به گزارش 598، کیهان نوشت:
1- يك چشمه از ده ها جلوه اعجازآميز
«انقلاب اسلامي» اين بود كه به عنوان يك آرمان، خود را به واقعيت هاي حاكم
بر معادلات قدرت جهاني تحميل كرد. پيدايي و پيروزي انقلاب، «هژموني واقعيت»
را شكست. اصل اين اتفاق بزرگ، نقض تمام ادعاها درباره چيرگي واقعيت بر
آرمان بود. به يك معنا تا آن روز، حتي انقلاب نيز در انحصار دو قطب
ماترياليسم دنيا (غرب ليبرال و شرق كمونيست) بود و اگر در ديگر نقاط جهان
شبه انقلاب هايي رخ مي داد حركاتي تقليدي در چارچوب بلوك شرق و غرب بود و
لاغير. بدين معنا، خود «انقلاب» نيز صرفا پديده اي جديد و قائم به روح
مدرنيته تلقي مي شد. انقلاب اسلامي سال 1357- 1979 ميلادي- كه در ادامه
تكاپوي طولاني مدت ملت ايران پديد آمد، بدين معنا خارق العاده و قالب شكن
بود. اين خرق عادت هنگامي رخ داد كه كمونيست ها دين را افيون توده ها مي
ناميدند و ليبرال ها مي گفتند دين مربوط به دوران ماقبل رنسانس است و در
حال احتضار به سر مي برد.
در عين حال بقاي انقلاب به رغم همه چالش ها و معارضه ها، ارزش ها و
آرمان بزرگتري بود كه به مثابه يك واقعيت ترديدناپذير، هژموني
واقعيت(واقعيت زدگي آرمان گريز) را به چالش كشيد. و باز واقعيت فربه تر و
مسلم تر، اتّساع انقلاب ايران در عرض و طول خاورميانه اسلامي است. اتساع و
گسترش به همان معنا كه همه درك مي كنند و در تعبير گوياي روزنامه تندرو
واشنگتن تايمز بازتاب يافت.
«انقلاب ايران همچنان در حال تضعيف
قدرت آمريكاست و انقلاب هاي خاورميانه ادامه همان راهي است كه آيت الله
خميني آغاز كرد» متعاقب اين تحليل مجله آمريكايي نشنال ريويو تصريح كرد
«بهار انقلاب هاي عربي، بهار ايران و بهار آيت الله خامنه اي است».
2- حكايت پيدايش، پيروزي، پايندگي، پويايي و پيشروي انقلاب، حكايت
راحت الحلقوم نيست. آسان طلبان، محتمل ترين افرادي هستند كه از قافله
انقلاب جا مي مانند و آنگاه بلافاصله مدعي واقعيت ها و واقع گرايي مي شوند و
مي گويند «با واقعيت ها نمي شود جنگيد و بايد با آنها كنار آمد» يا مي
نالند كه «انقلاب از دست رفت» حال آن كه خود از دست رفته اند. به بيان
مقتداي انقلاب «ما وقتي مي خواهيم آرمان گرايي همراه با واقع بيني داشته
باشيم... بايد توجه كنيم كه به لغزش هايي كه در اينجا ممكن است پيش بيايد،
دچار نشويم. لغزشگاه هايي وجود دارد... يكي از لغزشگاه ها در ديدن واقعيت
برمي گردد به درون خود ما. گاهي دلبستگي هاي ما فلج كننده است. دلبستگي هاي
ما موجب مي شود يك چيزهايي را واقعيت بپنداريم كه واقعيت ندارد؛ يا در
واقع خطايي است كه نفس راحت طلب يا دلبسته ما به مسائل مادي بر ما تحميل مي
كند در حالي كه واقعيت ندارد. يكي از لغزشگاه ها اين است كه انسان تصور
كند دست يافتن به آرمان ها بدون هزينه امكان پذير است.
ما در دوران
مبارزات هم مي ديديم. بعضي ها بودند كه اهداف مبارزات را قبول داشتند اما
حاضر نبودند در راه اين مبارزات هزينه اي بدهند، قدمي بردارند. امروز چنين
كساني هم هستند، تصور مي كنند كه بايد به هدف ها رسيد بدون دادن هزينه؛ لذا
آنجا كه پاي هزينه دادن در ميان است، عقب مي كشند. اين عقب كشيدن ها در
بسياري از موارد موجب مي شود كه انسان در محاسبه اشتباه مي كند؛ خطي را كه
بايد در مقابل دشمن دنبال كند، دنبال نكند»(در ديدار با مسئولان و
كارگزاران نظام، سوم مرداد 1391).
3- امروز تمركز اصلي تبليغات دشمن به انضمام تحركات ميداني بر اين
محور است كه انقلابي ماندن و بر اصول آن پاي فشردن هزينه دارد، بنابراين
دست از انقلاب و آرمان هاي آن برداريد تا به آسايش برسيد! جبهه استكبار و
نيروهاي ميداني آن در ميان انواع گروه هاي ضد انقلاب، به شدت دعوت به
ارتجاع و محافظه كاري و انحلال مي كنند حال آن كه به تصريح تحليلگران
بسياري نظير فرد هاليدي، و به استناد انبوه شواهد و اسناد، آتشفشان انقلاب
همچنان گرم و خروشان است و به دفعات، حقيقت خود را بر واقعيت ها تحميل كرده
است.
عظمت توانمندي و ظرفيت ملت ايران در صيانت از انقلاب دست كمي
از برپايي خود انقلاب ندارد. ما در اين سي و چهار سال بر چالش هاي بسيار
مهيب و فشارها و تهديدها چيره شده ايم- و البته، هر جا كوتاه آمده ايم چوب
آن را با گستاخي بيشتر دشمن خورده ايم- امروز هيچ چالشي براي ملت و حاكميت
جمهوري اسلامي تازگي ندارد. ما نه تنها در عبور از گردنه هاي سخت چالش ها
از راه به بيرون پرت نشده ايم بلكه رو به جلو آمده و پيش رفته ايم. هيچ كس
نمي تواند ادعا كند امروز ضعيف تر و ناتوان تر از سه دهه پيش هستيم كه
كمترين خودبسندگي هاي ملي را داشتيم. و در مقابل دشمن ما امروز به مراتب،
فرتوت تر از گذشته است و با بحران هاي تو در تو دست و پنجه نرم مي كند كه
در پايان دهه 1970 ميلادي با هيچ كدام از آنها مواجه نبود.
4- انقلاب اسلامي همچنان در حال «تغيير» سيماي خاورميانه اسلامي
است. بنيامين نتانياهو نخست وزير رژيم صهيونيستي سال گذشته در كنگره
آمريكا، ميدان اتّساع انقلاب اسلامي را اين گونه ترسيم كرد: «از گذرگاه
خيبر(در عربستان) تا تنگه جبل الطارق(در مراكش)، دگرگوني عظيم و پرارتعاشي
در خاورميانه در جريان است... بايد قبول كنيم نيروهاي قدرتمندي در كشورهاي
دستخوش انقلاب وجود دارند كه با ما مخالفند. در راس اين نيروهاي قدرتمند
اسلامگرا، ايران قرار دارد، كه خود را به مرز ما در غزه و لبنان رسانده
است... كساني كه اين تهديد را ناديده مي گيرند، سر به زير برف فرو برده
اند. اوضاع بسيار بد است».
از نگاه آنان انقلاب اسلامي و مقاومت و
بيداري برآمده از آن نخست بايد مهار و سپس نابود شود. جبهه استكبار طي 12
سال گذشته، دو روش عمده را در چارچوب كلي «پروژه خاورميانه جديد» به كار
بست. در فاز اول، اشغال دو كشور در همسايگي ايران به فاصله 2 سال عملي شد و
متعاقب آن رژيم صهيونيستي به دو قلمرو در شمال و جنوب فلسطين اشغالي(لبنان
و غزه) يورش برد. آنها مي خواستند خاورميانه جديد را با جنگ به دنيا
بياورند اما مرده به دنيا آمد. «جنگ جهاني چهارم» ضد خود عمل كرد و جبهه
مقاومت اسلامي- از ايران تا عراق و سوريه و لبنان و غزه- را قدرتمندتر كرد.
فاز دوم با درس آموزي از فاز اول شروع شد. آنها به ويژه پس از
دريافت چند ضربه سهمگين در تونس و مصر، به صرافت افتادند جنگ را نيابتي
كنند و به موازات سركوب ملت هاي انقلابي در كشورهاي مرتجع (بحرين، يمن و
عربستان)، در كشورهاي محور مقاومت (مانند سوريه و لبنان) يا انقلابي جديد
(مانند مصر) آشوب و جنگ داخلي برپا كنند. دشمن اين جنگ نيابتي را به ويژه
طي 5-4 سال گذشته در محور «ايران- عراق- سوريه- لبنان- مصر» به اجرا گذاشته
است. از پايان جنگ 22 روزه در ژانويه 2009 تا ايجاد «آشوب سبز» در ژوئن
همان سال كمتر از 6 ماه فاصله است. جريان سبز (جبهه سلطنت طلبان و نفاق
قديم و جديد) همان روشي را - با شدت و ضعف اما با ويژگي مشترك جنگ نيابتي-
پيشه كرد كه جريان وابسته 14 مارس در لبنان و جريان بعثي-سلفي در آشوب هاي
امروز عراق و جبهه معارضه در سوريه و گروه هاي معارض انقلاب در مصر پس از
انقلاب.
تلقي طراحان جنگ نيابتي اين است كه اولا برخلاف جنگ هاي نظامي،
مستقيما حيثيت آمريكا و اسرائيل را بر باد نمي دهد. ثانيا هزينه و تلفاتي
براي اتاق جنگ استكبار ندارد. ثالثا برخلاف تهاجم علني، ملت ها را در برابر
مهاجمان متحد و منسجم نمي كند بلكه باعث ترديد و ضعف تشخيص و منازعه داخلي
مي شود. رابعا باعث فرسايش دروني قدرت تك تك كشورهاي درگير در جنگ مي شود.
خامسا فرصت ساخته شدن آلترناتيوهاي ارتجاعي را - بر خلاف ماجراي اشغال
عراق و افغانستان و مثلا نابود كردن سازمان بعثي حاكم- فراهم مي كند و
سادسا در برآيند كار، نتايج مورد نظر «پروژه خاورميانه بزرگ» به واسطه جنگ
جهاني چهارم يعني تجزيه كشورهاي اسلامي مهم و معارض منافع اسرائيل و آمريكا
-حتي تركيه- را به دست مي دهد. بحران سوريه (با آلودن تركيه) و آشوب مصر
از چنين مدلي پيروي مي كند. اين منطق در واقع بازسازي شده همان دكترين كلي
بومي كردن بحران- «تفرقه بينداز و نابودكن» - و به عبارتي «جنگ نيابتي»
مورد نظر شيمون پرز است كه در بحبوحه فتنه و آشوب سال 88 ايران عنوان شد.
با اين وصف طرح خاورميانه بزرگ با تغيير روش همچنان ادامه دارد؛ اما اين
بار به هزينه تك تك ملت ها و با استفاده از خيانت اياد علاوي ها و احمد
شفيق ها و سعد حريري ها و[...] هر كشور.
5- تاريخ را فداكاران و از خودگذشتگان ساخته اند همچنان كه
خودكامگان و خودشگفتان و خودخواهان به قهقرا برده اند. دوگانه واقعي انقلاب
نه جنگ واقعيت و آرمان بلكه كشاكش «ايثار با استئثار»، «مجاهدت با ولنگاري
و عافيت طلبي» و «رزمندگي با بزم انگاري سياست» است. پيشرفت بدون چاله و
دست انداز نيست و دستيابي به هر مطلوب ارزشمندي ملازم هزينه است. اينكه
آرمان هاي انقلاب، معارضاني از جنس مستكبران دارد كه اذيت و آزار مي
رسانند، درست. اين معارضه فزاينده، هم نشانه سلامت انقلاب و هم علامت
پيشرفت آن است.
اما ما كجا به پروژه هاي دشمن - خواسته يا
ناخواسته- كمك مي رسانيم و مقدمه هرج و مرج و بي ثباتي مطلوب او را فراهم
مي كنيم؟ هر جا كه اهداف ديگري غير از اهداف راهبردي انقلاب «اصالت» پيدا
مي كند و جاي «اصول» مي نشيند و «اصل» مي شود. امام خميني اين اصالت را
احيا كرد كه انقلاب آفريده شد و امام خامنه اي اين اصالت را صيانت كرد كه
انقلاب عميق تر شد و وسعت يافت. «انقلاب نهم دي88» از سرچشمه اين اصالت
جوشيد كه هزيمتي مهيب تر از شكست آمريكا در عراق و اسرائيل در لبنان و غزه
را به دشمنان تحميل كرد.
اخلاص و مجاهدت خوبان مردم ماست كه همچنان معجزه آسا بن بست ها را
مي شكافد و ادامه راه روشن انقلاب را پديدار مي سازد. «الذين جاهدوا فينا
لنهدينهم سبلنا». مجاهدت اسم رمز پيروزي هاي ماست؛ يعني كه نبايد درجا زد و
در تحميل هاي دشمن متوقف شد.
6- ديروز-غروب جمعه- دوستي پيامك زده «... و باز جمعه اي گذشت و
نيامدنت حكايت از آن دارد كه ما هنوز از خود نگذشته ايم ... يا صاحب
الزمان»! انقلاب را ازخودگذشتگي ها ساخت و پيش برد. اگر بايد شتاب گرفت تا
اين امانت را به صاحب حقيقي آن(عج) سپرد، بايد كه فرهنگ فداكاري را وسعت
داد.