ستارههايي كه اكثرا با سن كم خوش درخشيدند و توانستند قلب فوتبالدوستان را تسخير كنند، كريم باقري با شوتهايش، علي دايي با گلزني پيدرپياش، حميد استيلي با باز كردن دروازه تيم ملي آمريكا، احمدرضا عابدزاده با دايوهايش، مهدي مهدويكيا با حركتهاي انفجارياش و... ستارههايي شدند كه روز به روز درخشيدند و تركيب تيمهاي مطرح دنيا را نيز تسخير كردند.
بهترين خاطراتمان از فوتبال به همان روزها و به همين ستارهها خلاصه ميشود. تهماندههاي علاقه به فوتبال هم به خاطر اين ستارهها بوده و هست. اما فوتبال بسيار بيرحم است، تا چشم باز كنيم و لذت بيشتري از اين اعجوبههاي فوتبال ببريم، پا به سن گذاشتند و جايشان را به كساني دادند كه چنگي به دل نميزدند اما فروغ آنها كم نشد، مهدويكيا هنوز هم يك نوستالژي دوستداشتني براي ما است.
كريم باقري هنوز هم يادآور آن روزهاي خوب فوتبال است، عابدزاده همچنان بيمثال مانده است. در حقيقت براي اين ستارهها افولي نيست، در حقيقت فوتبال ما عجين شده با اين نامها و خاطراتمان از فوتبال هميشه رنگ و بويي از آنها خواهد داشت، شايد به جرات بتوان گفت كه سرآمد همه اين ستارهها، علي دايي بود كه بارها و بارها خوش درخشيد، نه سن كمي داشت و نه فرصت زيادي اما آنقدر زود ستاره شد كه تصورش براي خيلي جوانترها هم ميسر نبود و نيست.
دايي خيلي زود در فوتبال به ستارهاي بيبديل تبديل شد. آتش دايي آنقدر تند بود كه مرزهاي موفقيت را پي در پي و بيوقفه طي كرد؛ آقاي گلي ايران و جهان، ركورد بازي ملي، ركورد گلهاي ملي و... در نهايت هم قهرماني با سايپا كه او را به نيمكت تيم ملي تحميل كرد. اما همانقدر كه آتش دايي براي ستاره شدن تند بود، براي افول نيز ميتوان او را عجولترين ستاره ناميد؛ ستارهاي كه به خواست خود راه زوال را در پيش گرفته و با همان سرعت جوانياش به آن سو پيش ميرود.
دايي عزتش را از خدا ميداند و ترديدي در حرفش نيست اما قطعا افول و زوال هم دست همان خداوند است. همانقدر كه كسي جلودار عزتمندي و خواست خداوند نبوده و نيست در تقدير دگرگونه خداوند نيز دست قدرتمندي نخواهد بود حتي اگر آن دست متمول و سيراب شده از مال دنيايي دايي باشد.
از روزي كه دايي از سرمربيگري تيم ملي كنار گذاشته شد، سر ناسازگاري و بيحرمتي به ديگران را بنا گذاشت، ديگر كسي در فوتبال نيست كه اندك ارتباطي با دايي پيدا كند و زير حرفها و اعمال اين ستاره رو به افول به صلابه كشيده نشود، از مايليكهن گرفته تا كاشاني كه بيشتر از سن دايي در فوتبال موي سپيد كردند، از علي كريمي، خداداد عزيزي، مهدي مهدويكيا، عابدزاده، پروين و كفاشيان گرفته تا ليدر پرسپوليس و... همه و همه كساني هستند كه با الفاظ بيپرده و اعمال دور از شأن يك ستاره دست به گريبان شدند و هميشه به خاطر منافع فوتبال و حفظ شأن و شخصيت خود كوتاه آمدند تا اين ستاره سالهاي خوب فوتبال سريعتر به سمت افول پيش برود.
اما دايي جايي سرعت ميگيرد كه دعواي ديگري راه مياندازد؛ اين بار نوبت به مديرعامل پرسپوليس ميرسد، كسي كه هيچ صنمي با او ندارد اما دايي چشم به نيمكت پرسپوليس دوخته و او را سد راه خود ميداند. پس كوچكترين بهانهاي كافي است تا دايي حملاتش را به سوي اين مدير آغاز كند.
در حالي كه رويانيان بارها و بارها تلاش كرده اين جو را از بين ببرد و خصومت دايي را به دوستي تبديل كند اما دايي همچنان بر طبل خود ميكوبد و راه خود را پيش ميرود، چند هفته پيش در اقدامي قابل توجه رسانهها مجلس خيريه را با حضور رويانيان ترك ميكند و يكي دو روز پيش با وجود اينكه رويانيان در مراسم ختم مادر مهدويكيا براي دست دادن با او از جايش بلند شده بود، بيتفاوت و بيتوجه به او به سمت ديگري ميرود و مجددا بذر كينه و دشمني ميكارد.
آيا اين افول يك ستاره نيست؟! هر چند غمانگيز اما واقعيتي در زندگي دايي است.