کد خبر: ۴۳۱۹۴۴
زمان انتشار: ۲۰:۲۶     ۱۶ مهر ۱۳۹۶
جلسه هفتم حسینیه حضرت زهرا /
کبریاء و عزت الهی دو خصوصیت خاص خداوند متعال می باشند که موضوع امتحان مخلوقات نیز همین دو صفت می باشد. تواضع در برابر کبریاء الهی و تذلل در برابر عزت او، راهکار موفقیت در امتحان الهی و رسیدن به تمام مقامات می باشد اما اگر کسی در این دو صفت به منازعه با خداوند متعال بپردازد و برای خود کبریاء و عزتی قائل باشد، همانند ابلیس می شود که تکبر و عصبیت او در مقابل کبریاء الهی علت زمین خوردن و مطرود شدنش بود.

به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، متن زیر گزارشی تفصیلی از جلسه هفتم سخنرانی آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در دهه اول محرم 96 می باشد که در حسینیه حضرت زهراء سلام الله علیها در منزل جناب شجاع فرد برگزار شده است. ایشان در این جلسه پس از مروری بر نکته کلیدی فهم خطبه قاصعه که حریم بودن کبریاء و عزت الهی می باشد فرمودند: کبریاء و عزت الهی دو خصوصیت خاص خداوند متعال می باشند که موضوع امتحان مخلوقات نیز همین دو صفت می باشد. تواضع در برابر کبریاء الهی و تذلل در برابر عزت او، راهکار موفقیت در امتحان الهی و رسیدن به تمام مقامات می باشد اما اگر کسی در این دو صفت به منازعه با خداوند متعال بپردازد و برای خود کبریاء و عزتی قائل باشد، همانند ابلیس می شود که تکبر و عصبیت او در مقابل کبریاء الهی علت زمین خوردن و مطرود شدنش بود. معنای عصبیت این است که انسان برای خود شأنی قائل باشد و با تکیه بر آن شأن در برابر سنت و دستور الهی بایستد و تکبر بورزد. تواضع در برابر خلیفة الله طریق تواضع در برابر خداوند متعال می باشد و عصبیت و استکبار در برابر او، ریشه تمام عصبیت ها و نزاع های عالم است. باید دقت داشت که طبق خطبه قاصعه و تذکر امیرالمؤمنین در آن، برای تمام انسان ها خطر مبتلاء شدن به عصبیت ابلیس و عناد در مقابل خداوند متعال وجود دارد و این در حالی است که ابلیس با تمام قوا و لشگریانش برای اغواء انسان ها به میدان آمده و با توانایی بالای که دارد، سعی در مبتلاء کردن انسان ها به بیماری عصبیت خود دارد...

مروری بر نکته کلیدی فهم خطبه قاصعه

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدُ لله رَبِّ العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین. از جلسه گذشته ترجمه خطبه قاصعه را آغاز کردیم و بیان داشتیم که کلید این خطبه نکته ای است که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در صدر آن بیان فرموده اند و آن این است که خداوند دو خصوصیت دارد و آن دو قرق گاه اوست و دیگران را از ورود به آن منع کرده است. اگر کسی در این دو امر به منازعه با خداوند بپردازد خداوند او را از محیط رحمت خود بیرون و او را مطرود می کند. آن دو امر کبریاء و عزت می باشند. حقیقتا بزرگی از آن خداوند متعال است به حدی که «اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف»(1) می باشد و عظمت خداوند متعال قابل توصیف کردن توسط ما نیست در هر مقیاسی که ما توصیف کنیم چرا که آن توصیف، مصنوع ماست و محدود می باشد. به همین خاطر فرموده اند که باید بعد از تکبیر هم خداوند را تسبیح و او را از این تکبیر منزه بدانیم چرا که آنچه در مقام تکبیر هم می گوییم، شایسته خداوند متعال نیست. خداوند حقیقتا صاحب کبریایی است به گونه ای که در معارف ما آمده است وقتی تمام کائنات را آفرید چیزی بر ملک خداوند متعال افزوده نشد و اگر بساط تمام عوالم خلقت را یکجا جمع کند، چیزی از قدرت و عظمت و ملک او کاسته نمی شود. بنابراین در برابر چنین کبریای باید احساس کوچکی و تواضع داشته باشیم و در مقابل این عزت الهی ذلت خود را درک کنیم. این دو خصوصیت در ما حقیقی می باشد چرا که ما واقعا فاقد همه چیز هستیم و حقیقتا در این دستگاه آفرینش حضرت حق کوچک می باشیم. ما حقیقتا نسبت به عزت خداوند متعال ذلیل هستیم و خداوند متعال عزیز و نفوذ ناپذیر است و ما بخواهیم یا نخواهیم در مقابل عزت او ذلیل هستیم. مخلوق نسبت به خالقش ذلیل است و تمام شئونش در دست خالقش می باشد و در او تصرف می کند. در کتاب شریف کافی روایتی آمده است که ملحدی نزد حضرت رسید و گفت چرا خداوند خودش را آشکار نشان نداده تا نزاع ها و اختلافات در مورد بودن یا نبودن خداوند برچیده شود؟ چرا خودش را پنهان کرده و بجای اینکه خودش را نشان دهد، پیامبر فرستاده است و این کار به این سادگی را پیچیده کرده است؟ حضرت در پاسخ او جواب عجیبی دادند که گویا خداوند از همه چیز آشکارتر است و نیازی نیست که شما خداوند را در بیرون ببینید. شما به درون خودت نگاه کن ببین چگونه تحول پیدا می کنی و مثلا خوشحالی به ناراحتی، ناراحتی به خوشحالی، بیماری به صحت و صحت به بیماری تبدیل می شود، که این نشان دهنده تصرف شخص دیگری در تو است.

اگر نتوانی حضور او را در این تصرفاتش ببینی، این عیب از تو می باشد نه اینکه گمان کنی خداوند متعال پنهان است و بخاطر پنهان بودنش پیامبر فرستاده است. خداوند متعال پنهان نیست بلکه خودش را در تمام آیات به شما نشان داده است و اصلا پنهان نیست. آن نوع دیدنی که شما آن را می خواهید اصلا معنا ندارد که خداوند متعال خودش را نشان دهد و ما با چشم سر او را ببینیم چرا که معنای این سخن این است که خداوند متعال اصلا خدا نباشد. اما اگر می خواهید رؤیت یقین و ایمانی داشته باشید و با انوار یقین حضور حضرت حق را در تمام عالم ببینید، این دیدن پس از همه این انتخاب هاست و تا اختیار انسان تسلیم خداوند متعال نشود، انوار یقین به او عطاء نمی شود. خداوند متعال می فرماید: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقين»(حجر/95) این یقین ثمره کار انسان است. بنابراین خداوند متعال متصرف در ماست و ما بخواهیم یا نخواهیم عزیز نیستیم چرا که عزیز کسی می باشد که غیر قابل نفوذ باشد و حال اینکه ما در برابر اراده او نفوذ نا پذیر نیستیم به همین خاطر ما در برابر خداوند متعال به هیچ وجه عزت نداریم همانطور که کبریایی و بزرگی نداریم چرا که هیچ مِلک و مُلکی نداریم و همه چیز از آن خداست به همین خاطر در تعابیر روایات آمده است که ما مالک نیستیم بلکه امانت داریم. در حدیث عنوان بصری از امام صادق(علیه السلام) حضرت فرمودند شرط بندگی در قدم اول این است که نسبت به چیزهایی که خداوند متعال به رسم امانت به تو داده است احساس مالکیت نکنی و این شرط اول عبودیت است که فرمود: «أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْكاً لِأَنَّ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّه»(2) بنده آن کسی است که مطلقا احساس مالکیت نمی کند و تمام امکانات را از طرف خداوند می بیند بنابراین هیچ دارایی برای خود احساس نمی کند. ما از ازل تا ابد و حقیقتا فاقد همه چیز هستیم که فرمود: «لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض»(بقره/284)

کبریاء و عزت الهی موضوع امتحان مخلوقات

بنابراین خدای متعال این دو امر را قرق گاه خود قرار داده و فرموده در برابر عزت و کبریایی من تعزز و تکبر نکنید و این امتحان شماست. در برابر فرمان من تعزز نکنید چرا که ذلیل می شوید. شما بخواهید یا نخواهید تحت فرمان من هستید اما در مواردی به شما اختیار داده ام که اگر در آن ها از تحت فرمان من خارج شدید، ذلیل می شوید. خداوند به آسمان ها و زمین فرمود: «ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعين»(فصلت/11) شما بخواهید یا نخواهید تحت فرمان من می باشید پس این فرمان من را از روی اکراه یا میل بپذیرید. آنان قبول کردند و گفتند: «أَتَيْنا طائِعين» یعنی ما مخلوقات بخواهیم یا نخواهیم تحت فرمان تو هستیم. در مواردی به ما اختیاراتی داده اند که این همان امانت الهی است و ما می توانیم در برابر کبریاء الهی استکبار و در برابر عزت او تعزز نماییم. هنگامی که رسول الله(صلی الله علیه و آله) معراج رفتند خطاب شد که تو کیستی؟ حضرت فرمودند: بنده توام! ما نباید در جایی که خداوند به ما اختیار داده تا خود را ببینیم یا حس کنیم، تعزز یا تکبر نماییم بلکه باید هرچه می بینیم کبریاء و عزت او باشد. اگر این دو امر محقق شد نتیجه اش این است که انسان در پرتو کبریاء الهی واقعا بزرگ می شود. وقتی که انسان از بزرگی که خود برای خود قائل می شود خالی شد، کبریاء الهی به اندازه ظرف وجودی مخلوق به او عطاء می شود و حقیقتا بزرگ می گردد. و همچنین اگر در برابر عزت الهی ذلیل شد، عزت الهی به اندازه ظرف وجودی مخلوق به او عطاء می شود و حقیقتا عزیز می گردد. دقت شود که بحث ما این نیست که عزیز یا صاحب ملک نباشیم بلکه سخن در این است که در برابر کبریاء و عزت الهی تواضع و خشوع کنیم که در نتیجه آن و در پرتو عنایت الهی به همه چیز می رسیم و کار به جایی می رسد که تمام کائنات نمی توانند یک مؤمن را به حرکت در آورند. در زیارت غدیریه آمده است که «أَنْتَ الْقَائِلُ لَا تَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً وَ لَوْ أَسْلَمَنِي النَّاسُ جَمِيعاً لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعاً اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْت»(3) ای امیرالمؤمنین شما فرموده اید اگر تمام مردم گرد من جمع شوند، بر عزت من افزوده نمی شود و اینگونه نیست با آمدن آنان من عزیز گردم. و اگر تمام مردم از گرد من متفرق شوند، رفتن آنان در من تاثیری ایجاد نمی کند و احساس تنهایی نمی کنم. چرا امیرالمؤمنین اینگونه است؟ به این خاطر که «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْت» شما با اعتصام به حضرت حق عزیز شدی. اینکه فرمود: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنين»(منافقون/8) یک چیز بیشتر نیست و در واقع اینگونه است که «ان العزه لله و لله و لله». عزتی که در رسول است، جز عزت خدا نیست و عزتی که در مؤمن است چیزی جز عزت رسول نیست. خداوند متعال به رسولش عزت داده و به تبع ایشان به ما هم عزت داده اند به همین خاطر است همانگونه که جز فرمان خدا چیزی در پیامبر تاثیر نمی گذارد، در مؤمن هم چیزی جز فرمان خدا و رسول و ولی معصوم تاثیر نمی گذارد و تحت فرمان آنان می باشد و عزت همین است.

تواضع در برابر کبریاء الهی و تذلل در برابر عزت الهی راهکار موفقیت در امتحان الهی

بنابراین امتحان مخلوقات در مورد این دو صفت خداوند است و اگر کسی این امتحان را پس داد و در برابر کبریاء الهی تواضع کرد، حقیقتا بزرگ می شود و مانند رسول اکرم(ص) می گردد که تمام کائنات در برابر ایشان تواضع نمودند چرا که این کبریاء و عزتی که دارد، کبریاء و عزت الهی است که به ایشان عطاء و در ایشان ظاهر گشته است. پیامبر اکرم(ص) عزیز است و هیچ چیز در او تاثیر نمی گذارد. به تعبیر یکی از عزیزان، حال مسلم بن عقیل آنگاه که هجده هزار نفر با او بیعت کردند با آن زمانی که از مسجد خارج شد و هیچ کسی کنارش نبود، یکسان بود و هیچ تغییری در حال ایشان به وجود نیامد و احسن الحال همین است. اینکه انسان در بهار خوشحال و دلخوش باشد اما در پاییز ناراحت، احسن الحال نیست بلکه احسن الحال این است که در همه حال دلخوش به حضرت حق باشد و این چیزی است که باید به آن برسیم و راه آن تذلل در برابر عزت الهی و تواضع در برابر کبریاء الهی می باشد. تذلل و تواضع در برابر خداوند متعال کلید تمام مقامات است و به فرموده حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این خطبه، تمام امتحانات به همین بر می گردد و نه تنها ما، بلکه خداوند تمام ملائکه مقرب، جبرییل میکاییل را هم به عزت و کبریایی خود امتحان کرد. حضرت شیوه امتحان را هم بیان فرمودند که خدای متعال با مجهولات شما را امتحان می کند. اگر امتحان دادید اسرار امتحان پس از آن آشکار می شود و امتحان به همین معناست و الّا اگر پیش از امتحان اسرار آن آشکار شود امتحان و ابتلاء الهی محقق نمی گردد. اصل امتحان الهی همین است که مجهول باشد و سِرّ آن روشن نباشد و شخص بخاطر اینکه خداوند فرموده انجام دهد. تمام سختی امتحان نیز در همین یک کلمه می باشد که سرِّ امتحان مجهول است. معلم حضرت موسی(علی نبینا و آله و علیه السلام) که معلمی الهی بود به او فرمود: «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً»(کهف/18) تو نمی توانی پای کاری که احاطه نداری صبر کنی. تمام سختی امتحان همین است که انسان علت اینکه خداوند چرا به چیزی امر یا از چیزی نهی کرده چه می باشد. البته اگر شخص مراعات کند، بعدا علت آن را می فهد.

