کد خبر: ۱۰۰۱۱۷
زمان انتشار: ۰۰:۱۸     ۲۶ آذر ۱۳۹۱
عده‌ای، حرمله را کشان کشان به نزد مختار آوردند، تا چشم مختار به چهره وحشتزده حرمله افتاد، به او نگاه تندی کرد و گفت: «اَلْحمد‌ُلله الذیَّ مَکَنّنی مِنْکَ»!

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، «حرملة بن کاهل اسدی کوفی» همان کسی است که تیر سه شعبه او در روز کربلا منجر به شهادت طفل شیرخواره امام حسین(ع) شد، آری، گرگ‌صفتان کربلا، هر کدام جنایتی بزرگ و فراموش ناشدنی مرتکب شده بودند، اما از نفرین امام سجاد(ع) درباره این جانی روز عاشورا به خوبی نمایان می‌سازد که هیچ کس به اندازه حرمله، دل امام و اهل بیت(ع) را به درد نیاورده بود.

*نفرینی که امام سجاد(ع) در حق حرمله کرد

شیخ طوسی، در «امالی» می‌نویسد: منهال بن عمرو -از شیعیان و یاران امام سجاد(ع) است- گفت: پس از زیارت خانه کعبه، از مکه عازم مدینه شدم و خدمت امام سجاد(ع) رسیدم. امام، از من پرسید: منهال! از حرمله بن کاهل اسدی چه خبر؟ عرض کردم: هنگامی که از کوفه آمدم، زنده بود، دیدم امام(ع)، هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنین فرمود: « اللهُمَّ اَذِقْةُ حَرَّ الْحَدید، اللُّهمَّ اذِقْهُ حَرَّ الْحَدید، اللُّهمَّ اَذِقْهُ حَرَّ النّار»، خدایا، سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش آتش را به او بچشان.

ابومخنف از امام باقر(ع) نقل می‌کند: «هنگامی که علی اصغر، در دامن پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین(ع) دشمن را نفرین کرد و فرمود: «... و انتقم لنا من هولاء الظالمین» خدایا انتقام ما را از اینها بگیر.

*جریان دستگیری «حرمله» 

منهال گوید: «پس از زیارت، از مدینه عازم کوفه شدم، هنگامی که به کوفه رسیدم، مختار مشغول قلع و قمع قاتلان کربلا بود و من قبلاً با او رفاقت قدیمی داشتم؛ چند روزی در خانه، برای دید و بازدید مردم نشستم و پس از آن به قصد دیدار با مختار، سوار بر مرکبم شدم و به سوی او شتافتم.

او را در خارج از خانه‌اش با گروهی دیدار کردم، گویا به مأموریتی می‌رفتند تا چشم مختار به من افتاد، گفت: ها، منهال، چطور تا حال به دیدن ما نیامدی؟ و برای تبریک و تهنیت به خاطر پیروزی و حکومت ما سری به ما نزدی؟ و ما را در قیاممان همراهی نکردی؟!

منهال، گوید: به او گفتم: امیر! من به سفر حج رفته بودم و حال خدمت رسیدم، آنگاه همراه او به راه افتادم و از اوضاع صحبت می‌کردیم تا به محله «کناسه» رسیدیم، مختار، در آنجا ایستاد و گویی منتظر بود و به نقطه‌ای می‌نگریست، به او خبر داده بودند که اینجا مخفیگاه «حرمله» است، سپس تعدادی از افرادش را به جستجوی حرمله، گسیل داشت و خود همان جا ماند.

دیری نگذشت که مأموران با تاخت برگشتند و با خوشحالی فریاد زدند، بشارت ‌ای امیر! «حرمله» دستگیر شد و عده‌ای، فردی را کشان کشان به نزد مختار آوردند، آری خودش بود، حرمله قاتل دلسنگ علی‌اصغر و جانی حادثه کربلا».

*مجازات «حرمله» توسط مختار

تا چشم مختار به قیافه وحشتزده حرمله افتاد، به او نگاه تندی کرد و گفت: «اَلْحمد‌ُلله الذیَّ مَکَنّنی مِنْکَ» خدای را شکر که به چنگم افتادی! و بلافاصله فریاد زد: «جلاد! جلاد!»، جلاد که آماده و حاضر بود گفت: بفرمایید قربان.

مختار دستور داد: اول دو دستش را بزن!

جلاد بلافاصله با ضربتی سخت دو دست نحس او را افکند (آری این همان دو دستی که با یکی کمان، را می‌گرفت و با دیگری تیر را و یک بار گلوی طفل بی‌گناه امام حسین(ع) و یک بار، چشم اباالفضل و یک بار، قلب امام حسین(ع) را هدف قرار داده بود، آری این دو دست پلید باید قطع می‌شد)، سپس فریاد زد: دو پایش را نیز قطع کن! و جلاد، فرمان را اجرا کرد.

جسد بی‌دست و پای حرمله، در خون کثیفش غوطه می‌خورد که باز مختار صدا زد: آتش، آتش. و بلافاصله، چوب‌های نازکی را روی جسد انداختند و آتش زدند و جسد آن جنایتکار همچنان می‌سوخت.

منهال گوید: من همچنان با چشمان حیرت‌زده، در کنار مختار ایستاده و منظره را تماشا می‌کردم، هنگامی که بدن حرمله، می‌سوخت با صدا گفتم: «سبحان‌الله» مختار ناگهان رو به من کرد وگفت: ها! منهال! تسبیح خدا گفتی، خوب اما علتش چه بود؟!

گفتم: ای امیر! گوش کن تا برایت بگویم، در همین سفر که از مکه بر می‌گشتم به خدمت علی بن‌الحسین امام سجاد(ع) رسیدم، او از من حال حرمله را پرسید، من جواب گفتم: که هنوز زنده است. دیدم، امام دست‌ها را به سوی آسمان بلند کرد، و دوباره فرمود: «خدایا، سوزش شمشیر بر او بچشان و خدایا سوزش آتش را بر وی بچشان.

مختار، با حالت تعجب پرسید: راستی تو خودت از امام این را شنیدی؟!

گفتم: آری، به خدا سوگند از خودش شنیدم.

منهال، می‌گوید: دیدم مختار، از اسبش پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده‌اش را طولانی کرد، سپس برخاست و سوار شد و تا آن وقت جسد «حرمله»، به ذغال تبدیل شده بود، با هم به راه افتادیم تا به محله خودمان نزدیک خانه‌ام رسیدیم، من در اینجا تعارف کردم و گفتم: ای امیر، اگر لطف کنید سرافرازم فرمایید و برای رفع خستگی چند لحظه‌ای به منزل من تشریف بیاورید و تغییر ذائقه‌ای بدهید و چیزی میل بفرمایید.

*روزه شکر مختار پس از قتل حرمله

مختار نگاهی کرد و گفت: منهال! تو چهار دعای امام سجاد را برایم گفتی و خداوند دعای حضرتش را به دست من به اجابت رساند، آنگاه مرا به غذا دعوت می‌کنی؟ خیر، امروز وقت روزه شکر است و به این توفیقی که خدا نصیبم کرد نیت روزه کردم.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۳
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
نگاری
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۱:۰۳ - ۲۶ آذر ۱۳۹۱
۰
۰
باسلام : خدا به آبروی امام حسین علیه السلام آبروی شمارا دردودنیا افزون نماید که روایات ومصائب کربلا وآقا سیدالشهداء علیه السلام رادرسایتتون درج می کنیدامیدوارم موردشفاعت آن امام عزیز قرارگرفته ودردنیا وآخرت سربلند ورو سفیدباشید واقعاً دلم شکست برمصیبت آقا سیدالشهداء ودعای امام سجاد علیه السلام - بیرقتان پایدار عمرتان مستدام - اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ
سلیم
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۸:۰۲ - ۲۶ آذر ۱۳۹۱
۲
۰
ولی درمختارنامه موضوع چیزدیگری بود. ملعون با خنجرمختاردرگلویش ، به درک واصل شد.
پاسخ
اسفندیار رفیعی کشتلی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۰۳ - ۲۶ آذر ۱۳۹۱
۲۷
۰
خداوند انتقام شیعیان بحرین را بدست مختارهای زمان ازجمله سردار سلیسمانی از حرمله های حاکم بر بحرین وکشورهای خلیج فارس بگیرد ودعای امام زمان ونائبش خامنه ای عزیز اجابت کند
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها