛ کسی که اشاره‌های قرآن را نمی‌گیرد، چگونه می‌خواهد اشاره‌های دیگر را بگیرد؟

2) اهل روضة اهل بیت بودن: روح را باید پاک کرد تا اهل گرفتن اشاره بشود. برای اینکه آدم اشاره بگیرد، باید دل نورانی داشته باشد و هیچ چیز مثل روضه دل انسان را نورانی نمی‌کند.

 ماه ربیع، ماه شادی است. امّا زینب شاید کم کم در ماه ربیع دارد به مدینه می‌رسد. وقتی یزید ملعون شکست خورد، به امام زین العابدین عرضه داشت شما آزادید، بروید هر کاری که می‌خواهید انجام دهید. امام زین العابدین با عمه بزرگوارشان مشورت کردند، حضرت زینب فرمودند: عزیز برادرم اگر می‌شود زود حرکت نکنیم، بمانیم و چند روزی برای حسینم گریه کنیم..
 
 الا لعنت الله علی القوم الظّالمین

شرح نامه 31 نهج‌البلاغه

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۳۷ - ۰۲ تير ۱۳۹۰
۰
۰
ائمه عليهم السلام، روح قانون و مصداق بارز ايمان هستند.
من با همه خوبم مگر براي خودم فسادشان ثابت شود.

1. بست نشستن يك شب تا به صبح در مسجد مقدس جمكران به انتظار ظهور و برخاستن با برآمدن سپيده و طلوع.
2. با در اختيار گرفتن تريبون، عليه هر كس حرف زدن؛
3. اختيار همه را براي خود لازم ديدن؛
....
آقاي پناهيان، بسيج همانگونه كه از اسمش پيداست متعلق به همه مردم است و شخصي و خصوصي نيست. پس بهتر است از آن براي ضربه زدن به گروهي و براي بالابردن بي انصافانه گروهي ديگر خود را به زحمت دنيايي و عقوبت اخروي گرفتار نكنيد.
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها