ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به مقاله ای از محمد ايماني با عنوان«منطقه ممنوعه سياست كجاست؟ »اختصاص یافت:
چگونه
مي توان امور سياسي را به اعتلا رساند يا به ابتذال و انحطاط كشاند؟ مرز
صلاح و فساد در اقدام سياسي- اجتماعي كجاست؟ فرصت ها و ظرفيت ها چگونه به
فعليت هاي مطلوب درمي آيند يا از دست مي روند؟ حريم سياست ديني و عقلي كدام
است و از كجا وارد منطقه ممنوعه مي شود؟ با آنها كه وارد حريم هاي ممنوعه
مي شوند چه بايد كرد؟
اين نوشته صرفا درآمد و مقدمه اي براي تامل در باب سوالات فوق است.
1-
اعتلا و انحطاط سياستمداران را بايد از همت ها و دغدغه هاي آنان بازشناخت.
هيجان زدگي و اغراق و زياده روي در دوستي و دشمني، بي پروايي در تعصب و
لجاجت، و انحراف غيرت و حميت به جانب غيرحق از جمله علايم بيماري سياسي
است. اين تعبير بلند اميرمومنان عليه السلام بايد سرلوحه دغدغه ها و
هدفگذاري همه به ويژه نخبگان و صاحبان نفوذ و قدرت باشد كه خطاب به عبدالله
بن عباس نوشت :
«فلايكن افضل ما نلت في نفسك من دنياك بلوغ لذه او
شفاء غيظ ولكن اطفاء باطل او احياء حق... نبايد رسيدن به لذتي يا فرونشاندن
آتش غيظي، برترين چيز از دنيا باشد كه به آن نايل مي شوي بلكه بايد خاموش
كردن باطل يا زنده كردن حق باشد» (نامه 66نهج البلاغه). كم نيست كنش يا
واكنش هايي كه از سر عقده گشايي و انواع هيجان هاي ناسالم معطوف به خشم
خواسته يا ناخواسته است.
2- قلب به عنوان مركز مديريت عواطف انسان،
انباشته از حب و بغض، غيرت و نفرت، و تعصب و لجاجت است. نوع انسان ها جاذبه
و دافعه و غيرت و تعصب دارند اما بايد ديد كجاها و براي كدام مقاصد غيرتي
مي شوند، آبرو مي گذارند و مي جنگند؟ امام حسين عليه السلام در خطبه منا كه
سال 06 هجري در جمع صحابه و تابعين ايراد شد از راز لعنت شدگي احبار و
بزرگان يهود پرده برداشت و سپس خطاب به حاضران فرمود «آيا همه اعتبار و
احترام و حيثيت شما به اين خاطر نيست كه مردم اميدوارند براي حق خدا قيام
كنيد.
اين در حالي است كه درباره اكثر حقوق الهي كوتاهي كرده و حق
ائمه را خوار شمرده ايد؟ حق ضعيفان را پايمال كرديد ولي آنچه را به زعم شما
حق تان بود، مطالبه نموديد... شما به خاطر خداوند در ميان بندگان گرامي
داشته مي شويد و اين در حالي است كه مي بينيد پيمان هاي الهي نقض مي شود و
نگران و هراسان نمي شويد اما از شكسته شدن برخي پيمان هاي پدرانتان هراسان و
بيمناك مي شويد.»
برخي رجال سياسي با گرايش ها و تابلوهاي مختلف- و
حتي معارض هم- در همين تاريخ انقلاب به ويژه يكي دو دهه اخير، آن قدر كه
براي برخي حاميان و اطرافيان خاص خود غيرتي شدند، خونشان براي مفسده جويي
هاي كلان فرهنگي و سياسي و اقتصادي به جوش نيامد هيچ، كه حتي پاي دفاع از
مفسدان و منحرفان ايستادند.
چه نام و لقب و عنوان و ستايش ها كه به
هم قرض ندادند و چه قديس ها و قهرمان ها كه از خيانت كنندگان در سه دوره
سياسي اخير نساختند. گويا آيات تكان دهنده و برحذر دارنده الهي را نشنيده
بودند كه «ولاتكن للخائنين خصيما... و لا تجادل عن الذين يختانون انفسهم.
حامي خائنان نباش... و حمايت نكن از كساني كه به خود خيانت كردند.
همانا
خداوند خيانتگران گناهكار را دوست ندارد» (آيات 105 و 107 سوره نساء).
قطعا آرمان ها و اولويت ها نزد آنان جابه جا شده بود كه پشت مفسدان و
منحرفان ايستادند و به آنها عنوان و لقب و نشان دادند؛ كه اگر اين نبود در
طول اين 20 سال براي حمايت از فلان مدير متخلف، ستاد حمايت در وزارت كشور
راه نمي انداختند و براي اين يكي مدير متخلف كه با مفسد اقتصادي چند هزار
ميلياردي مراوده داشته، عناوين نچسب سزاوار انسان كامل جعل نمي كردند.
3-
اگر به اعتبار «حب الشأ يعمي و يص مّ»، محبت افراطي، آدمي را نابينا و
ناشنوا مي كند(و قدرت تشخيص را سلب مي نمايد)، بغض ناحق نيز فرزند آدم را
به همين ميزان به عجز مي كشاند. حميت و تعصب ناحق، همان قدر ابتذال و
انحطاط براي انسان مي آورد كه لجاجت و دشمني نابجا. و رواج اين هر دو
بيماري در وسعت تعاملات سياسي- اجتماعي كم نيست.
تعصب ناحق، از
مومن كافر مي سازد چنان كه از عابدي 6هزار ساله به نام ابليس ساخت. اين
عبارات شريف، قوانين الهي است كه بر زبان مبارك پيامبر اعظم(ص) جاري شده و
تخلف ناپذير است؛ «هركس تعصب بورزد يا به خاطر او تعصب بورزند، همانا رشته
ايمان را از گردن خويش گشوده است» يا «از ما نيست هركس كه مردم را به عصبيت
دعوت كند و از ما نيست كسي كه به خاطر تعصب بجنگد و از ما نيست كسي كه با
تعصب بميرد» و نيز «هركس به اندازه دانه خردل، عصبيت داشته باشد خداوند او
را روز قيامت با اعراب جاهلي محشور مي كند».
نقطه مقابل اين رويكرد
منحط، لج و لجبازي است. رسول خدا(ص) فرمود «از لجاجت بر حذر باش كه آغاز آن
ناداني و پايان آن پشيماني است» همچنين از امير مومنان علي عليه السلام
مكرر نقل شده كه «لجاجت شوم است»، «جنگ ها را به بار مي آورد و دل ها را
كينه دار مي كند»، «نفس انسان را به ننگ مي كشاند»، «تدبير را تباه و نابود
مي كند» و «زيانبارترين چيزها در دنيا و آخرت است».
آن حضرت
بهترين اخلاق ها را دورترين آنها از لجاجت دانسته و فرموده اند؛ «سوار مركب
لجاجت، هدف و آماج بلاست»، «مركب لجاجت سوار خود را به زمين مي زند» و
«هركس لجاجت كند و بر آن اصرار ورزد، همان بخت برگشته اي است كه خدا بر دلش
حجاب كشيده و تقدير بد بر فراز سرش قرار گرفته است». البته امير مومنان
درباره تعامل غلط و منجر به لجبازي نيز هشدار داده اند كه «زياده روي در
سرزنش و ملامت، آتش لجاجت را شعله ور مي كند».
كافي است به برخي
رويدادهاي تلخ از ابتداي انقلاب مخصوصا يك دهه اخير نظر بيفكنيم كه تكبر و
تعصب هاي ناحق به افراد يا حلقه هاي خاص چگونه افراد صاحب نام را به فتنه
انگيزي و معارضه با اسلام و انقلاب كشاند يا لجبازي و عقده گشايي با عمر و
زيد، كساني را به انتحار شخصيتي واداشت چنان كه به حق مي توان از آنها به
عنوان افراد بخت برگشته سزاوار ترحم و مايه عبرت و حسرت ياد كرد.
از
دل همين تعصب و لجاجت هاي ناحق بود كه حلقه هاي فاسد قدرت و ثروت سر
برآوردند و فتنه هاي زشت سيما، بزك حق طلبي كرد. فتنه 88 و انحراف بعد از
آن، از متن اين هيجان زدگي و زياده روي در غيرت و نفرت سر برآورد. كم
نبودند آنها كه خواستند جگرشان را در تسويه حساب با رقبا- ولو با خون كردن
به دل ملت متدين- خنك كنند اما خودسوزي كردند شايد كه شعله اي از آن به
جامه حريف و رقيب برسد!
4- فرصت ها چگونه تبديل به چالش و تهديد مي
شوند؟ امير مومنان در خطبه 081 نهج البلاغه و در مذمت ياران كج رفتار و
ناهمراه خود مي فرمايد «اي مردم بي اصل! براي پيروزي و جهاد در راه رسيدن
به حق خويش منتظر چه هستيد؟... آيا ديني كه شما را مجتمع و متحد كند، وجود
ندارد؟ و آيا حميت و غيرتي نيست كه شما را به تلاش و جهاد برانگيزد؟
آيا
شگفت نيست كه معاويه فرومايگان و اوباش بي سر و پا را مي خواند و آنها
بدون خرج و بخشش او را اطاعت مي كنند و من شما را كه ماترك اسلام و باقي
مانده مردم مسلمان هستيد با معونه و عطا فرا مي خوانم اما شما از دور من
پراكنده مي شويد و با من مخالفت و سرپيچي مي كنيد؟» امام مي فرمود اجتماع
آنها بر باطلشان و تفرقه شما از حق خويش، دل را مي گدازد و آب مي كند. حضرت
در عين حال راه طلايي خروج از بن بست و محروميت را نشان داده و فرموده بود
«اي مردم! همانا دنيا آرزومند خود را و آن را كه آرزوي جاودانگي در دنيا
كند، مي فريبد دنيا براي كسي كه بر سر دنيا رقابت كند، عزيز و ارجمند نمي
دارد... به پروردگار سوگند!
هيچ قومي داراي نعمت زندگي گسترده
نبودند كه خداوند آن نعمت را از آنان گرفت مگر به خاطر گناهاني كه مرتكب
شدند... و اگر مردم آن هنگام كه سختي ها بر آنان فرود مي آيد و نعمت ها از
آنان زايل مي شود، با نيت هاي صادق و دلهاي مشتاق و خائف به درگاه
پروردگارشان تضرّع كنند، لردّ عليهم كلّ شارد و اصلح كلّ فاسد؛ همانا همه
نعمت رفته به آنان بازمي گردد و هر آنچه فاسد و تباه شده، به صلاح و سامان
مي رسد» (خطبه 871).
5- انحطاط و انحراف و فتنه انگيزي از آنجا آغاز
مي شود كه «...يتولّي عليها رجال رجالاً علي غير دين الله». مردماني،
مردماني ديگر را در غير حق پيروي كنند. تدبير چيست؟ اگر كسي به تاخت به سوي
پرتگاه مي رود، چاره آن است كه ديگران پيروي او نكنند. «بر حذر باشيد از
اطاعت بزرگاني كه به خاطر حسب و نسب خود تكبر ورزيدند... كه آنها پايه هاي
بنيان عصبيت و ستون هاي فتنه و آشوبند... شيطان آنها را مركب گمراهي گرفت و
لشكري براي هجوم به مردم و مترجماني كه از زبان آنها سخن مي گويد، تا عقل
از شما بربايد و در ديده شما رخنه كند و در گوش شما بدمد (كه نبينيد و
نشنويد) تا بدين ترتيب شما را نشانه تير و جاي پا و دستاويز خويش قرار دهد»
(خطبه 291 نهج البلاغه).
آلودگان به بيماري دوگانه «تعصب و تكبر» و
«لجاجت» را بايد مشفقانه انذار كرد و در عين حال مراقب بود بيماري واگير
خود را به سياست و اجتماع منتقل نكنند. مردم ما در شناخت و مقابله با اين
بيماري به مراتب از برخي نخبگان آلوده به رفتارهاي پرخطر، بصيرترند كه چشم
فتنه و آشوب 3 سال پيش را از حدقه درآوردند و پاي امام خميني و امام خامنه
اي ايستادند.
البته حلول اين بيماري، سياست ورزي را پيچيده تر و
دشوارتر مي سازد. اينجاست كه صبر آميخته با بصيرت و مجاهدت و تقوا
راهگشاست. مدام بايد فضا را شفاف كرد و در عين حال مراقب بود آنچه خواسته
جريان ها و حلقه هاي منحرف- عوامل جنگ نيابتي دشمن- است يعني برجسته كردن
چالش هاي حاشيه اي و گرفتن واكنش براي ايجاد غفلت از جبهه و اولويت هاي
اصلي، محقق نشود. مفهوم ديگر اين سخن آن است كه بايد اولويت ها و آرمان هاي
مطلوب ديني را تبيين كرد تا تمايز و تعارض حلقه هاي فتنه گر منحرف آشكار
شود.
انتقاد به «اظهارات غيرمسؤولانه»درباره پرونده هسته ای ایران ،با مقاله ای از محمد مهدی تقوی،که در روزنامه وطن امروز به چاپ رسید را می خوانید:
مسأله
هستهای ایران يكي از مهمترین موضوعات دیپلماتیک، سیاسی و امنیتی در
تاریخ جمهوري اسلامي است. به واقع این پرونده از معدود پروندههایی است که
بخش مهمی از ظرفیتهای سیاسی، اجتماعي، امنیتی و دیپلماتیک ايران را به خود
مشغول کرده و مدیریت صحيح آن از سوي ايران موجب شده جمهوري اسلامي در عين
حال كه هيچ باجي به زورگويان عالم نداده است، به پيشرفتهاي اتمي خويش بدون
توجه به تهديدهاي توخالي به اصطلاح اربابان دنيا ادامه دهد.
در
حقيقت، پرونده هستهای ایران شاخصی از کل مسائل سیاست خارجی ایران است. با
توجه به عدم موفقيت تيم سياست خارجي دولت اصلاحات در مسأله هستهاي كه
تلفيقي از اعضاي وزارت خارجه و شورايعالي امنيت ملي بود، در سالهاي اخير
اين پرونده به طور كامل در اختيار شورايعالي امنيت ملي قرار گرفت كه تاكنون
نيز به خوبي از پس وظايف خود برآمده است.
تصور میشود اگر نظام
موفق به حل و فصل كامل مساله هستهای شود در حاليكه کمترین هزینه را به
کشور تحمیل کند و در عين حال حداكثر حقوق ایران در آن محفوظ بماند، در آن
صورت توفيق بزرگي براي كشور حاصل شده است. از آن سو اگر در اين مسأله خداي
ناكرده دچار ضرر و زيان و مشكل شويم، آنوقت در بسياري مسائل ديگر كه شياطين
جهان ميخواهند بر ايران تحميل كنند مانند مورد اخير كه محكوم كردن جمهوري
اسلامي در زمينه حقوق بشر است نيز غرب به پيروزي از راه ظلم و زورگويي
اميدوار ميشود.
1- در حاليكه سالهاست مسؤول پرونده هستهاي
ايران و طرف مذاكرهكننده ايراني شورايعالي امنيت ملي است، مدتي است
پارازيتهايي از سوي افراد غيرمسؤول در اينباره ديده ميشود كه ممكن است
دوصدايي موجب تضعيف موقعيت ايران در اين مذاكرات مهم آنهم در آستانه توفيق
كشور شود.
اين مورد كه همواره پيش و پس از مذاكرات ايران و گروه
1+5 مشاهده ميشود، پس از مذاكرات 2 هفته پيش در آلماتي قزاقستان نيز رويت
شد. دكتر صالحي، وزير محترم امور خارجه كه پيش از مذاكرات استانبول، بغداد و
مسكو نيز با اظهارنظرهاي غيرضروري موجب ايجاد حرف و حديثهايي شده بود،
يكي، دو روز پس از اجلاس آلماتي نيز ناگهان گفت: «از امروز» تحريمها به
مرور كاهش مييابد.
از آن روز تاكنون كوچكترين اثري از صحت اين
وعده ديده نشده بود كه ديروز نيز ايشان در نشست مشترك خبري با وزير خارجه
بنين بدون ارائه شواهدي مدعي شد: «اطلاعاتي دارم كه در حال حاضر قابل بيان
نيست ولي سال آينده سال نويدبخشي درباره رفع تدريجي تحريمها خواهد بود».
البته ايشان در همين نشست، با تخفيف به سخن پيشين عنوان شده، بيان كرد:
«اميدوارم» با چشمانداز پيش رو شاهد رفع تدريجي تحريمها باشيم. وزير امور
خارجه تاكيد كرد: «دفعه گذشته نيز كه اين مطلب را عنوان كردم، براساس
اطلاعاتي كه در اختيار دارم گفتم كه اكنون قابل بيان نيست».
2-
نکتهای که باید قبل از ادامه بحث بدان اشاره كرد، اين است كه در پرونده
هستهای ایران بايد با جزئيات وارد شد نه آنكه به صورت احساسي و با و بعدا
ميگويم و... . بنابراين ابراز نظر در اين باره كه حساسيت زيادي دارد و
ممكن است بيهوده برخي افراد را اميدوار كند نبايد بيمبنا صورت گيرد و
نبايد به زدن حرفهاي كلي بسنده كرد. این موضوع، مستلزم این است که ما با
دقت وارد جزئیات شویم، زیرا نمیتوان به حرفهای کلی که امکان ارزیابی
درستی از آنها وجود ندارد، بسنده کرد.
3- در مذاكرات آلماتي بهرغم
آنكه هر دو طرف از انجام آن ابراز رضايت كردند و غرب از برخي ادعاهاي
غيرمستند و غيرحقوقي خود به دليل پايمردي جمهوري اسلامي كوتاه آمد، هيچ
اتفاق خاصي نيفتاد يا 2 سوي مذاكره به توافقي دست نيافتند در حاليكه رئيس
دستگاه ديپلماسي كشور طوري از مسائل پشت پرده خبر ميدهد كه گويا همه مسائل
در حال رفع شدن است؛ موضوعي كه هرگز وجود خارجي ندارد و با توجه به خوي
استكباري و زورگوي 1+5 و ويژگي ستمناپذيري جمهوري اسلامي تا رسيدن به
توافق نهايي كارهاي زيادي باقي است. از اين رو پيشگويي اميدوارانه آقاي
دكتر صالحي، متاسفانه هم مشكوك و هم غيرمسؤولانه به نظر ميرسد.
4-
به نظر ميآيد در حالي كه دليل اصلي و بزرگ تاثير تحريمها، مديريت
ناصحيح، ناكاربلدي و بيانگيزگي مسؤولان اجرايي كشور بوده است، پروژهاي
براي شرطي كردن جامعه طراحي شده تا در صورتي كه شورايعالي امنيت ملي
بهعنوان مذاكرهكننده ارشد ايران دست رد بر سينه زيادهخواهيهاي طرف
مقابل زد، تيم مذاكره در افواه عمومي مقصر جلوه داده شود؛ در صورتي كه
پيشنهاد ارائهشده جمهوري اسلامي در مذاكرات پيشين در مسكو كه مبناي
مذاكرات آلماتي قرار گرفت، جامع و بسيار منطقي است و اين 1+5 است كه بايد
صداقت خود را اثبات كند.
5- روندي كه پس از برخورد نسبتا منطقي
غربيها در مذاكرات و تعديل جزئي برخي خواستههاي غيرحقوقيشان انتظار آن
ميرفت، عملا رخ داد و تداوم سياست آنها بسيار متفاوت از چيزي بود كه در
مذاكرات نمايش دادند. غربيها چند روز پس از مذاكرات در رسانهها خود را
خواهان حل موضوع هستهاي ايران جلوه داده و جمهوري اسلامي را مقصر به
سرانجام نرسيدن پرونده هستهاي وانمود كردند! هرچند در آلماتي نيز تنها
برخي خواستههايشان را كه خود به غيرمنطقي بودن آنها پيبرده بودند تعديل
كردند و در كنار آن امتيازي به ايران ارائه يا حتي پيشنهاد ندادند.
