، بدون تردید مهمترین نکته در اندیشه استاد، تلقی خاص او از دین و جایگاه آن بود. او آدمی را در مجموعه ای از روابط می دید که با خود و دیگران و هستی دارد. ربط هایی که با یکدیگر نیز مربوطند و ارتباطات مضاعف را شکل می دهند و انسان را در مجموعه ای در هم تنیده از روابط، تنها می گذارند. به همین منظور پایگاه 598 با انتشار گفتگوی استاد میرباقری از همراهان استاد شیخ علی صفایی به بررسی آراء و اندیشه های این مجاهد نستوه می پردازیم.
به عنوان سوال اول نحوه آشنایی خودتان را با آقای صفایی بفرمایید.دورا دور با شخصیت و آثارشان آشنا بودم و لی به خاطر بعضی از مشغولیاتی که داشتم کمتر سعادت داشتم از نزدیک با ایشان ارتباط داشته باشم تا این که در دهه 70 یا اواخر دهه 60 که بعضی از آثار ایشان را به دقت دست گرفته و خواندم آغاز آشنایی من از طریق کتاب صراط و کتاب دیگرشان بشنو از نی بود و بعد هم کتاب مسئولیت سازندگی. من هنوز هم این سیر آشنایی را سیر خوبی می دانم.
بعد از این که این دو سه کتاب از ایشان را خواندم و احساس کردم که در آن یک تفکر عمیق و نسبتا به هم نزدیک و هم تفکر بدیعی به چشم می خورد. تصمیم گرفتم که از نزدیک با شخص ایشان آشنا شوم و همان اوان دهه 70 که تقریبا اواخر عمر ایشان بود ما مانوس با ایشان شدیم و استفاده از ایشان کردیم.
در رابطه با ویژگی های تفکر ایشان به ویژه در مقایسه با متفکران معاصر شما چه برداشتی دارید؟ خصوصیاتی که در تفکر ایشان به ذهنم می آید عرض می کنم. چند نکته در تفکر ایشان است. یکی اینکه تفکر ایشان رو به پیش و توام با نوگرایی بود. یعنی نگاه به حل مسائل جدی که دنیای امروز برای ما پیش آورده از موضوعاتی بود که به شدت ذهن ایشان را مشغول کرده بود. یعنی اشتغال به فرهنگ های رقیبی که در جهان هست و به خصوص تبدیل به فرهنگ زندگی مردم شده است.
تامل دقیق در آن فرهنگ ها و مطالعه وسیع در باب آن فرهنگ ها از ویژگی های تفکر ایشان بود. و طبیعتا همین نگاه به فرهنگ های رقیب و دامنه وسیع آنها، اثرگذار شده بود نسبت به نوع نگاه ایشان در مورد مسائلی که باید در حوزه تفکر دینی مطرح شود. در واقع وسعت و دامنه این تفکر را به جاهایی می کشاندند که هماوردی با همه آن جبهه های فرهنگی داشته باشند که در مقابل ما گشوده شده بود.
شما وسعت دامنه موضوعاتی که ایشان پرداخته اند و در تفکر ایشان وسعت مسائلی را می بینید که ایشان می خواهند حل و فصل کنند. از هیچ مسئله جدی که در دنیای معاصر مطرح بوده هیچ موقع از این شبهه ها غافل نبوده اند. هم می خواستند به آنها بپردازند و هم این که نمی خواستند به روش نقدی و با نقض پاسخ بگویند، بلکه به دنبال طرحی اثباتی بودند که همه شبهات را پاسخ دهد. برای نمونه اگر طرح از معرفت دینی تا حکومت دینی را ببینید یک طرح جامعی است که می خواهد درون آن همه سوالات و شبهاتی را که وجود دارد پاسخ دهد طوری که مستقیم به آن شبهات پرداخته نشود.
تفکری که به روز و فراگیر و از طرفی منسجم بود و به صورت منفصل به موضوعات نمی پرداخت. مجموعه ای را در ذهن خود شکل می داد و تلاش می کرد تا با تکیه بر آن مجموعه به مسائل ذهنی و عینی جامعه پاسخ دهند؛ مجموعه ای منسجم مانند یک پازل. با این پازل دائماً کار می کرد و آن را به تمامی مسائلی که با آن مواجه بود سرایت می داد. بنابراین انسجام فکری ایشان بر پایه یک مبانی روشن، خصوصیت دوم فکری ایشان بود. می توان گفت که تفکر نظام مند و سیستماتیکی داشت و مجموعه معرفتهای دینی را در قالب یک نظام فکری ارائه می کرد. یعنی تلاش می کرد که از متن معارف دینی ما از منابع دینی ما یک نظامی از معارف منسجم دینی را استخراج کنند که همه عرص ههای مورد نظرشان را که معتقد بودند دین در آن عرص هها سخنی دارد تحت پوشش قرار دهد.
با توجه به این پاسخی که شما دادید علت رویکرد مجدد به آثار ایشان با وجود گذشت نزدیک به یک دهه از فوت ایشان در چیست؟خصوصیاتی هست که این جاذبه را ایجاد می کند ؛ در تفکر ایشان یک طرح اثباتی وجود داشت که فقط به نقد نمی پرداخت گرچه هنوز بعضی زوایای طرح ایشان نیاز به کار دارد. این طرح اثباتی نه فقط جنبه احساسی و عاطفی داشت و نه یک طرحی بود که عقلانیت خشک باشد. در لابه لای آثار ایشان امواج عقلانیت و احساس توامان را می بینید و آنچه را که ایشان در پاسخ به یک مسئله ارائه می کنند هم روح را به نسبت سیراب و قانع می کند و هم عقلانیت را متقاعد می نماید.
خصوصیت دیگرشان این بود که در مواجهه با تفکرات خود را درگیر شاخ و برگ و اجزای یک نظریه نمی کردند. بلکه به سرعت به جمع بندی آن نظریه می رسیدند. پراکندگی ها یک اندیشه را جمع می کرد و حتی جمع بندی که ارائه می دادند از جمع بندی خود صاحب اثر قویتر ، روشنتر و بهتر بود. این از ویژگی های ممتاز ایشان بود که به سرعت می توانستند اساس یک تفکر را شناسایی کنند و به جمع بندی برسند و سپس به نقد بنیان ها آن بپردازند؛ لذا خیلی زود مخاطب خود را با معیارهای صحیحی که در اختیار داشتند به قضاوت درباره آن تفکر می رساندند.
یکی از ویژگی های ایشان این بود که روشمند فکر می کردند یعنی در پرداختن به هر موضوعی به روش برخورد با آن فکر می کردند؛ از بحث مسئولیت سازندگی تا نقدهای ایشان روش هست. این نگاه روشی به موضوعات، نحوه قضاوت نسبت به موضوع و مقیاس برخورد با موضوع را تغییر می دهد.
این ویژگی ها را می توان در لابلای تفکر ایشان هم دید. به روز بودن، فراگیر بودن، نظام و انسجام داشتن، روشمند برخورد کردن، و نقدها را به جای شاخ و برگ ها به بنیان ها کشاندن و امکان قضاوت عمیق نسبت به نظریات را برای مخاطب فراهم کردن.
اشباع عقلانیت و احساس آن هم به صورت توامان چیزی است که در آثار ایشان شما می بینید و مجموعه این ویژگی ها، ایشان را به یک شخصیت ممتاز تبدیل کرده است. احساسم این است که مجموعه این ها است که گرایش به تفکر ایشان و آثار ایشان را گسترش داده و برای طوایف مختلف با زاویه های دید متفاوت این آثار را جالب توجه نموده است. بنابراین مخاطبانی که به ایشان مراجعه می کنند سطوح مختلفی دارند و طبیعتا هر کدام به یک نقطه قوت آثار ایشان و تفکراتشان متمایل می شوند.
ایشان بسیار بیان فصیح و قلم رسایی در بیان داشتند. ایشان گر چه کتب ادبی بسیاری مطالعه کرده و تا سن 15 سالگیِ، حدود 20 هزار صفحه ادبیات معاصر- به نوشته خودشان- را دیده و جمع بندی کرده بود اما ادبیات ایشان منفعل از آن ادبیات نبود. ادبیات فعالی داشت که مجموعه احساسات و عقلانیت خود ایشان در آن می جوشید لذا خیلی از ترکیبات ادبی ایشان ترکیبات بدیعی است که متعلق به خود ایشان است. افزون بر این ادبیات بسیار موجزی دارند برخلاف تصور بعضی بازی با الفاظ نمی کنند و حاوی اصطلاحاتی هستند که هر یک در جای خود معنا شده است و اگر کسی با منظومه تفکر ایشان آشنا باشد، معنای این اصطلاحات را و ایجاز و انسجام این متن ها را در می یابد.
