به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، متن زیر گزارشی تفصیلی از جلسه پنجم سخنرانی آیت الله میرباقری در دهه اول محرم 95 می باشد که در حسینیه حضرت زهراء سلام الله علیها در منزل جناب شجاع فرد برگزار شده است. ایشانبا بیان اینکه فرصت دنیا مهلت اندکی برای تلاقی با امام است فرمودند: امام آن کلمه تامه خداوند است که تمام خیرات در آن می باشد و ما باید در رسیدن به آن تمام تلاش خود را داشته باشیم و سختی های ظاهری آن را تحمل کنیم چرا که باطن آن بهشت است. تمام تلاش دستگاه ابلیس در ایجاد مانع در رسیدن به امام است و این تلاش موجب سخت تر شدن تلاقی با امام می شود که اگر کسی بلای امام را ببیند این راه بر او آسان و تلاش های ابلیس بی ثمر می شود که در این بین عاشورای امام حسین(ع) مهم ترین وسیله نجات از حملات و ضربه های دستگاه ابلیس است.
دنیا فرصت کوتاه تلاقی با امام(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. فرصت کوتاه دنیا فرصت سرعت و سبقت است یعنی کسانی که با تمام توان حرکت می کنند و از تمام فرصت ها استفاده می نمایند به مقصد می رسند. آنچه که باید انسان در دنیا به آن برسد و فرصت دنیا برای دستیابی به آن می باشد و باید در رسیدن به آن تمام امکانات و توانایی هایش را به کار بگیرد، رسیدن به وجود مقدس امام(ع) می باشد. یعنی فرصت دنیا فرصت تلاقیِ با امام است. اگر ما در دار دنیا آمده ایم و باید با سختی های آن دست و پنجه نرم کنیم، به این خاطر است که امام نیز به دنیا آمده اند و ما نیز باید به امام برسیم و اگر به ایشان رسیدم، تمام هدف از دنیا آمدنِ ما تأمین شده است. اگر انسان به امام رسید، به تمام خیرات رسیده است که فرمود: «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه»(1) به تعبیر دیگر اگر کسی به امام رسید به تمام آنچه در جامعه کبیره آمده و حتی به بیشتر از آن رسیده است. اگر کسی به امام(ع) رسید به سرچشمه نور، حیات طیبه و تمام آن اوصافی که برای دوران ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) نقل شده است می رسد چرا که تمام این اوصاف در خود امام می باشد. یعنی عدل چیزی غیر از امام نیست که امام آن را محقق کند بلکه عدل و سایر اوصافِ عصرِ ظهور چیزی غیر از امام نمی باشند. لذا اگر در عصر ظهور حیات طیبه جاری می شود که فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون»(حدید/17) این چیزی جز خود امام نیست. اینکه می فرماید: «أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر/69) این چیزی نیست جز اینکه خود امام در عالم ظهور پیدا می کند.
امام «کلمه تامه» خداوند متعال، تبیین حقیقت ظهور امام
به تعبیری دیگر تمام خیرات و برکات در آن کلمه غیبی قرار دارد که خداوند متعال در وجود مقدس امام(ع) قرار داده است که در عصر ظهور آن کلمه ظهور پیدا می کند که معنای ظهور همین است و ظهور یعنی آن کلمه غیب الهی در عالم ظاهر می شود که در دعایی می خوانیم: «أَظْهِرْ كَلِمَتَكَ التَّامَّةَ وَ مُغَيَّبَكَ فِي أَرْضِك»(2). بنابراین ظهور یعنی ظهور آن کلمه تامه. معنای تامه بودن این است که تمام حقائق -یعنی عدل، علم، حکمت، حیات و...- به نحو تمام در آن کله قرار دارد که این کلمه تامه در وجود مقدس امام قرار دارد. معنای ظهور این است که آن کلمه غیبی به تدریج در عرصه حیات ظاهری و باطنی، فردی و اجتماعی ظهور پیدا می کند و با ظهور آن حقائق محقق می شود. بنابراین اگر شخص و جامعه ای به امام رسیدند، به تمام حقائق می رسند و اسرار غیبی برای آنان آشکار می شود. اگر گفته شده باید به ملکوت برسید، این رسیدن، رسیدن با امام است. یا اگر گفته شده باید به یقین برسید این رسیدن به یقین با امام محقق می شود. اگر گفته شده انسان باید قیامت و بهشت و جهنم خود را ببیند؛ که مؤمن اینگونه است و با خداوند معامله نسیه ندارد کما اینکه حضرت علی می فرماید: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون»(3)؛ اگر انسان باید به تمام این مقامات برسد دستیابی به این مقامات با امام محقق می شود. اگر کسی به امام رسید و راه بین او و امام برقرار شد، راه رسیدن به تمام این عرصه ها برقرار می شود.
دقت شود که گاهی صحبت بر مسائلی است که دوران ظهور اتفاق می افتد که آن مسأله فوق العاده ایست و نیازمند توضیح و مجال خاص خود است چرا که در عصر ظهور پرده ها و حجاب ها کنار می روند و حقیقت ولایت ظهور پیدا می کند و تمام اسراری که باید در عالم محقق شود، در عالم ما محقق می شود و عالَم عالَم دیگری می شود امّا گاهی سخن مختص به عصر ظهور نیست که بحث ما در این رابطه می باشد. خداوند متعال در مورد عصر ظهور می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون»(اعراف/96) این آیه به دوران رجعت ائمه(ع) تفسیر شده است که اگر مردم تقوا بورزند و دنبال امام حرکت کنند، درهای برکت از آسمان و زمین را بر آنان می گشاییم. معنای تقوا همین یک جمله است که دنبال امام حرکت کنیم و نیازمند این همه طول و تفسیر نیست چرا که گاهی این توضیحات فراوان موجب سر در گمی می شود و معنای تقوا به درستی روشن نمی شود. پس معنای تقوا همین است و غیر از این معنای دیگری ندارد. انسان به اندازه ای که با امام است متقی می باشد و به اندازه فاصله اش از امام به فسق و فجور و کفر می رسد. اگر معنای تقوا را به صورت متکثر بیان کنند، شخص تکلیف خود را نمی داند که بالاخره معنای تقوا چیست. امام کلمه تقواست که فرمود: «أَشْهَدُ أَنَّكَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى»(4). در آیه مذکور می فرماید اگر مردم با تقوا باشند که یعنی دنبال امام حرکت کنند، خداوند برکاتش را از آسمان و زمین بر آنان می گشاید که سر چشمه این برکات نیز امام است چرا که در جامعه کبیره می فرماید: «وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّه»(5).
پس گاهی سخن از عصر ظهور است که توضیح صفات آن بیان و جلسه ای مستقل می طلبد امّا گاهی سخن به صورت کلی است و مختص به بیان اوصاف عصر ظهور نمی باشد که بحث ما در این رابطه می باشد. بنابراین نکته اول این است که دنیا با اینکه فرصت کوتاهی است امّا برای رسیدن به مقصد کافی است زیرا لازم نیست ما بلند پروازی کنیم چرا که امام به دنیا آمده اند و اگر امام نمی آمد حتی اگر به ما یک میلیون سال هم عمر می دادند، نمی توانستیم حتی یک قدم برداریم. آنان که می خواهند بدون امام و با ریاضت خود راه بروند از همین قبیل اند که دو رکعت نماز چهار هزار ساله آنان نیز فایده ای برایشان ندارد همانگونه که شیطان اینگونه بود. اگر بنا بود که ما با پای خود راه برویم، عمر 70 ساله که هیچ بلکه ده هزار ساله نیز ما را به جایی نمی رساند.
عهدی بین ما و امام معصوم در دنیا برای رسیدن به خیرات امام
علت اینکه فرصت کوتاه دنیا برای ما ثمر می دهد و نتیجه دارد، این است که از یک طرف ما به دنیا آورده شده ایم و از طرف دیگر امام(ع) تنزل فرموده اند. ما برای عمل کردن به عهد تبعیت از امام و امام نیز برای عمل به عهد شفاعت و دستگیری آمده اند که این عهد عهدی دو طرفه است و قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا»(مریم/87) این آیه هم به شفاعت کنند و هم به شفاعت شونده تفسیر شده است. شفاعت شونده با خداوند قرار بسته که دنبال امام حرکت کند که اگر به این عهد و قرار عمل کند از او دستگیری می شود. شفاعت کننده نیز آمده تا به عهد دستگیری عمل کند که او حتما به عهد خود عمل می کند. آنان که با خداوند عهد بسته اند و خداوند متعال بر این عهد آنان را صادق دیده است به آنان اجازه شفاعت داده است چرا که اجازه شفاعت به هرکسی داده نمی شود و خداوند متعال بندگان خود را به دست هرکسی نمی سپارد تا آنان را به خدا برساند بلکه آنان را به کسانی می سپارد که با خداوند عهد بسته اند و به آن عمل می کنند. این عهد، عهد فداکاری، گذشت، محبت و «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»(6) است. علاوه بر آنان که برای دستگیری از ما با خداوند عهد بسته اند، ما نیز با خداوند قرار بسته ایم دنبال آنان حرکت کنیم که اگردنبال آنان حرکت کنیم کار تمام است و به مقصد می رسیم چرا که اگر خودمان را به امام رساندیم، سیر ما با امام خواهد بود. البته درجات افراد با توجه به درجه تبعیت و ایمان آنان متفاوت است اما کسی که به امام رسید، بالاخره رسیده است. لذا خداوند امام را صراط در دنیا، سبیل، باب و بیت النور خودش قرار داده است و ما نیز باید خودمان را به امام ع برسانیم. پس نکته اول این بود که فرصت دنیا، فرصت رسیدن به امام(ع) می باشد و فرصت بسیار کوتاهی است.
لزوم تلاش در تبعیت از امام و تحمل سختی های ظاهری
نکته دوم در رابطه آمدن به دنیا و تعبیت از امام این است که در موضوع تبعیت از امام و رسیدن به او، هرچه تلاش کنیم کم است. در این وادی به کمترین قدم مزد داده می شود و کمترین کوتاهی نیز مجازات می شود. یعنی اگر کسی در وادی ولایت امام حتی ترک اولی کرد، آثار آن نیز دامن گیر او می شود. ترک اولی انبیاء نیز همین است. یعنی اگر خداوند از انبیاء نمی گذرد در موضوع ولایت و تبعیت از نبی اکرم و اهل بیت ایشان و اقرار به مقامات آنان است. بنابراین در این فرصت دنیا باید نسبت به این امر بسیار مراقبت کرد تا غفلت و ترک اولی ای صورت نگیرد که اگر غفلت و ترک اولی شد خداوند آن را نمی بخشد. نکته سوم: این تبعیت و پیروی کردن که امتحان می باشد، هرچند که باطن آن بهشت است و اگر کسی به انجام آن اقدام کرد، در متن اقدام خودش در حال حرکت به سمت بهشت حرکت می کند، اما گاهی ظاهری بسیار سخت دارد. باطن چنین اعمالی بهشت است و اگر کسی به آن اقدام کند سختی ها برداشته و گشایش ها شروع می شود و انسانی که به سمت امام حرکت می کند برای او فرج و گشایش می شود چرا که «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا»(طلاق/2) و گفته شد که تقوا حرکت به سمت امام و همراهی با ایشان است. منظور از گشایش و فرج، گشایش در بن بست هایی است که توسط طواغیت در مسیر حرکت به سمت امام ایجاد شده است و آنان سدِ راه امام شده اند که «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم»(اعراف/16). این بن بست ها موانعی است که توسط دستگاه مادی در مسیر ما به سمت امام قرار گرفته و اگر کسی به سمت امام حرکت کرد و متقی شد، این موانع از سر راه او برداشته شده و به فرج رسیده است. اما با امام بودن کاری است که به حسب ظاهر بسیار دشوار است و مانند در آتش رفتن می باشد.
در باب ابو هارون مکی نقل شده است که شخصی از خراسان محضر امام صادق(ع) آمده بود و بر یاری کردن امام اعلام آمادگی کرد و به امام عرض کرد اگر شما قیام کنید ما در رکاب شما هستیم. حضرت به ایشان فرمود بفرمایید در آتش بنشینید. او نتوانست تحمل کند و حضرت او را عفو کرد و سخن را به وادی دیگری کشیدند. در این هنگام ابوهارون مکی در حالی که کفش هایش را زیر بغلش گرفته بود وارد خانه شد و به امام سلام کرد. امام پاسخ دادند و فرمودند: داخل آتش بنشین. او کفش را رها کرد و وارد آتش شد. سپس حضرت به گونه ای از خراسان سخن گفتند که معلوم شد ایشان از اوضاع خراسان آگاه تر از من بودند و می دانستند مانند ابوهارون مکی پیدا نمی شود. این شخص اهل خراسان دید که ابوهارون مانند انسان در گلستان وسط آتش نشسته است بدون اینکه آتش به او صدمه ای رسانده باشد. پس ظاهر حرکت به سمت امام مانند در آتش رفتن است اما باطن آن گشایش، بهشت و آسایش است. رسیدن به امام یعنی رسیدن به نعیم. اگر نعیمی در مورد بهشت متقین گفته شده منظور امام است که فرمود: «تَعْرِفُ فىِ وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيم»(مطففین/24) و فرمود: «وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعيماً وَ مُلْكاً كَبيرا»(انسان/20) این نعیم، امام و ملک کبیر وادی ولایت امام است. امام رضا(ع) فرمود در دنیا نعیمی جز ولایت ما نیست. اگر کسی به امام برسد به بهشت و هدایت می رسید که فرمود: «النَّعِيمُ نَحْنُ الَّذِينَ أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَى وَ عَلَّمَهُمْ بِنَا مِنَ الْجَهْل»(7).
اگر کسی به امام رسید صاحب ملک کبیر می شود. کسی که در بهشت ملک کبیر داشته باشد ملائکه بدون اجازه وارد ملک او نمی شوند و این مقام بسیار بلندی است چرا که در دنیا شیاطین هم از ما اجازه نمی گیرند چه برسد به ملائکه. مؤمن در بهشت متنعم به نعیم ولایت است و به موجب آن «تَعْرِفُ فىِ وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيم»می شود و در وجوه بهشتیان نشاطی وجود که ناشی از این نعیم امام است. پس فرصت دنیا برای رسیدن به امام است که در ظاهر سخت است اما باطن آن نعیم می باشد. شاید سؤال شود که چرا امام(ع) به رفتن در آتش دستور می دهد که پاسخ آن روشن است زیرا نوع دستور موضوعیت ندارد بلکه مهم این است که هرآنچه امام دستور می دهد بی چون و چرا بپذیریم و هرکاری ذیل ولایت امام انجام شود بهشت است. اینکه در روایات آمده است خداوند متعال در عالم میثاق آتشی بر افروخت و اصحاب یمین و شمال را امتحان کرد اشاره به همین است که نوع دستور مهم نیست بلکه مهم این است که ما دستورات را انجام دهیم. در عالم میثاق خداوند به اصحاب یمین دستور داد که وارد آتش شوند و آنان در هر سه نوبت امتثال امر کردند و آتش بر آنان گلستان شد. اما اصحاب شمال در هر سه نوبت نافرمانی کردند و این نشان دهنده این است که نوع دستور موضوعیت ندارد و نکته مهم عمل کردن به آن است و اینکه دستورات الهی به ظاهر مانند وسط آتش رفتن است و باید تمام تعلقاتت بسوزد اما باطن آن وارد شدن به بهشت است. این تعلقات ماست که ما را از بهشت شدن باز می دارد که در دعای کمیل می خوانیم: «قَعَدَتْ بِي أَغْلَالِي»(8).
سختی های ظاهری همراهی با امام(ع)
بنابراین وارد شدن به آتش که در روایات آمده نوعی مَثَل است تا نشان دهد تمام تکالیف دنیا به ویژه آنجا که ظاهر سختی دارند مانند وارد آتش شدن است. آیا امتحانی که امام حسین در عاشورا از اصحاب خود گرفتند از وراد آتش شدن سخت تر نبود؟ آیا امتحانی که حضرت علی(ع) از سلمان، ابوذر و مقداد در ماجرای احراق بیت گرفتند از اینکه به سلمان بگویند پشت در برو و به جای حضرت زهراء پشت در بسوز سخت تر نبود؟ واقعا این امتحان از اینکه به سلمان بگویند بسوزید سخت تر بود چرا که برای سلمان امتحان سختی نبود که پشت در خانه امیرالمؤمنین برود و سپر بلای حضرت فاطمهسلام الله علیها شود اما آنچه برای سلمان سخت بود این بود که در این صحنه چطور حضرت امیرالمؤمنین در چنین حالتی که به حضرت زهراء حمله شده و دستان خود حضرت را هم بستند، باز هم صبر می کند و مثلا از اسم اعظمی که در اختیار دارد استفاده نمی کند. کسی که زمام کائنات را در اختیار دارد در چه زمانی از این اختیار استفاده می کند؟ البته روشن نیست که در قلب سلمان چه گذشت چرا که در روایت تعبیر مبهمی در این رابطه آمده اما این احتمال می رود که «وقع فی قلب سلمان شیء» مربوط به تسلیم محض امام بودن باشد. تسلیم محض بودن یعنی او امام و خلیفه الله، باب الله و راه توحید است و شما باید دنبال او باشید و چون چرایی در کار نداشته باشید. اگر امام گفت صفین به پا کنید شما باید به پا کنید. اگر حکمیّت را پذیرفت شما باید بپذیرید. اگر فرمود به قرآن های سر نیزه اعتناء نکنید باید تسلیم محض باشد واین امرِ بسیار سختی است. دنیا محیط با امام بودن است و این همراهی بسیار سخت است. البته اصل سختی برای امام می باشد و این سختی به تعبیت امام، شامل حال ما نیز می شود.
تلاش دستگاه ابلیس در ایجاد مانع بر سر راه رسیدن به امام
علت وجود سختی این است که در مقابل ائمه جریان شیطان وجود دارد که با مغالطه و همز و لمز کار را سخت می کند. در عالم دنیا جریان بسیار عظیمی وجود دارد که همز و لمز می کند. تمام کار دستگاه ابلیس همین یک کلمه می باشد که ما را از امام جدا کند. اگر روشن بشود تمام فرصت دنیا برای با امام بودن است و تقوا و ایمان نیز همین می باشد -هرچند که با امام بودن مراتب و مقاماتی دارد- شیطان تمام تلاشش را در این صرف می کند که راه رسیدن به امام را بر ما مسدود کند که خودش گفته: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم» و از چهار طرف هم حمله می کند: «لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِم»(اعراف/17) شیطان از چند طرف یعنی آینده، گذشته، شهوات و شبهات نسبت به ایمان و اعتقادات بر انسان حمله می کند. شیطان از چهار ناحیه به ما حمله می کند و در این حمله هم به حسب ظاهر قدرت و قوای زیادی دارد و از تمام ابزار خود یعنی تطمیع، تهدید، تزیین و اغواء به اندازه ای که خداوند به او اختیار داده است استفاده می کند و تنها کاری که انجام می دهد راه ما به امام را می بندد و به تعبیر روایت با همز، نفخ و نفث این کار را می کند. بنابراین در رسیدن ما به امام یک طرف قضیه شیطان است که با این سه چیز یعنی همز و نفخ و نفث به ما حمله می کند و یک طرف قضیه ما می باشیم که می خواهیم به امام برسیم و با این سه چیز شیطان مواجه می شویم که حضرت فرمود از این سه چیز به خدا پناه ببرید.
سپس حضرت در این روایت آن سه را توضیح دادند که همزات شیطان این است که در شما می دمد و دشمنی با ما و دوستان و شیعیانِ ما را ایجاد می کند که دشمنی نسبت به جبهه انبیاء همواره در تاریخ وجود داشته است. بنابراین در طرف ما حیات طیبه ای وجود دارد که از انبیاء داریم و از طرف مقابل جبهه شیطان است که عداوت و بدبینی ایجاد می کند. عیب جویی هایی که در عالم دیده می شود عیب جویی هایی است که شیطان نسبت به جبهه انبیاء ایجاد کرد است و ریشه تمام همز و لمزها از شیطان است. در توضیح نفثات و نفخات شیطان فرمود که شیطان با ایجاد توهم اینکه فقط امیرالمؤمنین نیست و سایر اصحاب پیامبر نیز وجود دارند و «بایهم اقتدیتم اهتدیتم». شیطان علاوه بر ایجاد این توهم، برای شما نسخه شفا بخش ایجاد می کند و می گوید علاوه بر امام من نیز نسخه شفابخش دارم و حال اینکه اهل بیتعلیهم السلام در این زمینه هیچ رقیبی ندارند و شیطان نسبت به جبهه حق از همین زمینه وارد می شود. یعنی ابتداء نسبت به جبهه حق سوء ظن ایجاد می کند و سپس با بدل سازی و ارائه نسخه در عرض ادیان الهی کار فعالیت و مردم را از امام جدا می کنند. حضرت فرمود از این سه چیز به خدا پناه ببرید. آنچه که همراهی با امام را سخت می کند این است که دستگاه ابلیس با اختیاراتی که دارد و از آن تمام استفاده را می کند، مانع بر سر راه رسیدن ما به امام می شود. اگر کسی فریب همزات، نفحات و نفثات شیطان را بخورد از معصومین جدا می شود.
دیدن بلای امام راه آسان شدن سختی های همراهی با امام
آنچه در این مسیر رسیدن به امام راه را بر ما آسان می کند دیدن بلای امام است. اگر کسی در این دنیا که امام برای شفاعت و دستگیری ما به این دنیا آمده و سختی ها را تحمل می کند امام خود را در وسط بلاء ببیند، همراهی با امام بر او آسان می شود و تمام خدعه های شیطان از بین می رود. عاشورا تمام زحمات، همزات، نفثات و نفحات شیطان را به باد داد. در جریان عاشورا شیطان با دمیدن و القای اینکه اگر امام حسین است، یزید، عبدالله بن زبیر، ابن مرجانه و... هم هستند و با بدل سازی سعی در ایجاد این مانع را داشت اما عاشورا به همه اثبات می کند که امام حسین بدلی ندارد. در چنین شرایط سختی است که معلوم می شود چه کسی مرد میدان است و روشن می شود که نسخه شفا بخش تنها در اختیار امام حسین است. بنابراین نزدیک ترین راه برای تحمل سختی های همراهی با امام این است که انسان بلایی که امام آن را برای شفاعت و دستگیری تحمل می کنند ببیند. اگر انسان چنین شد سختی ها بر او راحت می شوند و مکائد شیطان در او تاثیر نمی کند. لذا همراهی با امام حسین و بلای ایشان نزدیک ترین راه برای عبور از وادی وسوسه های شیطان است تا انسان از آن عبور کند و به امام برساند و در کنار امام تردید نکند.
این احتمال می رود که علت استقامت سنگین اصحاب در روز عاشورا و سربلندی آنان در آن امتحان سخت، این بود که پرده کنار رفت و آنان لایه ای از مصیبت سنگین امام حسین را دیدند و به همین خاطر بود که ماندند و همراهی کردند. آنان این مصیبت را دیدند که بر آنان آسان شد و تمام وسوسه های شیطان کنار زده شد. مهم ترین وسیله ما برای عبور از وسوسه ها و کید های شیطان، توجه به سیدالشهداء(ع) است. اگر کسی ببیند که امام حسین(ع) همه چیز حتی خون دل خود را داد تا ما را از جهالت بیرون نجات دهد، این همراهی و سختی های دفع همزات و نفحات و نفثات بر او آسان می شود. السلام علیک یا ابا عبد الله...
پی نوشت ها:
(1)من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 616
(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج99، ص: 118
(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303
(4) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص: 402
(5)من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 610
(6) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج2، ص: 590
(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج10، ص: 209
(8) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج2، ص: 707