متن زیر سخنرانی شب چهارم محرم جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری است که به تاریخ 3 شهریور 99 در هیات ثارالله قم ایراد شده است. ایشان بیان می دارد که یکی از عواملی که موجب اقامه فساد یا فساد اجتماعی است، این است که در جامعه احساس استغنای از خدای متعال ایجاد شود و در آن اتکاء به نفس شکل بگیرد. پس انسان احساس می کند که خودش دارایی هایش را به دست اورده و می خواهد در این امکانات هر گونه بخواهد تصرف کند. طبیعتا به دنبال او یک موازین و مکیال ها و یک ترازوهای اجتماعی درست می کند، وقتی این موازین و مکیالها عادلانه نبود و حتی به همانها هم وفا نشد، طبیعتاً یک فساد فراگیر پیدا می شود و در این جامعه هیچ کسی به حق خودش و به ان چیزی که خدای متعال میخواهد در پایان انسان به او برسد قانع و راضی نیست. راه حلش هم از نظر قرآن این است که وقتی انسان توحید را پذیرفت، همه روابط اجتماعیش را براساس توحید تنظیم کند و توحید سراسر زندگیش را فرا بگیرد. انبیا به سمت ما آمدند و با خود بینه و رزق حسن را آوردند. با این دو چیزی که انبیا به سوی ما آوردند اولا راه ما به سمت خداوند روشن می شود و دوم هم اینکه از رزق هایی برخودار می شویم که حلال و از سفره اهل بیت است. نکته دیگر این است که شاید از آیات قرآن استفاده بشود که یکی دیگر از منشأ های فساد علو و برتری جویی است. اگر کسی نسبت به عبادالله و بندگان خدا برتری جویی داشته باشد، موجب می شود که در جامعه فساد بکند. در یک چنین جامعه ای این علو و استعلا تبدیل به یک جمع و جامعه و روابط اجتماعی و حتی تمدن می شود که سراسر این تمدن هم مبتنی بر پرستش غیر است، پس تمام مناسباتش به فساد کشیده می شود.
توصیه جناب شعیب به قوم شان
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. در بیان نورانی قرآن یکی از اموری که منتهی به فساد شده و فساد اجتماعی ایجاد می کند، دستکاری در موازین هست. اگر در جامعه ای قواعد و قوانین و موازینی که وجود دارد و به واسطه آنها امور تقدیر و اندازه گیری و محاسبه می شوند، دستکاری شود و یا این که به آنها عمل نشود، موجب یک فساد فراگیر هست. ریشه این به هم خوردن موازین و عدم وفای به موازین هم در این است که جامعه از پرستش خدای متعال فاصله می گیرد.
پس صلاح وقتی به پا می شود که جامعه رو به بندگی خدای متعال بیاورد و بعد هم بر اساس بندگی خدای متعال و متناسب با او موازین را برقرار بکند. در مرحله بعد هم وفای به آن موازین بشود. در این صورت انچه برای این جامعه باقی می ماند و آنچه در دستگاه الهی تقدیر شده و دستاورد جامعه است، خیر است «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين»(هود/86). نقطه مقابل آن جامعه ای است که رویگردان از خدای متعال می شود و قطعا هم موازینش موازین عادلانه ای نیست و به این موازین وفا نخواهد شد. نتیجه اش هم این می شود که یک فساد فراگیری رخ می دهد که قرآن از آن اینطور تعبیر می کند «وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيط»(هود/84)، یک روز محیطی است که عذابی در ان روز محقق می شود و عذاب هم محیط است.
ظاهر این آیه ناظر به قیامت هست، چون قیامت محیط به عالم دنیاست. پس هرچه ما انجام در عالم دنیا می دهیم، در آن عالم هم واقع می شود. پس ما وقتی وارد آن روز می شویم و پرده ها کنار می رود، «يَوْمَ هُمْ بارِزُون»(غافر/16) آنچه در دنیا انجام دادیم در آن یوم المحیط مشاهده می کنیم، حالا یا اعمال ما تبدیل می شود به رحمت فراگیر یا تبدیل می شود به یک عذاب فراگیر.
همینطور که این روز محیط است، از این تعبیر قرآن استفاده می شود که این عذاب هم شاید عذاب محیطی است. یعنی یک رنج فراگیری پیدا می شود و کسانی که موازین را به هم می زنند و وفای به آن نمی کنند، نتیجه اش یک عذاب فراگیر در روزی است که آن روز هم روز محیط است. منتها این قیامت به اندازه خودش در عالم دنیا هم ظهور پیدا می کند. قیامت روز محیط است و آنچه در این عالم واقع می شود گاهی در دنیا هم آشکار می شود. خیلی وقتها نتیجه عمل ما علاوه در یوم المحیط که روز قیامت است در عالم دنیا هم آشکار می شود.
شاید اینجور عمل کردن نتیجه اش این باشد که در همین دنیا هم یک نوع عذاب فراگیر و رنج فراگیری پیدا می شود و هر کجا دست می گذارید قواعد به هم می ریزد. اینطور نیست که آدم یک جا را خراب کرده فقط همان جا خراب می شود، وقتی موازین را خراب می کنی تمام جامعه را رنج و عذاب الهی فرا می گیرد. پس یکی از منشأ های فساد از نظر قرآن این است که نقص در مکیال و میزان به وجود بیاید، یا اینکه وفاء به موازین نشود. نقطه مقابلش هم بندگی خدا، اعتدال در موازین و وفاء به موازین است که ان وقت ثمره او و انچه می ماند «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ». کسانی می توانند به این امر قانع باشند که مسیر خدا را انتخاب کرده باشند.
برخورد قوم جناب شعیب با دستورات ایشان
یک نکته دیگری که عرض شد این بود که برخورد این قوم با این دعوت چه بود؟ وقتی حضرت این قوم را دعوت کرد و به آنها فرمود: «يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيط»(هود/84)، مواجهه آنها چه بود؟!
دو خصوصیت در این ایه ذکر شده یکی این که «قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا»(هود/87)، اینها یک سننی داشتند که از آبائشان به آنها رسیده بود. پس به جناب شعیب گفتند: آن چه همه پدران ما می پرستیدند اشتباه بوده و فقط تو درست می فهمی؟! این نماز به تو دستور می دهد که ما همه چیز را رها کنیم و فقط خدای تو را بپرستیم؟! دومین خصوصیت هم اینکه «اَوْ أَنْ نَفْعَلَ في أَمْوالِنا ما نَشؤُا» این نماز تو می گوید ما اختیار مال خودمان را هم نداریم! ما داریم با یک قواعدی تجارت می کنیم اما تو آمده ای و می گویی موازین تان را عوض کنید و یک جور دیگر کیل کنید! مگر نماز خواندن اینقدر لوازم دارد! می گویید نماز بخوان، ما نماز می خوانیم، اما این نماز و اقامه ذکر الهی نباید موجب بشود که ما همه موازین مان را به هم بزنیم، آن هم با این تعبیر «أَنْ نَفْعَلَ في أَمْوالِنا ما نَشؤُا»! این جمله، جمله کسانی است که خودشان را مالک می دانند.
پس اندیشه هایی که به اصطلاح حالا در دنیای مدرن بازسازی شده، ان موقع هم به یک شکلی وجود داشته است. از جمله اینکه انسان خودش مالک خودش و صاحب اختیار است و باید بر مدار اراده خودش در عالم زندگی بکند. اینجا هم سخن همین است و اموال مال ماست، هر طوری هم بخواهیم در اموالمان تصرف می کنیم و کسی حق ندارد به ما بگوید چطوری زندگی کن و چطوری اقتصادت را بساز! حالا تو امدی با یک نماز می خواهی همه این اختیارات را از دست ما بیرون بیاوری؟!
بنابراین آنها نگاهشان به دین کانه اینطوری است که دین یک مناسک عبادی است و حداکثر این است که اگر بخواهیم به حرف پیغمبر گوش بدهیم باید یک نماز بخوانیم! اما این که بعد همه مناسک زندگی خودمان را تغییر بدهیم و قواعد زندگی خودمان را از نو بسازیم، این قابل قبول نیست. حتی اگر بنا باشد ما از سنت های خودمان دست برداریم، این هم درست نیست. الان همینطور هست و به ما می گویند که دلیل ندارد ما از سنن تاریخی خودمان در مقابل انبیاء دست برداریم! مگر یک نماز خواندن اینقدر اقتضاء دارد که انسان سنن تاریخی خودش را کنار بگذارد؟! مگر یک نماز خواندن این قدر اقتضاء دارد که آدم همه آداب زندگی خودش را تغییر بدهد؟!
حقیقت این است که اگر این دعوت انبیاء خوب فهم بشود «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُه»، حقیقتا همه چیز تغییر می کند. یعنی حتی سنن تاریخی ما و آن فرهنگی که آباء ما داشتند. وقتی یک پیغمبر در جامعه می آید همه اینها باید به نفع خدا پرستی تغییر کند، چون مسئله صرف یک صلاة و یک مناسک عبادی نیست، بلکه بحث پرستش خدای متعال است. ما در عالم حتما پرستشی داریم چون پرستش تعطیل نمی شود. خدای متعال در سوره کافرون به همین اشاره می فرماید، «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ * لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ * وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُد»(کافرون/1-3) همانطور که من می پرستم شما هم می پرستید، ولی معبودمان دوتاست. وقتی عبادت و معبود دو تا شد دین هم دو تا می شود. دین همان مناسک پرستش است «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين»(کافرون/6)، پس صرف بحث یه صلاة نیست. گرچه نماز و توجه به حضرت حق عمود دین خداست. ولی بحث سر پرستش خدای متعال است.
لزوم فراگیری توحید در همه قواعد زندگی
پس اگر بنا شد خدا را بپرستیم باید تمام زندگی خودمان را متناسب با خداپرستی تنظیم کنیم. هیچ اشکالی ندارد که انسان وقتی معبود خودش را تغییر می دهد و از پرستش دنیا و نفس و شیطان به خدای متعال رو می آورد و موحد می شود، تمام زندگیش تغییر کند و تمام مناسک و قواعد زندگیش براساس پرستش خدای متعال شکل بگیرد. این می شود دین، که این دین را هم باید خدای متعال بیان کند و مناسک پرستش او به وسیله انبیاء بیان شود. بنابراین همین یک کلمه «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُه» واقعا همه مناسک اجتماعی را تغییر می دهد. پس دیگر هیچ اشکالی ندارد که «أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا». بله اگر می خواهیم خدا را بپرستیم دیگر نباید دنبال پرستش غیر باشیم، «أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في أَمْوالِنا ما نَشؤُا» پس اگر اله اوست و ما عبدیم مناسک تجارت مان هم عوض می شود. یعنی باید تجارت مان هم ذکر بشود.
بنابراین اینطور نیست که توحید به عنوان یک اعتقاد در یک گوشه زندگی ما بماند و بقیه زندگی مان را خودمان تنظیم کنیم، این که توحید نیست! پس پرستش خدای متعال باید همه زندگی را فرا بگیرد و اگر انبیاء هیچ حرفی جز این یک کلمه نداشتند «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُه»، باز هم تمام زندگی انسان تغییر می کرد. به خاطر این که در تمام افعال و احوال انسان پرستش هست. در هر نگاهی که انسان می کند، در هر حرفی که می زند، در هر اقدامی که می کند و در هر دلبستگی و دل کندنش پرستش هست. منتها به تعبیر نورانی قرآن انسان نفس و شیطان و دنیا را می پرستد و پرستش آنها یا خدای متعال مبنای شکل گیری مناسک زندگی انسان است. آنها هستند که خیال می کنند از پرستش فارغ اند اما اینطور نیست. تمام این دستگاه پیچیده ای که شیاطین و مستکبرین در عالم درست کردند، دستگاه پرستش است، منتها پرستش دنیا و پرستش طواغیت و پرستش شیطان و نفس.
لذا این ادعایی که اینها می کنند نشان می دهد که خوب متوجه شدند که حضرت می خواهد با این دستوری که اورده، تمام مناسک زندگی را تغییر بدهد. می خواهد تمام سنت های پیشین را عوض بکند و جایش یک مناسک و سنن جدیدی بگذارد، اما قبول ندارند و احساس می کنند که بر فرض اگر ما بخواهیم دین انبیاء را قبول کنیم، این هم یک گوشه ای از زندگی ماست. یعنی این هیچ ارتباطی به این ندارد که ما اموال خودمان در اختیار خودمان نباشد، خودمان را مالک نبینیم و به هر کیفیتی که دوست می داریم و صلاح می دانیم در اموال خودمان تصرف نکنیم. ما خودمان مناسک تجارت خودمان را تنظیم می کنیم، ولو به نقص در مکیال و میزان و عدم وفا به آن منتهی بشود.
الان هم سخن بشر امروز همین است و حرف جدیدی نیست. الان هم دنیای امروز تمام قواعدی که گذاشته این است که می گوید ما باید رابطه مان را با آموزه های الهی قطع بکنیم و خودمان با تکیه به فهم خودمان جهان را اداره بکنیم. بشر در دوران بلوغ خودش احتیاج ندارد که دیگران کمکش کنند. پس این هم همین حرفهاست و حرف جدیدی نیست، فقط شکل جدید و صورت جدیدی پیدا کرده است.
پاسخ حضرت شعیب به قومش
جواب حضرت شعیب هم خطاب به قومش این است: «يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَني مِنْهُ رِزْقاً حَسَنا»(هود/88)، می فرماید: مسئله این نیست که من می خواهم بی جهت دخالت کنم. درست است که من می خواهم همه مناسک زندگی تان را اصلاح بکنم و شما باید قواعد زندگی تان را از نو بچینید، ولی نکته این است که «اِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي» انبیا وقتی می آیند، یک بینه ای دستشان است که با آن در عالم راه می روند. بینه عالم دست نبی اکرم و دست انبیاء الهی است. یک حقیقت روشنی در اختیار انبیا هست که حق و باطل را از هم جدا می کند و این فرقان است. «لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَة»(بینه/1)، این بینه است که حق و باطل را از هم جدا می کند. در آخر هم شر یک جا متراکم می شود پس می شود «شَرُّ الْبَرِيَّة»(بینه/6)، یک عده هم می شوند «خَيْرُ الْبَرِيَّة»(بینه/7). این صف بندی براساس همین بینه شکل می گیرد.
آوردن بینه و رزقی نیکو برای روشن شدن راه و برخورداری مومنین از رزق حلال
پس انبیاء یک بینه ای با خودشان می آورند که این هم از ناحیه پروردگارشان هست، منتها در وادی ظلمات و حیرت نیستند و روی هوا و هوس حرف نمی زنند. بنابراین مسیری که امتشان را در آن می برند مسیر واضح و روشنی است. اگر کسی دنبال این بینه حرکت کرد در فضای تاریک و ابهام و ضلال حرکت نمی کند. لذا «ضَلَّ مَنْ فَارَقَكُم»، اگر کسی از این بینه و اولیاء معصوم الهی جدا شود، پیداست که در وادی ضلال قرار می گیرد، حتی دینداری هم اگر بکند دینداریش دینداری در ضلال است «إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي».
بنابراین انبیاء یکی از سرمایه هایی که می اورند این است «بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي»، بعد فرمود: «وَ رَزَقَني مِنْهُ رِزْقاً حَسَنا»، یک رزق نیکویی خدا به من داده که من می خواهم این رزق را بین شما پخش کنم. این رزق فقط مربوط به خوردنی ها و آشامیدنی ها نیست و انبیاء با خودشان یک رزق جدید می اورند. خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ- زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى»(طه/131) برای امتت دنبال انچه که در دست کفار است نباش، این ها شکوفه هایی که در دست آنها سبز شده اما در واقع فتنه های انهاست. همانا پروردگار تو برای تو و امتت به احترام شما یک رزق بهتری قرار داده است.
در داستان قارون هست که وقتی اموال خودش را در معرض قوم حضرت موسی قرار داد، عده ای از قوم حضرت موسی گفتند: «يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُون»(قصص/79)، ای کاش امکانات قارون در اختیار ما هم بود، ای موسی تو برای ما چه آوردی؟! قرآن می فرماید: «وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»(قصص/80) این که دست قارون است چیزی نیست و خدای متعال به قوم حضرت موسی چیز دیگری می دهد. پس اگر شما خودتان را مهیا بکنید، آن ثوابی که خدا برای شما در نظر گرفته یک ثواب دیگری است.
پس انبیاء وقتی می ایند با خودشان واقعا یک رزق حسنی می اورند و درهای اسمان گشوده می شود. اگر ما با انبیاء حرکت کنیم، رزق مان در عالم تغییر می کند. رزق ما یا از دست انبیاست یا از دست شیاطین است. یعنی آن چه هم که شیاطین به دست می آورند در واقع رزقی است که خدای متعال به تمنا و تقاضای فراعنه به آن اندازه ای که صلاح بوده عطا کرده است «كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّك مَحْظُورا»(اسراء/20). ما دو سفره در عالم داریم یک سفره، سفره نبی اکرم و انبیاست که رزق آن هم حلال و طیب و از شجره طوباست. یک سفره دیگر هم داریم که سفره ای است که خدا برای شیاطین پهن کرده، این همان رزق رحمانیت خداست. پس خدای متعال خیلی وقتها هم یک شکوفه هایی در اختیار آنها قرار داده است.
«وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُون»(زخرف/33)، اگر همه همگرا نمی شدند و دارای یک دین و یک مکتب و یک امام نمی شدند، ما به آنهایی که به خدای رحمن کفر می ورزند انقدر می دادیم که سقف خانه هایشان را از نقره بزنند. در روایتی فرمود: «وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً» یعنی اگر شما مومنین تحمل می کردید ما بیشتر به آنها می دادیم و این چیز مهمی نیست. پس آنهایی که ایمان به خدای متعال و رحمن و رحیم دارند و از دست او می گیرند رزقشان رزق دیگری است. لذا انبیاء وقتی می آیند نمی آیند ما را از رزق مان محروم کنند و بگویند شما در دنیا متمتع نباشید، بلکه می گویند در یک جهان دیگری بروید و از سر سفره بهشت بخورید نه از سر سفره جهنم.
این چیزی که خدا برای شیاطین خلق می کند همانی است که از آن به حرام و رجس تعبیر می شود. همانی است که باطنش جهنم و شجره زقوم است. گناهکاران در قیامت از شجره زقوم می خورند و در دنیا هم همینطور است، به عکس مومنین که از شجره طوبی می خورند. این شجره طوبی، شجره ای است که در خانه نبی اکرم و امیرالمومنین هست و در خانه هر مومنی هم یک شاخ و برگی از این درخت هست. پس مومنین در زیر سایه شجره طوبی هستند و از این شجره می خورند. رزق ما که فقط رزق معده و غریزه مان نیست، ما قوای عجیب و غریبی داریم که هر کدام رزقی دارند. ما قلب داریم، لُب و سر داریم، غیر از این هم حواسی داریم که هر کدام رزق دارند. خدای متعال رزقهایی برای اینها قرار داده، پس اگر سر سفره شیاطین نشستیم و از پرستش خدای متعال دست برداشتیم و رو به بت ها اوردیم، بدانیم که آنها هم رزقی دارند چون بتها که رزق نمی دهند، رزق بت پرست ها را هم خدا می دهد اما از مجرای پرستش دنیا و از ان سفره باید بخورند.
پس خدای متعال دو تا سفره پهن کرده یکی وادی بندگی است و دیگری وادی طغیان و استکبار. برای هر کدام هم خدای متعال یک دستگاه و سفره ای گسترده و اینطور نیست که خدای متعال به آنها رزق بدهد و به اینها رزق ندهد. اینطور نیست که پرچمداران مادی و فراعنه و مستکبرین عالم زیر دستشان یک دستگاه رزقی درست شود، چون اینها که خودشان نمی توانند یک چیزی در عالم بیاورند. این همه کر و فر و جلوه هایی که می بینید، این همه تمتعات مختلف دنیایی و شکوفه های متنوع دنیا را خدا برای آنها قرار داده است. «إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا» ما به آنها این تمتع را دادیم. این شکوفه های دنیا همه رزق خداست. منتها رزق خدای متعال دو جور است. یک رزقی است که رزق حسن است و یک رزقی که رزق حسن نیست. آن رزقی که دشمنان می اورند آن رزق سر سفره شیطان است «يَغْلِي فِي الْبُطُونِ»(دخان/45).
الان هم همینطور است آنهایی که حرام می خورند از درون به هم می ریزند. اینطور نیست که آنهایی که حرام می خورند رزق حرام در انسان آرامش ایجاد کند! «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً»(طه/126)، عیش همین دنیایش ضنک می شود. اینطور نیست که فقط در عالم آخرت باشد «يَغْلِي فِي الْبُطُونِ * كَغَلْيِ الْحَمِيم»(دخان/45-46)، رزق حرام در دنیا هم همین کار را می کند. کما این که رزق حلال در همین دنیا هم طمأنینه و آرامش ایجاد می کند.
این رزق هم فقط خوردنی و آشامیدنی نیست. روح ما رزق دارد، صفاتی که در قلب مومن پیدا می شود و صفاتی که در قلب منافق و کافر پیدا می شود، همه رزق دارند، اینها سر یک سفره اند و آنها هم سر یک سفره دیگر، اینها از قوای امیرالمومنین و قوای وجود مقدس رسول الله متنعم می شوند و آنها از قوای شیاطین.
بنابراین انبیاء با خودشان دو
چیز را حتما می آورند «بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَني مِنْهُ رِزْقاً
حَسَنا». آیا شما خیال می کنید که اگر من به شما می گویم اینطوری خرید و
فروش نکنید، می خواهم شما ضرر کنید و می خواهم رزقتان را از شما بگیرم؟! من
یک رزق حلال برای شما آوردم و می خواهم رزقتان حلال باشد. این که می گویم
اینطوری مناسک تجارت تان را تغییر بدهید برای این که خدا یک رزقی به من
داده و من می خواهم شما را سر این سفره بنشانم. اینکه می گویم
«اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا
الْمِكْيالَ وَ الْميزان»، برای این است که می خواهم باب این رزق به روی
شما باز بشود.
نقشه دشمن برای بردن بشریت در فضای خیال
انتهای این رزقی هم که خدای متعال برای مومنین در نظر گرفته دوره ظهور است. در آن زمان، رزق مومنین در عالم متبلور می شود، لذا خیلی از مومنین دوباره بر می گردند که بتوانند سر ان سفره بنشینند و متنعم باشند. کما این که در رجعت و قیامت هم همین رزق است. این که در روایات بقیه الله به وجود مقدس امام زمان تعبیر شده، تأویل همین آیات است. انهایی که بندگی خدا را می کنند و با موازین الهی در عالم راه رفته و زندگی می کنند و با کیل و میزان الهی می سنجند، به یک بقیه اللهی می رسند که پایان سیر این جبهه است.
پایان اینهایی هم که دنبال رزق حرام اند، همین جامعه های آرمانی است که می دانید. الان چند قرن است که ملت ها را دنبال همین چیزی که امروز می بینید دوانده اند، و هوس ایجاد کرده اند، حالا هم به یک نقطه ای رسیده اند که دارد فسادش ظهور پیدا می کند. فساد وقتی به کثرت می رسد ظهور پیدا می کند «فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَساد»(فجر/12)، آن وقت معلوم می شود که چه اتفاقی افتاده است. اگر به یک کسی که متوجه نیست بگویی که آقا این نخور چون بیمار می شوی، گوش نمی دهد اما وقتی به انتها رسید و این بیماری فراگیر شد و به یک سرطان تبدیل شد، ان وقت می فهمد چه اتفاقی افتاده است.
ان چیزی که تا الآن به اسم اصلاح در عالم به پا کردند و گفتند ما مصلحیم و می خواهیم عالم را از نو بسازیم، همین چیزی است که می بینید که دیگر به هیچ وجه قابل دفاع نیست! حالا هم آمدند تا یک مسیر دیگری باز کنند، می گویند در دنیای حقیقی نشد بشر را ببریم، پس در فضای خیال و فضای سایبر و به تعبیر غیر دقیق در فضای مجازی، او را در عالم دیگری ببریم و آنجا مردم را ارضاء کنیم. آنها دنیایی که الان دنبال می کنند همین است، الان می خواهند دنیای حقیقی را لاغر کنند و این فضای دنیای طبیعی هم که در آن زندگی می کنند را کوچک کنند، بعد هم عالم خیال و فضای سایبر را گسترده کنند و بشر را آنجا ببرند. چون معتقدند آنجا محدودیت نیست. خیال می کردند که اینجا می توانند همه را به تمنیاتشان برسانند، اما نزاع بر سر دنیا پیدا شد، چون امکانات محدود است.
این نکته را هم اینجا اشاره بکنم که رزقی که سر سفره انبیاست نامحدود است و هیچ تزاحمی نیست. در همین دنیا هم اینطوری است، ولی رزقی که خدای متعال برای دستگاه شیطان درست می کند رزق محدود است و تنازع بر سر همین رزق درست می شود. آنها خیال می کردند که می توانند جهان را یک جوری بسازند و همه را متمتع کنند، پس مدام وعده می دادند، بعد دیدند این اصلا شدنی نیست. حالا هم می گویند در این دنیا نمی شود، پس بشر را در عالم خیال و فضای مجازی ببریم.
لذا آینده ای که برای جامعه جهانی در چند دهه آینده در نظر گرفتند، این است که به شدت فضای حقیقی محدود شود. البته من نمی خواهم شرایط کنونی را تحلیل بکنم. این که می بینید اقتصاد جامعه جهانی در طول چند ماه چند درصد لاغر شده، می تواند مقدمه یک اتفاقات دیگری باشد که آنها در نظر دارند. آنها می خواهند کاملا این را محدود کنند و در اختیار یک عده ای قرار دهند، بعد بقیه را در فضای اوهام و خیالات ببرند و در آنجا برایشان امکان تمنیات خیالی را فراهم کنند. البته شما از من بهتر می دانید که می خواهند در حکمرانی مجازی چه کار کنند و چطوری با گسترش این فضا و حسگرها و امکان لمس از راه دور و امثال این، می خواهند چه عالم خیالی در عالم درست کنند.
داشتن بینه و رزق حسن، شرط داشتن توانایی برای اصلاح جامعه
علی ای حال من عرضم این است که رزقی که برای انبیاء نازل می شود رزق حسن است که محدودیت دار هم نیست. آنجا اصلا تنازع نیست. چرا که وقتی انسان دستش به خزائن بی منتها رسید تنازع برداشته می شود. وقتی انسان عزیز شد و به خدا وصل شد، تنازع برداشته می شود. اما رزق شیطان یک جوری است که بر سر همان رزق نزاع می شود. بله، خدای متعال رزق می دهد ولی سر همین رزق با هم تنازع می کنند. «إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِر»(مائده/91)، بعد هم شیطان ابزارش را درست می کند. شراب برای شیطان درست شده، قمار برای بساط شیطان درست شده و همه اینها ابزار ایجاد تنازع است. به وسیله همین ها بر سر سفره دنیا نزاع ایجاد می کند. به خلاف دستگاه انبیاء که دستگاهی است که در آنجا بینه الهی پیامبر راه را روشن می کند.
لذا کسانی که دنبال انبیاء حرکت می کنند «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاس»(انعام/122)، در وادی نور حرکت می کنند. فرمود: نورا یعنی اماما، پس اینها به حیات طیبه می رسند. این مقایسه های قرآن هم عجیب است دیگر، عالم موت و حیات، و عالم نور و ظلمت. آنها واقعا در عالم میت اند و رزقی هم که دارند در عالم موت است، آنها در وادی ظلمات رزقی برای خودشان دارند، پس در آن وادی هستند و در آن وادی هم سیر می کنند.
پس انبیاء این دو چیز را می اورند، حضرت فرمودند: من نمی خواهم شما را محروم کنم بلکه با بینه آمدم و یک رزقی برای شما اوردم. اگر نمی خواهید بگویید دست بردارم «وَ ما أُريدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ»(هود/88)، اینطوری نیست که من سرم درد می کند و می خواهم بیایم با شما نزاع درست کنم و بگویم اینجوری خرید و فروش نکنید! من اصلا دنبال نزاع نیستم و نمی خواهم خودم مشهور بشوم. من یک رزق حسن و یک بینه دارم و امدم تا شما را هم با خودم همراه کنم.
همینجا این را عرض بکنم که کسی می تواند دست به اصلاح بزند که دستش پر باشد، یعنی هم با بینه رب باشد و هم یک رزق حسن آورده و می خواهد این رزق را منتشر کند. رزقی که بندگان خدا دارند رزق از وادی نور است، لذا رزقی است که خوردن و خوابیدن و اشامیدن و همه چیزش در مسیر تقرب خدای متعال است. اینها آدم را دور نمی کند، پس حتی خواب و بیداری شان تماما بر سر این سفره است.
«إِنْ أُريدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْت»(هود/88)، اصلاح وقتی اتفاق می افتد که یک پیغمبری از عالم غیب با دست پر می اید و می خواهد عالم را بسازد. پس یک رزقی برای مردم از عالم بالا می آورد و یک سفره ای پهن می کند. لذا همه را دعوت می کند و می گوید تمام زندگیتان را براساس این رزق الهی تنظیم کنید. «إِنْ أُريدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّه»، این پیامبری هم که از عالم بالا می آید خودش را هیچ کاره می داند و نمی گوید که من کار می کنم بلکه می گوید می خواهم اصلاح بکنم اما تکیه ام به خداست، پس هرچه خدا توفیق بدهد من در کارم پیشرفت می کنم. سرمایه انبیاء همین است «وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيب».
جمله اخری که امام حسین علیه السلام در وصیت نامه شان به برادر بزرگوارشان محمد حنفیه دارند همین است «وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيب». می فرمایند: توفیق من در این راه با خدای متعال است. پس اگر خدای متعال توفیق بدهد کار من را جلو می برد، به خدا تکیه کردم و رجوع من هم به سوی خدای متعال هست.
پس منشأ فساد در قرآن رجوع از حضرت حق و طبیعتا به هم خوردن موازین اجتماعی و ایجاد یک عذاب فراگیر در جامعه است که اصلاحش هم با یک پیغمبری واقع می شود که باید از عالم بالا با بینه و با رزق حسن بیاید. این پیامبر با اتکاء به خدای متعال و با امید به توفیق الهی می خواهد مردم را بر سر یک سفره دیگری بنشاند، می خواهد آنها به بقیه الله برسند و انچه که ته سفره برایشان می ماند بقیه الله باشد. بقیه ای که در تجارت می ماند، دولت حضرت و خود حضرت اند که خود ایشان مهمترین چیز هستند. ممکن است آدم چیزی به نظرش نیاید که بقیه الله چطور خود امام زمان اند! کار خیر بقیه و آنچه خدا برای من نگه می دارد در کار خیر، خود امام است.
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون»(آل عمران/92) ، شما به بر نمی رسید مگر از انچه که دارید در این راه بگذرید و انفاق کنید. اگر انچه دوست می دارید را در راه رسیدن به برّ دادید ان وقت به برّ می رسید. حضرت فرمود: برّ ما هستیم. پس خود امام برّ حقیقی است و انسان اگر به امام رسید به بر رسیده است. اگر انسان مومنانه در عالم زندگی کرد آن بقیه اللهی که خدای متعال برای او نگه می دارد، این است که به خود امام می رسد، پس همه چیز و همه خیرات انجاست. «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه».
علو و برتری جویی، یکی دیگر از منشأ های فساد
نکته دیگری که در قرآن از بعضی آیات استفاده می شود این است که یکی دیگر از جاهایی که فساد از آنجا ناشی می شود، علو و برتری جویی است. این هم در ایات قرآن آمده به ویژه در داستان فرعون و قارون که خداوند در مقابل حضرت موسای کلیم از علو و استعلا اینها یاد می کند و این را مبدأ فساد می داند.
یک آیه این است که خدای متعال می فرماید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْض»(قصص/8)، فرعون در زمین علو و برتری جویی پیدا کرد یعنی به جایگاه خودش قانع نبود و یک جایگاه دیگری برای خودش می خواست. به دنبال این علو «وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعا يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُم»، مردم را دسته بندی کرد و در این دسته بندی یک عده شان را به استضعاف کشاند. پس این علو به پراکنده کردن یک امت و بعد هم استضعاف یک طائفه منتهی می شود. «يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيي نِساءَهُم» پس کار را به جایی رساند که فرزندان پسر را زنده نگه می داشت و دختران را می کشت، چون می خواست یک نسل سوخته درست بکند. «إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدينَ»، خدای متعال وقتی می خواهد فساد او را توضیح بدهد می گوید ریشه این فساد یک کلمه است و آن اینکه این علو در زمین به تفرق و استضعاف یک قوم و تسلط بر آنها منتهی می شود. بعد هم داستان به جایی می رسد که پایان کار این است «يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيي نِساءَهُم»، یعنی همه چیز را در اختیار خودش می داند.
در همین سوره مبارکه، در آیات بعد وقتی داستان فرعون به این نقطه می رسد که می گوید: «ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي»(قصص/38)، شما اصلا غیر از من الهی ندارید، یعنی کم کم به جایی می رسد که می گوید: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»(نازعات/24) من الهی بر شما غیر از خودم نمی شناسم!
اله یعنی آن معبودی که همه سر رشته های حیات انسان و وجود او در دست اوست. اله آن کسی است که همه اسماء حسنی را دارد و همه عالم فقیر به ان اسماء بوده و اصلا عالم با ان اسماء اداره می شود. لذاست که در مقابل اله باید تأله کرد و نمی توانیم تأله نکنیم. فرمود: الله تبارک و تعالی آن حقیقتی است که «الَّذِي يَتَأَلَّهُ إِلَيْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ كُلُّ مَخْلُوقٍ»(1) تمام مخلوقات بخواهند یا نخواهند به سوی او تأله می کنند. منتها یک موقعی در حجابند، پس وقتی حجابها کنار رفت آن وقت مضطر می شوند. «عِنْدَ انْقِطَاعِ الرَّجَاء» بنابراین وقتی اسباب از کار افتاد همه متضرع به آستان او می شوند.
اله است و نمی شود در آستانش خضوع نکنی، برای همین هم هست که فرعون می گوید من الهی غیر از خودم برای شما نمی شناسم! او خودش را درمنزلت الوهیت می بیند. کانه می خواهد بگوید حیات و ممات شما دست من است. ابراهیم به نمرود گفت خدای من زنده می کند و می میراند، نمرود هم گفت «أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيت»(بقره/258)، من هم همین کار را می کنم! این را بکشید و او را آزاد کنید! یعنی انسان در علو به یک نقطه ای می رسد که خودش را اله عالم و همه چیزش را در دست خودش می داند.
الان هم همینطور است. مستکبرین عالم به کمتر از الوهیت قانع نیستند. یک موقع فریب نخوریم و بگوییم منابع طبیعی منطقه غرب آسیا را می خواهند، بله، نفت ما را می خواهند ذخایر ما را می خواهند، ولی بیشتر از همه خود ما را می خواهند. آنها می خواهند ما برده آنها باشیم و به کمتر از این قائل نیستند. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِين»(یس/60) شیطان به کمتر از این که ما او را بپرستیم قانع نیست و می خواهد ما را عبد خودش کند. اینها هم همینطورند. لذا تعبیر قرآن این است که می فرماید: طواغیت می خواهند مردم آنها را بپرستند و مردم هم آنها را می پرستند، یعنی آدم را تا مرز پرستش پیش می برند.
همین فرعون قوم مصر را به یک جایی رسانده که یک قوم برده گسترده درست کرده و همین اهرام را روی دوش این برده ها ساخته است. این ها این سنگ ها را از راه دور با ان زحمت می اوردند و این اهرام شگفت انگیز را می ساختند، بعد هم می مردند و پای همین اهرام دفن می شدند، چون او را اله خودشان می دانستند.
پس فساد از اینجا شروع می شود و ریشه فساد استعلا است. همه فسادی هم که در عالم می بینیم همین است. در مقابل علو و استعلا عبودیت است و آدم وقتی به صلاح بر میگردد که از این مدار علو و استعلا فاصله بگیرد.
یک آیه دیگر تقریبا در پایان سوره است که وقتی داستان فرعون و قارون را توضیح می دهد می فرماید: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين»(قصص/83)، یک دار دنیا داریم که این در دسترس اهل علو و استعلا هم هست، ولی یک دار دیگری است که آن دور دست است که البته در قیامت پرده از ان برداشته می شود اما در همین دنیا هم هست. اگر علو در انسان پیدا شد، حتما دنبالش فساد می اید، پس از کمترین برتری جویی که انسان می خواهد بالا دست باشد و از کمترین علو، فساد آغاز می شود. انسانی که سر سفره می خواهد لقمه رنگین تر جلویش باشد و یا اینکه بشقابش پرتر باشد، فساد را از همینجا شروع می کند. چه دلیل دارد که بر سر سفره لقمه لذیذتر در بشقاب شما باشد؟ چه دلیل دارد استکان پرتر را شما بخورید؟ چه دلیل دارد شاگرد بهتر را من بردارم؟ چه دلیل دارد میز بزرگتر را من جلوی خودم بگذارم؟
پس از کمترینش،که آدم لقمه لذیذتر را می گذارد در بشقاب خودش فساد شروع می شود تا بروید جلوتر و به انجایی می رسد که می خواهد کل دارایی های جهان در اختیار خودش باشد، یعنی همه کار کنند و ثمره اش را او ببرد. به یک جایی می رسد که «ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي»،.
آدم هایی که مفسدند با هم خوب جمع می شوند و خدای متعال در و تخته را به هم چفت می کند. انهایی که عبدند و برتری جویی ندارند، دور انبیاء جمع می شوند. آنهایی هم که برتری جویی دارند خدای متعال یک فراعنه ای درست می کند و اینها را دور آن فراعنه جمع می کند. «الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوت»(بقره/257)، کسی که زیر بار خدا نرفت خدای متعال باب دندان خودش یک چیزی درست می کند و اینها را با هم چفت می کند و بعد اجتماعات شکل می گیرد و فسادهای اجتماعی به راه می افتد. پس تبدیل می شود به جامعه ای که سراسرش فساد است.
پی نوشت:
(1) التوحيد (للصدوق)، ص: 231