در مورد «سلفي ها» در كشور ما سوءتفاهمات زيادي وجود دارد، اين سوءتفاهم از دايره و گستره آن تا مثبت يا منفي بودن آن گسترده است. از اين رو گاهي سلفي ها معادل «تندروهاي مذهبي» خوانده مي شوند و گاهي سلفي ها را هواداران ايجاد حكومت اسلامي مي خوانند در همان حال بعضي گمان كرده اند همه سلفي ها داراي افكار و روش هاي مشترك هستند اما واقعا نه مي توان الزاما سلفي را «راديكال» دانست و نه اين كه همه سلفي ها از يك نوع انديشه و روش تبعيت مي نمايند.
سلفي ها تقريبا در همه مذاهب و نحله هاي اسلامي و احيانا مسيحي، يهودي و... وجود دارند و بطور كلي به دو دسته تقسيم مي شوند، سلفي هاي معتقد به مباني، اصول و سنن ديني و سلفي هاي قشري و ظاهرگرا كه دين را ابزاري براي دستيابي به قدرت مي دانند. دسته اول در واقع در اعتراض به آنچه بعد از دوره «سلف صالح»- كه از نظر اين دسته از اهل سنت دوره حلقه اول صحابه مي باشد- روي داده و سبب كنار گذاشته شدن دين از متن حكومت و جامعه شده است، بر بازگشت به آن دوره تاكيد مي كنند، اما در عين حال اين دسته از افرادي كه سلفي خوانده شده اند، كمتر به آنچه طي قرون گذشته روي داده و مصالح و اولويت ها و روش ها را در مواردي تغيير داده است توجه كرده و علاوه بر آنكه مثل بقيه مسلمانان كه انجام حدود و فرايض را لازم مي دانند، نوعي دلبستگي غيرلازم به روش ها و رويكردها نيز دارند. به عنوان مثال جريان ترابي و المهدي در سودان و جريان بلحاج و مدني در الجزاير كه در دهه 1360 فعال بودند، از اين دسته اند. البته در كنار اين دسته گروه ها، افراد و جريانات ديگري وجود دارند كه به ميزاني كه به اصول و سنن ديني دلبستگي دارند، مقتضيات زمان را نيز مي شناسند طيف هاي مختلف اخوان المسلمين نوعا از اين دسته به حساب مي آيند.
دسته ديگر سلفي هايي هستند كه محور و مبناي حركت آنان «قدرت» است و براي رسيدن به اين مهم نوعا اصول اخلاقي اسلام را ناديده مي گيرند. طالبان و القاعده نمونه هايي از اين نحله محسوب مي شوند. نگرش اين گروه به دين نوعي نگرش ماكياوليستي و «اصالت قدرت» است از اين رو اين ها كاري به جنس مانع سر راهشان ندارند شيعه باشد يا سني، يك گروه قدرتمند باشد يا مردم عادي اگر «مانع» تلقي شدند، از ميان برمي دارند.
براين اساس امام خامنه اي در خطبه هاي نماز جمعه(14/11/90) اصل سلفيت را الزاما مردود نمي دانند و آنان را به دو گروه تقسيم مي نمايند و خطاب به سلفي ها مي فرمايند «سلفي گري اگر به معناي اصولگرايي در كتاب و سنت و وفاداري به ارزش هاي اصيل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احياء شريعت و نفي غربزدگي باشد، همگي سلفي باشيد و اگر به معناي تعصب و تحجر و خشونت ميان اديان و مذاهب اسلامي ترجمه شود، با نوگرايي، سماحت و عقلانيت- كه اركان تفكر و تمدن اسلامي اند- سازگار نخواهد بود و خود باعث ترويج سكولاريزم و بي ديني خواهد شد.»
از يك منظر مي توان همه گروه هاي مذهبي سني را سلفي دانست چرا كه تقريبا همه آنان به نوعي خواستار اعاده مجد اوليه اسلام هستند و بر ايثار در اين راه تاكيد مي نمايند. با اين توضيح حزب عدالت و توسعه تركيه كه دين گرايي ليبراليزه شده را به تماشا گذاشته است هم سلفي به حساب مي آيد، اخواني هاي مصر نيز در اين زمره قرار مي گيرند و حتي جنبش هاي اسلام گرا در فلسطين نيز به اين انديشه منتسب مي باشند. پس چاره اي نداريم جز اينكه در تقسيم بندي، خطوط فصل و وصل اينها را مشخص نمائيم.
سلفي گري به اعتبار نفي غرب زدگي و تلاش براي احياء شريعت به انقلاب اسلامي ايران بسيار نزديك مي باشد اما بخش هايي از آنان به اعتبار قشري گرايي و عقل ستيزي در نقطه مقابل انقلاب اسلامي ايران به حساب مي آيند. از چهره هاي گذشته عرب، سيد قطب در زمره انديشمندان دسته اول و رشيدرضا در زمره انديشمندان سلفي دسته اول و دوم به حساب مي آيند. كما اينكه خيرت شاطر و ملا عمر در زمره انديشمندان سلفي دسته دوم به حساب مي آيند. اخوان تحت رهبري شاطر در مصر امروزه كم يا بيش همان نقش سيد قطب را دنبال مي نمايند.
اما اگر بخواهيم به اين سوال پاسخ دهيم كه آيا بايد بيشتر از لائيك هاي هوادار ايران در جهان عرب حمايت كرد و يا از مذهبي هايي كه سني و از فقه ناهمخوان با شيعه برخوردار هستند؟ اين سوال ساده و در عين حال پاسخ به آن دشوار است. واقعيت اين است كه لائيك ها هيچگاه نمي توانند متحد يك انقلاب عميقا ديني به حساب آيند آنان ممكن است بصورت تاكتيكي و موردي در كنار ما قرار بگيرند و كمكي بكنند و كمك هايي بگيرند ولي دست آخر بخصوص در «اهداف راهبردي» كنار ما نمي مانند كما اينكه تاكنون نمانده اند. البته ما در سياست جاري خود نبايد لائيك ها را ناديده گرفته و از ظرفيت هاي آنان در حوزه سياست خارجي كمك نگيريم در ميان لائيك ها هم گروه هاي مبارز با سابقه اي طولاني وجود دارند كه بايد مورد توجه قرار بگيرند اما بايد بدانيم كه آنان در اصلي ترين وظيفه ما در حوزه سياست خارجي كه- مثل هر كشوري- گسترش نفوذ و منافع ملي و حاكميت اسلام است، با ما همراه نخواهند شد.
اما نيروهاي هوادار حاكميت ارزش ها و احكام اسلامي، طبيعي ترين متحدهاي ما در محيط خارجي به حساب مي آيند و مي توان با آنان به «اتحاد راهبردي» رسيد و البته بايد اين را بدانيم كه ميان ما و آنان در مورد اهداف، نيات و عملكرد سوءتفاهم ها و نيز اختلافاتي وجود دارد كه تا درباره اين ها نتوانيم به توافق برسيم، به اتحاد راهبردي نخواهيم رسيد. البته اين سوء تفاهمات فقط ميان جمهوري اسلامي و اسلام گرايان سني نيست، ميان بقيه طوايف هم هست. بعنوان مثال زيديه و اسماعيليه دو گرايش از شيعه و پاره تن شيعيان به حساب مي آيند و به عبارتي مي توان آنان را «يتيمان آل محمد-ص-» يعني كساني كه از خانه پدري خود دور افتاده اند، خواند. اما آيا هم اينك حوزه هاي علمي و ساير مراكز مذهبي ما با علما و مراكز مذهبي زيديان و اسماعيليان مراوده كافي دارند و يا اين دو گروه از شيعه به اندازه اي كه بايد به كانون هاي شيعي در قم، نجف و... متصل هستند؟
نبايد ترديدي در اين موضوع داشته باشيم كه بخش اعظم آنان كه در جهان اسلام سلفي خوانده مي شوند و بخصوص غرب و رژيم هاي وابسته به آن در منطقه سعي در به تقابل كشاندن آنان با ايران و جنبش بيداري اسلامي دارند، متحد طبيعي ما به حساب مي آيند. ما در اساس و بنيان هاي ديني با آنان اختلاف عميقي نداريم و البته دنبال اين هم نيستيم كه اختلافات عقيدتي خود را با آنان حل و فصل كنيم اين اختلافات در طول بيش از هزار سال بوده و ممكن است هزار سال ديگر هم بماند. ما مي توانيم با آن دسته از سلفي هايي كه ريختن خون مسلمانان را حرام مي دانند كه اكثر آنان چنين اعتقادي دارند همكاري كنيم. ما مي توانيم با آن دسته از سلفي هايي كه براي از ميان برداشتن سيطره غرب تلاش مي كنند، همكاري كنيم. ما مي توانيم با اين سلفي ها براي آزادي فلسطين و دهها مقوله مشترك ديگر همكاري نماييم. اما البته گروه هاي ديگري هم هستند كه درست يا غلط سلفي خوانده مي شوند نظير «القاعده» و «وهابي ها» كه به هيچ وجه ما نمي توانيم با آنان در يك صف بايستيم. اين گروه هاي تكفيري كه فقط دشمن شيعيان نيستند بلكه در بسياري از موارد با اهل سنت نيز در ستيز مي باشند، جز فساد در ميان مسلمين كاري نمي كنند و اقدامات آنان جز به نفع دشمنان اسلام تمام نمي شود. جالب اين است كه اين تكفيري ها در سوريه بنام بازگرداندن مجد شام در دوران بني اميه، خون مسلمانان شيعه و سني را مي ريزند اما به سوي رژيم صهيونيستي كه سرزمين هاي مقدس اسلام را به وحشيانه ترين وجه اشغال كرده و 70 سال است كه شعله هاي خشم را در دل مومنين برافروخته، يك گلوله شليك نمي كنند.
سلفي ها داراي آبشخور واحدي نيستند و در هر كشور با كشور ديگر تفاوت دارند و نقطه كانوني هم براي پيوستگي و تغذيه ندارند از اين رو حكايت آنان در هر نقطه اي تا حد زيادي با نقطه ديگر تفاوت مي نمايد بر اين اساس ما نمي توانيم با يك ادبيات و استفاده از واژه مشترك «سلفي» درباره آنان سخن بگوييم. غرب البته تلاش مي كند تا از اين «مشترك لفظي» استفاده كند و در نهايت هر نحله اسلام گرا را با استفاده از اين واژه- كه در تبليغات استكباري مترادف قتل و انفجار و بي رحمي شده- از ميدان بدر كنند و به روند اسلام گرايي لطمه بزنند. البته اين تلاشي است كه با بيداري و هوشمندي از بين مي رود.