6-
در اين شرايط، سخنان جناب آقاي دكتر صالحي ـ علاوه بر غيركارشناسانه و
ناصحيح بودنـ خيرخواهانه و در راستاي منافع كشور و ملت نيز تلقي نميشود.
سخن گفتن از «برداشتن تحريمها از امروز(!)» در حالي كه ايشان نيك ميداند
چنين خبري نيست، حاكي از دخالت غيرقابل قبول و غيرمسؤولانهاي از سوي ايشان
است كه بوي خير از آن به مشام نميرسد.
7- شباهت عجيبي بين
اظهارنظرهاي آقاي دكتر صالحي و ديپلماتهاي خيالپرداز دوران اصلاحات كه
برنامه صلحآميز هستهاي ايران را با دلخوش كردن به وعدههاي كذب غرب و
باج دادن و تعليقهاي پيدرپي تا آستانه تعطيلي پيش بردند و اگر نبود
تدابير الهي و سياستورزانه رهبر حكيم انقلاب، با اقدامات بزدلانه آنها
اينك بايد از برنامه هستهاي ايران فقط در خاطرات ياد ميشد، وجود دارد.
دیپلماسی
هستهای تجديدنظرطلبان با آنكه همواره ادعا ميكردند ديپلماسي واقعگراست،
كوچكترين تناسبي با واقعیات عرصه بینالمللی نداشت. بزرگترین شاهد این
ادعا این است که اصلاحطلبان فکر میکردند با روش اعتمادسازی يا تعليق موقت
میتوان با طرف مستكبر غربي به توافق رسيد ولي به محض امضاي موافقتنامهاي
كه اتفاقا همه مفاد آن به سود اروپا بود، غرب آن توافقات را نقض ميكرد و
باز با اصرار و التماس ديپلماتهاي اصلاحات با هزار ادا و اطوار حاضر به
بازگشت به ميز مذاكرات ميشد و با گرفتن امتيازاتي بسيار زياد به توافقي
جديد ميرسيد؛ روشي كه به نظر ميرسد دیپلمات تکنوکراتی مانند دكتر صالحی
با آن ميخواهد تحريمها را كاهش دهد؛ كاري دقيقاً عكس منش ديپلماسي
انقلابي.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به تحلیل اظهار نظرهای خوش بینانه نسبت به مذاکرت هسته ای ایران با مقاله ای از سيد حميد حسيني و موضوع «آمريکا و «پرونده هسته اي ايران»»اختصاص یافت:
با
پايان نشست ايران و ۱+۵ در آلماتي موجي از تحليل هاي خوش بينانه و مثبت از
فضاي اين مذاکرات به خصوص از سوي مقام ها و مذاکره کنندگان ايراني درباره
محتواي اين مذاکرات بيان شد.
«حق ايران در نشست آلماتي در عمل تثبيت
شد»، «غرب در آلماتي عقب نشست» و از اين اظهارنظرها که حتي هنوز هم ادامه
دارد. حال سوال اين است اين اظهارنظرها تا چه حد دقيق است و به واقع چه
اتفاقي افتاده است که مدعي اصلي اين گروه درباره ايران يعني آمريکا رويکرد
خود را درباره نحوه مواجهه با موضوع هسته اي ايران تغيير داده است؟
اصولاً
چالش جمهوري اسلامي ايران با آمريکا طيفي از موضوعات مختلف را در بر مي
گيرد که موضوع هسته اي يکي از اين موارد است که به طور مشخص در ذيل
رويکردهايي تعريف مي شود که جانمايه آن عدم سلطه پذيري و استقلال جمهوري
اسلامي ايران مي باشد.
در اين ميان طي ۱۰ سال اخير موضوع هسته اي را
شايد بتوان به عنوان ويترين و پيشاني چالش آمريکا و غرب با ايران دانست،
چالشي که فراز و نشيب هاي زيادي را طي کرده است و چندين دور مذاکره ميان
ايران و ۱+۵ و همچنين آژانس بين المللي انرژي اتمي در اين باره برگزار شده
است.
با توجه به اين که آژانس به عنوان بازوي فني و کارشناسي سازمان
ملل در اين مسئله تاکنون به طور قطعي هيچ گونه انحرافي را در مسئله هسته
اي ايران گزارش نکرده است اين تمرکز فوق العاده و افراطي آمريکا بر اين
مسئله به چه معناست. چرا آمريکايي ها حتي راضي شده اند روابط خود با برخي
کشورها و متحدان خود به ويژه در حوزه اقتصادي را تحت تاثير قرار بدهند
وهمچنان موضوع هسته اي را به عنوان اولويت مواجهه باايران قرار دهند.
اوباما
با روي کار آمدن در کاخ سفيد رويکردي که در دولت قبلي درباره ايران دنبال
مي شد را با تغييراتي ادامه داد، استفاده هدفمند از چند جانبه گرايي
ونهادهاي بين المللي براي اعمال فشار بيشتر بر ايران را مي توان تغيير جدي
سياست کاخ سفيد در قبال ايران در دوره اوباما دانست.
سياستي که البته به رغم برخي موفقيت هاي نسبي با چالش هاي جدي نيز مواجه است.
يک
ويژگي مهم مرتبط با فعاليت هاي هسته اي که حساسيت هاي زيادي در اين موضوع
به ويژه از سوي افکار عمومي را برمي انگيزد بمب اتمي يا سلاح هسته اي است.
خاطره
افکار عمومي جهان از ۲بمب منفجر شده در هيروشيما و ناکازاکي و صدمات جبران
ناپذير آن از حيث جاني و زيست محيطي، تصاوير منتشر شده از آزمايش هاي هسته
اي که طي سال هاي اخير انجام شده است همچنان زنده است.
مسئله اي که به نظر مي رسد از نگاه استراتژيست هاي کاخ سفيد نيز دور نمانده است.
به
عبارتي موضوع هسته اي را نمي توان تنها چالش ميان ايران و آمريکا دانست.
ولي تاکيد بيش از حد آمريکا روي اين موضوع به همين قدرت بسيج کنندگي کشورها
و افکار عمومي و القاي ترس از بمب اتمي مرتبط مي باشد. بدون شک آمريکايي
ها به خوبي مي دانند هيچ ابزار ديگري امکان ايجاد اجماع عليه ايران را
همانند بحث «سلاح هسته اي» فراهم نمي آورد.
تصور کنيد در موضوع حقوق
بشر، آيا آمريکا مي تواند چين و روسيه را -در همين حد فعلي- نيز با خود
همراه کند بدون شک پاسخ اين سوال منفي است، چون خود چين و روسيه در اين
موضوع چالش هاي جدي با آمريکا دارند يا در موضوع امنيت منطقه اي و مباحث
مرتبط با آن نيز با توجه به منافع ناهمگون و حتي اختلافات موجود بين کشورها
ايجاد نوعي اجماع نسبي درباره يک موضوع چندان قابل تصور نيست.
دولتمردان
کاخ سفيد طي سال هاي گذشته مانورهاي فراواني در مورد برنامه هسته اي ايران
داشته اند و حداقل از اين ابزار براي پيشبرد خيلي از سياست هاي خود به
ويژه در منطقه استفاده کرده اند، ترويج موج ايران هراسي و افزايش فروش سلاح
به شيوخ منطقه خليج فارس تا حد زيادي با استفاده از اين ابزار پيش برده
شد.
حال سوال اين است که آيا آمريکا به راحتي از اين ابزار چشم
خواهد پوشيد؟ چه اتفاق شگرفي پيش آمده و يا چه تحولي در چالش هاي في مابين
ايران و آمريکا رخ داده که آمريکا در ازاي آن رويکرد خود را در اين مسئله
تغيير دهد.
نشست ايران و ۱+۵ در آلماتي اگرچه بنا بر تفسير برخي
ديپلمات ها نشانه هايي از تغيير رفتار ۱+۵ -و آمريکا به عنوان يکي از اعضاي
تاثيرگذار آن - را در خود داشت اما اخبار منتشر شده درباره محتواي جزئيات
پيشنهاد ۱+۵ به ايران تحقق آن را به اما و اگرهاي فراواني منوط کرده است.
اما و اگرهايي که همزمان با مطرح شدن ۲ قطعنامه ضد ايراني در کنگره آمريکا
رنگ جدي تري به خود مي گيرد.
آيا واقعا آمريکا اين ابزار را به راحتي از دست خواهد داد؟
صبح امروز روزنامه آرمان ،مقاله انقادی از سهیلا جلودارزاده( نماینده پیشین مجلس) با عنوان «تعدد کاندیدا؛ سهمخواهی یا توانایی؟ »به چاپ رساند که در ادامه می خوانید:
بیتردید
دلیل شکل گرفتن فضای فعلی بین اصولگرایان که منتج به تعدد کاندیدا در این
جریان شده است ظاهرا مشی سهمخواهی طیفی از این جریان است.
آقایان
اصولگرایی که در حال حاضر به عنوان کاندیدا خود را مطرح کردهاند بیشک علم
کامل بر توانایی خود و همچنین درک صحیح از جایگاه ریاست جمهوری ندارند و
فکر میکنند که حوزه ریاستجمهوری حوزه پست و مقام و قدرت است و همچنین فکر
میکنند با مطرح کردن نام خود میتوانند در دولت آینده به جایگاه و پست
مطلوبی دست یابند. تعدد کاندیدا اما نتیجهای جز سردرگمی ندارد. با این
تعدد کاندیدا، افرادی که پای صندقهای رای میآیند، سخت خواهند توانست
کاندیدای اصلح را پیدا کنند. تشکلهای اصولگرا در این 8 سال تنها تشکلهایی
بودند که بیش از رقبا فعالیت داشتند.
اما این موضوع باعث شد تا
نتوانند به تشکلهایشان برسند و آنها را متشکل کنند و نتیجه این شد که
حالا، سردرگمی را در بین تشکلهای اصولگرا به وضوح میبینیم. این سردرگمی
امروز در عدم اجماع روی کاندیدای واحد نمایان شده است و هر روز یکی از
اعضای این تشکلها دم از حمایت از یک کاندیداها میزنند؛ این موضوع نیز
نتیجه برنامهریزی برای تصاحب پست و مقام در دولت آینده است.
از
همین روست که مشاهده میکنیم ائتلافهای کوچک و مقطعی به وجود آمده در بین
کاندیداهای اصولگرا به سایر ائتلافهای این جریان پیشنهاد میدهند تا به
آنها بپیوندند. بیتردید جایگاه ریاستجمهوری بهترین جایگاه اجرایی است و
حالا هم برخی خود را محق میدانند تا این جایگاه را تصاحب کنند.
در
نهایت باید گفت هر کس به دنبال صندلی ریاستجمهوری است باید ابتدا ببیند
شاخصههای این جایگاه را دارد یا نه وگرنه اعلام کاندیداتوری آن هم به
تعداد زیاد در یک طیف سیاسی نمیتواند آنها را به سرانجام مطلوب برساند و
هرچقدر این تعدد را تکنیک و تاکتیک بنامیم حداقل در افکار عمومی این موضوع
برداشت رسایی ندارد. پس باید شأن و جایگاه ریاست جمهوری را حفظ کرد و با
ورود افراد باتجربه، مدیر، مدبر و شناختهشده مانع از حضور کسانی شد که
بیبرنامه و بدون پشتوانههای لازم کارشناسی پای در این عرصه میگذارند.
اوضاع پیچیده و ناآرامی های اخیر در کشور عراق ،روزنامه جمهوری اسلامی را بران داشت تا در ستون سرمقاله خود مقاله ای با عنوان «توطئه انتقال بحران سوريه به عراق»به چاپ برساند:
بسمالله الرحمن الرحيم
شرايط
بحراني عراق كه از سه ماه قبل شروع شد، بعد از يك ركود نسبي بار ديگر حاد
شده و اينبار پيچيدگي اوضاع اين كشور موجب نگراني بيشتر فعالان سياسي و
همسايگان عراق گرديده است.
نوري مالكي نخستوزير عراق با تاكيد بر
وجود توطئهاي بزرگ عليه تماميت ارضي و ثبات عراق، خواستار برخورد با عوامل
تجزيه اين كشور شد. مالكي گفت "عواملي در داخل و خارج، عراق را در آستانه
جنگ طايفهاي قرار دادهاند ولي بايد بدانند كه به هدف خود نخواهند رسيد و
تبعات اين توطئه دامن خود آنها را هم خواهد گرفت."
اشاره نخستوزير
عراق به حوادث و رويدادهايي است كه در جهت ايجاد ناآرامي بيشتر و بيثباتي
و با هدف ساقط كردن دولت مردمي اين كشور در جريان است. گردانندگان فتنه
اخير در عراق با تمام توان وارد ميدان شدهاند و با اقدامات تحريك كننده
طايفهاي و قومي، درصدد هستند دولت نوري مالكي را وادار به كناره گيري و يا
پذيرش شرايط مورد نظر خود سازند.
در جبههاي كه عليه دولت و جناح
حاكم بر عراق فعاليت ميكنند طيفي گسترده وجود دارند كه از بعثيها و جناح
سني زياده طلب تا حكومت قطر و عربستان و همچنين دولتهاي غربي مشاهده
ميشوند. واقعيت اين است كه بانيان اصلي فتنه در عراق همان بانيان
بينالمللي بحران سوريه هستند و حال كه تلاشهاي خود را در سوريه شكست
خورده يافتهاند درصدد برآمدهاند اهداف خود را در عراق دنبال كنند تا بلكه
شكست خود را جبران نمايند.
بسياري از رسانههاي غربي اعتراف
ميكنند بحران سوريه درحال شبيه سازي شدن در عراق است و بسياري از شعارهايي
كه در مناطق سني نشين و در ميان تظاهر كنندگان تحريك شده عليه دولت سر
داده ميشود كاملاً شبيه جملات و شعارهايي است كه در سوريه ديده و شنيده
ميشود.
فتنه انگيزان، تمركز خود را بر روي تظاهراتي قرار دادهاند
كه از مدتي قبل در بعضي استانهاي سني نشين در جريان است. اين تظاهرات از
حدود سه ماه قبل و در پي دستگيري محافظان وزير دارايي عراق آغاز شد. دولت،
اين افراد را به دخالت در عمليات تروريستي متهم كرد ولي وزير مذكور به جاي
تمكين در برابر قانون، استعفا داد و به همراه هم حزبيهاي خود از ساكنان
مناطق سني نشين عراق خواست به تظاهرات گسترده روي آورند. مشخص بود نقشه اين
است كه تظاهرات به خشونت كشيده شود و دامنه تظاهرات و اعتراضات گسترش يابد
و به اين ترتيب دولت مجبور به برخورد شود و با ايجاد تلفات احتمالي، زمينه
براي بحراني ساختن اوضاع فراهم گردد.
