از پاییز 1340 خورشیدی، پس از عضوت در سازمان کوهنوردی و اسکی «ابر مرد» با نادر ابراهیمی آشنا شدم. این دانشجوی دست به قلم و فعال سیاسی، از جمله بنیانگذاران «ابر مرد» بودند؛ تشکیلاتی سیاسی با پوشش فعالیت ورزشی.
نوجوانی کوهپیما بودم و میخواستم تا کوهنوردی فنی را بیاموزم؛ اما با عضویت در ابرمرد، از اعضا و همنوردان خیلی چیزها آموختم؛ از جمله شیوهای در سرپرستی برنامههای کوه روی، کوهپیمایی و کوهنوردی که در هیچ گروه و باشگاه کوهنوردی دیده نمیشد و به اعضای جوان و نوجوان، روحیه و اعتماد به نفس میبخشید. با بودن مربیان کارآمد، کوه نوردان ماهر، ورزیده و سرپرستی یک برنامه بر عهده یک همنورد نوجوان و مبتدی واگذار میشد. در مدت اجرای برنامه، این عضو، سرپرست، تصمیمگیرنده و اداره کننده یک برنامهی صعود به قله، یا کار فنی روی یک دیواره یا سنگ کوتاه، یا برنامهی منطقه شناسی بود؛ و دیگران ـ حتی مربیان ـ حرف شنو از او و ...
چنین شیوههای همنوردی، خیلی زود همنوردان را صمیمی و همکار در دیگر امور مورد نظر در سازمان میساخت؛ آن هم با اختلاف سنی حدود 10 سال یا کمتر و بیشتر.
کارت عضویت ابرمرد، با امضای دکتر رفعتی افشار ریاست فدراسیون کوهنوردی و نادر ابراهیمی، مسئول سازمان ابر مرد
همکاری این عضو نوجوان با نادر، در دفتر ابر مرد که جای زندگی آقای محمود فتوحی، مربی سازمان و خود نادر هم بود، آغاز شد؛ -این دفتر در خیابان خواجه نصیر طوسی نبش خیابان شریعتی بود که آن ساختمان هنوز پا برجاست- از همکاری در ادارهی امور سازمان، تا همراهی در سفرهای ایرانگردی، پژوهش، نگارش و انتشارات و فیلم سازی.
بهار سال 41 ، قصه کوتاه «بدنام» در نشریهای ادبی چاپ شد؛ گویا نخستین اثر چاپ شده از آقای «ابن مشغله» بود. آن سالها گروهها و سازمانهای کوهنوردی، در همکاری با فدراسیون، عهدهدار امور راهنمایی و امداد رسانی کوه پیمانان و کوهروهای تهران نشین بودند؛ آن هم در پر ازدحامترین مسیر، از سربند شمیران تا پناهگاههای اسپید کمر و شیرپلا. آن روزها پناهگاه شیرپلا، دو اتاق کوچک بود، و پناهگاه اسپید کمر، یک بنای سنگی کوچک. این گروهها به نوبت در پایگاههای معین، مستقر میشدند. پایگاه ابر مرد، در بالای پاگرد پلکان سربند بود. در چادری که در پاگرد پلهها برپا بود، یک «بلندگو» هم گذاشته بودند تا اطلاعیهها به گوش کوهروها برسد و به هنگام با تذکرهایی کوه پیمانان راهنمایی گردند؛ یا ... با چاپ قصهی نادر، دوستان خوش ذوق، در فواصلی گزیدههایی از این اثر را پشت میکروفون بلندگو میخواندند:
«گرگ گرسنه با تن خون آلودش از خاکریز کنار جاده میرفت و زوزه میکشید...
آری ای گوسفندان سر سپرده به ذبّاح! من شما را تنها، به خاطر گوسفند بودنشان محکوم میکنم. چراگاههای کم پشت خویش را بستایید و در مذبح بزرگ خویش، خون نثار کنید!...
... هرگز هیچ گرگی به حد سگهای فرمانبر سقوط نمیکند. من به همهی گرگها خیانت کردهام...»
اندکی پس از آن، با انتشار کتاب «خانهای برای شب» نادر ابراهیمی نام خویش را در جرگه نویسندگان معاصر ایران ثبت کرد. انتشارات «طرفه» با همیاری گروهی از نویسندگان، شاعران و منتقدان جوان، آغاز به کار کرده بود؛ یک دانش آموز نوجوان دبیرستانی، در چنان کاری جایگاهی نداشت، مگر همکاری در جاهایی که کاری از او بر میآمد؛ از جمله جمعآوری مطالب نوشته شده به دست شاعران، نویسندگان و منتقدان، رساندن آن به دست نادر و همکاران، و بازگرداندن مطالب حروف چینی شده برای تصحیح به نزد آنان و...
چنین فعالیتی ناچیز، دیدارهای خاطره برانگیزی در پی داشت و آموزشهای مستقیم و غیر مستقیم.کوه و نوجوان کم کم با گذراندن دورههای کارآموزی، و شرکت در برنامههای گوناگون «ابر مرد» آن، کوه نوردی جوان شد و شیوهی همکاری با نادر هم دگرگون گشت؛ آن هم در زمینههای ایران پژوهشی و ایرانگردی، ادبیات کودکان و نوجوانان و ... در کتابهایی که از سال 46 تا سال 57 برایم امضاکردهاند، میشود این دگرگونی را دید:
تصویر امضاهای نادر ابراهیمی برای شکور لطفی که به ترتیب شماره، بیشتر شدن صمیمت دیده میشود
با آغاز کار تلویزیون ملی، تمایل به فیلمنامه نویسی و فیلمسازی در میان دوستان پدیدار شد. بر اساس یک کار کوتاه از نادر، با عنوان «شهر بزرگ» از مجموعه «پاسخ ناپذیر» فیلمساز پر آوازه و کارآمد زمانه، جناب ناصرخان تقوایی، نخستین کار تلویزیونیاش را ساخت و آقای نویسنده هم نقش آفرینی کوتاهی در آن داشت.
نادر، به همراهی همنوردان «ابرمرد» اش، رو سوی فیلمسازی مستند و داستانی کردند؛ حتی به عنوان نقش آفرینان آثار مستند و داستانی از جمله در کار مستند «دیوارهی علم کوه» کار داستانی «ما از راه دیگری میرویم» با موضوع کوه نوردی، و...
گروه ابرمرد
این فعالیتها از «ایران پژوه» نخست آغاز شد؛ اما با قطع فعالیت برخی دوستان، پس از اندکی وقفه، در ایران پژوه دوم ادامه یافت؛ آن هم با شیوهای ویژه.
دست خط نادر ابراهیمی برای جلسات انتشارات ایران کتاب
از سال 47، تقریباً در همهی فعالیتها ، همراه نادر بودهام؛ در ایران پژوه، سازمان همگام با کودکان و نوجوانان، ایران کتاب، دفتر انتشارات رادیو تلویزیون و ...
برنامهریزی ها برای سریال هامی و کامی
پشت صحنه سریال هامی و کامی
شتابزده این مشق شب، به خواست سرکار خانم چیذری، در نیمهی خرداد 92 نوشته شد؛ با این درخواست که دوستان، با ملاحظهی کم توانی ما سالخوردگان، ترتیبی دهند که برای نوشتن چنین مشقهایی، فرصت مکفی در اختیار باشد تا این شتابزدگی به نقصهای کارهای ناقص ما نیفزاید.
میبخشید ـ شکور «قارداش» نادر نیمهی خرداد 92