کد خبر: ۱۳۰۸۷۵
زمان انتشار: ۰۹:۲۰     ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۲
انتخاب رئیس‏ جمهور بر اساس راهبرد رهبر انقلاب(۱)؛
گزینه مناسب برای ریاست‏ جمهوری به نظر کسی است که درک مناسبی از رویکرد کلان و پنج مرحله‏ ای رهبری داشته باشد و در راستای تحقق آن تلاش نماید. و گزینه نامناسب کسانی هستند که از ابتدا روشن است که رویکردی دیگر دارند و دغدغه آنها تمدن نوین اسلامی نیست. هم کسانی که می‏ خواهند ملغمه‏ ای از اسلام و مدرنیته بسازند و همچنان به مالزی و ترکیه و ژاپن اسلامی می‏ اندیشند، از سرعت حرکت انقلاب و نظام خواهند کاست و هم کسانی که دغدغه رسیدن به جامعه غربی و اساسا ادامه پروژه مدرنیزاسیون ایران را دارند.
سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، محسن دنیوی/ با نزدیک شدن به یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری دوباره این سوال مطرح می‏شود که به چه کسی رأی بدهیم؟ آیا به کسی رأی بدهیم که سابقه خوبی به لحاظ مدیریتی و اجرایی داشته است؟ آیا گزینه مناسب کسی است که می‏تواند افراد با سلایق و دیدگاه‏های مختلف را دور هم جمع کند؟ آیا رییس‏ جمهور مناسب کسی است که برنامه دارد؟ آیا افرادی که تیم و تشکیلات منسجمی به دنبال خود دارند انتخاب بهتری برای ریاست‏ جمهوری هستند؟ و سوالات دیگر از این دست که می‏توان به این سوالات اضافه نمود.



مشاهده می‏کنید که برای رسیدن به گزینه مطلوب باید به یک یا چند سوال از این سوالات گرایش داشته باشید و با پاسخ به آنها گزینه مناسب خود را انتخاب کنید. اما نکته اینجاست که توجه به هر یک از مسائل ما را از توجه به مسائل و معیارهای دیگر باز خواهد داشت. پس راه‏ حل چیست؟

- بر اساس چه معیاری گزینه مناسب را انتخاب کنیم؟
- از میان معیارهای مختلف، کدام معیارها مهم‏تر از بقیه هستند؟
- آیا داشتن تعهد مهم‏تر از تخصص است؟
- آیا  قدرت تصمیم‏ گیری بالا برای رئیس جمهور مهم‏تر است یا برخورداری از تیم منسجم؟
- معیار اصلی چیست؟
- یا شاید به تعبیر بهتر مهمترین معیار در انتخاب رییس‏ جمهور چیست؟

به یاد داریم که در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری برخی این مساله را مطرح کردند که چهار نامزد ریاست ‏جمهوری باید به جای درگیری با یکدیگر به بیان برنامه ‏های خود می‏ پرداختند و مردم به کسی که برنامه بهتری داشت رأی می‏دانند. هر چند ظاهر این کلام منطقی و درست به نظر می‏رسد، اما حقیقت این است که وقتی می‏توان برنامه‏ ها را مقایسه کرد که نامزدها از راهبرد مشترکی برخوردار باشند. وقتی نامزدهای ما از راهبردهای متفاوتی تبعیت می ‏کنند، پرداختن به برنامه‏ های کاری عبث و بی‏ سرانجام است و ممکن است ما را گمراه کند. چرا که برخی از برنامه‏ ها بسیار به یکدیگر شبیه به نظر می‏رسند.

بعنوان مثال کدام نامزد از میان چهار نامزد ریاست‏ جمهوری در سال 88 مخالف کاهش سهم نفت در بودجه کشور بود؟ کدام نامزد مخالف اصلاح الگوی سوخت و اصلاح قیمت حامل‏ های انرژی بود؟ کدام نامزد موافق قطع مذاکرات هسته ای با 5+1 بود؟

حتما خواهید گفت که پاسخ هر چهار نامزد به این سوالات شبیه یکدیگر است. پس ما چگونه می خواستیم با شنیدن برنامه‏ های آنها در حوزه سیاست، فرهنگ، اقتصاد به جمع‏ بندی رسیده و بهترین را انتخاب کنیم؟! نکته مهم این است که این برنامه ‏ها در دل یک راهبرد معنا می‏دهند و بدون توجه به آن راهبرد کلان که بر تمام سیاست ها و برنامه‏ ها سایه می‏ افکند، ما دچار انحراف در تشخیص می‏شویم.

به این مثال توجه کنید. آقایان هاشمی و خاتمی و احمدی‏ نژاد در میان شعارهای خود، شعار ساخت و آبادانی ایران را دنبال می‏کردند. ظاهر این شعار که در قالب برنامه‏ های مختلف در دولت‏ های آنان دنبال شد، کاملا شبیه هم است. اما اگر نگاهی به راهبرد آنها بنیدازیم تفاوتها روشن می‏شود. آقای هاشمی می‏خواستند ایران را بسازند تا تبدیل به ابرقدرتی در میان ملل مسلمان باشد و با ایجاد یک کشور مدرن اسلامی در برابر ملل قدرت‏طلبِ جهان عرض اندام کند. اما آقای خاتمی قصد داشتند با توسعه‏ ی ایران به کانون توسعه جهانی رسیده و عقب‏ ماندگی‏ ها را در سایه نزدیک شدن به سطح توسعه جهانی کاهش دهند. و آقای احمدی‏ نژاد که اساسا دغدغه دیگری داشتند و برای ایشان ساختن ایران مساوی بود با اثبات کارآمدی نظام برای الگوسازی و حرکت در جهت زمینه ‏سازی ظهور امام زمان(عج).

می‏ بینید تفاوتها چقدر عمیق و ریشه‏ ای است؟ آقای هاشمی می‏ خواستند ملغمه ‏ای از اسلام و مدرنیته ایجاد کنند اما آقای خاتمی پروژه مدرنیزاسیون ایران را دنبال می‏کردند که از مشروطه آغاز و با فراز و نشیب همچنان دارای حیات است و آقای احمدی‏ نژاد کلا به فضایی دیگر می‏ اندیشند و صدور انقلاب، بسط شعارهای امام در مقیاس جهانی، تغییر موازنه قدرت در جهان، تغییر نظام مدریت جهانی از پایگاه ایران اسلامی را دنبال می ‏کنند. ممکن است بپرسید که خب چه اهمیتی دارد که بر اساس کدام رویکرد کلان اقدام به ساخت و آبادانی ایران شود، آنچه مهم است نتیجه است که در هر سه رویکرد یکی است. اما نکته اینجاست که نه تنها رویکرد و جهت‏ گیری کلان در برنامه‏ ریزی برای تحقق آن تاثیر دارد، بلکه علاوه بر این در نتیجه نیز تاثیرگذار بوده و آنچه در نهایت حاصل می‏شود متناسب با خواست و طلب قلبی اولیه رییس‏ جمهور محترم است.

حال به سوال اصلی برگردیم؛ مهمترین معیار در انتخاب رییس ‏جمهور چیست؟

اگر پذیرفته باشیم که راهبردها مهم بوده و جهت‏ گیری کلان حرکت رییس‏ جمهور و دولت او را تعیین می‏کنند، پس باید گفت که مهمترین معیار، هماهنگی راهبردی رییس ‏جمهور با رهبری نظام است.

نکته اینجاست که رهبری نظام خود دارای راهبرد مشخصی برای حرکت انقلاب اسلامی هستند و بارها آنرا بیان نموده و مسیر را از انقلاب اسلامی تا تحقق تمدن نوین اسلامی به عنوان گام نهایی برای زمینه‏ سازی ظهور تبیین کرده‏ اند.

برای یادآوری باید گفت این پنج مرحله عبارتند از:
مرحله انقلاب اسلامی: در سال 57
مرحله نظام اسلامی: تا سال 60
مرحله دولت اسلامی: تا سال 90
مرحله جامعه اسلامی: از 90 تا کنون و ادامه دارد
مرحله تحقق امت اسلامی یا تمدن نوین اسلامی

این رویکرد کلان رهبری نظام از ابتدا و حتی قبل از انقلاب در اندیشه رکن رهبری شکل یافته بوده و حرکت کلی نظام بر این مبنا تنظیم می‏گردد. حال نکته مهم این است که رییس‏ جمهور به عنوان شخص دوم چه نسبتی با این رویکرد کلان برقرار نماید. اگر دولت‏های تشکیل شده از ابتدای انقلاب تاکنون را مرور کنیم به نتایج جالبی می‏رسیم.

دولت بازرگان به طور کلی با این رویکرد سنخیت نداشت. شاید به ظاهر قدرت معارضه نداشت اما همراهی نیز نکرد و از چرخه خارج شد. رویکرد بنی‏صدر معارض با رویکرد کلان رهبری بود و چالش بالا گرفت و حذف رییس‏ جمهور با تنش همراه شد. دولت آقای رجایی که فرصت چندانی نیافت و امکان قضاوت نسبت به آن وجود ندارد. دولت آیت الله خامنه‏ای هر چند از طرف رییس ‏جمهور با رویکرد کلان همراه بود اما به دلیل اداره امور توسط رکن نخست‏ وزیری و گرایش ایشان به رویکردهای سوسیالیستی در برخی جهات شباهتهایی با رویکرد کلان مطرح شده برقرار نمود اما در نهایت اختلافها آشکار شد و نوبت به قضایای استعفا و غیبت نخست‏ وزیر در شرایط حساس رسید.

دولت آقای هاشمی و رویکرد کلان ایشان معارض با رویکرد کلان رهبری نبود اما همراه هم نبود و به نوعی رقیب محسوب می‏شد. رقیبی که در موارد بسیاری هم‏جهت می‏نمود اما تفاوتهایی مبنایی نیز داشت که رهبر معظم انقلاب به برخی از موارد آن در خطبه تاریخی سال 88 اشاره نمودند.

دولت آقای خاتمی و رویکرد کلان ایشان در تضاد با رویکرد کلان رهبری بود و به همین دلیل انقلاب را با چالش مواجه نمود؛ به گونه‏ای که رهبری از آن دوران به عنوان دورانی یاد می‏کنند که انفلاب و انقلابی‏گری تبدیل به ضد‏ارزش شده بود.

دولت آقای احمدی‏ نژاد و رویکرد کلان ایشان نزدیکترین رویکرد به رهبری بوده است و رهبر معظم انقلاب به صراحت به نزدیکی فکری خود با ایشان در خطبه تاریخی سال 88 اشاره نمودند. البته نزدیکی به معنای مطابقت نیست و دو چیز نزدیک دارای فاصله‏ ای هستند که می‏تواند کم یا زیاد شود.

نکته اینجاست که تمام دولتهای شکل گرفته از ابتدای انقلاب تاکنون خود دارای رویکردی کلان و راهبردی برای استمرار انقلاب بوده ‏اند و برخی خود را در جایگاه رهبری و تعیین کننده جهت کلی حرکت نظام می‏ دانستند (و البته هنوز نیز می‏دانند) و همین طرز تلقی باعث می‏شود که نظام اسلامی با کاهش سرعت مواجه گردد. تصور کنید که رییس‏ جمهور به عنوان نفر دوم کشور تنها این دغدغه را داشته باشد که ذیل رویکرد کلان پنج مرحله ‏ای رهبری به برنامه‏ ریزی پرداخته و مدام سرعت و شتاب حرکت نظام در راستای راهبرد اصلی را کنترل و بهینه نماید.

اگر رهبری را حافظ جهت و ضامن ثبات نظام بدانیم، رییس ‏جمهور در بهترین حالت می‏تواند نقش کاتالیزور و بازوی تحقق و پیاده ‏سازی این رویکرد کلان را داشته باشد. اما اگر رییس ‏جمهور، خود صاحب رویکرد کلانی غیر از رویکرد رهبری باشد، نتیجه این است که از سرعت حرکت کاسته شده و اصطکاک راهبرد رهبری و راهبرد رییس‏ جمهور تنش‏ زا خواهد شد. اما واضح است که راهبرد رییس‏ جمهور توان تغییر جهت نظام را نداشته و تاکنون این روسای‏ جمهور بوده‏ اند که آمده‏ اند و رفته ‏اند و رکن رهبری و رویکرد کلان ایشان به پیش رفته است هر چند در برخی سالها روسای جمهور سرعت را کاهش داده‏ اند و در برخی سالها افزایش.

حال گزینه مناسب برای ریاست‏ جمهوری کیست؟

به نظر کسی است که درک مناسبی از رویکرد کلان و پنج مرحله‏ ای رهبری داشته باشد و در راستای تحقق آن تلاش نماید. و گزینه نامناسب کسانی هستند که از ابتدا روشن است که رویکردی دیگر دارند و دغدغه آنها تمدن نوین اسلامی نیست. هم کسانی که می‏ خواهند ملغمه‏ ای از اسلام و مدرنیته بسازند و همچنان به مالزی و ترکیه و ژاپن اسلامی می‏ اندیشند، از سرعت حرکت انقلاب و نظام خواهند کاست و هم کسانی که دغدغه رسیدن به جامعه غربی و اساسا ادامه پروژه مدرنیزاسیون ایران را دارند. فرق دسته دوم این است که می‏دانند نمی‏شود ملغمه‏ ای از اسلام و مدرنیته ساخت و تنها وقتی می‏توان به دنیای جدید گام نهاد که دین تبدیل به امر فردی و تبعی شود و تاثیری در برنامه ‏ریزی اجتماعی نداشته باشد و بسیاری از تلاشهای فکری و رسانه‏ ای جبهه اصلاحات معطوف به فرهنگ‏ سازی همین امر بود.

گزینه مناسب کسی که نیاز انقلاب را به فقه حکومتی و نظام‏ سازی در راستای تحول حوزه‏ های علمیه درک می‏کند(که یکی از نقاط ضعف آقای احمدی‏ نژاد بود). کسی است که نیاز ما به علم دینی و تحول در علوم انسانی- اجتماعی را شناخته و می‏داند که تحول اساسی بدون دست بابی به لایه دانشی متفاوت محقق نخواهد شد و کسی که نیاز ما به الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی را درک نموده و به دنبال تغییر مدیریت اجتماعی و مدل های برنامه‏ ریزی اجتماعی باشد. کسی که این نیازها را حس نکرده و تصوری از این مسائل کلان ندارد و هنوز گمان می‏کند که راه‏ حل مسائل متعدد کشور به راحتی قابل دستیابی و در همین نزدیکی است قطعا گزینه مناسبی نیست و وقت نظام را تلف خواهد نمود. پس باید تامل کرد و به گذشته بازنگشت...

***
سرویس اندیشه دینی پایگاه 598 در ادامه‌ی پرونده (انتخاب رئیس‏ جمهور بر اساس راهبرد رهبرانقلاب) به نسبت رئیس جمهور آینده با موضوعاتی چون: فقه حکومتی و نظام‏ سازی، تحول در علوم انسانی، فلسفه اسلامی، الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی می پردازد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۳:۱۹ - ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۲
۰
۰
عکس خوبی درست کردید دست شما درد نکند اما، باید تاریخ را هم عوض می کردید. تاریخ ریاست جمهور 92 است نه 90
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها
نیازمندیها
09107726603 تماس یا پیام در پیام رسان های ایتا و تلگرام