با مطرح شدن خواستههاي
معترضان از جمله لغو ماده چهار مبارزه با تروريسم كه لغو ممنوعيت فعاليت
بعثيها از مشاغل دولتي را در بر دارد ابعاد توطئه اخير آشكارتر ميشود.
حوادث اخير عراق موجب شده است تا بعثيها و عناصر رژيم سابق نيز با گستاخي
تمام وارد ميدان شوند. پايگاه اطلاع رساني "مجلس اعلاي اسلامي عراق" اعلام
كرد اخيراً "رغد صدام" دختر ديكتاتور معدوم عراق طي نامهاي به مقتدي صدر
شرط پايان يافتن انفجارهاي تروريستي در مناطق شيعه نشين را بركناري
نخستوزير عراق عنوان كرده و وعده داده است درصورت بركناري مالكي، با همه
وجود براي ثبات عراق تلاش خواهد كرد!
در اين ميان نقش شيوخ خليج
فارس به ويژه قطر را در ايجاد بلوا و فتنه در عراق نبايد ناديده گرفت. شيوخ
قطر كه در تحولات اخير منطقه، به خصوص سوريه نقش پياده نظام قدرتهاي
استكباري را برعهده گرفتهاند در امور عراق نيز تا حد ممكن مداخله
ميكنند. شيخ يوسف قرضاوي، روحاني درباري قطر، كه خود را رهبر اتحاديه
جهاني علماي مسلمين ميداند، حتي پا را از درخواست سقوط دولت نوري مالكي
فراتر گذاشته و با صدور فتوايي، نوري مالكي را واجب القتل دانسته است!
قرضاوي
كه پدرخوانده اخوانيها در منطقه شناخته ميشود، از حمايت گسترده مالي قطر
و عربستان برخوردار است. وي درحالي براي دولت عراق كه منتخب مردم اين كشور
است خط و نشان ميكشد كه حتي كلمهاي عليه شيوخ قطر، كه بدون برخورداري از
قانون اساسي و بدون برگزاري انتخابات همچون حكام دوران ماقبل تاريخ بر
مردم اين شيخ نشين حكومت ميكنند و نوكران و چاكران بيجيره و مواجب
صهيونيستها هستند، به زبان نميآورد و درباره خودكامگي و فساد آنها فتوا
صادر نميكند.
در كنار اين خصومت ورزيهاي آشكار، رفتار
رضايتمندانه قدرتهاي غربي به ويژه آمريكا در قبال تشديد بحران در عراق و
اعمال فشار به دولت مردمي و منتخب اين كشور به روشني نشان ميدهد كه
سردمداران كاخ سفيد در ادعاي حمايت از دموكراسي حتي ذرهاي صداقت ندارند و
دروغ ميگويند. آمريكا اگرچه تاكنون با دولت عراق مخالفت آشكار نداشته ولي
بنابه دلايل كاملاً روشن از ابتدا هم تمايلي به شكل گيري و بقاي يك دولت
مردمي در عراق نداشته است.
آمريكاييها از همان آغاز تشكيل دولت
كنوني عراق و حاكميت جناح شيعه به شكلهاي مختلف نشان دادند كه از چنين
دولتي ناخشنود هستند ولي به دلايلي كه مهمترين آنها تكيه اين دولت برآراء
مردم است، امكان مقابله با آن را نداشتند.
سياست آمريكا در طول يك
دهه گذشته اين بود كه فشار بيوقفه عليه دولت عراق را ادامه دهد تا از اين
طريق ابتكار عمل را از دست جناح اكثريت خارج سازد. آمريكاييها در بسياري
موارد در توطئه جريانهاي ضد دولتي در عراق شركت داشتهاند. علت دشمني
آمريكا با حكومت كنوني عراق نيز روشن است. آمريكا از اينكه جناحي در عراق
قدرت را دردست داشته باشد كه داراي پشتوانه مردمي است و تسليم خواستههاي
غيرقانوني و استعماري آمريكا نميشود ناراحت است.
اكنون با توجه به
تحولات جاري و واقعيتهاي عراق و گستردگي دشمنان دولت حاكم بر اين كشور،
عمق خطري كه علاوه بر دولت قانوني عراق، كل تماميت و انسجام عراق را تهديد
ميكند، روشن ميشود. اينها واقعيتهائي هستند كه جريان انتقال بحران سوريه
به عراق را جديتر ميسازند. مقطع كنوني براي عراق بسيار حساس است و در
چنين شرايطي است كه لزوم دخالت سياستمداران و شخصيتهاي مؤثر به خصوص
مرجعيت براي يكپارچه ساختن ملت و جلوگيري از تفرقه، كاملاً احساس ميشود.
آنچه دشمنان عراق را به اهداف شومشان ميرساند، تفرقه و اختلاف است، همان
چيزي كه بايد در عراق ريشه كن شود.