تکبر و عصبیت ابلیس در مقابل کبریاء الهی علت زمین خوردن ابلیس

حضرت علی علیه السلام فرمودند ابلیس در این امتحان زمین خورد چرا که تکبر ورزید و این تکبر کار او را به عداوت و دشمنی با خداوند متعال کشاند که این دشمنی همان چیزی است موجب خلود در آتش می شود و به همین خاطر ابلیس در جهنم خالد است که در دعای کمیل می خوانیم: «تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْكَافِرِينَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِين»(4) جهنم پر و خالی می شود اما آنان که کارشان به عناد می کشد دائما در عذاب می باشند و این دوری از محیط رحمت برای آنان ابدی است. تکبر کار انسان را به عناد و عناد موجب خلود در آتش می گردد. در ادامه این خطبه نوع تکبر ابلیس را توضیح می دهند که او تعصب به خرج داد و به اصل خود تکیه کرد و ریشه تمام تکبرها این می باشد. اگر انسان در برابر خداوند متعال برای خود شانی قائل شد، این شان همان احساس کبریایی است و چنین شخصی نمی تواند تسلیم باشد هر چند این شأن را به نوعی به خدا نسبت دهد که شیطان نیز نگفت من از آتشم بلکه گفت: «خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ»(اعراف/12) یعنی تو من را از آتش آفریدی و این امتیازی که برای خود قائل شد را به خداوند نسبت داد اما قائل به این بود که من حرمت دارم و حال که مرا از آتش خلق کردی باید حرمتم را بگیری و حال اینکه اصل شیطان از خدا بود و چیزی که از خدا باشد در برابر خدا شانی ندارد. اینکه در غرب حقی به نام حق طبیعی در برابر خداوند متعال مطرح می شود ریشه اش از همین جاست و همین ریشه تمام فسادها و زمین خوردن هاست. هیچ مخلوقی در برابر خداوند متعال حقی ندارد و قائل شدن به حق در برابر خداوند متعال موجب ایستادن در برابر او می شود. حتی اگر انسان به این تکیه کند که خدایا تو به من علم دادی و علم حقی دارد پس باید من را احترام کنی این نیز تکبر در برابر خداوند متعال است چرا که چنین حقی وجود ندارد. اینکه انسان به خودش تکیه کند و خداوند را در ترازوی خود وزن کند همان اساس عصبیت است. عصبیت یعنی همین که من عربم من عجمم من عالمم و فلان امتیاز را دارم و تمام درگیری های عالم از همین جا شروع می شود که حضرت در ابتدای این خطبه نکته ای کلیدی بیان می کنند و تمام موفقیت ها و شکست های امت ها را طبق همین تحلیل می کنند.

بنابراین امتحان ابلیس با سابقه شش هزار سال عبادت، تواضع و تذلل در برابر کبریاء و عزت خداوند متعال و هیچ برای خود قائل نشدن بود که ابلیس برای خود شانی قائل شد و همین عصبیت بود که موجب شد او در این امتحان مطرود گردد. عصبیت به این معناست که شخص بر چیزی تکیه و پا فشاری کند و آن را در برابر سنن الهی قرار بدهد. چنین شخصی در برابر دستور خدا به سجده همانند ابلیس می شود و می گوید وجهی ندارد که من سجده کنم چرا که «خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ»(اعراف/12) من از آتش خلق شده ام و من از او بهترم. بنابراین ریشه عصبیت مبدأ استکبار در برابر خداوند متعال می گردد و کار را به جاهای باریک می کشاند. خدای متعال می فرماید هیچ امتیازی بین شما نیست اما برخی برای خود امتیازاتی قائل می شوند و می گویند من از فلان قبیله ام و من از فلان خانواده ام و این همان عصبیت هایی است که حضرت علی در این خطبه به آن اشاره می کنند و می فرمایند که این عصبیت یک چیز بیشتر نیست و شروع آن عصبیتی است که شما را در برابر خدای متعال قرار می دهد که در نهایت این عصبیت موجب نزاع های فراوانی در تاریخ می گردد و حال اینکه اگر مبدأ ما فقط خدای متعال باشد، او مبدأ تفرق نیست.

تواضع در برابر خلیفة الله طریق تواضع در برابر خداوند متعال

در قدمی جلوتر، این سجده به سجده در برابر خلیفه الله بر می گردد که این هم یک ِسری است که در این امتحان وجود دارد. هنگامی که خداوند متعال می خواهد شما را به تواضع در برابر کبریاء خودش امتحان کند، به سجده در برابر خلیفه اش امتحان می کند و او را در قالب بشر می فرستد و اسرار پنهانی خلیفه اش را از شما می پوشاند چرا که امتحان خدا با مجهولات است. این امتحان، امتحان تواضع در برابر خداوند متعال اما از طریق خلیفه اش است. اگر کسی در برابر امیرالمؤمنین(علیه السلام) که خلیفه اوست عصبیت به خرج داد، از این عصبیت تمام نزاع های دیگر بیرون می آید و می گوید هم شما صحابی رسول الله بودید و هم ما، و از این عصبیت جنگ جمل شکل می گیرد و باب سایر عصبیت ها نیز باز می شود و همه چیز قیمت پیدا می کند و آنگاه که همه چیز در عرض خدا ذلیل نشدند و انسان همه قیمت های غیر از خدا را کنار نگذاشت، خداهای فراوانی درست می شوند. اگر در برابر امام که خلیفه خداست آنگونه که خداوند می خواهد تواضع کردیم، تمام نزاع ها پایان می یابد که در جامعه کبیره می خوانیم: «بِمُوَالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَة»(5) با ولایت شماست که تمام تفرقات برچیده می شود. اینکه فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/103) از طریق تمسک به اعتصام به این رشته است که این تفرقات از بین می رود. الوهیت حضرت حق است که تمام عالم را بهم گره می زند. اگر این الوهیت و خلافت خلیفه الله پذیرفته شد تمام نزاع ها برچیده می شود و الا اگر بنا شد کسی در برابر امیرالمؤمنین عصبیت به خرج دهد، همگی حق عصبیت پیدا می کنند و نتیجه آن این دنیای به هم ریخته ای می شود که در حال حاضر می بینید. راه حل این نزاع ها تواضع در برابر کبریاء الهی است. بنابراین نکته دیگری که در این خطبه وجود دارد این است که ابتلائات به مجهولات می باشد و این ابتلاء، ابتلاء به خلیفه الله است که ابلیس به دلیل عصبیت در این امتحان موفق نشد و این عصبیت مبدأ استکبار علی الله و عداوت با خدای متعال شد.

خطر مبتلاء شدن تمام انسان ها به عصبیت ابلیس و عناد در مقابل خداوند متعال

در ادامه حضرت به بیان این نکته لطیف می پردازند که شما در این شرایط قرار گرفته اید و هیچ مخلوقی از این امتحان مستثنی نمی باشد. در این امتحان شما هیچ امتیازی بر ابلیس ندارید یعنی ممکن است شما هم به عصبیت او دچار شوید. اینگونه نیست که خداوند یک ملکی را بخاطر تکبری که کرده از بهشت اخراج کرده باشد و این جهد جهید شش هزار ساله او را حبط کرده باشد اما برای شما امتیازی قائل باشد. بنابراین باید حواس خود را جمع کنیم چرا که هرکس به این قرق گاه کبریاء و عزت الهی قدم گذاشت، ملعون و مطرود می گردد که فرمود: «فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ» عبرت بگیرید ببیند و پشت صحنه را ببینید که چرا این بلاء بر سر ابلیس آمد و خداوند با او چه کرد که «إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ» عمل طولانی و تلاش طاقت فرسای او را حبط نمود که ابلیس «وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ» شش هزار سال عبادت کرده بود که روشن نبود از ساعات دنیا بود یا ساعات آخرت و این احباط عمل او به خاطر این بود که «عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ» یک تکبر داشت! البته دقت شود که این تکبر ابلیس تاریخی است چرا که هنگام دستور خداوند به سجده بر آدم اینگونه جواب داد که «لَمْ أَكُن لّأسْجُدَ»(حجر/33) که این یعنی من اصلا چنین کسی نیستم که در برابر آدم سجده کنم. درست است که در یک لحظه واقع شد اما ریشه تاریخی دارد. حضرت پس از بیان اینکه ابلیس بخاطر یک لحظه کبر به این عقوبت دچار شد، فرمودند: «فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ» این هشدار، هشدار بزرگ خداوند متعال است. چه کسی بعد از ابلیس در مقابل فرمان خدا سالم می ماند اگر بخواهد همان جنس معصیت را داشته باشد «كَلَّا مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا» سنت خدا اینچنین نیست با چیزی که ملکی را از بهشت بیرون کرده بشری را به بهشت وارد کند! یعنی راه بهشت به روی استکبار بسته است. کسی که عبد خدا نباشد و از خدا نترسد عبد تمام عالم است و از هرچیزی می ترسد. در روایتی آمده است که اگر تقوا داشته باشید خداوند متعال کاری می کند که غیر مؤمنین از او بترسند. «انَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ» حکم خدای متعال در باب زمینی ها و اسمانی ها واحد است و نتیجه آن نیز واحد است: «وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِينَ» کسی قوم و خویشی خاصی با خداوند ندارد که خداوند او را از این قرق گاه استثناء کند و بگوید این استکباری که می کند به جایی بر نمی خورد. دقت شود همانگونه که در پایان خطبه هم توضیح داده می شود، این تواضع، تواضع در برابر خلیفه الله می باشد و اگر کسی در برابر خلیفه الهی تواضع نکرد از دایره رحمت خدا بیرون رانده می شود و هیچ توجیهی هم ندارد.