آن باطن هوشمند تفکر ایشان و هم این باطن عمیق و مواج ایشان که احساسات در آن هست و هم این پوشش ظاهری که آن احساسات عمیق و اندیشههای ظریف پیدا کرده است در قالب یک ادبیات رسا و موجز. این ها سرّ این جاذب های است که در آثار ایشان دیده می شود.
افزون بر این پرداختن به مسائل کلان و نو که پیش روی نسل جوان ما وجود دارد و حل و فصل آن مسائل کلان و مورد نیاز بشر امروز آن هم بر پایه تفکر اصیلی که انسان احساس می کند این پاسخ وجدان و فطرت خود او به این مسئله است. این ها همگی اموری هستند که جاذبه ایجاد می کند.
در پاسخ های ایشان احساس تصنع و کنار هم چیدن صرف مقدمات را نمی بیند گویی می خواهد با مجموعه وجودی انسان پاسخ این مسئله را بدهد. لذا پاسخی که داده می شود در دل انسان می نشیند و آرامشی را که ایجاد می کند. این گونه پاسخگویی است که برای نسل جدید ایجاد جاذبه می کند.
در رابطه با نحوه برخورد ایشان با طلبه ها و سلوک خاص ایشان با را بفرمایید.ایشان در مسائل تربیتی به طور عمیق، دقیق و گسترده کار کرده بود و بر این اساس روشی خاص در تربیت داشت. در آن روش مخاطبان طبقه بندی خاصی داشت و روش برخورد با هر طبقه مشخص شده بود.
دوم اینکه در روش تربیت ایشان هم برخورد روحی و هم برخورد ذهنی پیش بینی شده بود و هم برخورد فیزیکی و هم برخورد عینی. یعنی برای تربیت از مجموع این عوامل استفاده می شد. تلقی ایشان این نبود که با شوراندن ذهن یک فرد یا آموزش براهین فلسفی بار او بسته و کار او تمام است بلکه مجموعه عواطف و عقلانیت و حتی رفتار او را موضوع مطالعه قرار داده و از همه این ابعاد با او برخورد می کرد.
ایشان مخاطبان گوناگونی داشتند و از این تنوع مخاطبان نمی هراسید. اعتقاد داشت که طبیب کارش مداواست و نباید کرکره را پایین بکشد و رابطه هایش را محدود به افراد خاص بکند. ایشان طبیبی دوار با طب خود بود.
دوم این که اگر با کسی تربیت را شروع می کرد به راحتی او را رها نمی کرد تا جایی که در می افت دیگر امکان ادامه دادن نیست بنابراین برخورد ایشان از نقاطی که برای خودش روشن بودآغاز می شد و در این برخورد تلاش می کرد فرد را به بصیرت برساند و به جای او تصمیم نگیرد.
یکی از مهمترین نکات تربیتی ایشان همین بود که بصیرت برای فرد ایجاد می کرد و به جای فرد تصمیم نمی گرفت. زمینه ها را ایجاد می کرد و اگر موانعی بر سر راه بود با برخوردهای صحیح خودشان سعی درا برطرف کردن آن می نمود. لذا بعضی از برخوردهای تربیتی ایشان به ذائقه برخی تلخ می آمد.
یکی از مهم ترین نکات ایشان در روش تربیتی یک طرح مبتنی بر طرحی روشن و مستند بود به شرع و یکی از ویژگی های تفکر ایشان این بود که تلاش داشت تا تفکرش تفکری اصیل باشد. یعنی منفعل از فرهنگ های دیگران حتی فرهنگ، فلسفه و عرفان نبوده و بر منابع دینی و وحیانی متکی باشد. در نتیجه در حوزه برخورد و مواجهه هم طرحی ایشان داشت که احساس می کرد برآمده از منابع دینی است و بر اساس همین طرح عمل می کرد. برخورد و مواجهه ای که شکل می گرفت با روش هایی متفاوت بود.
آثار تربیتی را دنبال و کنترل می کرد و آزمون و خطا هم داشت و اگر می دید که روشی جواب نداد متوجه بود که باید به گون های دیگر وارد شد.
دوّار بود و منتظر آمدن کسی به سراغش نمی شد و افراد مرتبط با خود را دنبال می کرد و برای تربیت سرمایه گذاری می نمود. در تربیت فقط از راه گفت گو حرکت نمی کرد که با اقدام و با برداشتن بار از دوش انسانی که سر راه قرار گرفته بود تلاش می کرد. معتقد بود که انبیا نیز این گونه عمل می کردند؛ بنابراین برخورد ایشان یک برخورد چند ضلعی و چندبعدی بود بخصوص با طلب هها . بسیار به این مجموعه علاقمند بود و برای پرورش آنها احساس مسئولیت بزرگی داشت زیرا احساس می کرد حلقه اتصال جامعه با معارف دینی و تربیت دینی این گروه هستند و این ها هستند که باید آمادگی برای این ماموریت پیدا کنند.
در پایان یک نکته ماند؛ آقای صفایی چون یک نگاه جدید و نو داشت و به دنبال ارائه یک طرح جامع بود طبیعتا باید یک بنیان و مدلی را برای این مجموعه طراحی می کرد. این نگاه که دین یک مجموعه منسجم و پیوسته است دیدگاه خیلی خوبی است. ایشان یک جریان تربیت را دنبال می کرد و در همین روند نگاه سیستمی و منظومه نگر و تفکری که معرفت های دینی را در قالب یک نظام معرفی می کند.
این کار بزرگ مخاطرات خاص خود را هم دارد؛ زیرا طرح جامع دین بسیار پیچیده و برامده از ربوبیت الهی و از شخصیت جامع نبی اکرم(ص) است. این طرح آنقدر پیچیده است که گاهی اوقات به خاطر پیچیدگی انتظام برای انسان های دقیق هم آشفته می نماید. مثلا اگر فردی در برابر یک کتابخانه معظمی قرار بگیرد که انواع کتب در آن هست و با چندین شاخص طبقه بندی شده و بخواهد این کتابخانه را با 2 شاخص که معیارهای خود او است طبقه بندی کرده و انتظام بدهد مطمئنا این کتابخانه و مجموعه را آشفته و نامنظم خواهد دید . چون نظمی که در آنجا وجود داشته است بسیار دقیق تر و پاسخگوتر به آن وسعت بوده است. بنابراین خطری که ما را تهدید می کند این است که اگر ما برای نزدیک شدن به آن نگاه کلان و کشف آن منظومه روشی را طراحی نکنیم، یعنی همان کاری که فقها برای تک تک استنادها و تک تک فروع انجام دادند، گاهی نظم بخشی خود ایجاد آشفتگی می کند.
اگر روش استناد ما به حدی از کمال برسد که علاوه بر مستند سازی فروع فقهی بتواند مجموعه نظم کلانی را برای حوزه معرفت دینی تعریف کند این نظم قابل اشاعه است. گرچه وقتی کمال دقت را هم بکنیم باز از درک ما به التزام حقیقت موجود ، فاصله دارد. ولی اصالتش حفظ شده است و به حجیت رسیده است.
نکته دیگر درباره ایشان که باید دیگران دنبال کنند این که این تفکر اصیل را مستندسازی کنند و آنجاهایی که افق استناد دارد ارتقا پیدا می کند.
منطق این استناد را دنبال کنند و با طراحی یک منطق این استناد را قاعده مندتر کنند. آن انتظام و مجموع های که ایشان ارائه می کند باید منطق استنادش پیگیری شود و تلاش شود که این استناد منظومه مقرر شود. نه مفردات. لذا من نظرم این است که اگر دوستانشان این منظومه را به کمال برسانند نه مفردات را. آهنگ کلی تفکر ایشان آهنگ تعبد ، وحی است و عقلانیت در خدمت وحی بوده و ریشه در یک عقلانیت خود بنیاد مستقل ندارد.