به گزارش 598 به نقل از فارس، قاسم صرافان از شاعران آیینی است که تاکنون دو مجموعه شعرش در جایزه کتاب فصل سیزدهم و بیستم برگزیده شده است. وی در مجموعه شعر آیینی «مولای گندمگون» که به تازگی چاپ شده، در فصلی تحت عنوان «در آسمان هشتم» اشعاری را در وصف علیبنموسیالرضا(ع) سروده است که در ادامه سه شعر از این دفتر میآید.
«میخانه طوس»
آسمان دلگیر بود اینجا، زمینش خسته بود
قرنها بال کبوتر، پای آهو بسته بود
سرزمین عشق بود اما سلیمانی نداشت
ملک عاشقها هزاران سال سلطانی نداشت
باده نوشان شهرشان یک عمر بیمیخانه بود
دست پیمان بستهی این قوم بیپیمانه بود
تا سحرگاهی ورق برگشت و خوش شد سرنوشت
آمد و خاک خراسان تکهای شد از بهشت
کعبه و حج فقیران بود، میدانی چه کرد؟
آمد و ذیقعده در تقویم ما ذیحجه کرد
سرزمین تشنهی ما بعد از آن میخانه داشت
ساقی خوش ذوق در میخانه، سقاخانه داشت
بعد از آن دستان ما در دست گوهرشاد بود
مثل عیسی قبلهی ما پنجره فولاد بود
تا که او را دیده، بند از پای آهو وا شده
از همان روز است چشمان آهوان زیبا شده
از همان روز است این دلها کبوتر می شدند
از تماس چوبپرها صاحب پر میشوند
چشم واکن کور مادرزاد! گنبد را ببین
نور صحن عالم آل محمد (ص) را ببین
چشم وا کن پارهای از پیکر پیغمبر است
یا علی گویان بیا! همنام جدش حیدر است
گوش کن اینجا دل هر سنگ میگوید رضا
سینه نقاره با آهنگ می گوید رضا
نور میگوید رضا انگور میگوید رضا
مشهد از نزدیک قم از دور میگوید رضا
مُهر میگوید رضا سجاده میگوید رضا
خضر اینجا بر درت افتاده می گوید رضا
السلام ای شمس! محتاج نگاهی ماندهایم
در شب تاریک و مرداب سیاهی ماندهایم
یک نظر کن تا که از دیوار ظلمت رد شویم
شاهد «نورٌ عَلی نورِ» تو در مشهد شویم
«بهشت با بهانه»
مریض آمده اما شفا نمیخواهد
قسم به جان شم جز شما نمیخواهد
برای پیش تو بودن بهانهای کافیست
بهشت لطف کریمان بها نمیخواهد
دلیل نالهی ما یک نگاه محبوب است
وگرنه درد دل ما دوا نمیخواهد
فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمیخواهد
دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت
نماز در حَرَمت «اهدنا» نمی خواهد
همین قدر که غباری بر آستان باشد
رواست حاجت عاشق، دعا نمیخواهد
بببین به گوشهی صحنت پناه آوردم
مگر کبوتر آواره جا نمیخواهد
تو آشنای خدایی، کدام رهگذری
در این جهان غریب اشنا نمیخواهد؟
نگفته است، حیا کرده شاعرت آقا
نگفته است، نه اینکه عبا نمیخواهد
«یار قدیمی»
می خورد برگونهام از جانب صحنت شمیمی
میدهی اذن دخول اینبار با نسیمی
فرق دارد زائرت واگویههایش با همیشه
دارد از «باب الجواد» این بار میآید یتیمی
دست خالی آمدم رسم ادب این نیست آقا
میهمان با توشهای آید به دیدار کریمی
در میان سورههای چشمهای مهربانت
«توبه»ام دارد چه «بسم الله الرحمن الرحیم»ی
شاه توس! آوارهی اهنگ ناقوست مسیحی
یابن موسی! بیقرار طور آهویت کلیمی
از تو پنهان نیست شرح غصهها هرچند گم شد
در صدای کفترانت نالههای یا کریمی
زخمهای کهنه با دیدار تو درمان شد اما
دردهای تازه آوردیم ای یار قدیمی