به میدان آمدن شیطان با تمام قوا و لشگریانش برای اغواء انسان ها و توانایی بالای او در این امر

پس از این موارد که توضیح آن گذشت، وجود مقدس امیرالمؤمنین فصل جدیدی راجع به این آغاز می کنند که شما در این امتحان سخت - که شیطان پس از آن مرجوم شد و شما نیز در این عالم آمده اید تا امتحان شوید – با یک مشکلی مواجه می باشید و آن مشکل این است که شیطان با تمام قوا به میدان آمده و شش هزار سال عبادتش را سوزانده است تا شما را مانند خودش کند و به مرز دشمنی با خداوند متعال برساند. شیطان از امور کوچک شروع می کند و تا شما را به درگیری و دشمنی با خداوند متعال نکشاند دست بردار نیست. توانایی های شیطان هم زیاد است و از یک موضع نزدیک در کمین شماست. شیطان نقاط ضعف ما را می داند و از همان شروع می کند و انسان را به دشمنی با خداوند می کشد. شیطان حضرت آدم را با این سخن فریب داد که این شجره، شجره خلد است. شیطان از موارد کوچک ما شروع می کند و ما را به خطاهای بزرگ می کشاند. حضرت علی(ع) در این خطبه فرمودند که او می خواهد شما را به بیماری خودش مبتلاء سازد و بسیار هم توانا می باشد و از یک موضعی شما را می بیند که شما او را نمی بینید و از موضع غفلت شما به شما حمله می کند که فرمود: «فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ» بپرهیزید و بترسید از اینکه ابلیس بیماری خود را به شما سرایت دهد و سبک باشید که با ندائش شما را به حرکت در بیاورید. بترسید از اینکه سواره نظام و پیاده نظام خود را علیه شما گسیل کند که این کار را هم می کند. در روایات آمده است که گاهی شیطان برای یک مؤمن یک لشگر می فرستد و وقتی آن یک لشگر پیروز نمی شود خودش مستقیما به میدان مؤمن می آید. «فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ» به جان خودم سوگند که ابلیس تیر بسیار خطرناکی را برایتان مهیا کرده و آن را در کمان گذاشته و به شدت آن را کشیده است. اگر این تیر را به ما بزند کار تمام است. نه تنها تیر بسیار خطرناکی را در کمان گذاشته بلکه «وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» از یک نقطه نزدیک به انسان حمله می کند که نقطه ضعف انسان را می شناسد و از درون نفس انسان به او حمله و بر او تسلط می کند. نقاط ضعف ما هما جاه هایی است که شیطان بر آن کار می کند حتی اگر به یک تسبیح دل بسته باشیم، ما را رها نمی کند و از همان جا شروع می کند و می بینیم که از همین نقطه کوچک چه کارهایی که نمی کند. حضرت در ادامه می فرمایند: «فَقَالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»(6) شیطان به خداوند عرضه داشت تو من را اغواء کردی و به سبب همین اغواء، من دنیا و غیر تو را در نظر انسان ها تزیین می کنم که به غیر تو رو بیاورند و از چهار طرف به آنان حمله کنم که خواهی دید اکثر آنان نسبت به این نعمت شاکر نیستند. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 117.

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 1، ص: 225.

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 97، ص: 362.

(4) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 2، ص: 709.

(5) من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص: 616.

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 287.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها